چالش درباره فرهنگ مردم شمال

چالش درباره فرهنگ مردم شمال
ایسنا
عکس متعلّق به آخرین روزهای ماهی‌گیری در دریای مازندران و برای فروردین‌ماه ۱۴۰۰ است

نشست «رو به دریا یا پشت به دریا بودن مردم شمال ایران» با محوریت بررسی، مقایسه و واکاوی برهمکنش‌های مردمان خطّه‌های شمالی و جنوبی ایران با دریا، زندگی، اقتصاد، تغذیه و رسوم دریایی برگزار شد.

به‌گزارش ایسنا، نشست علمی «رو به دریا یا پشت به دریا بودن مردم شمال ایران» که به نقد و بررسی انتقادی نظریات سیدمحمد بهشتی می‌پرداخت، از سوی نشریه الکترونیک باستان‎شناسی «منظر فرهنگ دریایی»، پژوهشکده مردم‌شناسی و مدرسه بین‌المللی غواصی آبکاوان، با سخنرانی «سیدمحمد بهشتی»، رئیس پیشین پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، «علیرضا حسن‌زاده» عضو هیئت علمی پژوهشکده مردم‌شناسی و یکی از مردم‌شناسان اهل گیلان، و «مصطفی پورعلی»، استاد دانشگاه لاهیجان، معمار و رئیس اداره میراث معنوی و طبیعی وزارتخانه میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، به دبیری «اسماعیل آقاجانی» باستان‎شناس و محقق در اسکای‌روم برگزار شد.

سیدمحمد بهشتی، عضو پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری و رئیس سابق سازمان و پژوهشگاه میراث، در ابتدای نشست نظریات خود را مطرح کرد و گفت: من پیش‌تر مقاله‌ای را برای یکی از نشریات گیلان ارسال و احساس کردم که کمی باعث کدورت شد. اگر این فرضیه من باعث ناراحتی شده، در همین ابتدا پوزش می‌خواهم. اما اگر این فرض درست باشد که فرهنگ اهالی استان‌های گیلان و مازندران پشت به دریاست، این عیب ایشان تلقی نمی‌شود. این گزاره عین این است که فرهنگ مردم لرستان هم متاثر از دریا نیست. آیا این عیب به ‌شمار می‌رود؟ خیر! بنابراین این فرضیه نه از حُسن و نه از قبح مردم گیلان سخن نمی‌گوید بلکه یکی از خصوصیات تاریخی و جغرافیایی و اکولوژیک فرهنگ آنان را بازگو می‌کند؛ مثل مقایسه گل نیلوفر با لاله که هر کدام ویژگی و زیبایی خود را دارد و این که یکی ویژگی آن دیگری را ندارد، عیب نیست. بنابراین پشت یا رو به دریا بودن حُسن یا عیب محسوب نمی‌شود.

بهشتی در توضیحِ دلایل این ویژگی ادامه داد: از لحاظ زمین‌شناختی، صفحه ایران که از جنوب تحت فشار است در تنگنای صفحه اوراسیا چین خورده و فراز و نشیب آن باعث شده دریای مازندران در سواحل جنوبی عمیق شود. این درحالی‌ست که عمق آن در شمال، یعنی سواحل روسیه کم است. ویژگی دیگرش آن است که دریا دارای نوسان سطحی زیاد است و این خصوصیت ربطی به دبی ورودی آب ندارد بلکه به فشار صفحات زمین در این ناحیه مربوط می‌شود. این نوسان سه دهه‌ پیش سبب شد سطح آب دریا دوونیم متر افزایش یابد و به خاطر دارید که برخی ویلاهای کنار دریا زیر آب رفت. در گذشته‌های دورتر و در خلال سده‌ها این نوسان بیشتر هم بوده و این وضعیت باعث می‌شد که دشت‌های اطراف این دریا تا حدود شش هفت قرن قبل باتلاقی و شور باشد و در نتیجه غیرقابل‌زیست تمدنی.

او ادامه داد: به ‌همین‌دلیل، در جلگه‌ها و دشت‌ها از بندر ترکمن تا آستارا، آن‌طور که مرحوم منوچهر ستوده هم در کتاب «آستارا تا استرآباد» گزارش کرده، آثار تاریخی قابل‌توجهی یافت نمی‌شود. آثار موجود هم عمدتاً به بعد از اسلام مربوط است. مثلاً اسپی‌مزگت در هشتپر، مسجدی از دوره سلجوقی‌ست که در اثر بالا آمدن آب تخریب شد. آثار عمده تاریخی این پهنه از دریا فاصله دارد؛ مثل آثار دشت مرتفع گرگان یا برج رسکت یا گنبد قابوس. ما شهر قدیمی در این پهنه داریم اما شهرهای کهن و باستانی عمده خیر و اکثر شهرهای اصلی امروز مثل رشت و رودسر از دوره ایلخانی شکل گرفته‌اند. این شهرها هم همه مثل لنگرود از ساحل فاصله دارند. چرا چالوس یا آمل از ساحل فاصله دارد؟ آن‌هایی‌که فاصله ندارند اغلب شهرهای جدیدی هستند مثل رامسر. حتی بنادر انزلی، نوشهر و ترکمن هم جدید هستند. هنوز شاهد باستان‌شناختی مبنی‌بر وجود بندر در زمانی قبل‌تر وجود ندارد؛ یعنی بندری باستانی مثل بندر سیراف یا تیس در این سواحل یافت نشده‌است. این همه در حالی‌ست که در ارتفاعات البرز مثل مارلیک، اشکورات، و مریان حضور تاریخی انسان باستانی اثبات شده‌است و به هزاره اول یا دوم قبل از میلاد برمی‌گردد. یعنی حضور انسان در شمال کوهستان البرز از نظر تاریخ باستانی نه در کنار ساحل که در مناطق کوهستانی دارای قدمت است.

بهشتی اضافه کرد: ما تا دوره نادرشاه نه خطوط دریانوردی و نه ناوگان دریایی در دریای مازندران نداریم. نادر اولین‌بار در جزیره آبسکون یک کارگاه کشتی‌سازی با همکاری دو مهندس انگلیسی ایجاد کرد که آن هم بعد از مرگ نادر تعطیل شد. حتی امروز هم خط دریایی میان شهرهای این ساحل وجود ندارد و با وجود مشکلات ترافیکی کسی همت راه‌اندازی آن را نکرده‌است. من حتی از یکی از دانشجویان مازندرانی‌ام خواستم به بررسی ضرب‌المثل‌های محلی بپردازد و در آن‌ها به دنبال عناصری باشد که به زندگی با دریا اشاره شده‌باشد. جالب است که تا دل‌تان بخواهد در این ضرب‌المثل‌ها شواهدی مبنی بر زندگی در پیوند با کوه و جنگل بود اما هیچ خبری از دریا نیست. در مورد ضرب‌المثل‌های گیلان من چنین کاری نکرده‌ام اما حدس می‌زنم که در آن‌جا هم همین ترتیب برقرار است.

این چهره پیشکسوت میراث فرهنگی درباره تنوع خوراک در گیلان و گرایشِ مردم این منطقه به آبزیانِ رودخانه‌ها، این‌طور شرح داد: متنوع‌ترین سفره خوراک در میان مردم ایران متعلق به گیلان است. در پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی مطالعه‌ای زیر نظر محمد میرشکرایی انجام شد که نشان می‌داد در ۴۰ نوع از غذاهای گیلان از آبزیان استفاده می‌شود. اما اقبال مردم گیلان به ماهی‌های رودخانه بیشتر از ماهی‌های دریاست؛ یعنی گیلانی‌ها به ماهی‌های رودخانه نسبت‌ به دریا برتری می‌دهند و شاید به‌خاطر جریان رودخانه‌های متعدد باشد که حتی به دریا، به‌عنوان یک منبع غذایی جدی نگریسته نمی‌شد. ترانه‌ها و افسانه‌هایی که عناصر دریایی را به ‌طور عمده دربر بگیرد در منطقه نداریم و اگر هم عناصری هست، وجه تهدیدکننده دارد.

سیدمحمد بهشتی گفت: همه این شواهد را که کنار هم بگذاریم چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ سابقه زیست در گیلان و مازندران بسیار باستانی و کهن است ولی این سابقه به بخش مرتفع و کوهستانی مربوط می‌شود، نه دشت‌های مجاور و هم‌سطح دریا. حال اگر فرهنگ مردم حاشیه دریای مازندران را با مردم حاشیه خلیج‌ فارس مقایسه کنیم، می‌بینیم که فرهنگ ایشان پشت به دریا و فرهنگ آن‌ها رو به دریاست؛ همه‌چیز زندگی یک فرد بوشهری یا هرمزگانی یا خوزستانی، سفره و آیین‌ها و نیایش‌ها و موسیقی و حتی نوروزشان که نوروز دریایی و صیادی و متاثر از دریاست. در خلیج فارس ناخدای سیرافی از سفر خود به چین می‌گوید یا سفینه سلیمانی حکایت از سفر به سیام و آسیای جنوب شرقی می‌کند یا در زنگبار و دماغه امید نیک و دکن هند و بندر زیتون در چین ردپای دریانوردان ایرانی فراوان دیده می‌شود. اما آن سوی دریای مازندران از منظر ایرانی‌ها خبری نبوده که به‌واسطه ارتباطی بحری احساس نیاز کنند. روسیه جدیداً ظاهر شده حتی اگر شواهد نشان می‌دهد وایکینگ‌ها از طریق رود ولگا خود را به دریای مازندران می‌رسانند، این فرهنگ وایکینگ‌ها بوده که رو به دریا بوده نه گیلانی‌ها یا مازندرانی‌ها که ردپایی در سرزمین وایکینگ‌ها از خود برجای نگذاشته‌اند. اگر شواهد آن یافت شود آنگاه می‌توان گفت فرهنگ آن‌ها هم رو به دریاست.

این عضو فرهنگستان هنر و معمار بیان کرد: در دریای مازندران ۹۰۰ کیلومتر خط ساحلی داریم اما سوال این است، در حالی‌که سفر با اتومبیل آن‌قدر رواج پیدا کرده چرا هیچ خط مسافرتی و کشتی‌رانی وجود ندارد. آیا نمی‌توان از آستارا تا بندر ترکمن و بنادر دیگر خط کشتی‌رانی ایجاد کرد؟ این در حالی‌ست که در جاهای دیگر دنیا با مشقت زیاد این کار را می‌کنند. امارت دبی کف خلیج فارس را گود می‌کند تا در آن‌جا کشتی‌ها بتوانند به بنادرش نزدیک شوند. به این دلایل گفته‌می‌شود که فرهنگ مردم این استان‌ها پشت به دریاست. البته شاید بهتر باشد بگوییم، به‌دلیل رفتارهای غیرقابل‌پیش‌بینی این دریا بوده که مردم گیلان و مازندران را ناچار از صرف‌نظر از مزایای خود کرده‌است. نه فقط مردم آن خطه بلکه حتی فرهنگ مردم ایران هم پشت به دریای شمال و رو به دریای جنوب شده‌است‌. یعنی این فقط مسئله مردم آن سه استان نیست. اهمیت دریای مازندران نه میان عموم و نه در سطوح عالی مدیریت کشور نیز درک نشده‌است. این دریا که فقط به درد آب‌تنی و تفریح نمی‌خورد؛ ارزش‌های بالقوّه اقتصادی و ارتباطی و فرهنگی زیادی دارد.

سیدمحمد بهشتی در پایان گفت: نکته این‌جاست که برخلاف بقیه نقاط این سرزمین که سابقه تعامل اهالی و محیط به چندهزار و حتی بیش از ۱۰هزار سال پیش بازمی‌گردد، تعامل اهالی گیلان و مازندران با محیط خود و مخصوصاً‌ دریا قدمت کمی دارد و معمّاهای پیچیده این پدیده خاص، آن‌چنان که باید و شاید هنوز حل‌وفصل نشده‌اند. اما اگر چنان‌که رسم مردم این سرزمین بوده، دریای مازندران بسان مسئله‌ای مطرح شود که باید منبعیت نهفته در آن از مانعیتش جدا شود و ظرفیت‌های پنهان این منبعیت از قوه به فعل درآید. آن‌گاه می‌توان گفت مهم‌ترین عامل توسعه و پیشران رشد گیلان و مازندران به‌جای هر چیز، استعدادهای فراوان دریای مازندران است.

در ادامه نشست که سوم اسفندماه برگزار شد، مصطفی پورعلی، استادیار معماری دانشگاه آزاد اسلامی، با رد نظریه پشت به دریا بودن ساکنان ساحل جنوبی دریای کاسپی، گفت: شواهد تاریخی حکایت از آن دارد که دریا نقش بسیار مهمی در معیشت و فرهنگ مردمان این نواحی داشته‌است. ساکنان شهرها و روستاهای جلگه‌ای گیلان، به‌طور ویژه وابستگی عاطفی و فرهنگی بسیاری به دریای کاسپی و تالاب انزلی داشته و دارند و تا قبل از این‌که محدودیت‌های سازمان حفاظت از محیط‌زیست اعمال شود، شکار پرندگان و آبزیان دریایی و تالابی، نقش بسیار پُررنگی در سفره مردمان گیلان داشت.

پورعلی ادامه داد: تالاب انزلی عملاً وضعیتی مثل خوریات و یا خلیج فارس در نواحل جنوبی ایران دارد. قایقرانی، صید ماهی و شکار در تالاب انزلی وضعیتی راحت‌تر نسبت‌به دریای کاسپی داشته و از این بابت، وضعیتی شبیه خوریات و خلیج فارس نسبت‌به دریای آزاد (دریای عمان) دارد. همه می‌دانیم که در جنوب ایران، برای مثال ماهشهر، صیادی در خوریات بسیار رایج‌تر از صیادی از آب‌های خلیج فارس است. لذا با استدلالات این‌چنینی، نمی‌توان گفت مثلاً اهالی ماهشهر که به خوریات وابستگی دارند، به خلیج فارس پشت کرده‌اند.

استاد دانشگاه لاهیجان درباره وضعیت شکار و صید در نواحی شمالی خزر بیان کرد: از دیرباز ماهیگیری و شکار پرندگان در تالاب انزلی و دریای کاسپی نقش بسیار مهمی در فرهنگ گیلانیان داشته. نقش «مایه‌های جام» یا «سینی سیمین رشی» با قدمت ساسانی ماهیگیری و شکار پرندگان است، نگاره منقوش بر این اثر تاریخی حکایت از این دارد که وضعیت آب دست‌کم تالابی‌ست. هرکس به تالاب انزلی رفته و صیادی در تالاب انزلی را دیده‌باشد، شباهت‌های وضعیت فعلی صیادی با اثر ساسانی را می‌تواند به‌راحتی تشخیص دهد.

او درباره این‌که چرا بنادری مثل انزلی و پیربازار سابقه‌ای حداکثر تا دوره قاجار دارند، گفت: بندر تاریخی گیلان هوسم و رودسر بوده؛ نواحی‌ای که از دوره قاجار نقش بندرگاهی ایفا کرده‌اند و در دوره‌های تاریخی زیر آب بوده و طبیعی‌ست با عقب‌نشینی آب دریا، این نواحی امکان ایجاد بندر را پیدا کرده‌باشند.

پورعلی با اشاره به مطالعات باستان‌شناسان در محوطه عصر آهن قلعه گردن رودسر (هوسم تاریخی) توضیح داد: داده‌های باستان‌شناسی نیز تأیید می‌کند در این کهن بندر تاریخی گیلان، سابقه سکونت بوده، اما به‌دلیل انتشار نیافتنِ مطالعات در این حوزه‌ها، به‌ویژه توجه نکردن به عقب‌نشینی آب دریای کاسپی در دو سده اخیر، باعث شده تا تحلیل نادرستی از وضعیت شهرشناسی در گیلان به وجود آید. البته توجه به میراث روستایی گیلان و باستان‌شناسی گیلان خیلی ضروری و مهم است، اما متأسفانه توجه مناسب به این دو حوزه موجب شده، شهرشناسی گیلان مغفول واقع شود. درباره شهرهای تاریخی گیلان مطالعات بسیار کمی صورت گرفته‌است. برای مثال، شما اگر به لاهیجان بپردازید و جریان جنگ شاه‌عباس، فرار خان‌احمد از بندر هوسم به شیروان و بازسازی گنبد مزار شیخ زاهد در دوره تیموری را بررسی کنید، متوجه می‌شوید لاهیجانی که امروزه ما آن را دور از دریا می‌دانیم چه‌میزان در نزدیکی دریا قرار داشته‌است.

او در ادامه شواهد تاریخی بسیار درباره گیلان یادآور شد: شما اگر به سفرنامه ناصرالدین‌شاه به گیلان رجوع کنید با روایت‌های جالبی از جریان دریا رفتن شاه و هیئت همراهش در تالاب انزلی و دریای کاسپی مواجه می‌شوید؛ سفری که صرفاً جنبه تفریحی داشته و قصد آن مسافرت به اروپا نبوده‌است. در این سفرنامه، به‌خوبی به نقش دریا و تالاب در فرهنگ میزبانی گیلانیان اشاره شده‌است.

پورعلی در پایان موکداً اعلام کرد: بدیهی‌ست فرهنگ گیلانیان در نسبت با دریای کاسپی متفاوت با فرهنگ اهالی جنوب ایران در نسبت با دریای عمان و خلیج فارس است، اما این تفاوت به‌معنای پشت به دریا بودنِ گیلانیان نیست. البته توجه به نظریه مهندس بهشتی، از این بابت حائز اهمیت است که سیل مهاجرت‌های اخیر به گیلان از دیگر مناطق ایران به قصد ساخت ویلا و خانه دوم و تفاوت فرهنگ گروه‌های مهاجر با فرهنگ ساکنین بومی گیلان، ممکن است پایداری زیست فرهنگی در گیلان را با چالشی جدی مواجه کند. گروه‌های مهاجر به گیلان در دهه‌های اخیر، عموماً به‌دنبال زیست پایدار در کنار دریا، جنگل و کوه نیستند و نوع زیست این گروه‌ها با مردم بومی که زندگی خود را در ارتباط پایدار با دریا می‌بینند، تفاوت دارد که البته این موضوع مهمی‌ست.

در بخش آخر نشست، علیرضا حسن‌زاده، عضو هیئت علمی پژوهشکده مردم‌شناسی که فارغ‌التحصیل انسان‌شناسی از دانشگاه گوته‌است و اثر «پری‌کشیِ» او به اسطوره‌شناسی دریای کاسپین می‌پردازد گفت: چند نقد کلی می‌توان بر نظریه جالب مهندس بهشتی مطرح کرد؛ یک، هولستیک بودن نظریه که کوشش در ساخت یک کلان‌روایت برای فهم فرهنگ و تمدن ایرانی دارد و در تضاد با خرده‌روایت‌های مردم‌شناختی و باستان‌شناختی قرار خواهد گرفت. دوم، یکسان‌پنداری منظر دریایی خلیج فارس و دریای کاسپین که جای چالش بسیار دارد. سوم، اشباع نشدنِ نظری و میدانی در سه رشته مردم‌شناسی، باستان‎شناسی و زبان‌شناسی که اصولاً امکان ساخت چنین نظریاتی را به ما در زمان حاضر به‌معنای قابل‌اثبات آن نمی‌دهد. چهارم، رویکردی ایستا به اکولوژی منظر دریایی شمال، که آن را باید با توجه به پویایی آن در طی تاریخ طولانی این دریا درک کرد و به‌تصور من نظریه جناب بهشتی این پویایی را از نظر دور داشته‌است. و آخرین مورد، ارزش‌گذاری موجود در این نظریه است که در عبارت «پشت به دریا بودن» به‌معنای منفی آن احساس می‌شود و می‌تواند شنونده را، خصوصاً اگر اهل شمال باشد، دست‌کم کمی آزرده‌خاطر کند. «پشت کردن» در زبان ما معنای نوعی «قهر کردن» را به ذهن متبادر می‌کند. به‌همین دلیل، پیشنهاد اول من تغییر عنوان این فرضیه است.

حسن‌زاده در ادامه توضیح داد: اصولاً دگربودگی یا همان otherness در شمال ایران قابل‌مقایسه با جنوب ایران نیست. در جنوب دیگری در سیمای اعراب شبه‌جزیره و غیره بعدی کاملاً عینی و مشخص دارد. این در حالی‌ست که روسیه تزاری در سال ۱۷۲۱ تأسیس شد و دیگری در سیمای روس‌ها در شمال ایران امری متأخر است. به‌بیان دیگر، منظر دریایی خلیج فارس ما را با یک دیگری متقدم و منظر دریایی کاسپین ما را با یک دیگری متأخر مواجه می‌کند که با اواخر دوره صفویه و دوره افشاریه از سال ۱۷۳۶ تا ۱۷۹۶ هم‌پوشانی دارد. تا قبل از ظهور روسیه تزاری، ما در شمال ایران برخلاف جنوب ایران، به‌نوعی در داخل قلمرو فرهنگ ایرانی  هستیم. یعنی حتی نسبت‌به ارمنستان و گرجستان هم که دین‌شان مسیحی‌ست، قرابت فرهنگی و تاریخی و میراث میان‌فرهنگی و مشترک داریم. اصولاً بخش مهمی از این مناطق هم متعلق به ایران بودند. دو تأثیر تاریخی عمده ما در برابر این دیگری یعنی روسیه در تاریخ معاصر داریم، که ما را با آن‌ها پیوند می‌دهد، یک جنبه استعماری روسیه تزاری و دیگری تاثیر مثبت انقلاب اکتبر بر شکل‌گیری نهادهای مدنی و رخدادهایی چون انقلاب مشروطه. البته مطالعات علوم میراثی، همان‌طور که قبلاً گفته‌شد، چه مردم‌شناسی چه باستان‌شناسی و غیره در این زمینه فقیر است.

این مردم‌شناس درباره نقش دریا و روابط تجاری در زیست شمال و جنوب ایران این‌طور بیان کرد: از سوی دیگر سفر در خلیج فارس بعد تجاری داشته‌است؛ یعنی با نیاز تجاری انجام می‌شد اما در شمال ایران این نیاز در دوره‌ای طولانی از تاریخ احساس نمی‌شد. هنوز هم این روابط تجاری در شمال نسبت به جنوب، به‌نظر گسترده نمی‌آید. روابط تجاری شمال ایران تا قبل از تأسیس روسیه، در دل جوامع ایرانی یا همان persinate societies  قرار داشته ولی در زمان اسلام، خلیج فارس، بین‌النّهرین، آفریقا، هند، شرق دور و غیره وجود داشته‌است. سفرهای دریایی تجاری معمولاً میان نواحی مختلف صورت می‌گیرد، به‌همین دلیل، مختص آب‌های آزاد است و نه آب‌های بسته. از همین رو، در حوزه دریای کاسپین، «قایق‌سازی» قوی‌تر از «کشتی‌سازی» بوده و کشتی‌سازی در این‌جا ضرورتی را که در خلیج‌فارس داشته ندارد. درواقع، روسیه به‌عنوان یک قدرت نظامی کشتی‌سازی در این دریا را به‌ظاهر آغاز کرده‌است. سفرهای دریایی طولانی اکولوژی دریایی خاص خود را نیاز دارد. در زمستان سفر دریایی به روسیه ممکن نبوده چون سواحل روسیه یخ می‌زند، به‌قول توفیقیان این‌جا بادهای موسمی هم نداشتیم. این امر بر روی شهرسازی این منطقه هم تأثیر گذاشته؛ یعنی به‌دلیل نبودنِ نیاز تجاری، شهرها کنار سواحل ساخته نمی‌شد و کمی از آن فاصله داشت و نیاز معیشتی، یعنی ماهی‌گیری چنین شهرسازی، یعنی چسبیده بودن به ساحل را، ضروری نمی‌ساخت. از سوی دیگر، کتاب‌های تاریخی به ما از ویژگی دیگر این دریا می‌گویند سونامی که در قرن چهارم گزارش می‌شود و شهرهای کنار دریا را بلعیده و پایین و بالا شدن شدید سطح آب که دور بودن از دریا را به بخشی از فرهنگ سکونت در شمال ایران تبدیل کرده‌بود. در متون اساطیری ما هم این اکولوژی منعکس شده، منطقه سرد که «دوزخ» تلقی می‌شده و شاید همین سیبری بوده‌است. به‌همین دلیل، تعامل مردم در شمال ایران با دریا با نوع تعامل و مناسبات مردم با دریا در جنوب ایران فرق داشته و دارد.

حسن‌زاده اضافه کرد: این‌که سیدمحمد بهشتی به نقل از آقای میرشکرابی می‌گویند: «گیلانی‌ها فقط چهل غذای دریایی داشته‌اند»، باید بگویم مطالعات در حوزه علوم میراثی و به‌ویژه مطالعات میدانی اعم از مردم‌شناسی و باستان‌شناسی در زمینه فرهنگ دریا در ایران بسیار متأخر و جدید است و نمی‌توان این یافته‌ها را تأیید کرد. در ضمن، باید در تمام مناطق و استان‌های شمالی تحقیق شود. در این‌جا به‌دلیل امکان سفر زمینی به مناطقی چون باکو، نیاز به سفر دریایی مثل سفر از خلیج فارس به بنادر تجاری هند کمتر بوده‌است. در این‌جا امنیت بیشتر در سفر زمینی مطرح است، داخل قلمرو بوده و در آن‌جا امنیت بیشتر در سفر دریایی بوده چون خارج از قلمرو بوده. به‌ظاهر سفر زمینی، هم از نظر اقتصادی در این‌جا برخلاف خلیج‌فارس به‌صرفه‌تر بوده‌است.

حسن‌زاده درباره منابع «نفت» و «گاز» این‌طور توضیح داد: موضوع دیگر مسئله نامگذاری و اقتصاد سیاسی‌ست. موضوع نفت و گاز موضوعی متقدم در جنوب و متأخر در شمال است. این‌که مردم ایران به نام خلیج فارس حساس هستند و در شمال در مورد نام خزر نه، خب چون دیگری‌سازی خلیج فارس از سوی کشورهای عربی خلیج فارس برای مردم کاملاً قابل‌فهم است، چون مسئله‌ای از نظر تاریخی متقدم است حال آن‌که در مورد شمال نام خزر این دگربودگی را فقط در نزد متخصصان در بر دارد و مردم عادی تصویر و تصوری از نام «خزر» ندارند. جالب است که تنها دیگری حوزه کاسپین هم به این دریا نمی‌گوید دریای روسیه، روس‌ها می‌گویند دریای کاسپین که باز حساسیت را در زمینه نام‌گذاری در بین ایرانی‌ها کم می‌کند. اما این‌که می‌گویند حساسیت عمومی وجود نداشته، چند شاهد این ایده را رد می‌کند؛ یکی مسئله امتیاز نفت شمال است که با سقوط محبوبیت حزب توده همراه بوده، دیگر موضوع متأخر رژیم حقوقی دریای کاسپین است که حساسیت در حوزه عمومی را به‌دنبال داشته و سرانجام جنگ‌های ایران و روسیه تزاری‌ست که شواهد مردم‌شناختی در نزد مردم و روایت‌های شفاهی که نشان می‌دهد جنگی ملی در دفاع از ایران بوده‌است‌.

این مردم‌شناس درباره رسوم دریایی و فصلی در این نواحی افزود: مطالعات علوم میراثی بسیار مهم است و مثلاً اطلاعاتی که به‌صورت استریوتایپ منفی ظاهر می‌شود. برای مثال، در مقدمه زیبا عرشی بر کتاب «شمال» نصرالله کسراییان در بحث «چراغ‌کشان»، از فقر مطالعات علوم میراثی در این نقطه از ایران یعنی شمال حکایت دارد. این اطلاعات از نظر علمی قابل‌تأیید نیست. آیین‌های دریا و زیارتگاه‌های مربوط به دریا، دست‌کم یک مورد قابل‌اشاره است. ما آیین‌های غرق‌شدگان برای متوفیان دریا داشتیم و نه رودخانه. در مورد فقدان نوروز دریایی باید بگویم نوروز دریایی یا صیادی در جنوب ایران و خلیج فارس، بعد معیشتی دارد و بر پایه انقلاب تابستانی‌ست اما در شمال ایران سه منظر دام‌داری و کشاورزی و ماهی‌گیری وجود داشته و به این دلیل، اعتدال بهاری یا نوروز بهاری برای کشاورزان مهم بوده و اعتدال تابستانی برای دام‌داران در نوروز چوپانی.

علیرضا حسن‌زاده در پایان به میتولوژی متفاوت دریا در خلیج فارس و دریای کاسپین با توجه به مطالعات خود در جنوب و شمال ایران اشاره داشت و گفت: در شمال ایران، منظر اسطوره‌ای مرداب و دریا به هم متصل‌اند و نمی‌توان منظر دریا را از مرداب و رودخانه جدا کرد و ما با فرشته‌ای چون میرماهی که شبیه سیاگالش در کوه و فرهنگ چوپانی‌ست، روبه‌رو هستیم. روایت‌های که امیدوارم بتوانم آن را به‌زودی چاپ کنم، که البته برخی از آن‌ها در کتاب «پری‌کشی» آمده، میتولوژی قوی دریای کاسپین را نشان می‌دهد. فرهنگ رودخانه‌ها قومی تالاب‌ها در شمال ایران بسیار قوی بوده‌است، که خود به فرهنگ دریا و منظر دریایی وصل می‌شود. منظر دریایی شمال ایران با جنوب ایران و پویایی تاریخی آن‌ها با هم فرق دارد و این‌که ما بگوییم مردم گیلان، مازندران و گلستان پشت به دریا بوده‌اند، قابل‌قبول نیست‌. دریای کاسپین دروازه اروپا بوده و بسیاری از عناصر مدنی از همین دریا وارد کشورمان ایران شده. منظر دریای کاسپین منظری گفت‌وگومحور و دیالوجیکال بوده‌است. فرهنگ دریا و شهرسازی شمال ایران با فلات مرکزی فرق داشته و این به آن معنا نبوده که شمالی‌ها شهر نداشته‌اند. باید توجه داشت نوسازی بخش مهمی از نشانه‌های منظر میراثی را محو کرده‌است. حتی شهر «رشت» هم به دریای کاسپین مرتبط بوده، اما امروز شما نشانه‌ای از آن‌ نمی‌بینید.

انتهای پیام

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: چالش درباره فرهنگ مردم شمال