پیش زمینه های کوتای ۲۸ مرداد ــ بلوای ۹ اسفند، احمد افرادی - Gooya News
آن لمبتون (استاد کرسی زبان فارسی در مدرسه ی مطالعات شرقیه، که رایزن وزارت خارجه ی انگلیس درامورمهم مربوط به ایران بود) از همان آغاز زمامداری دکتر مصدق، دولت انگلیس را از کنار آمدن و تعامل با او منع می کرد. همو زمینه ساز اعزام رولن زینر( افسر اطلاعاتی و جاسوس کهنه کار انگیس) به ایران شد، تا مزدوران ایرانی ِ بریتانیا را برای سقوط دولت مصدق بسیج کند.
اندکی پس از ورود زینر به ایران، وودهاوس ( از مسئولان رده بالای سازمان اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس ــ ام. آی. 6) نیز ( در مرداد 1330) به او ملحق شد. وودهاوس در نخستین فرصت ممکن، با راهنمایی و وساطت زینر، با جاسوسان خبره و سرسپرده ی انگلیس ( ارنست پرون دوست سوئیسی شاه ، برادران رشیدیان ، شاپور ریپورتر و...) آشنایی به هم رسانید. گرچه سرپرستی جاسوسان انگلیس در ایران به ووهاوس سپرده شده بود، اماسر نخ این جریان در دست آن لمبتون بود.1
« وودهاوس و زینر به همراه گروهی در سفارت انگلیس، دستور صریح از هربرت موریسون، وزیر خارجه ی دولت کارگری انگلستان داشتند که [ در حرکتی هماهنگ و برنامه ریزی شده با مخالفان ایرانی دولت مصدق] وسایل سقوط او را فراهم آورند. این دستور بعدها مورد تأیید ایدن (وزیر خارجه ی دولت محافظه کار) نیز قرار گرفت». 2
« گزارش هایی که که زینر در دوران مأموریت خود به وزارت خارجه ی بریتانیا فرستاده بود، اینک در میان اسنادی که پس از گذشت سال ها مهر سرّی بودن از روی آن برداشته شده، در دسترس پژوهشگران قرار دارد.
وودهاوس نیز شرح مأموریت خود را در زندگی نامه ( اتوبیوگرافی) خویش در سال 1982 منتشر کرد،است. وودهاوس چون شخصاً معتقد بود که برانداختن مصدق با اقدامات پنهانکارانه ی بدون موافقت امریکایی ها میسر نخواهد بود، از بدو ورود به ایران می کوشید رابطه ی نزدیکی با مأموران اطلاعاتی سفارت امریکا برقرار سازد.» 3
برادران رشیدیان ( سیف الله، قدرت الله و اسدالله ) بازوی عملیاتی و تدارکاتی زینر و وودهاوس در توطئه علیه مصدق و زمینه ساز براندازی او بودند.
قیام 30 تیر:
قیام 30 تیر 1331، یکی از نقاط عطف و تعیین کننده در ربط با صف بندی های جدید نیروهای سیاسی طرفدار دکترمصدق، در تغییرموضع علیه او بود. از این رو نگاهی، هرچند گذرا، به آن ضروری است.
