چمدان: چرا مصاحبه با ساحل‌رز در استودیو 'پناهگاه جنگی' ضبط شد

چمدان: چرا مصاحبه با ساحل‌رز در استودیو 'پناهگاه جنگی' ضبط شد
بی بی سی فارسی
چمدان: چرا مصاحبه با ساحل‌رز در استودیو 'پناهگاه جنگی' ضبط شد
  • امیر پیام
  • بی‌بی‌سی
یک ساعت پیش

گفتگو با ساحل رز دو بار ضبط شد. بار اول حدود ۴ ساعت طول کشید که اتفاقا نیم ساعت آخر آن با فلورا بود.

بعد از دیدن این نسخه که تابستان سال گذشته انجام شد از ساحل خواستم موافقت کند یک بار دیگر و این بار در یک استودیو حرفه‌ای و با فیلم‌برداری و نورپردازی کنترل شده ضبط کنیم. این بار دوم هم حدود ۱۵۰ دقیقه طول کشید.

برای پیدا کردن استودیو در توکیو، ساحل و هیدنوری یاماگوچی (فیلم‌بردار) کمک کردند و لینک چند کمپانی که استودیو اجاره می‌دادند را برایم فرستادند. عکس و ویدیوهای کوتاه از حدود ۱۲۰ استودیو را با ساحل ورق زدیم تا بالاخره یکی که با دیوارهای بتونی و شبیه به پناهگاه‌های سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق بود را پیدا کردیم.

البته هنوز هم ساحل نمی‌داند چرا دیوارهای بتونی این استودیو برایم مهم بود. به او نگفتم چون نگران بودم یادآوری خاطرات دهه ۶۰ با هجوم خاطرات ناخواسته‌ همراه شود. خاطرات دوران کودکی که سال‌هاست تلاش می‌کند آنها را از میان "واقعیت و خیال" تمیز دهد و اگر بتواند در ضمیر ناخوادآگاه خود سامان دهد. (فضای کلی استودیو را اینجا کلیک کنید و ببینید)

مهم بود که گفتگو با ساحل را در جایی شبیه پناهگاه ضبط کنیم. جایی که با وجود دکور زیبا و گلدان رزی که ساحل در سمت راست خود گذاشته بود به سنگری شبیه شده بود که کسی در آن خانه کرده است. به نظرم رسید که جمع اضدادی چون "سنگر و خانه" و "سیمان و رز" نماد تصویری خوبی از نسل کودکان دهه ۶۰ است.

ساحل رز تاریخ و محل تولد خود را نمی‌داند. هیچ تصویر شفافی از صفر تا چهار سالگی زندگی‌اش به خاطر ندارد. همه آنچه تا چند سال پیش می‌دانست و تصور می‌کرد "واقعیت" است را طی سال‌های پرورشگاه شنیده یا در آن شب‌های تنهایی در تخت‌خواب در ذهنش مجسم کرده بود. روایتی که با آنچه سال‌ها بعد در پوشه خاک خورده سازمان بهزیستی یافت بسیار متفاوت بود.

اسناد داخل همین پوشه بود که مجادله میان واقعیت و خیال را برای ساحل که ۲۰ سالی است در برابر پرسش‌های رسانه‌ها درباره دوران کودکی‌اش قرار می‌گیرد، به یک نبرد بی‌پایان و بدون برنده بدل کرده است.

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکسترادیو فارسی بی‌بی‌سی

پادکست چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی

برنامه ها

پایان پادکست

نشستن روبروی دوربین و طرح این که ساحل در جریان جنگ ایران و عراق مادر و پدرش را از دست نداده، بلکه "پدر او و چند خواهر" دیگر را در پارکی در تهران رها کرده؛ یا این که ساحل تنها بازمانده یک حمله هوایی در مناطق مرزی ایران نبوده و "فرزند شهید" نیست و دیگر جزییاتی که در چندین مصاحبه و گزارش قدیمی از سرگذشت سال‌های نخست زندگی ساحل منتشر شده، هیچ کدام ساده‌ نبود.

"وقتی بعضی از هموطنان عزیز من را به دروغ‌گویی و تغییر در روایت زندگی‌ام درباره سال‌های اول زندگی‌ام متهم می‌کنند، خیلی به این توجه نمی‌کنند که عوض کردن این روایت برای من که چند بار تلاش کردم همه چی را از نو شروع کنم و با هویت خودم کنار بیایم، چه قدر دشوار است. برای من این که تصور کنم همه اعضای خانواده‌ام در جنگ کشته شدند و دیگر نیستند بسیار راحت‌تر (و شاید به لحاظ جذابیت قصه) پذیرفتنی‌تر از این باشد که باور کنم من را رها کرده‌اند، من را نخواسته‌اند."

فلورا می‌گوید روزی که بعد از همه کارهای رسمی و قانونی اجازه یافته بود برای آوردن ساحل به پرورشگاه برود، کلی لباس نو برای ساحل برده بود اما کفش نبرده بود. بنابراین، ساحل با همان کفش‌های پرورشگاه سوار خودرو شد اما وقتی به خانه رسیدند ساحل پابرهنه بود.

ساحل می‌گوید در میانه راه آن کفش‌ها را - که آخرین نشان و نقطه اتصال به پرورشگاه بود - از پنجره بیرون انداخته بود. شاید به این تصور که در حال بازگشت به خانه است و بالاخره مادرش او را یافته و دیگر هرگز به پرورشگاه باز نخواهد گشت.

