اعدام: یک قصیده‌ی بی‌پایان!

اعدام: یک قصیده‌ی بی‌پایان!
رادیو زمانه

۱. از اوایل دهه هفتاد و با فیلم «می‌خواهم زنده بمانم» از ایرج قادری بار دیگر نگاه‌ها به سمت معضل همیشگیِ سیستم قضایی در ایران معطوف شد: اعدام. فیلمی که حول محور یک اعدام اشتباه و ناعادلانه می‌چرخید؛ داستانی درباره‌ی پسر یازده‌ساله‌ای‌ که دست به خودکشی می‌زند، اما دادگاه به اشتباه نامادری این پسر را به‌عنوان قاتل محاکمه می‌کند. ایرج قادری چند سال بعد و در سال ۱۳۷۹ بار دیگر سراغ سوژه اعدام رفت و این بار در سایه‌ی یک رابطه عاشقانه این پدیده را مورد نقب قرار داد. در دهه‌ی هشتاد نیز بر شمار فیلم‌هایی که قصاص را دستمایه خود کردند افزوده شد. فیلم‌هایی چون «شهر زیبا»، «دل‌خون»، «کیفر»، «من مادر هستم». اما شاید در دهه نود کارگردانان سینمای اجتماعی ایران جسارت بیشتری به خرج دادند و بی‌پرده‌تر از پیش به این حکم مناقشه‌برانگیز پرداختند. فیلم‌های شاخصی چون «هیس! دخترها فریاد نمی‌زنند»، «دهلیز»، «جاندار»، «قسم»، «شیطان وجود ندارد» وغیره. در اغلب این فیلم‌ها، فردی به جرم قتل، محکوم به اعدام شده و خانواده‌اش در تلاشند که از هر طریقی یا رضایت خانواده مقتول را جلب کنند و یا در پیِ اثبات بی‌گناهی فرد برآیند. فیلم‌هایی که بی‌استثناء از خاصیتِ اصلی سینما یعنی دراماتیزه‌کردن ماجرا بهره می‌برند تا در سایه و حتی با طرح مضامین فرعی‌تری چون بخشش، فقر، خشونت اجتماعی/فردی و…  نقد و نقبی داشته باشند بر مسئله قصاص. با این حال، در جشنواره فجر ۱۳۹۸ فیلمی از بهتاش صناعی‌ها به نام «قصیده گاو سفید» بر روی پرده نقره‌ای به نمایش درآمد که موضوع اصلی آن اعدام یک فرد بی‌گناه بود. اما صناعی‌ها این بار مسئله را از زاویه تازه و متفاوتی روایت می‌کند؛ روایتی که بیشتر حول محور چالش‌های اخلاقی این حکم می‌چرخد و تلاش می‌کند که نشان دهد اعدام چرا و چگونه می‌تواند با هنجارهای اخلاقی مغایرت داشته باشد و در پایان نیز می‌تواند به تولید خشونت و انتقام منتهی شود. اما مسئله فیلم از این هم فراتر می‌رود و چنانکه می‌بینیم، صناعی‌ها سعی کرده است بروکراسی معیوب قضایی و دادگاه‌های ایران را در بوته نقد قرار دهد و در طی فیلم متوجه می‌شویم که به‌رغم همه چالش‌ها، انتقادات و اعتراضات نسبت به این پدیده، سیستم قضایی موجود همچنان به انحای مختلف آن را توجیه می‌کند و هنوز اعدام را لازمه برقراری عدالت در اجتماع می‌پندارد. اما مردان و زنان و حتی نوجوانانی که توسط سیستم قضایی کشور گناهکار شناخته می‌شوند و پای چوبه‌دار رفته و پس از مرگ‌شان و حتی چندین سال بعد مشخص می‌شود که بی‌گناه بوده‌اند و تنها کاری که از دست سیستم قضایی برمی‌آید؛ پرداخت دیه فرد کشته شده به بازماندگان است و بس. موضوع این نوشتار نیز از منظری اخلاق‌گرایانه سعی دارد به شخصیتِ قاضی (رضا) در فیلم «قصیده گاو سفید» نزدیک شود و آن را بکاود.

پوستر فیلم «قصیده گاو سفید» ساخته‌ی بهتاش صناعی‌ها و مریم مقدم

۲. «قصیده گاو سفید» راویِ زندگیِ زنی سی‌وپنج ساله به نام مینا است که شوهرش به علت قتل عمد قصاص شده و در میانه‌ی سی‌سالگی به همراه دختر ناشنوای خود زندگی سختی را می‌گذراند. در نگاه نخست چنین به نظر می‌رسد که فیلم قرار است روایت‌کننده‌ی رنج و سختی‌های معمول باشد که مینا و دخترش در نبود پدر خانواده متحمل می‌شوند (البته چنین است) و یا در بهترین حالت می‌خواهد فلاش‌بک‌هایی به خودِ ماجرای قتل بزند و درگیری‌های پرونده را بررسی کند. به ویژه آنکه نمای نخست داستان نیز، یعنی زمانی که مینا برای [آخرین] ملاقات به سلول شوهر می‌رود و این قاب که با صدای گریه مینا درهم‌آمیخته می‌شود، تداعی‌گر قصه‌هایی از این دست است یا در بهترین حالت کارگردان می‌خواهد با چندین فلاش‌بک چگونگی وقوع قتل، درگیری بابک و ماجراهای دادگاهی را مرور کند و اصطلاحاً بیشتر به اصل قضیه نزدیک شود اما با ورود فردی به نام رضا اقبالی به خانه مینا، زندگی مینا در مسیر جدیدی قرار می‌گیرد. مینا زنی از قشر پایین جامعه است که در کارخانه‌ای به کارگری مشغول است و به کار خانگی هم مشغول است و حال، بعنوان زنی تنها در چنین جامعه‌ی نابه‌سامانی، با مشکلات مختلف پس از مرگ شوهرش مواجه می‌شود. از سویی باید با بروکراسی معیوب قضایی ایران دست‌و‌پنجه نرم کند و از سوی دیگر نیز هزینه‌های اولیه‌ خود و دخترش را تأمین کند. به هر ترتیب او آرام و پیوسته به دل سخت‌ترین روزها راهی پیدا می‌کند و در تنهایی هم حتی آن وجه مورداعتمادبودن خودش را حفظ می‌کند. وی در تمامِ طول این ماجرا سعی می‌کند که هیچ‌گاه استقلال خودش را فدای مصلحت سیاسی ـ قضایی نکند و هربار که با پاسخ منفی مسئولان دادگستری برای ملاقات با قاضی مواجه می‌شود، به‌جای درجازدن، بار دیگر بر حق شهروندی‌اش تأکید می‌ورزد. به نظر می‌رسد که حتی قاب‌هایی که در لانگ‌شات از محل کار مینا گرفته شده است که همواره با دود کارخانه‌ها و آسمان غبارآلود تهران به نمایش درمی‌آید خودْ تعیّنی است بر شرایط دشوار و نابه‌سامان مینا.

۳. چنانکه که پیشتر اشاره شد، ورود رضا تمام پیش‌بینی‌های مخاطب را به‌هم می‌ریزد وی به کارگردان این اجازه را می‌دهد که اعدام را از وجهی اخلاقی به چالش بکشد. رضا خود را به‌عنوان دوست بابک (شوهر مینا) معرفی می‌کند و از همان ابتدا و با آگاهی‌ پیداکردن از مشکلات مینا، سعی در بهبود زندگی مینا و دخترش دارد. برایشان خانه تهیه می‌کند و حتی با توجه به روابطی که در دادگاه دارد حضانت بچه را از خانواده پدری بابک می‌گیرد. اما آرام‌آرام این راز فاش می‌شود که رضا دوست بابک نیست و همان وکیلی است که رأی اعدام اشتباهی بابک را صادر کرده است. مینا اما خیلی دیر به این نکته آگاهی پیدا می‌کند، زمانی که کاملاً وارد یک رابطه عاشقانه با رضا شده است و الفت عمیقی با او پیدا کرده است، اما درنهایت حسِ انتقام و گویی تمامیِ دردهایی که کشیده است، او را مجاب می‌کنند که از قاضی انتقام بگیرد و درآخر، سر میز شام و با ریختن سم در شیر رضا او را به قتل برساند.

 هرچند که فیلمنامه‌ی «قصیده گاو سفید» به‌شدت سطحی و خام‌دستانه است که نه‌تنها از روایت منطقی‌ای برخوردار نیست بلکه در ایجاد گره‌ها و تعلیق‌های داستانی هم ناتوان است اما کارگردان [هرچند محافظه‌کارانه] اما تلاش می‌کند که اعدام را این بار از زاویه یک قاضی که به دلیل حکم اشتباه دچار عذاب‌وجدان شده است و از شغل خود نیز استعفاء می‌دهد، ببیند. در صحنه‌ای که یکی از مسئولان قوه‌قضاییه به منزل رضا آمده است تا او را از استعفاء پشیمان کند، می‌گوید:«حاج آقا ازم خواست بیام پیشت، خیلی از رفتارت ناراحته» و درنهایت هم نتیجه می‌گیرد که «حتماً حکمتی توش بوده و خدا خواسته». اما با عتاب رضا مواجه می‌شود و می‌گوید:«از کجا اینقدر مطمئنی؟». مسئول هم به رضا می‌گوید:«تو بر اساس شواهد قضاوت کردی». از سوی دیگر رضا نه تنها با به لحاظ درونی دچار تعارض شده است، بلکه با پسرش نیز بابت شغل خود دچار کشمکش‌هایی است. به طوری که در سکانسی وقتی پسر مشخصاً نارضایتی و ناراحتی خود را بابت این اشتباه پدر به او گوشزد می‌کند، رضا می‌گوید:«… این همه آدم خلافکار، می‌دونی اگه بفهمن حکم اعدام نباشه چیکار می‌کنن؟» و فرزند او اساساً جورِ دیگری نسبت به پدر می‌اندیشید، می‌گوید:«جاهایی که اعدام نداره چیکار می‌کنن؟». و این جواب سکوتی ممتد بین پدر و فرزند ایجاد می‌کند. سکوتی که به بلندایِ قصیده‌ی اعدام در این ساختار قضایی است.

در مجموع، فیلم «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعی، با وجود اینکه چه به لحاظ فرم ساخت و روایت و چه از حیث فیلمنامه‌، یک شاهکار محسوب نمی‌شود و ضعف‌های فراوانش مشهود است اما صناعی‌ها تلاش کرده است که از جهان شخصی‌اش نسبت به فیلم قبلی‌اش به نام «احتمال باران اسیدی» فاصله بگیرد و وارد سینمای اجتماعی شود. در واقع، صناعی‌ها ضمن ترسیم تبعات قصاص به بسیاری دیگر از معضلات جامعه نیز ورود می‌کند و به نحوی هرچند محافظه‌کارانه سیستم قضایی و اداری کشور را در بوته نقد اخلاقی قرار دهد.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: اعدام: یک قصیده‌ی بی‌پایان!