دکتر مصدق بعد از بازگشت از لاهه (سوم تیرماه 1331) از دو مجلس شورا و سنا، تقاضای رآی اعتماد کرد.مجلس شورا، با اکثریت آرا به زمامداری او رآی تمایل داد ،اما مجلس سنا، از دادن رآی اعتماد به او سر باز زد. گرچه مخالفان مصدق (به خصوص سفارت انگلیس و امریکا) به قوام نظر داشتند، اما بیم شاه از قوام و عدم اعتمادش به او، و افزون بر این، فراخوان آیت الله کاشانی به «جامعه ی بازرگانان ، اصناف ، پیشه وران و دیگر طبقات مردم » برای تظاهرات علیه مجلس سنا سبب شد تا شاه ، در پیامی خصوصی، نمایندگان مجلس سنا را به دادن رأی اعتماد به مصدق وادارد. متعاقب آن ، دکتر مصدق ( در تاریخ 25 تیرماه 1331) «برای مشورت وتبادل نظر در مورد وزیران جدید دولتش» ، به دیدن شاه می رود، اما مخالفت شاه با درخواست او برای تصدی وزارت جنگ سبب می شود که استعفا کند.دکتر مصدق بر این گمان بود که با تصدی پست وزارت جنگ ،« دخالت دربار در آن کم [ می] شود... چون ستاد ارتش زیر نظر ملوکانه قرارگرفته بود، هر امری که می فرمودند اجرا می شد، ولی دولت که مسئول بود، کاری نمی توانست بکند». 4
به هر حال، در پی استعفای مصدق ، قوام السلطنه ( به فرمان شاه و رأی اعتماد ضعیف مجلس ـ 40 نماینده ) به نخست وزیری برگزیده می شود ، اما قوام، از همان آغاز شمشیر را از رو می بند و اعلامیه ای تند و تهدید آمیز صادر می کند که « ...... دوره ی عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است. محکمه ی انقلابی باید تشکیل شود ... کشتیبان را سیاستی دگر آمد» 5
« به رغم فشار هندرسن [ سفیر امریکا در تهران] و میدلتون [ وزیر مختارانگلیس در تهران] برشاه و واداشتن وی به حمایت فعالانه از قوام، موضع قوام از آغاز محکوم [ به شکست] بود. وی درک درستی از چشم انداز سیاسی جدید ایران نداشت، تا کشتیبانی آن را عهده دارشود.6
برای آن که فهمی، هرچند حداقلی از « قیام 30 تیر» داشته باشیم لازم است برخی رویدادهای چهارـ روز زمامداری قوام را مرور کنیم.
قوام ، قبول نخست وزیر را به صدور فرمان شاه برای انحلال مجلس شورای ملی مشروط کرده بود. شاه با انحلال مجلس مخالفت می کند. متعاقب آن، قوام برای شاه پیام می فرستد که « بدون صدور فرمان انحلال مجلس، من قادر به قبول مستولیت نیستم». فردای آن روز ( 28 تیرماه 1331) قوام به ارسنجانی می گوید : « اعلیحضرت با پیشنهاد من [ دایر بر انحلال مجلس] موافقت فرمودند .» 7
شواهد نشان می دهد که شاه ، گرچه با اکراه، به انحلال مجلس تن داده بود ، اما بعد ، زیرش زد.
قوام در روز 29 تیرماه 1331، برای توقیف آیت الله کاشانی ، به شهربانی دستور کتبی می دهد. رادیو لندن خبر دستور توقیف آیت الله کاشانی را برملا می کند. در پی پیام دربار، مبنی بر مخالفت شاه با دستگیری آیت الله کاشانی ، « دستور کتبی قوام، به این بهانه که ناقص بوده و باید تکمیل شود، از شهربانی پس گرفته می شود و[عباس] اسکندری ، امضای قوام را از پای آن بیرون کشید 8» ، اما دیگر کار از کار گذشته بود و آیت الله در پیامی خطاب به حسین علا (وزیر دربار) با شاه اتمام حجت کرده بود :
« 29 تیرماه، جناب آقای علا دام ظلّه
عرض می کنم بعد از شما ، ارسنجانی از جانب قوام السلطنه آمد که به شرط سکوت، قوام انتخاب شش وزیرش را در اختیار من می گذارد.همان طور که حضوری عرض کردم، به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت دکتر مصدق تا فردا اقدام ننمایند، دهانه ی تیز انقلاب را با جلوداری شخص خودم متوجه ی دربار خواهم کرد. در انتظار اقدام مجدانه ی شما. والسلام ابوالقاسم کاشانی.» 9
کاشانی، آنگاه ، در اعلامیه ی دیگری ، «برادران مسلمان» را به « جهاد اکبر» فرا می خواند. 10
به رغم این، « میدلتون در 22 ژوئیه 1952، یعنی فردای سی تیر در گزارشی که به لندن فرستاد، از سر اوقات تلخی و عصبانیت، وقایع آن روز را کار کمونیست ها دانست که عوام فریبان جبهه ی ملی آن را به صورت قیام خود جوش مردمی جا زدند و حتی به شاه تاخت که با ضعف و تزلزلی که دارد اجازه داد که ابتکار عمل به دست توده ای ها بیفتد و آنگاه مصدق را متهم به جنون خود بزرگ بینی کرد و گفت او تعادل روحی خود را از دست داده و اینک هیچ چیز که بتواند از افتادن ایران در دست کمونیست ها جلوگیری کند، جز کودتا باقی نمانده است» 11
به هر حال، قوام، روز سی ام تیر(برای قطعی کردن موضوع انحلال مجلس) قرار بود به دیدن شاه برود.از این رو، از ساعت 9 صبح منتظر تلفن دربار بود، تا این ملاقات هرچه زودتر صورت گیرد. در این میان، اغتشاش همه ی شهر را فراگرفته بود و( به روایت ارسنجانی که ناظر بر گفت گوی قوام با حسین علا ـ فرستاده ی دربارـ بود ) نزدیک به پانصد نفر کشته شده بودند.همو نقل می کند که « قوام السلطنه در تمام این مدت در حال اغماء بود و از اغتشاش و کشت وکشتار در شهر اطلاعی نداشت » 12.
در سر میز ناهار، ارسنجانی، کم کم قوام را در جریان خبر کشت و کشتار در شهر قرار می دهد. قوام تحاشی می کند و می گوید اگر چنین بود، فرمانداری نظامی و شهربانی به من اطلاع می دادند. در این میان از کاخ سعد آباد تلفن می شود و قوام را می خواهند . قوام امتناع می کند می گوید: «اطلاع بدهید که من از ساعت 9 صبح منتظرم و حالا حالم مناسب نیست. ساعت 5 بعد از ظهر شرفیاب خواهم شد». 13
نیم ساعت بعد، حسین علا و سپهبد یزدان پناه ، از سوی شاه به دیدن قوام می آیند. وقتی علا از حدود 500 کشته در شهر خبر می دهد، قوام منکر می شود.علا تصریح می کند که این گفته ی فرماندار نظامی است. قوام ، برافروخته می گوید ، « فرمانداری چرا به من که رئیس دولت هستم اطلاع نمی دهد...پس معلوم می شود که آقایان هرچه خواستند کرده اند تا به حساب من بگذارند.من که استعفا کرده ام ، پس چرا استعفای من پذیرفته نمی شود؟...»14
قوام ساعت 5 بعد از ظهر به دربار می رود و خبر استعفای او، ساعت شش و چهل دقیقه از رادیو پخش می شود و بلافاصله اعلام می شود که « به احترام شهدای آزادی، برنامه ی موسیقی رادیو قطع می شود. » 15
گفتنی است که ( بعد از آیت الله کاشانی) نقش مظفر بقایی در وقایع روز 30 تیر، از دیگر بازیگران آن روز برجسته تر بود. معنا دار تر از این، اعلامیه ای بود به امضای او(مظفر بقایی) ، که در آن مردم را به گرفتن «انتقامی سنگین» از افسران و « قطعه قطعه » کردن آن ها و همینطور « زنان و بچگان و مادران و پدرانشان» فرامی خوانْد و مدعی بود «که اینان خون ایرانی ندارند» ، از این رو، « نسل منحوس این قبیل افسران ... باید از صفحه ی کشور مقدس ما پاک شود» 16
این اعلامیه از سوی کسی صادر شده بود که استاد اخلاق دانشگاه و مدعی آزادی و دموکراسی خواهی بود!!
آقای محمد علی موحد( نویسنده ی کتاب خواب آشفته ی نفت) می گوید، « در میان مدارک و اسناد مربوط به ملی شده صنعت نفت، که از سوی وزارت خارجه ی امریکا و انگلیس در دسترس عموم قرارگرفته، راجع به فعالیت هایی که در فاصله ی بین استعفای مصدق و زمامداری مجدد او جریان داشته است، هیچ نیست. یعنی اسناد مربوط به این فاصله ی زمانی هنوز محرمانه تلقی می شود و آن ها را از دسترس مراجعه کنندگان خارج کرده اند.بنا بر این ما نمی دانیم که در آن ایام، واقعاً چه قول و قرارهایی با قوام و یا با شاه گذاشته شده بود.» 17
بعد از رویداد 30 تیر، مظفربقایی، حسین مکی و به خصوص آیت الله کاشانی ( که زمامداری مجدد مصدق را مرهون نقش یگانه ی خود در بسیج مردم می دانست) سهم بیشتری از قدرت طلب می کردند. آیت الله کاشانی، گرچه پیش از رویداد 30 تیر هم با دکتر مصدق زاویه پیدا کرده بود ، اما « حسابگری های محیلانه ی حائری زاده و بقایی» نیز سبب شد که آیت الله و خانه اش به کانونی برای توطئه علیه مصدق تبدیل شود.
پرداختن به زمینه ها و اسباب وعلل اختلاف کاشانی و هوادارانش ( حائری زاده، مظفر بقایی ، حسین مکی و...) با مصدق، مجال خود را می طلبد، از این رو به کوتاهی اشاره کنم که بهانه ی آیت الله کاشانی ، مظفر بقایی و حسین مکی و...در مخالفت با مصدق این بود که دکتر مصدق در ربط با مجازات عاملان رویداد 30 تیر ( از جمله « مفسد فی الارض» شناختن قوام و مصادره ی اموال او) کوتاهی می کند. مهمتر این که ، آیت الله کاشانی متوقع بود که مصدق در انتخاب وزرای خود، با او مشورت کند. دکتر مصدق در کابینه ی دوم خود « سرلشکر بهار مست را به ریاست ستاد ارتش و سرلشکر وثوق را به معاونت وزارت دفاع منصوب کرد». انتصاب این دو ( که از هواداران و مورد اعتماد شاه بودند) به قصد جلب رضایت شاه و اطمینان خاطراو بود.
آیت الله کاشانی، مظفر بقایی و حسین مکی ، با انتخاب سرلشکر وثوق (که در حوادث سی تیر فرمانده ی ژاندارمری بود و از حرکت کفن پوشان به سوی کاروانسراسنگی جلوگیری کرده بود) سخت مخالف بودند.
متعاقب معرفی کابینه دوم دولت مصدق به مجلس، آیت الله کاشانی در نامه ای به مصدق ، او را تهدید می کند که «اگر درانتصاباتش حاضر به تجدید نظر نشود، به عنوان اعتراض شهر را ترک خواهد کرد». پاسخ مصدق به آیت الله ، به کوتاهی این بود که اگر با رویه ی من موافقت ندارید « چرا حضرتعالی از شهر خارج شوید، اجازه بفرمایید بنده از دخالت در امور خود داری کنم.»
