پدرانی که برچسب فراموش شدگان را بر پیشانی دارند / از دارایی دنیا فقط یک تخت امانتی دارند

پدرانی که برچسب فراموش شدگان را بر پیشانی دارند / از دارایی دنیا فقط یک تخت امانتی دارند
خبرگزاری دانشجو

 به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، شبیه همان مادر بزرگ و پدر بزرگ قصه‌هایی هستند که در گوشه ذهن همه ما جا خوش کرده‌اند، تار‌های سپید موهایشان، لرزش دستانشان، چین و چروک‌هایی که روزگار به صورتشان هدیه داده، آلبوم‌های قدیمی شان که پر از عکس‌ها و خاطرات است...

سخن گفتن از آن‌ها سخت است، سخن گفتن از درد‌هایی که در تنهایی می‌کشند سخت‌تر، چه شب‌هایی را که به شوق راحتی فرزندشان آنقدر کار کرده اند و دیر وقت به خانه آمده اند، چه روز‌هایی را که به امید موفقیت فرزندشان دعا کرده اند، چه غذا‌هایی را نخورده اند تا فرزندشان تقویت شود و خوب رشد کند، چه لباس‌هایی نپوشیده اند تا فرزندشان خوب بپوشد...

صحبت ازپدر است، از پدرانی فرتوت و پیر که روزگاری قدرتمند و جوان بوده و بارمشکلات و سختی‌ها را از دوش خانواده و فرزندان خود برداشته و آن‌ها را به قله‌های موفقیت رساندند تا برای خود کسی شوند و مایه افتخار...

بسیار هستند پدرانی که به جبر زمان و بی‌وفایی فرزند و شاید هم از بدحادثه روزگار؛ گذرشان به خانه‌هایی افتاده که هر چند بزرگ است و شاید هم باغ و درختی داشته باشد، اما چهاردیواری دلشادی نیست! آن‌ها مجبورند که بزرگی کوه غربت و تنهایی شان را بر تختی در گوشه آسایشگاه‌ها و خانه سالمندان بر دوش بکشند، اما دم بر نمی‌زنند که نکند غبار حرف‌هایی از سر دلتگی بر چهره فرزندان و نزدیکانشان بنشیند.

در این خانه‌ها استادان، هنرمندان، پزشکان، معلمین و ورزشکاران، سرمایه دارانی... را می‌بینی که به جای دریافت مدال چهره‌های ماندگار از ما و فرزندان خود، امروز برچسب «فراموش شدگان» را به همراه دارند.

دلشان تنگ است برای روز‌های جوانی و زمانی که برای خودشان برو و بیا و شغل، ااسم و رسمی داشتند، اما حالا از تمام دارایی دنیا یک تخت دارند که آن هم امانت است.

البته هر کدام از این پدران تنها کنار تختهایشان وسایلی دارند، از چند دست لباس، حوله و وسایل شخصی تا عصا و کلاه و حتی عروسک، ماشین اسباب بازی، آلبوم عکس...

بعضی از فرزندان در روز پدر، در کنار پدران و مادران خود هستند و آن‌ها را تکریم می‌کنند. اما از بد روزگار برخی از این پدران مهربان مورد کم‌لطفی فرزندانشان قرار گرفته و فراموش شده‌اند و در خانه سالمندان غریب و تنها این روز را به انتظار نشسته‌اند.

دبیر بازنشسته ادبیات است و می‌گوید: 2 سال پیش همسرم را به دلیل بیماری و کهولت سن از دست دادم. اموال زیادی نداشتیم و خانه‌ای از همسرم برای من و فرزندانم مانده بود که پس از خدا‌بیامرز سرپناهی برای من به شمار می‌آمد.

همانطور که دستان چروک شده و پیر خود را نشان می‌دهد که نشانگر سال‌ها کار و تلاش است، ادامه می‌دهد: سالیان سال با همسرم در مدارس درس دادیم و انسان تربیت کردیم و در کنار یکدیگر تلاش کردیم که فرزندانی باسواد و با مدارج علمی خوب تحویل جامعه بدهیم که امروز هر کدام از فرزندانم برای خودشان پزشک و مهندس هستند و اسم و رسمی در جامعه دارند، اما افسوس پس از مرگ همسرم، فرزندانم در اوج ناباوری‌ام دنیای دیگری برای من رقم زدند و من را به گوشه این ماتم خانه تبعید کردند.

او عینک ته استکانی اش را از روی چشم‌های کم سویش بر می‌دارد و برایم شعر می‌خواند و ادامه می‌دهد: على اى هماى رحمت تو چه آیتى خدا را، که به ما سوا فکندى همه سایه هما را.

همانطور که به دنبال صحبت کردن با بقیه پدران در آسایشگاه قدم می‌زنم، مردی پیر با واکر چرخی اش نظرم را جلب می‌کند به سراغش می‌روم تا گپ کوتاهی با او داشته باشم؛ می‌گوید: سه سال است که دخترانم با اجبار همسرشان و البته از روی اکراه و اجبار، مرا به اینجا آورده اند. او که در عمق چشمان سبزش خشم از چرخ بدکار گردون هویدا بود، افزود: من زمانی برای خود کسی بودم، چندین باب مغازه داشتم و در بازار طلا فروشان، همه من را می‌شناختند و الان در 72 سالگی باید در این گوشه...

صحبتش را قطع می‌کند و بعد از کمی مکث کردن می‌گوید:لعنت براین سرنوشت، لعنت بر پیری، لعنت بر بی وفایی.

پدر تنها، اما ادامه داد: دخترانم را خیلی دوست دارم و همیشه برایشان دعا می‌کنم که موفق و خوشبخت باشند، اما فقط از آن‌ها انتظار دارم چند وقت یکبار به من سری بزنند تا از نزدیک بغلشان کنم و دیداری تازه کنیم.

وی بیان کرد: امروز روز پدر است و امیدوارم تا عصر دختران و نوه‌هایم حداقل سری به من بزنند، چون دوست دارم که از حالشان باخبر شوم.

76 سال دارد و به سختی راه می‌رود و بالاخره بعد از چند دقیقه پیاده روی می‌ایستد و بعد از کمی مکث در گوشه حیاط می‌نشیند، انتظار و چشم به راهی از نگاهش به خوبی پیداست.

نگاهش مملو از حرف است، گویی مرگش را به انتظار نشسته است و هیچ نشانه‌ای از امید در نگاهش پیدا نیست. کنارش می‌نشینم و سر صحبت را با او باز می‌کنم در همان ابتدا و شروع صحبت کردن نتوانست بغض خود را نگه دارد و با صدای هق هقش سکوت سرد سرای سالمندان را شکست...

واقعا نمی‌دانستم برای مرحم دردش آن لحظه چه کلماتی را بیان کنم و فقط سکوت کردم... اما او با بغض می‌گوید:چقدر دنیا عجیب و پیچیده شده، هرچه علم پیشرفت می‌کند آدم‌ها تنهاتر می‌شوند، انگار دنیا به جایی رسیده که انسان‌ها حوصله خودشان را هم ندارند چه رسد به این که حوصله پدر و مادرانشان را داشته باشند.

دوعید است که بچه‌هایم ندیده ام و دیگر از آن‌ها خبری ندارم. دوتا پسر دارم خدا حفظشان کند، نه این که فراموشم کرده باشند سرشان شلوغ است و دوباره بغضش...، سرش را روی عصایش می‌گذارد تا نفسی تازه کند و ادامه می‌دهد: نمی‌دانم کجای زندگی اشتباه کردم که این قسمت من شد و هر روز قلبم مچاله می‌شود از درد تنهایی این کهنسالی و از سکوت بی‌انت‌های این خانه سالمندان...

همانطور که در راهرو قدم می‌زنم، آقای محمدی 93 ساله توجه ام راجلب می‌کند کنارش روی نیمکت راهرو می‌نشینم و هر چیزی که ﺍز او ﻣﯽ‌پرسم فقط ﺩﺭ ﺟﻮابم ﻣﯽ‌ﮔوید: ﺁﺭه

به او می‌گویم: من را می‌شناسی پدرجان؟ می‌گوید: ﺁﺭه؛ گفتم: اینجا راحت هستی؟ می‌گوید: ﺁﺭه

از او سؤال می‌کنم:دوست داری با هم داخل حیاط یک دوری بزنیم تا حالت بهتر شود؟! اما ﺟﯿﻎ و داد و فریاد می‌زند و می‌گوید ﻧﻪ! ﻧﻪ! و شروع می‌کند به گریه کردن و ناله و نفرین فرزندانش...

باخودم فکر می‌کنم درد تنهایی این پدران و مادران منتظر، دردی است که با یک دیدار و حتی گاهی یک تلفن درمان می‌شود. چه خوب است که در روز پدر چشم هیچ پدری ملتمسانه به در خیره نماند.

اعظم عباسپورکارشناس ارشد مشاوره خانواده درباره شرایط نگهداری پدران ومادران سالخورده در خانه سالمندان اظهارداشت: انسان امروز به دلیل داشتن مشغله و گرفتاری نمی‌تواند تمام اصول را رعایت کند و از بسیاری از آن‌ها طفره می‌رود و به بهانه فرصت نداشتن از خوبی کردن حرمت گذاشتن و دستگیری از دیگران سر باز می‌زند.

این کارشناس خانواده می‌افزاید: افرادی که توانایی نگهداری از سالمندان را در منزل ندارند و ناچار به سپردن آنان به آسایشگاه‌ها هستند، باید نسبت به حفظ احترام و جلب رضایت آنان اهتمام ورزند.

وی نقش رسانه‌های جمعی و مدارس در جلب توجه کودکان و نوجوانان و کل خانواده‌ها را به احترام به سالمندان در حد یک وظیفه اخلاقی، دینی و اجتماعی، بسیار مهم برشمرد و همچنین نقش مساجد و مبلغین برای تشریح تاکیدات دین اسلام بر احترام به بزرگسالان را بی بدیل دانست.

این مشاور امور خانواده در پایان خاطرنشان کرد: البته در بسیاری از موارد ناآگاهی فرزندان میانسال عامل اصلی بی‌توجهی به کهنسالان است که احیاء امر به معروف و نهی از منکر می‌تواند موجب آگاهی عمومی شود و بر همگان وظیفه است تا ثواب و آثار خیر نگهداری سالمندان در منازل را یاد آوری کنند.

منبع خبر: خبرگزاری دانشجو

اخبار مرتبط: پدرانی که برچسب فراموش شدگان را بر پیشانی دارند / از دارایی دنیا فقط یک تخت امانتی دارند