فلورا: "وقتی به خانه رسیدیم، مادرم کتلت درست کرده بود و روی میز گذاشته بود. ساحل نه یکی و نه دو تا، همه کتلت‌ها را خورد و دیس را خالی کرد!".

از آن زمان که ساحل در "اتاق سفید" پرورشگاه فلورا را دید و بی‌اختیار او را "مامان" صدا کرد (اینجا ببینید) تا ۵ سال بعد که این دو در توکیو برای صرف یک شام خیلی ویژه با هم به رستوران رفتند، دیگر کسی درباره سرگذشت صفر تا ۶ سالگی ساحل حرف زیادی به میان نیاورد.

منبع تصویر، @sa_chan_1021 / Instagram

توضیح تصویر،

ساحل می‌گوید شاید در آینده بخشی از فعالیت‌های انساندوستانه خود برای کودکان را بر یافتن راه بهتری برای محافظت از کودکان بی‌سرپرست و بدسرپرست در برابر ناملایمات روحی ناشی از کشف حقیقت درباره گذشته‌شان متمرکز کند

ساحل می‌گوید آن شب مادرش وعده داده بود که بالاخره برایش دسر سفارش دهد.

"دسر را روی میز گذاشتند. من تازه به سن بلوغ رسیده بودم و برای اولین بار پریود شده بودم. فکر می‌کردم بهانه این شام مفصل (همراه با دسر) هم همین است."

فلورا: "وقتی آنشب به ساحل گفتم من مادر او نیستم آنچنان آشفته شد که به دسر دست نزد. فقط گریه کرد. به او گفتم که آماده‌ام برای یافتن حقیقت و خانواده‌اش به او کمک کنم... اما او دیگر گوش نمی‌داد."

همان شب بود که 'حقیقت ' فهمید برای یافتن ساحل باید حوصله کند - دست کم ۲۰ سال دیگر.

ساحل در خلال ضبط دوم که فلورا حضور نداشت گفت بعد از آن شب برای مدت‌ها نمی‌توانسته فلورا را "مامان" صدا کند.

"نمی‌خواهم هرگز به مامانم فلورا و کسانی که در آن پرورشگاه از من نگه داری می‌کردند کوچکترین لطمه‌ای بخورد. من مهم نیستم. با خودم کنار آمده‌ام. از همان روز که تصمیم گرفتم به جای نگه‌داشتن دردها در درونم آنها را از طریق بازیگری و تئاتر بیرون بریزم (اینجا ببینید) دیگر این ضربه‌ها برایم قابل تحمل شده است... شاید هم باید بخشی از فعالیتم برای کودکان را در آینده بر این موضوع متمرکز کنم که چه طور روایت اولیه‌ای که به کودکان یتیم یا بی‌سرپرست گفته می‌شود، در آینده وقتی آنها به جستجوی حقیقت رفتند، موجب ناراحتی روحی و سرگشتگی هویتی آنها می‌شود. می‌دانم که هیچ‌کس قصد دروغ‌گویی و پنهان نگه‌داشتن حقیقت برای همیشه را ندارد اما باید راه بهتری پیدا کرد که کودک در آینده برای شنیدن روایت اصلی بهتر آماده شود".

بخش مهمی از ابتدای ضبط دوم به بررسی همین روایت‌ها و تطابق "روایت رسمی" و آنچه در کودکی به ساحل گفته شده بود یا او در ذهن خود مجسم کرده بود گذشت. بخش‌هایی همچنان ناپیدا و ناگفته ماند چون امکان دسترسی به منابع دست اول و صحت‌سنجی آنها فورا ممکن نبود یا ساحل احساس می‌کرد هنوز آمادگی رویارویی با آنها در عرصه عمومی را ندارد. با این حال، ساحل آن شب آمده بود تا درباره آنچه در "پوشه لاغر" بهزیستی دیده بود مقابل دوربین سخن بگوید و من فکر کردم انتخاب استودیویی شبیه یک "پناهگاه جنگی" شاید "ناخودآگاه" به او کمی احساس امنیت بدهد.

نسخه کامل این مستند و همه ۹ اپیزود فصل پنجم چمدان را می‌توانید در کانال یوتیوب ما و از طریق کلیک کردن روی لینک‌های زیر ببینید:

  • قسمت نهم: ساحل رز - بازیگر سینما و تئاتر و فعال حقوق کودکان مقیم ژاپن - قسمت دوم
  • قسمت هشتم: ساحل رز - بازیگر سینما و تئاتر و فعال حقوق کودکان - قسمت اول
  • قسمت هفتم: سپیده احمدی از فنلاند و تاتیانا ملیحه چیرشان از لس‌آنجلس
  • قسمت ششم: کورش والانژاد - هنرمند دیجیتال و گرافیست
  • قسمت پنجم: بیانکا سیاوشی - هنرپیشه، مدل و مجری رادیویی
  • قسمت چهارم: امیر سلطانی - نویسنده، مستندساز و فعال حقوق‌بشر
  • قسمت سوم: آناهیتا اسکندری - مستندساز و مترجم زبان چینی، ساکن غنا
  • قسمت دوم: تهران ون‌قصری - کمدین و فعال جنبش جان سیاهان مهم است
  • قسمت اول: سحر خواجه‌نوری - تهیه‌کننده و فعال فرهنگی بومیان ناواهو

آرشیو رادیویی و نسخه‌های صوتی چمدان را در زیر بشنوید:

  • فصل پنجم
  • فصل چهارم
  • فصل سوم
  • فصل دوم
  • فصل اول

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: چمدان: چرا مصاحبه با ساحل‌رز در استودیو 'پناهگاه جنگی' ضبط شد