سریال خاتون قسمت ۲۲ – Khatoon Serial Part ۲۲

در قسمت پیشین خاتون چه رخ داد که برای قسمت ۲۲ و دانلود آن باید بدانیم؟

مهربانو در عکاسخانه‌اش مشغول کار است و رادیو گوش می‌دهد. اسفندیار بختیاری وارد می‌شود. می‌گوید زندان‌هایشان دیگر جا نداشت نمی‌تونستن خرج پدری رو بدن که نمیتونن درباره دخترش ازش حرف بکشن.

برای دانلود سریال خاتون به محض انتشار، عضو کانال. پندار سریال شوید.
خاتون در گیلان است. خواب امیرعلی را دیده و دلش هوای پدرش و رضا را کرده.

به گاراژ میرعظیم می‌رویم. برای گوهر تخم مرغ آورده‌اند. کسی روی دیوار است و پایین می‌پرد. گوهر او را می‌بیند.

میرعظیم به رضا می‌گوید جمع کن از تهران و برو پیش خاتون. رضا می‌گوید روسیاه تو هستم و من باعث شدم اینطور بشوی. خاتون سراغ تو را از من می‌گرفت. میرعظیم می‌گوید از طرف من حالش را بپرس. خبر آزادی بختیاری را مرور می‌کنند.

رضا می‌گوید:‌ یه ایران نمی‌خوان این آشغالارو، کافیه لب تر کنیم.

گوهر می‌رود دنبال سرهنگ ملک و می‌خواهد خبر داغی را بدهد. می‌گوید مگر دنبال رضا فخار نیستید؟
در صحنه بعد می‌بینیم که گوهر با نیروهای نظامی می‌ریزند دفتر گاراژ میرعظیم. به دنبال رضا . کسی نیست و میرعظیم تنهاست.گوهر می‌گوید کجا قایمش کردی مرتیکه را؟ عظیم حال خوشی ندارد.

ماریا به خانه مادر سرهنگ، عمه‌اش بازگشته. سالِ امیرعلی است. دایی و شیرزاد با هم تخته نرد می‌زنند.

زن ها فال می‌گیرند. مادر شیرزاد می گوید برای شیرزاد هم بچه افتاده است.

شیرزاد می‌گوید من آدم باخت نیستم دایی. تا نبرم جایی نمی‌روم. منتظر یک بازی طوفانی باشید.

گلی و فرهاد پنهانی همدیگر را می‌بینند. در کافه‌ای در رشت. یکی از محله‌ای ها می‌خواهد فرهاد را بگیرد. همزمان شیرزاد ملک هم سر می‌رسد و در جواب این‌که چه کسی فراری اش داد سکوت می‌کند.

این را هم ببینید:  سریال خسوف قسمت ۲۳ بیست و سوم |‌ دانلود، پاورقی، بررسی و حواشی |‌ Khosoof Serial Part 23

شیرزاد به خانه می‌رود و دنبال گلی می‌کند. او را در مقابل پدرش، گل‌آقا متهم به بی‌عفتی می‌کند. می‌گوید همین امشب عقدِ نصیب‌ش کن.
گلی می‌گوید من را می‌خواست ببرد خانه خاتون کلفتی کنم. از این‌جا شیرزاد می‌فهمد که خاتون همین‌جاست.

به سمت پناهگاه خاتون می‌روند. خاتون فرار می‌کند ولی حضورش در آن محل تایید می‌شود.

در این میان نصیب می‌زند زنی که خاتون را پنهان کرده بود را می‌کشد. شیرزاد عصبانی می‌شود. در جنگل، خاتون بچه را به دنیا می‌آورد!

شیرزاد که بر می‌گردد دستور عقد کردن گلی را می‌دهد.

سریال خاتون قسمت ۲۲

دایی به خواهرش می‌گوید این همان رگ مزخرف خانزادگی‌است که تو باید جلویش را می‌گرفتی.

ماری با شیرزاد دعوا می‌کند. می‌گوید فقط یک کلمه جوابم را بده تا کی؟ تا کِی من مادرم مادرت گلی فرهاد و حتی مرتیکه رضا فخار باید تاوان عشق احمقانه تو را پس بدهیم؟ بسه. به من نگاه کن.
شیرزاد، تو اون کسی نیستی که عاشقش بودم. تو گم شدی. همه زندگی‌ات شده یک کلمه، یک حرف، یک اسم، یک آدم، خاتون!

فرهاد می‌آید برای اعتراض. می‌گوید آمده‌ام نجاتش بدهم ولی او را نشانده‌اند پای سفره عقد. ماری جلوی را می‌گیرد. من آمده‌ام شیرزاد را بکشم، نصیب را هم می‌کشم. با گل‌آقا هم کار دارم. گلی را می‌خواهم ببینم تا به من بگوید برو. محال است که گلی به من بگوید برو.

به تهران و کافه می‌رویم. کمیسر و شیرزاد کنار هم پای پیشخان نشسته‌اند. کمیسر روس می‌گوید تلخی مثل همین ودکا تلخی. شیرزاد می‌گوید درجه سرهنگی را خودت دادی خودت گرفتی. دنبال چه هستی؟ کمیسر می‌گوید حقیقت. از خاتون چه خبر؟ اخم‌های شیرزاد در هم می‌رود. کمیسر می‌گوید هنوز هم غیرتی می‌شوید سرهنگ؟ شیرزاد می‌گوید هنوز و همیشه، به خصوص وقتی پای تو در میان باشد. تو زندگی من را نابود کردی. کمیسر جواب می‌دهد حق تو سرهنگی بود چون جرات کردی به خاطر کشورت با غریبه‌ها ببندی. باهوش بودی نباید سرگرد می‌موندی. حق تو زنی که دیگر تو را نمی‌خواست نبود تو باید دوست داشته می‌شدی. همانطور که عاشقی. و دست می‌کشد که دستمال خاتون را از دست سرهنگ بکشد. شیرزاد جلویش را می‌گیرد و می‌گوید به تو هیچ ربطی نداره.

این را هم ببینید:  سریال خاتون | اعلیحضرت یا هیتلر؟

سریال خاتون قسمت ۲۲ بیست و دوم
کمیسر می‌گوید ولی حق تو سرهنگی نبود چون از ۲ تا بچه خیابونی و یک زن رودست خوردی من ولی درست عمل کردم تو وسیله‌ای حتی من. وقتی از این سرزمین رفتیم می‌توانی برگردی سر پستت و حقت را بگیری حتی اگر قسمت کس دیگری شده باشد. بگیرش. شیرزاد کلاه بر سر می‌گذارد و از کافه بیرون می‌زند.

گلی به فرهاد می‌گوید برو. دیگر دیر شد. برو. می‌میرم برات. آقام هم دق می‌کنه. اگر بیام باهات همه رو از اینجا بیرون می‌کنن. تورو به قرآن برو فرهاد جان گلی برو. فرهاد که راهِ رفتن می‌کند گلی می‌گوید برو به داد خاتون و قدرت برس اونجا صدای تیر میومد.

مادر شیرزاد بالای سر اوست که سیگار می‌کشد. از او می‌پرسد مادر تا کی می‌واهی اینطور آشفته باشی؟ این زندگی نیست که می‌کنی. ماری فالگوش ایستاده. شیرزاد می‌گوید نمی‌خواهم کسی را اذیت کنم اما هرکاری می‌کنم کسی اذیت میشه. شاید تربیتٰ خانی یا یا نظامی. مادرش می‌گوید شاید وقتش هست یک پسر دست گل بیاری. حالا کو وارثت مادر؟ شیرزاد می‌گوید فردا صدا می‌کنم بیایند سهمشان را بگیرند. پسر ناصرخان ملک از اون بدبخت که مرد، اسمش چی بود؟‌شهروز؟ نوه‌اش هم که مرد. من دارم به خاطر تو این کار را می‌کنم مادر. مگه ازش متنفر نبودی؟ می‌خوام نسلش رو تمام کنم. مادر می‌؛وید تقصیر زهرماری است که شب می‌خوری. شیرزاد میگه بیا اینجا مادر. آتش را نشانش می‌دهد. میگه این زغال رو می بینی گر گرفته؟ این روشنه که بقیه رو بسوزونه. نمیشه که فقط این تاب بیاره. دونه دونه‌ش باید بسوزه. من دیگه بچه نمی‌خوام مادر. ماری اشک می‌ریزد.

این را هم ببینید:  سریال راز بقا - قسمت اول

باز می‌گردیم به عکاسخانه.اسفندیار می‌گوید مهربانو، می‌ترسم دخترکم که پا به ماه است گرسنه بماند. همین لسریال خاتون قسمت ۲۲ بیست و دومحظه خاتون در را می‌زند و با فرزندش وارد می‌شود و می‌گوید اسمش ایرانه.

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال خاتون قسمت ۲۲ – Khatoon Serial Part 22