زمینه های اختلاف کاشانی، مظفر بقایی ، حسین مکی و... با مصدق ، از چندی پیش فراهم آمده بود. « مدت زمانی بود که انگلیسی ها و مأموران شاه به تحریک این کینه های آرام و نهفته مشغول بودند. پرون، افتخار جداسازی کاشانی ، مکی و بقایی از مصدق را نتیجه ی " سیاست زیرکانه ی" شاه می داند واضافه می کند که « به برکت شاه»، جبهه ی ملی دیگر عملا وجود ندارد. زینر این تحول را به عواملی نسبت می دهد که به دست برادران رشیدیان " به وجود آمده و هدایت شدند" و می افزاید که نه شاه و نه اشرف هیچکدام " لیاقت کسب افتخار به خاطر چیزی را ندارند. » 18
با این وجود، به تعبیر دکتر فخرالدین عظیمی، « تصفیه ی عناصر ناراضی جبهه ی ملی را نمی توان صرفاً به پی آمدهایی از تاکتیک ها و ترفندهای تفرقه افکنانه ی این مأموران تقلیل داد. » 19
در اقع ،« عداوت روز افزون کاشانی نسبت به مصدق ـ ونیز خصومت دیرین دیگرْ اسلام گرایان ـ این واقعیت بود که یک رهبر سکولار ، سوار بر موج ناسیونالیسم مدنی، موفق شد ه بود که یک آیت الله و فعال سیاسی رده بالا را تحت الشعاع قرار داده، بر وی تفوق یابد و او را به حاشیه براند.» 20
«در وقایع 30 تیر که امریکا و انگلیس برای روی کار آوردن قوام توافق و همکاری کرده بودند، سفیر امریکا در پایتخت بود ، اما میدلتون ( کاردار سفارت انگلیس) ترجیح می داد که خود را از ماجرا دور نگاه دارد... وودهاوس نیز ( به نوشته ی خودش) در آن روزها ، همراه همکاران امریکایی خود در کوهسارهای شمال تهران چادر زده بود. طراحان ماجرا ، تهران را با آتشی که برافروخته بودند رها کرده و خود را به صید ماهی قزل آلا مشغول ساخته بودند. »21
« وودهاوس می نویسد که پس از بازگشت [ از پیک نیک ] به تهران و اطلاع از چگونگی جریان [سی تیر] ، دراوایل مرداد 1331 با هواپیمای وابسته ی هوایی سفارت، به پایگاه نظامی حبانیه عراق رفته و یک محموله اسلحه با خود آورده است. البته وودهاوس به اقتضای حرفه ی خود پیچ و خم بیشتری به مطلب می دهد و می گوید : چون احساس می کردیم که مصدق در مقام قطع روابط سیاسی با بریتانیا خواهد بود و در پی آن کمونیست ها به آشوب برخواهندخاست و ارتش سرخ به ایران سرازیر خواهد شد ، ما این اسلحه را آوردیم که در اختیار سران عشایر بگذاریم تا در برابر ارتش سرخ مقاومت کند » 22
گفتنی است که هندرسن در گزارش مربوط به ملاقات تاریخ 5 مرداد 1331 خود با مصدق( ناخواسته ) دخالت سفارت آمریکا در توطئه ی برکناری او و روی کار آوردن قوام را ( گرچه به نام شایعه ی دوستان قوام) برملا می کند:
« مصدق مثل همیشه رفتاری دوستانه داشت و من شروع کردم به بیان این مطلب که طی چند روز اخیر داستان های دروغ در باره ی سیاست امریکا و روابط ما با قوام بر سر زبان ها بوده است و اینک لازم است که من از حقیقت ماجرا پرده بردارم. من با قوام پیش از آن که به نخست وزیری انتخاب شود دوبار ملاقات داشتم ... قوام ابدا درخواستی نکرد که دولت امریکا، مستقیم یا غیر مستقیم، از او حمایت کند. اگر چه بعضی از دوستان قوام چنین درخواستی از امریکا داشتند، ولی به هیچ وجه معلوم نبود که درخواست آنان با اطلاع خود قوام صورت گرفته باشد.شایعاتی که از توطئه ی سفارت امریکا برای برکناری مصدق و روی کار آوردن قوام بر سر زبان ها افتاده است ، از سوی دشمنان ایران که می خواهند در روابط ایران و امریکا اختلال کنند، دامن زده می شود. » 23
مونتی هاوس ( رئیس MI6 درتهران) و سام فال ( دبیر شرقی سفارت بریتانیا در تهران ) اندکی پس از قیام سی تیر و بازگشت مصدق به قدرت با [ ژنرال زاهدی] به عنوان نامزد جانشینی مصدق تماس » می گیرند.
منبع خبر: گویا
اخبار مرتبط: انتقاد عبدالجبار کاکایی از وضعیت ترانه در ایران
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران