باید بیدار باشیم ولی نیستیم!/وضعیت را خطرناک می‌بینم

باید بیدار باشیم ولی نیستیم!/وضعیت را خطرناک می‌بینم
ایسنا

چهره ماندگار فیزیک بر این باور است که معیارهای استعماری باعث شده تا علم ایران آن طور که باید و شاید رشد نکند. وی معتقد است که مسئولان ما باید بیدار باشند و باید این حِس هویت ملی را زنده کنند و همه ما باید بدانیم به عنوان یک ایرانی، وظایفی داریم. ما باید حواسمان جمع باشد که البته نیست! الان وضعیت را خطرناک می‌بینم.

به گزارش ایسنا، پروفسور "مهدی گلشنی"، فیزیکدان برجسته، بنیان‌گذار گروه «فلسفه علم» دانشگاه "صنعتی شریف"، چهره ماندگار فیزیک، عضو پیوسته فرهنگستان علوم ایران و عضو سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی، سال ۱۳۱۷ در شهر اصفهان بدنیا آمد. همزمان با تحصیل در دبیرستان به یادگیری دروس حوزوی، علوم ادبی، منطق و حکمت پرداخت و بعد از اخذ دیپلم ریاضی، در رشته فیزیک دانشگاه تهران پذیرفته شد. با کسب رتبه اول رشته فیزیک، به عنوان بورسیه راهی دانشگاه "برکلی" آمریکا شد و پس از اتمام تحصیل در سال ۱۳۴۹ به ایران بازگشت و در دانشگاه صنعتی شریف (صنعتی آریامهر) مشغول تدریس شد.

در سومین گفت‌وگو از مجموعه "گفت‌وگو با چهره‌ها"، به منزل این استاد ارزشمند و فرهیخته رفتیم و پای صحبت‌های وی نشستیم و درخصوص بحث پیوند علم و فلسفه و مشکلات نظام آموزش عالی کشور گفت‌وگو کردیم:

در اصفهان به دنیا آمدم. پدر و مادرم تعدادی فرزند داشتند که فوت کردند و فقط یک خواهر بزرگتر از خودم داشتم که چند سال قبل فوت کردند. خانواده بسیار خوبی داشتم و پدرم خیلی به من توجه داشت. یک خاطره بد از دوران کودکی و مدرسه‌ام ندارم؛ فقط یک خاطره خاص دارم که آن هم یک موضوع سیاسی بود و بد نیست به آن اشاره کنم. وقتی که دکتر "مصدق" روی کار آمد، حس ملی‌گرایی را بیدار کرده و ما هم طرفدار دکتر "مصدق" بودیم. زمانی که کودتا شد (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) و دکتر "مصدق" برکنار شد، همه ناراحت بودیم. معلم انشای ما یک بختیاری از اقوام ثُریا (اسفندیاری) بختیاری، همسر دوم شاه بود. یکی از همکلاسی‌های ما در کلاس انشائی خواند و به "مصدق" حمله کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. معلم‌مان به من گفت یا باید بیایی عذرخواهی کنی و یک انشاء بنویسی یا دچار دردسر میشوی! من هم یک انشاء نوشتم که بیشتر از یک ساعت کلاس طول کشید و البته فرصت نشد که اسمی از این قضایا مطرح شود. اما این موضوع به ساواک آن زمان اطلاع داده شد و به من گفتند دیگر به کلاس نروم! ناظم مدرسه، مرحوم "ارشدی" به‌قدری خوب بودند که موافقت کردند مدرسه نروم و فقط در کلاس هندسه چون حضور و غیاب داشت، حاضر میشدم و در نهایت، امام جمعه شهر که از اقوام بودند، در این موضوع دخالت کردند و من را بخشیدند و به مدرسه بازگشتم.

خوش‌شانسی من این بود که وقتی وارد دبیرستان شدم، معلمی داشتم که تمام آینده مرا تحت تاثیر قرار داد. معلم خط دوره دبیرستانم، استاد "غلامحسین آهنی" (از اساتید فلسفه اسلامی) به من گفتند بیا عربی و فلسفه بخوان. صبح‌ها قبل از شروع کلاس‌ها، به مدرسه جَدّه اصفهان می‌رفتم و با عربی شروع کردم و بعد هم منطق و فلسفه را تا سال آخر دبیرستان ادامه دادم؛ یعنی رابطه من با فلسفه از این زمان شروع شد. سال آخر دبیرستان، مدرسه‌ام  را عوض کردم چون دبیرستان ما تا کلاس یازده بیشتر نداشت. سال آخر دبیرستان (۱۳۳۶) مسابقاتی در مدرسه و سطح استان برای ادبیات، ریاضیات و طبیعیات برگزار میشد که من نفر اول مسابقات ادبی استان اصفهان شدم و بعد به مَنظریه تهران آمدیم و مسابقه‌ای بین سال سومی‌ها، پنجمی‌ها و ششمی‌ها برگزار شد که در این مسابقه اول شدم و یک کتاب سعدی از شاه جایزه گرفتم! با وجود موفقیت در ادبیات، سال ششم دبیرستان را (رشته) ریاضی خواندم. مدیر دبیرستان که معلم انشای مدرسه هم بود، از جریان مسابقات ادبی و اول شدن من خبر نداشت، این موضوع را برای انشاء انتخاب کرد که "چرا به کلاس ششم ریاضی آمده‌اید؟". من یک انشای تاریخی در آن زمان نوشتم که خیلی در اصفهان سر و صدا کرد و بعد از آن هم رئیس انجمن ادبی مدرسه‌مان شدم.

