از بررسی آرایه های نو پدید در شعر تا بررسی شعر دینی وانواع رباعی
به گزارش خبرگزاری مهر، مشروح روز اول اردوی نهم آفتابگردانها با کلاس محمد مهدی سیار با عنوان «آرایه های نوپدید در شعر امروز فارسی»، کلاس محمدجواد شرافت با عنوان «بحثی درباره شعر دینی»، و کلاس میلاد عرفان پور با عنوان «درآمدی بر شناخت رباعی» برگزار شد.
مشروح هر کدام از این کلاسها را در ادامه میخوانیم:
کلاس محمدمهدی سیار (آرایههای نوپدید در شعر امروز فارسی)
«در گفتگویی که در اردوی قبلی با همدیگر داشتیم درباره «راهکارها و کلیدهای خلاقیت در شعر امروز» صحبت کردیم. امروز میخواهیم به بحث نسبتاً سادهای بپردازیم که با آن موضوع جلسه قبلی مرتبط است و آن هم تعیین و ظهور خلاقیت در شعر معاصر است. البته شما ممکن است بگویید شعر که همهاش خلاقیت و ابداع و نوآوری است، اما امروز بحث ما یک بحث ویژه است و پیشنهاد من این است که آن را یادداشت کنید. بحث امروزمان «آرایههای نوپدید در شعر امروز فارسی» است که شمهای از آن را امروز ارائه میکنیم و تفصیل آن را به وقتی دیگر میگذاریم.
خود من این بحث را از این جهت که میتواند دریچه تازهای به خوانش و مطالعه شعر امروز باز کند و قلم ما را برای نوشتن آماده کند و برای هر شاعری حالت مهارتافزایی دارد، خیلی دوست دارم.»
با آرایهها و صنایع ادبی انس و الفت داشته باشید
«نمیدانم تا الان فرصت کردهاید که درباره صنایع و آرایههای ادبی دقتی داشته باشید و روی آن تعمقی بکنید یا نه؟ این که این آرایههای ادبی چگونه به وجود آمدهاند و جایگاهشان در ادبیات و شعر چیست؟ آیا ابتدا آرایههایی به شاعران پیشنهاد شده و بعد شاعران بر اساس یک ذهنیت از پیشساخته، همانطور که ما الان رفتار میکنیم، عمل کردهاند یا نه، خودشان آن آرایهها را کشف و ترویج کردهاند؟ ما بر اساس دانشی که حول محور صنایع ادبی وجود دارد و با انبوهی از کتابهای پژوهشی پشتیبانی میشود، و نیز مطالعه هزار سال شعر فارسی و صنایع ادبی که در شعر شاعران بزرگ به کار برده شده، کم کم یاد میگیریم اینگونه شعر بگوییم.
نمیدانم انس و الفت شما با مبحث آرایهها به چه شکل است ولی برای من مطالعه کتابهای بدیع و آرایهها و صنایع ادبی در آغاز راه شاعری بسیار لذت بخش بود و یکی از چیزهایی که شوق و ذوق من را برای شعر گفتن افزون میکرد خواندن همین نمونههای موفق از صنایع ادبی در شعر شاعران شاخص بود. یعنی ریزهکاریها و شگردهایی که آنها برای زیبا کردن شعر به کار میبردند برای من درسآموز و محل تجربه و تمرین بود. حالا سوال این است که این شگردها چگونه به وجود آمدهاند و چگونه در شعر شاعران کشف شدهاند؟ یک سوال دیگر هم این است که آیا باب خلق این شگردها، صنایع و آرایهها بسته شده و دیگر نمیتوان آرایهای به آرایههای شعر فارسی اضافه کرد؟ یا نه، شاعران میتوانند بر اساس پیشرفت زمانه و بر اساس اقتضائات زمان و زبان در هر دوره و عصری زیورهایی به شعر فارسی اضافه کنند؟ دوست دارم در این مورد خودتان فکر بکنید و به نتیجهای برسید. سوال دیگری که پیش میآید این است که چرا باید در صنایع ادبی اینقدر دقیق شد؟ معمولاً این نگرانی برای شاعران وجود دارد که ممکن است آشنایی با آرایهها و صنایع ادبی نمک و تازگی و طراوت شعر ما را از ما بگیرد. بعضی دوستان شاعر وقتی با این طرح بحث من درباره آرایههای نوپدید در شعر معاصر آشنا میشدند، میگویند ما قبلاً این شعرها را میخواندیم و به نحو اسرارآمیزی از این شعرها لذت میبردیم، اما الآن که صنایع ادبی برایمان قالببندی میشود و تحت عنوان یک آرایهای نامگذاری میشود، آن خصلت تر و تازگیاش را از دست میدهد و لذت کمتری میبریم. کما اینکه این اتفاق برای ما درباره آرایههای متداول و کهن شعر فارسی تقریباً رقم خورده است. اگر ما امروز در شعر شاعری ببینیم که شب را آورده و بعدش هم روز را آورده است، سریع ذهنمان به این سمت آرایه تضاد میرود و شعر در نگاه اول خیلی ما را نمیگیرد، چرا که با خودمان میگوئیم شاعر کار خیلی معمولی انجام داده است. همچنین اگر ببینیم که شاعری در یک بیت خودش مراعات نظیر به کار برده، میگوئیم «این مراعات نظیر است دیگر! شاعر کار خاصی نکرده».
دستهبندی آرایههای نوپدید به پیشرفت شعر معاصر کمک میکند
حالا شما تصور کنید شاعری در زمانهای شعر بگوید که هنوز برای آرایهها نامگذاری نشده است. مشخص است که شاعران ابتدا شعر گفتهاند، بعد منتقدان و علاقهمندان به ادبیات دیدهاند که میشود این زیبایی را طبقهبندی و نامگذاری کرد و روی آنها اسم تضاد و مراعات نظیر و اغراق و تشبیه و… گذاشتهاند. در مرحله بعد شاعران دیگر که از پی آن شاعران آمدهاند وقتی میخواستهاند شعر گفتن را آغاز بکنند، با این اسمها و آرایهها هم مواجه بودهاند. ما از زمره کسانی هستیم که بر شانههای هزار سال شعر فارسی و آزمون و خطای آن ایستادهایم و از همان صنایع و آرایهها استفاده کردهایم. حالا شما تصور کنید شاعری دارد شعر میگوید، اما بدون اینکه زیباییهای شعرش اسمی داشته باشند از آن آرایهها استفاده کند. در شعر امروز هم به نظر من این اتفاق رخ داده است. یعنی میتوان در شعر شاعران امروز شگردهای تازهای را استخراج کرد که اسمی ندارند ولی به کرات استفاده شدهاند. میتوان با بررسی شعر معاصر و در کنار هم قرار دادن آن شگردها و دیدن فراوانی آنها به این نتیجه رسید که میشود آنها را طبقهبندی و نامگذاری کرد و بر اساس آن تمرین کرد و در شعرهای دیگر به کار برد. حالا این سوال پیش میآید که اگر من این شگردها را یاد گرفتم و در شعرم به کار بردم، آیا شعرم از آن حلاوت و طراوتش نمیافتد؟ چرا، ممکن است با خود نامگذاری این شگردها کلیشه شوند. یعنی خود نامگذاری کار را خراب میکند، اما به نظر من کار مهمتری که میکند این است که روش ابداع و خلاقیت را به ما یاد میدهد. همچنین ما میتوانیم در مرحله بعد اول به تقلید از این شگردها شعر بنویسیم، چنان که الآن داریم از تضاد و تشبیه و… استفاده میکنیم، اما حسن دیگری که دارد این است که ما دیگر به شعری که مثلاً جناس دارد نمیگوییم شعر خوب؛ نه، این را کف شاعری تلقی میکنیم. گمان من این است که اگر بیاییم و آرایههای نوپدید در شعر معاصر را دستهبندی و نامگذاری کنیم، در مجموع سطح شعر صدسال آینده قدری ارتقا پیدا میکند. چون همه شگردها و خلاقیتهای این صدسال میشود کف شعر شاعران صدسال بعد که شماها باشید. شماها اگر این شگردها را با اسم و رسمش بدانید، من احتمال میدهم که شعرهای شما به دنبال نوجوییهای شگفتانگیزتر و خارق العاده تر میگردد و دنبال آرایههای جدیدتر و پیچیدهتر و مدرنتر خواهید رفت.
حالا اگر آماده هستید بعد از این مقدمه چند آرایه نوپدید را حاصل تعمق و بررسی بنده است با همدیگر نام ببریم و بررسی کنیم. البته نمیرسیم همه آنها را بررسی کنیم، چون من بیش از ده پانزده تا از این آرایهها را استخراج کردهام و نام بردن و توضیح دادن و شرح مثال همه آنها طولانی و خارج از حوصله این جلسه یکی دو ساعته است. اما چون میخواهیم جلسه امروز ما حالت کارگاهی داشته باشد، از چندتایی از آنها امروز رونمایی میکنیم، دربارهشان گفتگو میکنیم و سعی میکنیم به صورت همزمان تقلید هم بکنیم. انشاالله در فرصتی دیگر همه آرایهها را بررسی کنیم.
آرایه «سرایت»
برای اینکه اولین آرایهای که از مطالعه شعر معاصر استخراج کردهام و نامی از آن در کتب قدما نیست را معرفی کنم، از شما میخواهم به این شعر قیصر دقت کنید:
«قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستادهام
و همچنان به نردههای ایستگاه رفته تکیه دادهام»
من میخواهم برای اینکه این بحث را شروع کنم یک کاری روی این شعر انجام بدهم. میخواهم یک تغییر خیلی کوچک روی این شعر انجام بدهم ولی شما خیلی روی شعر قیصر تأمل نکنید و فکر کنید شعر اصلی همین شعری است که من میگویم. این شعر تغییریافته من است:
«قطار میرود
تو میروی
و من چقدر سادهام که سالهای سال
در انتظار تو کنار این قطار ایستادهام
و همچنان به نردهذهای ایستگاه تکیه دادهام»
من یک تغییر خیلی کوچک روی این شعر انجام دادهام. از شما هم میخواهم ذهنتان را از آن شعر اصلی خارج کنید و فکر کنید برای اولینبار با این شعر مواجه شدهاید، یعنی فرض کنید کتاب قیصر امینپور را خریدهاید و این شعری است که در کتاب قیصر آن را میخوانید. اگر این شعر را بدون مقایسه با شعر اصلی قیصر بخوانید و در آن تأمل کنید، متوجه میشوید که با همین تغییر کوچکی من که روی این شعر انجام دادم نمره و عیار این شعر از ۱۰۰ به جایی رساندهام که انگار چیز خاصی ندارد. با اینکه من فقط یکی دو کلمه از شعر را عوض کردهام، حجم تغییر شعر بسیار زیاد است. تقریباً این شعر با سر به زمین خورده است و دیگر هیچ اتفاقی در آن نیست. اگر بخواهیم به این شعر نمره بدهیم باید بگوییم «آقای امینپور! ای کاش این شعر را در کتابت نمیآوردی. اصلاً در سطح شما نیست که این شعر را در کتابت بگذاری». در این شعر تغییر خیلی کمی رخ داده است. آن تغییر چیست؟ آن چیست که من از این شعر حذف کردهام و تمام شاعرانگیاش را از آن گرفتهام؟ خوب دقت بکنید:
«قطار میرود / تو میروی / تمام ایستگاه میرود…». اولاً اینکه من سطر سوم را حذف کردهام که قیصر گفته بود تمام ایستگاه میرود. دقیقاً همینجا بود که ناگهان شعر ما را میگرفت والا «قطار میرود» که ممکن است در شعر هر کسی استفاده شود. «تو میروی» هم همینطور. این عبارات در شعر خیلیها وجود دارد. «قطار میرود، تو میروی»؛ این عبارات و شبیه اینها در شعر خیلیها میتواند وجود داشته باشد. بنابراین سطر سوم است که آن اتفاق بزرگ و به عبارت بهتر گام اول آن اتفاق بزرگ رخ میدهد؛ «تمام ایستگاه میرود».
در ادامه هم صورت دقیق شعر این است:
«و من چقدر سادهام که سالهای سال / در انتظار تو / کنار این قطار رفته ایستادهام».
من از این سطر یک کلمه حذف کردهام و نوشتهام «در انتظار تو کنار این قطار ایستادهام». این مهم است که شاعر میگوید «کنار این قطار رفته ایستادهام». ببینید، شاعر کاری میکند که به یکباره ذهنیت مخاطب به هم میریزد. چه اتفاقی افتاد؟ مگر میشود کنار قطار رفته ایستاد؟ و بعد یک کلمه دیگر هم اینجا حذف کردهام:
«و همچنان به نردههای ایستگاه رفته تکیه دادهام».
من درواقع دو تا کلمه «رفته» را از این شعر حذف کردهام و یک جمله «تمام ایستگاه میرود». یعنی من از ۳۰ تا کلمهای که این شعر دارد تنها ۶ کلمه را حذف کردهام و با حذف همین کلمات این شعر با سر به زمین خورده است. اتفاق بزرگی که در این شعر میافتد و ما میتوانیم آن را در شعر دیگران هم بیابیم و روی آن یک نام و صورتبندی تازه بگذاریم، در سطر سوم رقم میخورد. ببینید:
«قطار میرود / تو میرودی». تا اینجا بیان یک بیان خیلی طبیعی است، اما در سطر سوم میگوید: «تمام ایستگاه میرود». من نام اتفاقی که در این سطر میافتد را «سرایت» گذاشتهام. شما هم این کلمه را به عنوان یک آرایه نوپدید در شعر امروز یادداشت کنید. یکی از قدرتهایی که شاعران در شعر امروز به دست آوردهاند و در شعر کهن به این شکل به چشم نمیخورد، آرایه ادبی «سرایت» است. سرایت یعنی چه؟ یعنی صفات و ویژگیها بدون منطق قطعی و بدون منطق عینی قابلیت سرایت از یک شیء به شیء کنار دستیشان را دارند. با آرایه سرایت شاعر این قدرت و توان را پیدا میکند که رفتن را به تمام ایستگاه نسبت دهد. چون «رفتن» به دال مرکزی این شعر تبدیل میشود، طوری که بسط دادن و سرایت دادن صفت «رفتن» از قطار به ایستگاه کاملاً طبیعی جلوه میکند، با اینکه منطق عینی ندارد. خواهش من این است که شما آرایه سرایت را با همین ویژگیها که گفتم در شعر دیگر شاعران ردیابی و پیدا کنید. من نمونههای دیگری از این آرایه را در شعر دیگران پیدا کردهام که آنها را هم بیان میکنم. البته ممکن است شما بگویید آرایه سرایت میتواند ذیل بعضی آرایههای کهن هم قرار بگیرد. چنان که میتوان آن را زیرشاخه آرایه اغراق دستهبندی کرد. بعضی ممکن است بگویند شاید این آرایه همان آرایه مجاز یا چیزهای دیگری باشد، اما همه آرایهها اینطورند که میتوان آنها را ذیل یک آرایه دیگر طبقهبندی کرد، اما وقتی به طور خاص آن را جدا کنیم یک اتفاق دیگری میافتد. بعضی میگویند این آرایه میتواند ذیل آرایه تشخیص قرار بگیرد اما من گمان نمیکنم اینطور باشد. چون رفتن صرفاً به عنوان جان بخشیدن به این صحنه نیست. یعنی ما در این شعر نمیگوییم که ایستگاه جان پیدا کرد.
مثالهای دیگر را هم ببینید. وقتی به این مثالها توجه کنید، میبنیید که این آرایه به فضاها و کلمات یک حالت آبرنگی پیدا میدهد. دقیقاً مثل نقاشی امروز که از حالت رئال خارج میشود. چون نقاشی کهن مبتنی بر زیباییشناسی رئال است. یعنی سعی میکند طبیعت را در نقاشی کپی کند. اما در نقاشی مدرن چه اتفاقی میافتد؟ فضاها یک حالت آبرنگی پیدا میکند. یعنی رنگ اشیا به طور مشخص فقط مال این شیء نیست. رنگ این درخت به فضا هم سرایت پیدا میکند. شعر امروز هم مثل نقاشی امروز رنگها، صفات و ویژگیهای اشیا، چه رنگ باشد چه بو باشد چه ماندن و رفتن، همه اینها قابلیت سرایت به اشیا کناری خودشان را دارند. انگار ما در شعر امروز تصویر را از پشت یک شیشه باران خورده میبینیم. دیدید وقتی که باران به شیشه بخورد رنگها چطور درهم میشوند و نمیشود تشخیص داد که دقیقاً این درخت سبز است یا مثلاً این دیوار سبز است؟ من نام این اتفاق در شعر را «سرایت» گذاشتهام. چرا که مثل نقاشی مدرن رنگها و ویژگیها را به اطراف سرایت میدهد. یک شاعرانگی پیچیده و خاصی به فضا میدهد. برای همین در شعر قیصر امینپور میبینیم که «قطار میرود / تو میروی / تمام ایستگاه میرود» و این خیلی زیبا میکند و یک زیباییشناسی تازه به ما میدهد. این آرایه در شعر قیصر امینپور زیاد تکرار شده است. این هم خیلی مهم است که منطقی پشت این سرایت نیست. یعنی نمیشود گفت تشبیه است، استعاره است، مجاز است، مجاز جز از کل است و غیره. مثلاً ممکن است یک نفر بگوید این مجاز کل از جز است، یعنی شاعر میخواهد بگوید قطار میرود اما میگوید ایستگاه میرود. اما اینطوری نیست. به هیچوجه منظور قیصر امینپور این نیست که رفتن تمام ایستگاه را مجاز بگیرد از رفتن قطار. نه. دقیقاً منظور قیصر این است که «تمام ایستگاه میرود» و این شاید با آن منطق سنتی و کلاسیک خیلی جور درنیاید. خب حالا این شعر را هم گوش کنید:
«کودکیهایم
با نخی نازک به دست باد آویزان»
ببینید؛ تصویری که شاعر میخواهد به ما برساند یک تصویر طبیعی نیست. میگوید در کودکیهایم بادبادکی به دستم بود که با نخی نازک به دست باد آویزان بود. اما شاعر یک حرکت شاعرانه بسیار موفق انجام میدهد. صفت بادبادک را که «آویزان بودن به باد با نخی نازک» است از بادبادک سرایت میدهد به کودک! کودک هم در آن صحنه هست، اما این شاعر است که این صفت را سرایت میدهد و بعد یک معنا از دل آن به دست میآورد. درباره این بیت هم ممکن است بعضی بگویند از آرایه تشخیص استفاده کرده اما به هیچوجه اینگونه نیست. درواقع ویژگی بادبادک به کودکی، یعنی ویژگی یک شیء به یک مفهوم، سرایت پیدا میکند. «کودکیهایم با نخی نازک به دست باد آویزان». البته ترکیب «دستِ باد» آرایه تشخیص دارد، اما این منظور ما نیست. در یک بیت ممکن است ده تا آرایه دیگر هم باشد که فعلاً به آنها کار نداریم. منظور ما آن آرایهای است که برایمان تازه است و اسمی برایش نداریم. چرا شاعر گفت «کودکیهایم با نخی نازک به دست یاد آویزان»؟ این اتفاق برای ما مهم است.
باز این مثال از استاد علی محمد مؤدب را ببینید. میگوید:
«برگ برگ
شاخه شاخه
دسته دسته
دست دست
گلفروش خردسال را
باد برده است».
تصویر طبیعی این شعر این است که باد دارد گلهای گلفروش خردسال را میبرد، اما شاعر میگوید:
«برگ برگ
شاخه شاخه
دسته دسته
دست دست
گلفروش خردسال را
باد برده است».
یعنی درواقع سرایت کردن صفت گل به گلفروش. چیزی که به شاعر امکان ابراز این معنا را داده است همین سرایت دادن صفت و ویژگی دسته گل به گلفروش است. باز این شعر را از سهراب ببینید:
«و زمان روی کلوخی بنشیند با تو». روی کلوخ نشستن صفت انسان است. شاعر در آن صحنه زمان را هم با این انسان میبیند و میگوید «و زمان روی کلوخی بنشیند با تو». یعنی زمان هم قابلیت این را دارد که بنشید، تأمل کند، و روی یک کلوخ لم بدهد و صبر کند. بنابراین شاهد سرایت یک صفت انسانی به یک شیء یعنی زمان هستیم. من مثالهای دیگری هم نوشتهام. مثلاً این را ببینید:
«انسان تنها تنهایی است».
میخواهم این حالت آبرنگی شدن فضا را ببیند. و میخواهم نرمافزار اینگونه دیدن و خواندن شعرها را روی ذهن خودتان بارگذاری کنید و از این به بعد در شعرهایتان اینگونه با پدیدهها برخورد کنید. اسمش را «حالت آبرنگی» یا «نگاه کردن از پشت شیشه بارانخورده» بگذاریم فرقی نمیکند.
«انسان تنها تنهایی است / سحرگاهانی که روح به کراهت از زانوهای تن بالا میکشد / و شهرها به بستر بیداری میخزند» الی آخر. آن چیزی که از زانوهای تن بالا کشیده میشود لباس و شلوار و پتو است، اما شاعر در این شعر این صفت را به روح نسبت میدهد و میگوید «سحرگاهانی که روح به کراهت از زانوهای تن بالا میکشد / و شهرها به بستر بیداری میخزند / رویاهایش را درمیآورد / لباسهایش را میپوشد / عینکش را از طاقچه برمیدارد / لبخندش را برد دهان میگذارد / و در کسالت خیابان فرو میرود».
ببینید، اینقدر این توصیف طبیعی پیش میرود که انسان رویاهایش را درمیآورد، لباسهایش را میپوشد، عینکش را از طاقچه برمیدارد و لبخندش را بر دهان میگذارد. انگار لبخند هم یک چیزی است مثل عینک، لباس و مثل اشیایی که انسان از آنها استفاده میکند. اگر شاعری اینجا گفته بود «لبخندی میزند»، هرگز این حسی که الآن در این شعر است به ما منتقل نمیشد. بنابراین اتفاقی که در این شعر است سرایت صفت اشیا به لبخند است. این هم اتفاق خیلی جالبی است که در شعر علیمحمد مؤدب هست. در شعر بیژن نجدی مثالهای زیادی دارم. این نگاه سیال به اشیا و مفاهیم در شعر بیژن نجدی خیلی زیاد به چشم میخورد. خب این مثالها را گفتم تا این آرایه جا بیفتد.
آرایه «آمیختگی مکان-زمان»
دیگر آرایهای که من رد پایش را بیش از شعر کهن در شعر معاصر دیدهام، اسمش را «آمیختگی مکان-زمان» گذاشتهام. «تجسد زمان» یا «مکانانگاری زمان» هم میتوان گفت. روی این اسمها خیلی تأکید ندارم و امیدوارم شما هم کمک کنید و اسامی مناسبتری برای این آرایهها انتخاب کنیم. ببینید، در شعر معاصر یک اتفاق خاص میافتد؛ یعنی همان رفتاری که ما درباره مکان داریم، با فضا داریم، با دو قل همزاد هم یعنی مکان و زمان هم همان رفتار را داریم و این در شعر کهن نیست. این اتفاق را هم باید از دستاوردهای شعر نو به حساب بیاوریم، چرا که در شعر نو است که این اتفاقها راحتتر میافتد.
شاعران جدید با زمان عین مکان رفتار میکنند. مثلاً قیصر امینپور در پایانبندی شعر معروفاش برای دکتر شفیعی کدکنی و کلاسهای ایشان که سهشنبهها در دانشگاه تهران برگزار میشود، میگوید:
«راستی روزهای سهشنبه
پایتخت جهان بود»
درواقع با یک تکه از زمان به مثابه یک تکه از مکان و فضا برخورد میکند. مثلاً این نمونه را هم ببینید:
«ریگی را از روی زمین برداریم
شب یک دهکده را وزن کنیم».
شب یک دهکده وزن ندارد ولی شاعر امروزی است که میتواند بگوید ریگی را از روی زمین برداریم، شب یک دهکده را وزن کنیم. یا این شعر معروف نیما «به کجای این شب تیره بیاویزم، قبای ژنده خود را». انگار این شب تیره یک مکان و یک اتاق است. شب را عین یک اتاق در نظر میگیرد. برعکسش را هم میتوانید انجام بدهید؛ یعنی زمانانگاری مکان. یعنی با یک تکه از مکان، از یک شهر و روستا همان کاری را بکنیم که با زمان میکنیم. عباراتی که برای مکان استفاده میکنیم را برای زمان به کار ببرید. این میشود آرایه آمیختگی مکان-زمان.
آرایه «تشخیص پیشرفته»
نام آرایه بعدی را «تشخیص پیشرفته» گذاشتهام. تشخیص پیشرفته یعنی چه؟ در شعر کهن آرایه تشخیص به یک شکل سادهای به کار میرود. مثلاً یک صفت انسانی به یک شیء نسبت داده میشود و انسانانگاری میشود. یعنی ما میتوانیم یک درخت را انسانوار انگاری کنیم، انسانوار تلقی کنیم. مثلاً وقتی حافظ میگوید «ارغون جام حقیقی به ثمن خواهد داد / چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد». آرایه تشخیص در شعر کهن در همین حد رخ میدهد. در این بیت اول یک استعارهای رخ داده و آن هم اینکه نرگس به انسان تشبیه شده، بعد این تشبیه پنهان شده و تبدیل به استعارهای شده که از آن تنها چشم داشتن و نگران بودن مانده است. به خاطر ساختار شعر کهن که معمولاً بیتمحور است، قدرت بسط یک مضمون خیلی فراهم نیست، ولی در شعر معاصر ما میتوانیم به همان تشخیصی که میرسیم، یعنی انسانوار انگار کردن اشیا، رفتار کنیم. جوری با آن شیء رفتار کنیم که انگار واقعاً داریم با یک آدم رفتار میکنیم. مثلاً این تشخیصهای پیشرفته را در شعر قیصر ببینید:
«قوم و خویش من همه از قبیله غماند». تا اینجا معمولی است و اتفاق خاصی نیفتاده است، اما ادامهاش را ببینید:
«عشق خواهر من است، درد هم برادرم».
یا مثلاً این را ببینید که چون شعر نو است، این آرایه پیشرفتهتر و بسط یافتهتر میشود:
«گپ زدن از هر دری با هر در و دیوار
بعد هم احوال پرسی با دوچرخه
با درخت و گاری و گربه»
ببینید؛ یعنی زنده دیدن همه چیز. احوالپرسی با دوچرخه و گاری و گربه. باز از این پیشرفتهتر در شعرهای بیژن نجدی میتوان دید. از بیژن نجدی گوش کنید:
«خوزستان پسرعموی من است
های پسرعموی من! صبحانه را میهمان قبیله من باش».
اینطوری حرف زدن با خوزستان و پسرعمو خطاب کردنش در شعر کهن خیلی نمونه ندارد.
«نخلهای سوخته خرمشهر پسرعموهای مناند
های پسرعموهایم! صبخانه را مهمان من باشید».
حتی در نام این مجموعه شعر بیژن نجدی، یعنی کتاب «پسرعموی سپیدار» این تشخیص پیشرفته وجود دارد.
باز دوباره در صفحه ۱۰۳ همین کتاب میگوید:
«حتی نیز ستون شن بر شانههای برف گرفته زاگرس
و نیمکتی بر البرز که گاهی بنشیند ابر
پس صندلی گذاشتهام در بالکن
دستهای باران در دستم خیس
بفرمائید بنشینید باران بالابلند من
قالی گذاشتهام زیر پاهات
پشتی گذاشتهام که تکیه کنی
با تو هستم ابر!
خب حالا حرف بزنیم
آن بالا چه میگذرد؟
فرشتگان خوبند؟
شنیدهام خورشید پیر شده
ماه چه کار میکند؟
سه چهار شب پیش همین طرفها بود
روی سفالها قل میخورد و میافتاد
در آغوش درخت حیاط من
راستی شنیدهام در اسمان سیاهچالههایی هست
انگار خانه شیطان
شما هم سنگها را میبینید؟
این سنگهای آسمانی و تکههای شهاب
شاید منظومهای آنجاست که شلیک میکند به منظومهای دیگر
ستارهای دیدهای سوگوار ستارهای دیگر
یا نعش ستارهای در دست؟»
یعنی میخواهد بگوید در جهان انسانی این جنگ و نعش بردن و شلیک کردن خیلی زیاد است، بگو که آن بالاها چه خبر است؟!
«نه، اصلاً، هیچ؟
پس نگاه کنید به خستگی زمین
به سرنوشت آب
ببین با تو هستم ابر!
خواهش میکنم نگاه کن باران
پیش از آنکه راهی سفر بشوید
از رؤیای من تا زاگرس از دستهایم تا البرز»
ببینید. این بسط دادن، به نظر من یک آرایه نوپدید است. یعنی این نوع رفتار با آرایه.
شما ممکن است بگویید تشخیص هم یک نوع استعاره است. مگر تشخیص یک استعاره نیست؟ همین که تشخیص را در طول تاریخ از استعاره مکنیه جدا کردهاند و گفتهاند این یک چیز دیگر است یا چیز خاصتری است، باعث شده یک آرایه تازه به وجود بیاید. انگار یک دریچه دیگری به شما میدهد. یک نرمافزار دیگری روی ذهن شما بارگذاری میکند که با قبلیها فرق میکند. شما که شاعر این عصر هستید دیگر نباید بنویسید ابر میگرید! یا ابر گریه آسمان است! سعی کنید پیشرفتهتر صحبت کنید. وقتی اینطور شد یا آرایههای جدید را خلق میکنید و رویشان اسم میگذارید یا دیگران روی آنها مطالعه میکنند و آنها را نامگذاری میکنند.
کلاس محمدجواد شرافت (بحثی درباره شعر دینی)
ای جذبه ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
شعر دینی چیست؟
بحث ما شعر دینی است. من معمولاً در جلسات از دوستان میپرسم «اصلا شعر دینی چیست؟». تا حالا فکر کردید به چه شعری شعر دینی میگوئیم؟ طبیعی است که منظور ما دین اسلام و مذهب تشیع است. اما دین ما چه دینی است؟
همه ما تعریفی از شعر ولو مهآلود داریم، اما درباره دین کمتر تأمل میکنیم. دین در مرام و مسلک و فرهنگ ما یعنی دین و برنامه زندگی. یعنی دین را در همه شئون زندگیمان حس میکنیم. اگر دین وارد زندگی ما شده باشد، قطعاً شعر ما هم باید خیلی فراگیر و گسترده شده باشد. لذا شعر دینی در بعضی موضوعات خلاصه نمیشود و گستره خیلی وسیعی دارد. بعضی از اساتید میگویند صرفاً شعری که موضوع دینی دارد شعر دینی است، اما بعضی هم نظر دیگری دارند و میگویند هر شعری میتواند دینی باشد. همچنین بعضی اشعار هستند که شاید موضوعشان دینی باشد، ولی موضعشان ضددینی است. این قضیه برعکساش هم صادق است، یعنی شعری موضوع غیردینی دارد، ولی موضعاش دینی است. اتفاقاً این نمونهها تعالی خیلی بیشتری دارد. برای همین خوب است که ما هم اشعاری که موضوعات دینی دارند و هم اشعاری که موضع دینی دارند را شعر دینی بدانیم. مثل اغلب اشعار بزرگان ادب فارسی که از موضع دین جهان را مینگریستهاند و اشعارشان را بر اساس همان جهانبینی خلق میکردهاند.
شعریت اولین عامل مهم در شعر دینی
اما چه اتفاقی باید رقم بخورد که ما بتوانیم به قله شعر دینی برسیم؟ قبلاً هم عرض کردم وقتی ما میخواهیم وارد شعر ولایی، شعر آئینی و شعر دینی شویم در قدم اول باید شعریت اثر برایمان مهم باشد. یعنی کار را به عنایت رها نکنیم. بگوییم خب الحمدلله موضوع موضوع خوبی است، پس هر حرفی بزنیم تأثیرگذار است! نه، روی شعریت اثر باید تأمل کنیم و تمام عناصر سازنده شعر را به شکل مناسب و متناسب در آثارمان جلوه دهیم. برایش وقت بگذاریم، برایش از لحاظ فکری و ادبی و شرکت در جلسات وقت و هزینه بدهیم و برایش زمان و مکان و مال و منالمان را وسط بگذاریم. اگر این کار را کردیم روزی میرسد که بهترین اشعارمان همان اشعار دینی ما باشد، چنان که وقتی میخواهیم بهترین آثار شاعران بزرگمان را نام ببریم اغلب همان اشعار دینی را نام میبریم. یعنی شما هر شاهکاری را اسم ببرید یک اشاراتی به دین دارد. برخی که مستقیماً از دین دریافت دارند. خیلی از مباحثی که در این دورهها به شما ارائه میکنند درباره همین شعریت آثار است. اگر ما به عنوان یک شاعر دینمدار و متدین شعریت کارمان را جدی بگیریم، مطمئن باشید میتوانیم به افقی برسیم که بهترین شعرهای معاصر شعرهای دینی ما باشد. به همین دلیل باید عنصر زبان را در شعر جدی بگیریم، همچنین عنصر خیال، عاطفه، احساس، موسیقی و ساختار را. این پنج عنصر مهم هستند و امیدوارم به آنها توجه کنید. شما که میخواهید شعر عاشورایی بنویسید، اگر مقتل «حسین ابن علی» نوشته استاد موید را خوانده باشید کارتان خیلی تفاوت پیدا میکند و گستره زبانیتان بسیار تقویت میشود. همچنین با خواندن بعضی تفسیرهای قرآن، به خصوص تفاسیر قدیمی، حتی زبانتان هم از آنها متأثر میشود. پس شعریت اثر خیلی مهم است. نباید برایش کم بگذارید. انجمن رفتن و اردو رفتن و کارگاه دیدن و نقد مکتوب خواندن و مطالعه آثار دیگران، همه اینها قدمهایی است که به ما در شعریت اثر کمک میکند. این قدم اول بود.
رابطه معرفت دینی و شعر دینی
پس ما در شعریت اثر خودمان سعی میکنیم آن عناصر پنجگانه را تقویت کنیم. اما بحث اصلی ما در این جلسه، بحث معرفت دینی است. هرجای ایران که هستید، انشاالله توفیق پیدا کنیم به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی مشرف بشویم. ایشان چند بار دینشان را به امامشان عرضه کردند و گفتند من اینطوری راجع به جهان و خالق جهان و اهل عالم میاندیشم. ما الآن کمی راجع به دین فکر کنیم. اولاً چه اندیشه و دریافتی داریم؟ اگر روی ورق بیاوریم، چند صفحه میشود؟ بیشتر از سه تا برگه آچار میشود یا نه؟ ثانیاً به این فکر کنیم که دین چقدر در زندگی ما حضور دارد؟ چقدر آن موضع دینی در روز و شب ما وجود دارد؟ پس اگر میخواهیم در حوزه شعر دینی که همان شعر زندگی است موفق شویم، باید در حوزه معرفتی خیلی کار کنیم. چکار کنیم که از لحاظ معرفتی شعر ما تقویت شود؟ اینجاست که ما خیلی فقیر هستیم. اینجاست که نه تنها شعر جوان ما، بلکه شعر دو سه دهه اخیر ما هم خیلی فقیر است. شاعرانی که یک کمی باورشان قویتر بود و مطالعاتشان بیشتر بود و کمی فهمشان از جهان عمیقتر و دقیقتر بوده است، موفقتر بودند.
اگر چند شاعر از نسل اول انقلاب را مورد بررسی قرار بدهیم، میبینیم همه آنها تحت تأثیر اندیشه دینی بودند و اشعار فوقالعادهای نوشتند. مثلاً شعر دکتر گرمارودی که مترجم قرآن و نهجالبلاغه هستند را ببینید که چقدر در اندیشه شعرشان هم فوقالعادهاند. مرحوم صفارزاده و مرحوم قیصر امینپور همچنین. شما باور دینی قیصر را ببینید. شعرهای مهدوی قیصر را یکبار دیگر بخوانید. بخش مهمی از شعر ما شعرهای مهدوی است که درباره ولایت حضرت صاحب (عج) است. ما نسبت به انتظار چه باوری داریم؟ گاهی باورمان آنقدر بچگانه است، آنقدر دور از واقعیت است که نیاز به اصلاح جدی دارد. ولی شما شعر روز ناگزیر را بخوانید و ببینید قیصر چه نگاهی به انتظار دارد و چطور زمانه پس از ظهور را به خوبی و زیبایی ترسیم میکند. شعر روز مبادا از قیصر را بخوانید تا ببینید چگونه زمانه غیبت و انتظار را ترسیم میکند. در خیلی از شعرهای قیصر رد پای باور مهدوی، نه صرفاً موضوع مهدوی، در میان است. آقای قزوه را ببینید که چطور شعر «ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود» را نوشته است. همین یک مصرع چکیده چندین کتاب است و در این ایجاز تحلیل فوقالعادهای از قصه عاشورا ارائه میکند و آن را ریشهیابی میکند. باور دینی در شعر استاد معلم بزرگ ببینید که ایشان چگوه بحث هجرت را در آن مثنوی بیان میکنند. هجرتی که از زمان حضرت آدم شروع میشود و تا زمان امام راحل (ره) ادامه مییابد. یا شعری کهاستاد معلم به مرحوم شریعتی تقدیم کردهاند:
«سیه بپوش برادر سپیده را کشتند»
ببینید چقدر خوب جدال همیشگی بین حق و باطل را بیان میکند. «دو رودخانه برادر، دو رودخانه شدیم». در یک شعر مقابله حق و باطل را به زیباترین شکل ممکن بیان میکنند. چرا؟ چون باورهای دینیشان عمیق بوده است. حالا چرا عمیق بوده است؟ راجع به آن صحبت میکنیم.
ما برای آشنایی با بحثهای معرفتی که خیلی به آنها نیاز داریم، گنجینههای زیادی داریم اما خودمان را از آنها محروم کردهایم.. سرمان مدام توی گوشی است و درگیر اباطیل و سرگرمیهایی هستیم که هیچ آوردهای برایمان ندارد. باید کمی از این عادات فاصله بگیریم و دنیامان را عمیقتر و گستردهتر کنیم. لذا من چند نکته به صورت کلی عرض میکنم و بعد خود شما باید بگردید و مصادیق آن را به تناسب خودتان پیدا کنید. چند راهکار هم به شما میدهم که سریعتر به آن دست پیدا کنید.
قرآن و شعر دینی
یکی از راههای که ما میتوانیم اندیشه خودمان را غنیتر کنیم و از آن استفاده کنیم قرآن است که قربانش بروم، خیلی غریب است. قرآن خیلی در زندگی ما مهجور است. امیدوارم در روز قیامت وقتی که قرآن شکایت میکند، ما شامل آن شکایتها نباشیم. واقعاً خیلی حیف است که ما از دنیای قرآن فاصله داریم. بچهها! با قرآن انس بگیریم. یکی از دوستان ما میگفت وقتی قرآن بیشتر میخواندم بیشتر به کارهایم میرسیدم. این را تجربه کنید. قرآن سرشار از معارفی است که شعر ما را خیلی عمیق، خیلی گسترده و خیلی مانا میکند. این که حافظ میگوید «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم» مبالغه نیست و اغلب بزرگان ادب فارسی همینگونه بودهاند. با مطالعه قرآن، تلاوت قرآن، ترجمه قرآن و تفسیر قرآن زیاد انس بگیرید. نه برای شعرمان، برای زندگی خودمان. حضرت آقا در جلساتی که دهه چهل در مشهد برگزار میکردند جملهای خطاب به حاضران دارند و میگویند همیشه یک قرآن جیبی همراهتان داشته باشید و هروقت فرصت کردید سری به این قرآن بزنید. میگفتند بعد از چندسال دیدیم جوانهایی که این توصیه را رعایت کردند به شکل محسوس و ملموسی در امور فردی و اجتماعی از دیگران موفقترند. این اعجاز قرآن است. قرآن را باور کنیم و به آن پناه ببریم و از آن استفاده کنیم. قرآن یکی از بهترین راههایی است که میتواند به لحاظ معرفتی به شعر ما و زندگی ما کمک کند. اگر به نخواهم به شما بگویم المیزان و تفسیر آیت الله جوادی آملی یا تفسیر نمونه بخوانید، باید بگویم حداقل یک «قرآن حکیم» داشته باشید و با آن مأنوس باشید. قرآن حکیم یک جلدی است؛ در یک صفحهاش متن قرآن است و یک صفحهاش برخی از آیات را تفسیر کرده است. این قرآن خیلی برای خود من جذاب و آموزنده است. حالا ما بعضی تفاسیر عرفانی از قرآن داریم که خیلی جذاب هستند، بعضی تفاسیر روایی از قرآن داریم که خیلی تخصصیاند و میطلبد چند جلسه درباره نوع مواجههمان با قرآن صحبت کنیم.
مطالعه قرآن شعر شما را قرآنی میکند. من یک زمانی اشعار سهراب را که میخواندم میدیدیم بعضیشان چقدر قرآنی هستند؛ نه فقط محتوا، حتی فرم. مثلاً «به تماشا سوگند / و به آغاز کلام». یکبار به یکی از اساتید همین مطلب را گفتم، در جواب من گفت یکی از اقوام سهراب را دیده که میگفته است سهراب همیشه یک قرآن همراهش بوده و وقتی که توی خلوت خودش بوده قرآن میخوانده است. ببینید، قرآن حتی توی فرم هم میتواند به ما کمک کند، به شرطی که بتوانیم لحن قرآن، جان قرآن و آنِ قرآن را در حد بضاعت خودمان دریافت کنیم.
روایات و شعر دینی
از قرآن به روایات برسیم. خوشا به سعادت کسانی که با احادیث اهل بیت (ع) مأنوساند. حدیث در زندگی آنها جاری است. حدیثخوانی بخشی از زندگی روزمره آنهاست. من خیلی به این افراد غبطه میخورم. وقتی میبینم برخی از دوستان شاعر با حدیث مأنوس هستند، غنیتر شدن شعرشان را به چشم میبینم. حتی شعرهای عاشقانهشان رنگ و بوی دیگری میگیرند. شاعر متدین هم شعر عاشقانه میگوید، اما یا یک زبان و حس و حال خاص. دکتر سنگری یک مقایسهای بین شعر عاشقانه شاملو و شعر عاشقانه قیصر برای همسرش داشت که نتایج جالبی داشت. نجابتی که در کلام قیصر است، به خاطر باورهای اعتقادی و مذهبیاش مشهود است. غرض اینکه وقتی ما گفتیم دین زندگیساز است و برای زندگی است، ما میتوانیم تمام شئون زندگی را در شعر دینی ببینیم. با این نگاه، شعری که من برای همسرم، دخترم، مادرم و پدرم میگویم هم عاشقانه است.
این «بحار الأنوار» که میگویند، واقعاً دریاهای نوری است که ما از آنها غافلیم. واقعاً آخرینبار کی حدیث خواندهایم؟ برویم با تأمل و تدبر و همراه با یک سیر درست حدیث بخوانیم. یک سیر حدیثی به شما معرفی میکنم تا به دردتان بخورد. در فضای مجازی عبارات «هفت وادی چهل منزل» را جستجو کنید. خدا این استاد بزرگوار را حفظ کند. یک سیر بسیار خوبی از حدیثخوانی پیش روی ما گذاشتهاند. «هفت وادی چهل منزل» را جدی بخوانید. نیتتان هم این باشد که من میخواهم با احادیث اهل بیت (ع) نورانیت زندگیام را بیشتر کنم، میخواهم وجودم را اهل بیتیتر کنم، رنگ الهی بگیرم. نیتمان این باشد، نه اینکه من میخواهم راجع به صدق و اخلاق خوش شعر بگویم، حالا یک روایتی هم بخوانم که راحتتر شعر بگویم. نه، بگذاریم اینها باورمان شود، نه صرفاً یاورمان باشند برای نوشتن برخی اشعار. بیاید و در وجود و خمیرمایه ذهن و اندیشه ما قرار بگیرد، آن وقت هم زندگی ما قشنگتر میشود و هم اشعارمان غنیتر میشود. پس در کنار آیات به بحث روایات بپردازید. این هم خیلی به ما کمک میکند.
آشنایی با سیره و زندگی اهل بیت (ع)
بحث بعدی که برای یک شاعر آئینی و دینی خیلی جدی است، بحث آشنایی با سیره و زندگی اهل بیت (ع) است. الحمدلله شعر عاشورایی زیاد است، اما چقدر درباره عاشورا مطالعه داریم. ما به تازگی ولادت امام سجاد (ع) را پشت سر گذاشتهایم، ولادت حضرت ابوالفضل (ع) را پشت سر گذاشتیم. درباره این عزیزان چه میدانیم؟ حسین عباسپور بیت خیلی خوبی درباره حضرت ابوالفضل (ع) دارد:
برای بردن نامت وضو با باده میگیرم
سراغت را نه از شمشیر، از سجاده میگیرم
چقدر این بیت برای حضرت ابوالفضل (ع) زیباست. نشان میدهد شاعر مطالعه خوبی در زندگی حضرت داشته است، نه اینکه فقط در بعد شجاعت ایشان مانده باشد. پس درباره سیره این عزیزان مطالعه کنید. مقتل مطالعه کنید. زندگینامه مطالعه کنید. مثلاً «مقتل جامع سیدالشهدا» را بخوانید. این کتاب گزیده تاریخ قیام و مقتل سیدالشهدا و توسط گروهی از تاریخپژوهان زیر نظر استاد مهدی پیشوایی کار شده است. شما اگر میخواهید سالها راجع به عاشورا شعر بگویید و چند مجموعه شعر داشته باشید باید برای یکبار هم که شده یک مطالعه خوب در این حوزه داشته باشید. بتوانید جدا از اینکه قصه عاشورا را میدانید، دریافت درستی داشته باشید و از تحلیل عاشورا هم غافل نباشید. بدا به حال ما که گاهی برای عاشورا شعر میگوئیم ولی شعرمان عاشورایی نیست. آن چیزی که مرام سیدالشهدا (ع) است در شعر ما نیست. خدا استاد مجاهدی را حفظ کند. ایشان میفرمایند چه بسا بعضی شعرها شعر عاشورا باشد ولی شعر عاشورایی نباشد. پس سعی کنیم دریافت درستی از زندگی اهل بیت (ع) داشته باشیم و آثار خوب این حوزه را بخوانیم.
توجه به ادعیه و زیارات
قدم بعدی که باید خیلی در آنها توجه کنیم، زیارات است. زیارات را جدی بگیرید. یکی از بهترین راههایی که ما به شخصیت و جایگاه اهل بیت (ع) میرسیم همین زیارات است. اگر هیچ جملهای درباره حضرت معصومه (س) نمانده باشد و شما تنها همین زیارتی که از طرف معصوم صادر شده است را بخوانید، شأن و جایگاه این بانو را دریافت میکنید. خیلی مفاهیم در این زیارات وجود دارد که ما در آنها دقیق نشدهایم.
پس زیارات را جدی بگیریم. خیلی حرفها دارد. همین الان نیت کنید زیارت آل یاسین را هفتهای یک بار بخوانید. امام حاضر و ناظرمان را زیارت کنیم. چقدر مفاهیم زیبا در همین زیارت آل یاسین هست؛ «سلام به امام وقتی که قنوت گرفته است، وقتی که رکوع میرود، وقتی که سجده میرود». انگار با همین زیارت باورهای دینیمان را به حضرت عرضه میکنیم.
زیارت سرشار از معارف است. با دقت بخوانیم. به ترجمه دقت کنیم. صرفاً لفظ را نگوییم. اگر این دقتها را داشته باشیم خیلی به ما کمک میکند. در کنار زیارات ادعیه هم مهم هستند. مناجات شعبانیه را هر روز در ماه شعبان میخوانید دیگر؟ ببینید چه لحنی دارد. اصلاً جدا از معارف، ببینید چه لحن عاشقانهای دارد. چقدر خواندنی است. دعای ابوحمزه چقدر فوق العاده است. دعای عرفه چقدر زیباست. به جزئیاتی اشاره میکنند که آدم باورش نمیشود. اینگونه است که باور توحیدیمان فوقالعاده غنیتر میشود. زیارات و ادعیه را جدی بگیرید. بعضی محققان مثل آقای جواد محدثی، مثل آقای سید مهدی شجاعی این معارف را با قلم روان و ادبی خودشان ترجمه کردهاند که اینها خیلی به ما کمک میکند. این آثار را بخوانید.
آخرین قدم در رشد معرفت دینی تقویت علوم انسانی اسلامی است
قدم بعدی خیلی مهم است. هرچه تا الان گفتیم منابع دست اول بود. اما این قدم یعنی تقویت علوم انسانی اسلامی در وجود خودمان. بزرگانی آمدهاند همین معارفی که گفتم را تحلیل کردهاند. شاید ما دریافت درستی از برخی از موضوعات قرآنی نداشته باشیم، ولی وقتی برخی آثار را میخوانیم ذهنمان باز میشود. برخی کتابها ما را با جهان آشنا میکنند ولی برخی از کتابها به ما جهانبینی میدهند. شاعری که سر سفره اندیشه شهید مطهری نشسته باشد نگاه دینی و هیأتی و انقلابیاش خیلی متفاوت از دیگری است. تحلیلش از جهان و موضوعات و مسائل خیلی متفاوت است. بزرگان نسل اول انقلاب از آثار شهید مطهری و دکتر شریعتی خیلی استفاده کردهاند ما و رد پای آن را در اشعار و پاورقیهای کتبشان میبینیم. مثلاً میبینی قیصر در پاورقی نوشته «خوشهای از کویر دکتر شریعتی». این مطالعات خیلی به ما کمک میکند. حالا چقدر خوب است که اول مطهری را مطالعه کنیم و بعد با نگاه و کالبد مطهری دکتر شریعتی را تحلیل کنیم. این خیلی خوب است و یک نگاه جامع به شما میدهد. در ادامه آثار عین. صاد خیلی فوق العاده است و خیلی کمک میکند. گاهی اوقات زاویه دید عین. صاد خیلی هنرمندانه است. همچنین میتوانید کتاب تمثیلات مرحوم حائری شیرازی را بخوانید و ببینید خیلی وقتها نگاه شاعرانه را باید در این کتابها یافت. بزرگان دیگری هم هستند؛ مرحوم حکیمی، دکتر سنگری، دکتر رحیمپور ازغذی، آیت الله مصباح، مرحوم علامه طباطبایی، آیت الله جوادی آملی، خود حضرت امام خمینی و...
این مطالعات را جدی بگیریم. نگویید بعضی از این مطالعات سخت است. شاعر خیلی استعداد دارد. شما خیلی مستعد هستید. آقای رشاد میگفتند برخی میگویند اگر کسی استعداد شاعری دارد یعنی خیلی استعداد دارد. این آدم میتواند حکیم باشد، میتواند مفسر باشد، میتواند منجم باشد. خودمان را دست کم نگیرید.
مقام معظم رهبری؛ اندیشمند مغفولواقعشده
میخواهم اسم یک دانشمند را ببرم که خیلی از او غافل هستیم. یکی از دانشمندانی که ما خیلی از ایشان غافل هستیم و آثارشان را آنطور که باید جدی نمیگیریم، مقام معظم رهبری هستند. نگاه و بیان ایشان فوقالعاده است. خیلی خوب است. بروید و بخوانید. مگر شاعر میتواند «طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن کریم» را بخواند و نگاهش به زندگی عوض نشود؟ مگر میشود «انسان دویست و پنجاه ساله» را خواند و تغییر نکرد؟ با نگاه منظومهوار رهبری نگاه ما به جهان خیلی دقیق و ساختارمند میشود. غرض اینکه به عنوان یک دانشمند و اندیشمند دینی که بیان فوقالعادهای دارد ایشان را هم ببینید. مطمئن باشید جهان شعر دینی ما خیلی متفاوتتر میشود.
یک کلامی از حضرت عیسی (ع) میخواندم که به عنوان شاعر و طلبه و مجری این کلام خیلی برایم جای تأمل داشت. ایشان میگفتند شقاوتمند کسی است که وقتی کلامی را شنید فوراً به فکر نقلش برای دیگران باشد. مثلاً میگوید «جون میده این رو در فلان اجرا بگم، جون میده در فلان منبر و فلان شعر بگم»، به جای اینکه ببیند خودش چقدر عامل به آن جمله است، به فکر نقلش برای دیگران است. گاهی اوقات من و شمای شاعر همینطور هستیم. حرف خوبی را بیان میکنیم، دیگران استفاده میکنند و بارشان را میبندند ولی خودمان از آن غافل هستیم. پس سعی کنیم این حرفهای خوب که دریافت میکنیم را در زندگیمان عملی کنیم. آن وقت همه ابعاد زندگ
منبع خبر: خبرگزاری مهر
اخبار مرتبط: از بررسی آرایه های نو پدید در شعر تا بررسی شعر دینی وانواع رباعی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران