هم‌زیستی کمال‌گرایانه شاعر و طبیعت

 

اسم‌صوت‌ها خوشه‌های موسیقایی‌ای هستند که بیشتر به‌صورت مکرر استفاده می‌شوند و اساساً ارزش موسیقایی آن‌ها در مکرّر بودن آن‌هاست؛ چراکه اغلب با تکرار کامل یک صوت شکل می‌گیرند و در ارتقای موسیقی متن نقش ایفا می‌کنند.

اسم‌‌صوت‌های حاصل از تکرار کامل یک صوت که تقلیددبی‌کم‌وکاست یک صدای طبیعی هستند یا اندک تغییری را پذیرفته‌اند، در ادبیات قدیم بسیار دیده می‌شوند، مثلاً آنجاکه خیام می‌گوید: «آن قصر که بر چرخ همی‌زد پهلو/ بر درگه او شهان نهادندی رو/ دیدم که برِ کنگره‌اش فاخته‌ای/ بنشسته همی‌گفت که کوکوکوکو» و نیز نمونه‌های بی‌شماری که در شعر خداوندگار موسیقیِ شعر، مولانا داریم.

امّا جالب است بدانیم که شاعران معاصر، دیگر به تقلید یا تکرار بی‌کم‌وکاست یک صدای طبیعی بسنده نکرده‌اند و تا آنجاکه امکانات زبانی در اختیار داشته‌اند، در سازوکار آواها و صوت‌ها دستکاری و دخل‌وتصرف کرده‌اند. البته در این میان لازم است یادآور شویم که این دستکاری‌ها، همواره در پیکرۀ زبان فارسی، در هر دوره‌ای وجود داشته است، امّا در این مجال مختصر، سخن برسر شیرین‌کاری‌های زبان شعر است، به‌ویژه در دوره معاصر.

شاعران معاصر از تکرار صداهای طبیعی و واقعی حیوانات بسیار در شعر خود استفاده کرده‌اند؛ مثلاً آنجاکه نیما یوشیج می‌گوید: «قوقولی‌قو، خروس می‌خواند...»، «دودوک دوکا! آقاتوکا! چه کارت بود با من؟...» و مهدی اخوان‌ثالث می‌گوید: «بده.. بدبد.. چه امّیدی؟ چه ایمانی؟/ کَرَک‌جان خوب می‌خوانی» و... و همین‌طور از تقلید صداهای طبیعی اشیاء بسیار بهره برده‌اند؛ مثلاً آنجاکه شاملو می‌گوید: «از افق جیرینگ‌جیرینگ، صدای زنجیر می‌اومد» و فروغ فرخزاد می‌گوید: «جیرجیری سمج و نامفهوم/ لحظه‌ای فانی را چرخ‌زنان می‌پیمود» و علی باباچاهی می‌گوید: «دلفینِ موج بود و/ کوسۀ بسیار آب و/ تندر یاغی و/ تام‌تامِ طبل طایفۀ طوفان» و شمس‌لنگرودی می‎‌گوید: «کوب‌کوب، کوب‌کوب.../ به‌خاطر چند دانه کرم/ فرصت نداد مژه‌ای بخوابیم»

 امّا داستان اسم‌صوت‌ها در شعر معاصر به همین‌جا ختم نمی‌شود و بررسی‌‌ها نشان می‌دهد که شاعران معاصر به‌مثابۀ کاربرانِ زبانیِ فعال و کمال‌گرا، تا آنجاکه توانسته‌اند، با دستکاری در طبیعتِ اصوات، به این خوشه‌های موسیقاییِ طبیعی، تنوع بخشیده‌اند:

چه آنجاکه میان دو بار تکرار یک صوت طبیعی، «و» آورده و «خش‌وخش» و «چوک‌وچوک» را وارد شعر خود کرده‌اند: «چوک‌وچوک! گم کرده راهش را در شب تاریک/ شب‌پرۀ ساحل نزدیک/ دم‌به‌دم می‌کوبدم بر پشت شیشه» و «فردا/ حجم سفید لیز/ با خش‌وخش چادر مادربزرگ آغاز می‌شد» (هردو از فرخزاد)

چه آنجاکه پس از دو بار تکرارِ یک صوت طبیعی، حرف «و» آورده و مثلاً «بغبغو» را وارد شعر خود کرده‌اند: «آن برج‌های کهنه که ماندند/ بی‌بغبغوی گرم کبوترها/ پرهای سرد و ریخته را دیری‌ست/ با بادهای تنها، بیدار می‌کنند» (رؤیایی)

چه آنجاکه با افزودن «هاء اسمی» به انتهای یک صوت طبیعی، «جغجغه» و «پچپچه» و «همهمه» و «قهقهه» را وارد شعر خود کرده‌اند: «لالایی تمدن و فرهنگ/ و جق و جق جغجغۀ قانون...(فرخزاد)، «پچپچه را/ از آن‌گونه/ سر به‌هم اندرآورده سپیدار و صنوبر»، «حیران بودم همه‌شب شهر بیدار را/ که آواز دهانش تنها/ همهمۀ عفن اذکارش بود» و «به درکشیدن جام قهقهه همت نهادم/ هم از لحظۀ گریان میلاد خویش» (هر سه از شاملو)

چه آنجاکه با کاربرد الف میانوند میان دو بار تکرار یک صوت طبیعی، مثلاً «هایاهای» و «چکاچاک» را وارد شعر خود کرده‌اند: «چنین غمگین و هایاهای/ کدامین سوگ می‌گریانَدَت ای ابر شبگیران اسفندی، «با چکاچاک مهیب تیغ‌هامان تیز/ غرّش زهره‌دران کوس‌هامان سهم (هردو از اخوان‌ثالث). که البته این نوع کاربرد در شعر قدیم فارسی نیز بسیار سابقه دارد.

چه آنجاکه با تغییری در ساختمان صوت، مثلاً «دامب‌ودومب» را وارد شعر خود کرده‌اند: «امشب تو شهر چراغونه/ خونۀ دیبا داغونه/ مردم ده، مهمونِ مان/ با دامب‌ودومب به شهر میان» (شاملو)

و چه آنجاکه با افزودن «کاف اسم‌ساز» به جزء دوم یک اسم‌صوتِ دو جزئی، مثلاً «جیرجیرک» را وارد شعر خود کرده‌اند: «بگو بدانم/ تو شاعر جوانی را نمی‌شناسی تا بنشیند و برای جیرجیرکی شعر بگوید که در آن دل کوچکش را میان دو دریای بی‌درخت گم کرده‌باشد؟/تصور کن!/حالا نویسنده‌ای جوان نشسته است و بدون توجه به دل کوچک جیرجیرک‌ها، با مرکب سرخ/داستان رنگ‌ها و خوشه‌ها را بازنویسی می‌کند(حسین پناهی)

داستان اسم‌صوت‌ها در زبان شعر، داستانی است به قدمتِ هم‌زیستیِ انسان و طبیعت، که هربار در هر قرنی و در شعر هر شاعری، به‌شکلی، سهمی در تکمیل موسیقی شعر فارسی داشته است.

 

 

 

 

لیلا کردبچه/ شاعر و پژوهشگر

روزنامه جام جم

 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: هم‌زیستی کمال‌گرایانه شاعر و طبیعت