آن زمان کنکور رشته‌ها جدا بود و من فقط در رشته فیزیک دانشگاه تهران شرکت کردم و نفر هفدهم شدم. سال‌های ۳۹-۱۳۳۶ دوره دانشجویی‌ام را در دانشگاه تهران گذراندم. در دوره کودتا ۲۸ مرداد محیط دانشگاه کاملاً ضد شاه بود و قضیه ۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ هم در همان دوران اتفاق افتاد و دانشکده‌ها مخالف بودند، اما با سرکوبی که صورت گرفت، اظهارنظرها کمتر شد ولی جَو دانشگاه کاملاً جَو (حامی) "مصدق" بود. یک عده از اساتید دانشکده فنی از جمله مهندس "بازرگان" را به دلیل اعتراض به قرارداد نفت مدتی برکنار کردند. وقتی فارغ‌التحصیل شدم، نفر اول رشته فیزیک و شاگرد اول کل دانشکده (علوم) شدم. آن زمان مجلس قانونی را تصویب کرده بود که شاگرد اول‌ها را برای ادامه تحصیل به خارج می‌فرستادند. انجمن آمریکایی خاورمیانه در دانشگاه، از دانشگاه "کلمبیا" برای من پذیرش گرفت. استادهای آن زمان واقعاً خوب بودند؛ یکی از همین اساتید، استاد "کمال‌الدین جناب" (رئیس دانشکده علوم دانشگاه تهران)، به من پیغام دادند که به دفترشان بروم. ایشان گفتند بهتر است برای ادامه تحصیل به دانشگاه "برکلی" بروی. در این دانشگاه بیشترین تعداد برندگان جایزه نوبل تحصیل و تدریس می‌کردند. توصیه‌نامه‌های قوی برای من نوشتند و در کمتر از دو ماه، از این دانشگاه پذیرش گرفتم. ابتدا برای یاد گرفتن زبان به دانشگاه "کلمبیا" رفتم و بعد برای تحصیل در مقطع دکتری راهی دانشگاه "برکلی" شدم. من به عنوان دانشجوی دکترا پذیرفته شده بودم؛ البته بعد از یکسال امتحانی از ما گرفته میشد که اگر قبول نمیشدیم، مدرک فوق لیسانس گرفته و فارغ‌التحصیل می‌شدیم. من در امتحان قبول شدم و دوره دکتری را ادامه دادم.

با اینکه کاملاً منتقد و مخالف سیاست حاکم در زمان شاه هستم، اما نکات مثبتی در آن دوران بود که بعدها فراموش شد. مسائل آکادمیک در آن دوران به خوبی رعایت میشد. جمهوری اسلامی برای من خیلی مقدس است، ولی انتظارم این است که مفهوم جمهوری اسلامی (به درستی) پیاده شود. پارتی بازی هیچ معنی ندارد...هیچ خاطره بدی از دوران تحصیل در آمریکا ندارم. دانشگاه "برکلی" واقعاً یک دانشگاه بین‌المللی و محیط خیلی فرهنگی داشت. در بخش فارسی کتابخانه دانشگاه "برکلی" راجع به هر موضوعی که می‌خواستیم کتاب فارسی بود. دانشگاه "برکلی" شخصیت‌های مهمی را برای سخنرانی دعوت می‌کرد. در زمان دانشجویی‌ام، «مالکوم ایکس» را دعوت کردند؛ «جان اف کندی» رئیس جمهور وقت آمریکا برای صدمین سالگرد تأسیس دانشگاه سخنرانی کرد و من در این سخنرانی حضور داشتم. زمانی که از دانشگاه "برکلی" فارغ‌التحصیل شدم، به ایران بازگشتم. بورسیه دانشگاه تهران بودم، اما یکی از دوستانم که در دانشگاه "برکلی" در رشته مهندسی تحصیل کرده بود، از دانشگاه "صنعتی آریامهر" آن زمان و "شریف" فعلی خیلی تعریف کرد. مکاتبه‌ای با این دانشگاه داشتم که سریع قبول کردند و سال ۱۳۴۹ در این دانشگاه مشغول تدریس شدم. در زمان دکتر "محمدرضا امین" رئیس (نایب التولیه) قبلی دانشگاه، قانونی تصویب شده بود که رؤسای دانشکده‌ها را هر دانشکده با رأی‌گیری انتخاب می‌کرد و سال ۱۳۵۲ در زمان ریاست دکتر "سیدحسین نصر" به عنوان رئیس دانشکده فیزیک انتخاب شدم. این نکته را هم بگویم که در آن زمان رئیس دانشگاه، شخص شاه بود، اما رئیس ظاهری، نایب شاه بود. دانشگاه "صنعتی آریامهر" از لحاظ آکادمیک دانشگاه خیلی خوبی بود و وقتی از آمریکا بازگشتم، خیلی راضی بودم؛ اما شاه حواسش جمع بود و یک دفتر خاص در دانشگاه داشت تا تظاهرات با کارهای ضدانقلابی در دانشگاه انجام نشود. یک تظاهرات حدود سال‌های ۵۱-۵۰ صورت گرفت که حسابی سرکوب شد و ۱۵ روز هم دانشگاه تعطیل بود و بعد به دانشگاه بازگشتیم.

اگر بخواهیم شرایط دانشگاه‌های دیروز را با امروز مقایسه کنیم، باید بگویم که خیلی تفاوت کرده است؛ اول از نظر فرهنگ، زیرا این چشم و هم‌چشمی‌ها بین اساتید و دانشجویان نبود و رفتارها مشفقانه بود و هیچ خلاف فرهنگی در آن دوران ندیدم. اگر استادی اشتباهی می‌کرد، به دنبال جبران آن بود. در دوره‌ای که در ایران دانشجو بودم، استادی در دانشکده فیزیک دانشگاه تهران داشتیم که خیلی کتاب ترجمه کرده بود، اما خیلی با سواد نبود. در کلاس ترمودینامیک و حرارت یک دانشجو از استاد سوالی کرد که استاد در جواب گفت چون "نیوتون" گفته است. من هم گفتم خب "نیوتن" گفته باشد، دلیلش چه بود؟ استاد گفت از کلاس برو بیرون! ولی اگر بدانید بعد از آن چقدر با من خوش‌رفتاری کرد.

زمانی که در آمریکا دانشجو بودم، همین استاد به آمریکا سفر کرد و من به دیدنش در هتل رفتم. می‌خواهم بگویم حساب استاد و دانشجو رعایت می‌شد. با اینکه کاملاً منتقد و مخالف سیاست حاکم در زمان شاه هستم، اما نکات مثبتی در آن دوران بود که بعدها فراموش شد. مسائل آکادمیک در آن دوران به خوبی رعایت میشد. یادم هست در آن دوران یک روز دکتر "نصر" به من زنگ زدند که خانم فلانی از دانشگاه "آریزونا" می‌خواهند به این دانشگاه بیایند. فکر میکنم از طرف دکتر "اقبال" (مدیرعامل وقت شرکت ملی نفت) سفارش شده بود. آن موقع من رئیس دانشکده فیزیک بودم. به دکتر "نصر" گفتم پرونده‌اش را برای من بفرستید. پرونده خانم دکتر را در یک کمیته سه نفره بررسی کردیم و همه کارها را من با یک تلفن انجام میدادم؛ با الان فرق داشت که ۱۰ نامه می‌نویسیم اما هیچ اثری ندارد! به دکتر "نصر" زنگ زدم و گفتم زیر متوسط است. هیچ وقت این خاطره را فراموش نمی‌کنم. دکتر "نصر" گفت یک چک بانکی دکتر "اقبال" دانشگاه را زنده می‌کند! اما گفتم این خانم دکتر زیر متوسط است. دکتر "نصر" گفت بنویس زیر متوسط و این مسئله تمام شد. واقعاً تخلف آکادمیک در آن دوره ندیدم؛ سفارش در آن زمان ندیدم که مثبت باشد. جمهوری اسلامی برای من خیلی مقدس است، ولی انتظارم این است که مفهوم جمهوری اسلامی (به درستی) پیاده شود. پارتی بازی هیچ معنی ندارد، ولی نامه را به وزیر اطلاعات (وزیر سابق) بدهی و بگویی که این معاون آموزشی این اشکال را دارد و محلی نگذارد، اینها مایه رنجش است. 

حدود دو سال (۵۴-۵۲) رئیس دانشکده بودم و در این مدت دوره فوق لیسانس را هم راه‌اندازی کردیم و بعد برای فرصت مطالعاتی به دانشگاه "پنسیلوانیا" رفتم. بعد از پیروزی انقلاب، سال ۱۳۵۹ دانشگاه‌ها تعطیل شدند و مدتی بنا به درخواست دکتر "معادی‌خواه" وزیر فرهنگ و ارشاد وقت، به این وزارتخانه رفتم که داستان مفصلی دارد و کارهای بسیار مهمی در آن زمان انجام دادیم تا دانشگاه‌ها مجدداً در سال ۱۳۶۲ بازگشایی شدند. مجدداً در سال‌های ۶۸-۶۶ در دانشگاه "شریف" رئیس دانشکده فیزیک بودم و سال ۱۳۶۹ به عنوان عضو فرهنگستان علوم انتخاب شدم. از سال ۱۳۷۲ به مدت ۱۵ سال رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بودم.

سمینار فسلفه و روش شناسی علوم تجربی - ۱۳۶۸
پروفسور رضا (ایستاده) و پروفسور گلشنی (نشسته)

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: باید بیدار باشیم ولی نیستیم!/وضعیت را خطرناک می‌بینم