سریال امانت قسمت ۳۰۷ دوبله فارسی | ۲۳۱ زیرنویس چسبیده فارسی

سحر جلوی یامان را می گیرد از او می خواهد که عمارت را ترک نکند،چون می داند که به خاطر ضیا دروغ گفته است.سحر می گوید که نمی تواند او را ببخشد،اما بدون او هم نمی تواند زندگی کند.

سحر می خواهد از اتاق بیرون برود،ولی یامان اجازه نمی دهد و می گوید که دلش برای او تنگ شده است.آنها می نشینند تا با هم صحبت کنند.یامان به سحر می گوید که دروغ گفتن و ناراحت کردن او مانند مرگ بود.سحر می گوید که جنگیدن با او آزارش می داد و مجبور بود که با خودش هم بجنگد تا از او دور شود.یامان برای سحر تعریف می کند که همه جا را به دنبال او گشته بود و نزدیک بود از شهری که در آن بودند برود که از شیرینی فروشی قرابیه لیمویی او را خرید و دستپختش را شناخت.سحر می پرسد که اگر آنها را پیدا نمی کرد چه می شد؟آنوقت هر دو زندگی متفاوتی داشتند.سحر به سرویس بهداشتی می رود تا صورتش را بشوید.او شیشه عطر یامان را می بیند و می خواهد آن را بو کند،ولی شیشه از دستش می افتد و می شکند.یامان وارد سرویس بهداشتی می شود و می خواهد به او کمک کند تا شیشه شکسته را جمع کند.یوسف هم می رسد و می پرسد که آنها با هم آشتی کرده اند؟سحر می گوید:《نه هنوز خاله جون،ولی کم کم آشتی می کنیم》یوسف با خوشحالی می گوید که همه چیز مثل سابق می شود.

ضیا و جنگر با کمک هر در حال کاشتن نهالی در زمین هستند که یامان پیش آنها می رود.ضیا با خوشحالی از یامان می پرسد که با سحر آشتی کرده است؟یامان لبخند می زند و می گوید که سحر از او خواسته که در عمارت بماند.

سحر به اتاقش دنبال دمپایی هایش می رود‌.او متوجه می شود که کتاب و پیژامه اش هم در اتاق نیستند.

یامان وارد اتاقش می شود و وسایل سحر را روی تخت خوابش می بیند.او با خوشحالی می گوید که سحر تصمیم گرفته که پیش او برگردد.در همین زمان سحر وارد اتاق می شود تا لیوان لیمونادی که برای یامان درست کرده بود را ببرد.او که وسایلش را می بیند عصبانی می شود و از خود می پرسد که چرا یامان بدون اجازه او به وسایلش دست زده است؟سپس وسایلش را بر می دارد و از اتاق بیرون می رود.

علی در خانه دویگو شانه سمرا را می گیرد و به او می گوید که دختری که مرده یاسمین نبوده است.دویگو خوشحال می شود و می خواهد که مادرش را در آغوش بگیرد،ولی سمرا او را از خود دور می کند و می گوید که او دروغ گفته و در حالیکه فکر می کرده که یاسمین مرده به او نگفته است.سمرا داخل خانه می رود و دویگو را به خانه راه نمی دهد.دویگو در حیاط خانه نشسته و گریه می کند.علی پیش او می رود و زخم های روی گردنش را می بیند و به او دستمال می دهد.علی از دویگو می خواهد که ناراحت نباشد،آنها بالاخره با هم آشتی می کنند و این روزها می گذرد.سمرا می گوید که مادرش حق دارد و همه چیز تقصیر اوست.

سمرا پشت میز پیش عمه سلطان می نشیند و می گوید که دویگو بی عرضه و دروغگو است و باعث بلاهایی است که سر آنها آمده است.عمه سلطان می گوید که دویگو نمی خواسته که اینطور بشود و او هم دخترش است و اینطور با او برخورد نکند.سمرا می گوید که از دویگو دفاع نکند و دویگو دیگر حق ندارد که وارد خانه شود.عمه سلطان پیش علی و دویگو که در حیاط نشسته اند می رود و از دویگو می خواهد که امشب را خانه آنها بماند،چون مادرش در را به رویش باز نمی کند.دویگو می گوید که به هتل می رود،چون آنها را خیلی اذیت کرده است و نمی تواند در خانه شان بماند.علی با زور دست دویگو را می گیرد و به خانه خودش می روند.در خانه علی،دویگو به او می گوید که باز هم شاهد ضعف او در برابر مادرش بوده است.علی می گوید که به نظرش دویگو خیلی قوی است که تمام این مشکلات را از سر می گذراند.

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال امانت قسمت ۳۰۷ دوبله فارسی | ۲۳۱ زیرنویس چسبیده فارسی