پوتین، شی و افشای توهم بزرگ سرمایه داری

پوتین، شی و افشای توهم بزرگ سرمایه داری
خبر آنلاین

جان مکلت ویت- آدریان ولدریج در بلومبرگ می‌نویسند: کتابی که در سال 1919 با عنوان «پیامدهای اقتصادی صلح» منتشر شد، نقطه شروع آشکاری برای درک پیامدهای اقتصادی جنگ فعلی در اوکراین نیست. اما ارزش آن را دارد که کمی وقت بگذارید و شرح معروف جان مینارد کینز از زندگی آرام یک لندنی از طبقه متوسط رو به بالا در سال 1913 را بخوانید - درست قبل از اینکه جنگ بزرگ همه چیز را تغییر دهد:

« ساکن لندن [در سال 1913] می‌توانست از طریق تلفن سفارش دهد، چای صبحگاهی‌اش را در رختخواب بنوشد، محصولات مختلف کل زمین را به مقداری که صلاح بداند، سفارش دهد و به‌طور منطقی انتظار تحویل زودهنگام آنها را در آستانه خانه‌اش داشته باشد. او می‌توانست در همان لحظه و با همان ابزار، ثروت خود را در منابع طبیعی و شرکت‌های جدید هر ربع جهان به ماجراجویی ببرد و بدون تلاش یا حتی مشکل، در ثمرات و مزایای احتمالی آنها سهیم باشد».

کینز سپس توضیح می‌دهد که چگونه این لندنی می‌توانست در بازارها سوداگری کند و بدون پاسپورت یا زحمت تغییر ارز به هر کجا که می‌خواست سفر کند (استاندارد طلا به این معنی بود که پول او در همه جا قابل قبول بود).  سپس اقتصاددان مشهور با رفتن به داخل ذهن یک لندنی مرفه، داستان خود را ادامه می دهد:

«[لندنی] این حالت را جز در جهت بهبود بیشتر، عادی، قطعی و دائمی می دانست و هرگونه انحراف از آن را نابهنجار، رسوا و قابل اجتناب می دانست. پروژه‌ها و سیاست‌های نظامی‌گری و امپریالیسم، رقابت‌های نژادی و فرهنگی، انحصارها، محدودیت‌ها و محرومیت‌ها، که نقطه ضعف این اوضاع مطلوب بود، چیزی بیش از سرگرمی‌های روزنامه‌های روزانه او نبودند و به نظر می‌رسید که تقریباً هیچ تأثیری نداشتند. اصلاً در مسیر عادی زندگی اجتماعی و اقتصادی که بین المللی شدن آن در عمل تقریباً کامل شده بود.»

بریتانیایی جهان وطن کینز، کاملاً غافل از این که اولین عصر بزرگ جهانی شدن قرار بود در سام تکه تکه شود، معادل شهری است با کاوشگر در «پارک گاسفورد»، فیلم رابرت آلتمن درباره تعطیلات آخر هفته در یک خانه روستایی بزرگ. قبل از شروع جنگ یکی از ما عکسی از بولینگدون، شیک ترین کلوپ غذاخوری آکسفورد، در سال 1913 در اختیار دارد: حاکمان آینده جهان با غرور یخ زده به ما خیره شده اند. در عرض یک سال بیشتر آنها در سنگرهای جنگ بودند.

اشراف های فخرفروش تنها کسانی نبودند که از خود راضی بودند. «توهم بزرگ» نورمن آنجل، پرفروش‌ترین کتاب ادواردی که در سال 1909 منتشر شد، استدلال کرد که جنگ با توجه به به هم پیوستگی جهان غیرممکن است. تجارت های بزرگ اروپا و ایالات متحده بر اساس همین فرض عمل می کردند. اولین عصر بزرگ جهانی شدن، که در دهه 1860 آغاز شد و زیربنای قدرت بریتانیا بود و توسط دولت بریتانیا هماهنگ شد، طبقات بازرگانی را برای پول درآوردن آزاد گذاشته بود - تاجران در آن زمان با موانع بسیار کمتری نسبت به معادل های مدرن خود در انتقال پول کالاها یا مردم در سراسر جهان مواجه بودند.

به راحتی می توان کوته فکری طبقه حاکمه غرب در سال 1913 را به سخره گرفت - زیرا نمی دید که چگونه ظهور آلمان و شبکه پیچیده اتحاد بین قدرت های بزرگ می تواند یک ترور در سارایوو را به یک درگیری جهانی تبدیل کند. کلیو، الهه تاریخ، همیشه پس از واقعه عاقل است، اما نسل‌های آینده می‌توانند همین سوال را در مورد ما بپرسند: چگونه توانستند نفهمند؟ لندن نشین کینز که در رختخواب خود لم داده بود، حداقل این بهانه را داشت: پایان عصر جهانی شدن بدون هشدار فرا رسید. در مورد ما، جهانی‌شدن به مدت دو دهه با حملات جدی در سال 2001 (زمانی که دو هواپیما به مرکز تجارت جهانی که تا آن زمان نماد مدرنیته بود برخورد کردند) مورد حمله مداوم قرار گرفته است. 2008 (زمانی که Lehman Brothers سقوط کرد و سیستم مالی جهانی دچار ایست قلبی شد) و 2016 (زمانی که بریتانیا به خروج از بزرگترین منطقه تجارت آزاد جهان رأی داد و آمریکایی ها یک شخصیت تلویزیونی بومی گرا را به عنوان رئیس جمهور انتخاب کردند). "جدا شدن" اقتصاد جهانی به بخش های چینی و غربی مدتی است که سرعت خود را افزایش داده است و بزرگترین درام قبل از اوکراین ویروسی بود که زنجیره تامین را مسدود کرد و جهان را به خواب زمستانی واداشت.

با این حال، در آغاز سال 2022، بسیاری از ما فرضیات لندنی کینز را به اشتراک گذاشتیم. ما کالاهای عجیب و غریب سفارش دادیم با این انتظار که آمازون آنها را روز بعد به درب ما تحویل دهد. ما در سهام بازارهای نوظهور سرمایه گذاری کردیم، بیت کوین خریدیم و از طریق زوم با مردم آن طرف دنیا چت کردیم. بسیاری از ما کووید-19 را به عنوان تعلیق موقت سبک زندگی جهانی خود نادیده می گیریم. «پروژه‌ها و سیاست‌های نظامی‌گرایی» ولادیمیر پوتین مانند انحرافات در مناطق دورتر از فضای توئیتر به نظر می‌رسید.

اکنون که از خواب بیدار شده ایم، بیشتر توجه ما به خونریزی در اوکراین است و به درستی هم همینطور است. اما درست همانطور که جنگ جهانی اول به دلایلی فراتر از کشتار میلیون‌ها انسان اهمیت داشت، این درگیری می‌تواند نشانگر تغییری پایدار در نحوه عملکرد اقتصاد جهانی باشد و نحوه زندگی همه ما، هر چقدر هم که از کشتار مردم اروپای شرقی دور باشیم را متاثر کند. ادغام «اجتناب ناپذیر» اقتصاد جهانی کند شده است، و نقاط ضعف دنیای ما - از رقابت‌های قومیتی گرفته تا حکومت‌های خودکامه خشمگین تا خشم عمومی با ثروتمندان - هرجا که می‌خواهند بروز پیدا می کنند.

این بدان معنا نیست که جهانی شدن یک کالای بی آلایش است. لیبرالیسم اقتصادی بر اساس ماهیت خود، جنبه‌های منفی سرمایه‌داری را کوچک انگاری و همچنین جنبه‌های مثبت آن را بزرگ انگاری می‌کند: نابرابری افزایش می‌یابد، شرکت‌ها ریشه‌های محلی خود را قطع می‌کنند، بازنده‌ها بیشتر عقب می‌مانند، و بدون مقررات جهانی مشکلات زیست‌محیطی چند برابر می‌شوند. با این حال لیبرالیسم همچنین بیش از یک میلیارد نفر را در سه دهه گذشته از فقر بیرون کشیده و در بسیاری موارد آزادی سیاسی را همراه با آزادی اقتصادی ارتقا داده است. جایگزین ها، از نظر تاریخی، بی اقبال بوده اند. در حال حاضر، به نظر می رسد نتیجه ای که ما به سمت آن می رویم، نتیجه ای است که در آن یک شرق خودکامه به تدریج از یک غرب دموکراتیک اما تقسیم شده جدا می شود.

از این منظر، پاسخ به مصائب جهانی شدن، کنار گذاشتن لیبرالیسم اقتصادی نیست، بلکه طراحی مجدد آن است. هفته های آینده فرصتی طلایی برای طراحی مجدد نظم اقتصادی جهانی است.

با هر معیار اقتصادی، غرب به طور قابل توجهی قدرتمندتر از شرق است، با استفاده از اصطلاحات "غرب" و "شرق" به معنای اتحادهای سیاسی و نه فقط مناطق جغرافیایی. ایالات متحده و متحدانش 60 درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی را بر اساس نرخ ارز فعلی تشکیل می دهند. چین، روسیه و حکومت های خودکامه به سختی یک سوم آن را تشکیل می دهند. و برای اولین بار پس از سالها، غرب به جای اینکه از هم بپاشد، در حال گردهم آمدن است. این هفته، جو بایدن به عنوان رهبر دنیای آزاد تازه متحد و احیا شده به اروپا سفر می کند.

بایدن تا کنون، علیرغم تمام صحبت‌هایش در مورد اتحاد دموکراسی‌ها، کاری برای برجسته کردن ابعاد اقتصادی آزادی انجام نداده است. سوال برای بایدن و رهبران اروپایی که او این هفته با او ملاقات خواهد کرد ساده است: آنها می خواهند چه نوع دنیایی را در آینده بسازند؟ اوکراین به خوبی می تواند پایان یک قسمت بزرگ در تاریخ بشریت باشد. همچنین ممکن است زمانی باشد که جهان آزاد گرد هم بیاید و دنیایی دیگر، متحدتر، به هم پیوسته تر و پایدارتر از همیشه ایجاد کند. استفاده از این فرصت مستلزم درک اقتصاد و تاریخ است.

آنگونه که بودیم

پایان آخرین عصر جهانی وحشیانه بود. حتی زمانی که کشتار در فلاندر آغاز شده بود، مغازه داران بریتانیایی، با شوخ طبعی رواقی، با شروع جنگ، تابلوهایی را به نمایش گذاشتند که روی آن نوشته شده بود: «تجارت طبق معمول در هنگام تغییر نقشه اروپا». اما قرار نبود اینگونه باشد. این آتش سوزی به سرعت تجارت، جریان سرمایه و مهاجرت را متوقف کرد. دولت ها عمیق تر از همیشه در اقتصاد دخالت کردند. هنگامی که سرانجام در سال 1918 اسلحه ها ساکت شدند و صلح در ورسای به آلمان تحمیل شد (به تعبیر کارتاژنی که کینز آنقدر شیوا آن را تقبیح کرد)، بایدن ها، جانسون ها و ماکرون ها در آن زمان تلاش کردند نظم جهانی تجارت آزاد و هماهنگ لیبرالی را احیا کنند اما به طور جامع شکست خوردند.

ابرقدرت جدید، آمریکا، از تبدیل شدن به مدافع اعتقادی که بریتانیای کبیر تا سال 1913 با چنان مهارتی از آن محافظت کرده بود، خودداری کرد. سیاست حمایت از اقتصاد ملی با وضع تعرفه‌های گمرکی، اقتصاد جهانی را کند کرد و در نهایت منجر به رکود بزرگ شد و تجارت جهانی در سال‌های 1928-1933 بیش از نصف کاهش یافت. نقاط ضعف، خود را آشکار کردند: لنین، موسولینی و هیتلر از شکست و فقر برای ایجاد رژیم‌های تهاجمی ضد لیبرال استفاده کردند که نسخه شورویایی آن هفت دهه دوام آورد. وضعیت اقتصاد لیبرال به قدری ناگوار بود که در اواسط دهه 1930، کینز خود لیبرالیسم بازار آزاد را به عنوان یک هدف گمشده کنار گذاشته بود و برای خودکفایی ملی مبارزه می کرد.

تنها پس از جنگ جهانی دوم، یکپارچگی اقتصادی پیشرفت خود را تنها در نیمه غربی نقشه از سر گرفت. چیزی که امروزه اکثر ما به عنوان جهانی شدن تصور می کنیم، تنها در دهه 1980، با ورود تاچریسم و ریگانیسم، فروپاشی دیوار برلین، ادغام مجدد چین در اقتصاد جهانی، و در سال 1992 با ایجاد بازار واحد اروپایی آغاز شد. با این حال، هنگامی که سیاستمداران از سر راه کنار رفتند، جهانی شدن سرعت گرفت که توسط فناوری و تجارت هدایت می شد. شرکت‌های فناوری جوان مانند اپل و ماریکروسافت جای شرکت‌های فناوری قدیمی مانند نوکیا، سازنده چکمه‌های لاستیکی و الکترونیک فنلاندی که تا سال 2010 بزرگترین تولیدکننده تلفن‌های همراه در جهان بود، را گرفتند. شرکت مک دونالد در ژانویه 1990 در میدان پوشکین مسکو و در آوریل 1992 در نزدیکی میدان تیان آنمن پکن رستوران افتتاح کرد. با آغاز قرن جدید و روی کار آمدن یک بوروکرات ناشناس "غرب‌گرا" به نام ولادیمیر پوتین در روسیه، حجم معاملات ارزی روزانه به 15 تریلیون دلار رسید.

اخیراً، با افزایش حملات به جهانی‌سازی، ادغام اقتصادی کند شده و در برخی موارد معکوس شده است. اما تهاجم روسیه به اوکراین یک حمله بزرگتر و قطعی تر از حملات قبلی است. این تا حدی به این دلیل است که گسستی که اتفاق افتاده بسیار شدید است. عرضه کالاهای اساسی، از گندم، نیکل، تیتانیوم و نفت، مختل شده است. غرب هر کاری که می تواند انجام می دهد تا روسیه را از سیستم اقتصادی جهانی کنار بگذارد - تحریم الیگارش ها، اخراج بانک های روسی از جریان مالی جهانی و جلوگیری از دسترسی بانک مرکزی روسیه به ذخایر آن. صحبت از بیرون راندن روسیه از سازمان تجارت جهانی است.

حتی وقتی هم که طبق قانون مجبور به انجام این کار نشده‌اند، شرکت‌های غربی روسیه را تحریم کرده و فعالیت‌های روسیه خود را تعطیل می‌کنند. مصرف کنندگان روسی دیگر نمی توانند از ویزا، مسترکارت و آمریکن اکسپرس استفاده کنند. مک‌دونالدز در میدان پوشکین بسته است - همراه با 850 شعبه دیگر. عکس‌هایی در شبکه‌های اجتماعی از روس‌هایی که در صف‌های بی‌پایان برای شکر و سایر مواد غذایی اولیه ایستاده‌اند یا بر سر ضایعات باقی‌مانده دعوا می‌کنند، درست مانند روزهای شوروی ظاهر شده است. به نوبه خود، کرملین با مسدود کردن دسترسی به فیس بوک و تهدید به زندانی کردن یا جریمه کردن هر کسی که مظنون به انتشار اخبار «جعلی» باشد، واکنش نشان داده است و در نتیجه اساساً سازمان های خبری غربی در داخل کشور را تعطیل می کند.

منظور ما این نبود

در نشست این هفته سیاستگذاران غربی خواهند گفت که قصدی برای تعطیل کردن نظم جهانی ندارند. تمام این بی رحمی اقتصادی برای مجازات تجاوزات پوتین دقیقاً به منظور بازگرداندن سیستم مبتنی بر قوانین است که او در صدد نابودی آن است - و همراه با آن، جریان آزاد تجارت و مالی. در یک دنیای ایده آل، پوتین سرنگون می شود - قربانی توهمات و پارانویای خود - و مردم روسیه دزدسالاری در کرملین را از بین می برند. در این سناریوی خوش بینانه، تحقیر پوتین چیزی بیشتر از بازگرداندن روسیه به خود خواهد داشت. غرب را نیز برمی گرداند. ایالات متحده انزواگرایی ترامپی خود را کنار می گذارد در حالی که اروپا دفاع خود را جدی می گیرد. جنگجویان فرهنگ در هر دو سوی اقیانوس اطلس به وجد خواهند آمد و همه به طور یکسان اعتقاد جمعی خود به آزادی و دموکراسی را جشن می گیرند. مک‌دونالد دوباره در میدان پوشکین باز می‌شود - و نقاط ضعف دنیای ما ناپدید می شوند.

این احتمال وجود دارد که این اتفاق بیفتد. پوتین اولین تزاری نیست که به دلیل یک جنگ نادرست و مدیریت نادرست سقوط می کند. بسیاری از قدرتمندترین افراد روسیه می بینند که عمارت ها، قایق های تفریحی و هواپیماهای شخصی آنها مصادره می شود، همه اینها به دلیل تهاجمی است که برای انجام آن با آنها مشورت نشده است. روس‌های جوان‌تر، به‌ویژه در شهرهای بزرگ، لیبرال‌تر از والدین خود هستند. خریداران روسی نمی خواهند به دوران شوروی بازگردند.

در همین حال، در غرب، اوکراین یک تجدید نظر بزرگ را برانگیخته است. همانطور که اولاف شولتز، صدراعظم آلمان اعلام کرده است، ما در یک نقطه عطف هستیم. آلمان صلح‌طلب تحت رهبری او بودجه دفاعی بزرگ‌تری از روسیه را ارائه کرده است. در همین حال، مهاجران اوکراینی مورد استقبال کشورهایی قرار می گیرند که تنها چند ماه پیش از خارجی ها دوری می کردند، و پس از یک دهه خواب در بروکسل، شتاب همگرایی در حال افزایش است.

قدرت اتحادها

اما این نقطه عطف همچنان می تواند به چندین جهت منتهی شود. با توجه به محبوبیت پوتین و ماشین ترور، شانس تغییر رژیم در کرملین کم است. اروپای غربی قبلاً سخنان خداپسندانه ای در مورد ادغام و مهاجرت شنیده است.  به رهبران غرب نگاه کنید! جو بایدن به سختی تصویری از پویایی در حال تغییر جهان ارائه می دهد. پس از قهرمانی های اولیه، اولاف شولتز با کم رمقی سخنرانی ولودیمیر زلنسکی در پارلمان آلمان را تحسین کرد. امانوئل ماکرون به دنبال پیروزی در انتخابات است، در حالی که سعی می کند شبیه زلنسکی، با هودی و ته ریش باشد. در حالی که بوریس جانسون جرات کرده مقاومت اوکراین را با برگزیت مقایسه کند.

همانطور که ما منتظریم این غول ها کاری بکنند، واقعیت های روی زمین در اقتصاد و همچنین سیاست در حال تغییر است. به ویژه، تهاجم به اوکراین تغییرات را در ژئوپلیتیک و ذهنیت سرمایه داری که عمیقاً با جهانی شدن دشمنی دارد، تسریع می کند. تغییرات در ژئوپلیتیک به یک کلمه خلاصه می شود: چین، که ظهور سریع و به ظاهر اجتناب ناپذیر آن واقعیت مرکزی ژئوپلیتیک زمان ما است.

سوال فوری مرتبط با چین این است که این کشور تا چه حد از پوتین در اوکراین حمایت خواهد کرد. در حاشیه بازی‌های المپیک زمستانی در فوریه، شی و پوتین بیانیه‌ای را امضا کردند که در آن گسترش ناتو در اروپا و ائتلاف‌سازی آمریکا در آسیا محکوم شد و توافق کردند که ترویج دموکراسی یک توطئه غربی است. چین هنوز به طور قابل توجهی در مشارکت در تحریم های غرب همراه نبوده است. اما اکنون که پیروزی پوتین کمتر مطمئن به نظر می رسد، حمایت چین از او مشروط تر به نظر می رسد. یک هفته پیش، شایعه صرف درخواست کمک نظامی روسیه - شایعه ای که پکن بلافاصله آن را تکذیب کرد - باعث شد که بزرگترین افت در بازار سهام چین از سال 2008 به این سو باشد. در همان روز، یک اندیشکده چینی، هو وی، یادداشت جالبی را منتشر کرد. به کشورش هشدار داد که تهاجم به اوکراین در حال احیای غرب است و چین باید بار روسیه را کنار بگذارد.

صرف نظر از اینکه رهبر چین تصمیم به کنار گذاشتن پوتین می‌گیرد یا خیر، این تهاجم به یقین ضرورت میان‌مدت شی برای «جداسازی» را تسریع کرده است - ایزوله کردن کشورش از وابستگی به غرب. شی بیشتر زمان حکومت خود را صرف ساختن نظم اقتصادی چین محور از طریق ابتکار یک کمربند و یک جاده کرده است. چین به 15 عضو مشارکت جامع اقتصادی منطقه ای ملحق شده است و درخواست پیوستن به توافقنامه جامع و مترقی 11 عضوی برای مشارکت ترانس پاسیفیک را داده است، یک بلوک تجارت آزاد که ایالات متحده ابتدا آن را اختراع کرد، سپس احمقانه آن را رها کرد.

برای  ملی گرایان جوان چینی در اطراف شی، واکنش به اوکراین استدلال قدرتمند دیگری برای خودکفایی است. با توجه به تمایل آمریکا برای مصادره دارایی های روسیه، دارایی های عظیم چین در دلار اکنون مانند یک بدهی به نظر می رسد، به ویژه اگر رژیم به فکر حمله به تایوان باشد (جایی که ادعای آن مبنی بر اینکه این جزیره از نظر فرهنگی و قانونی بخشی از چین است، به طرز وحشتناکی شبیه ادعاهای روسیه در مورد اوکراین است.).

برخی از آمریکایی‌ها به همان اندازه مشتاق جدایی اقتصادی هستند، احساسی که جمهوری‌خواهان و دموکرات‌ها را قبل از حمله پوتین به اوکراین به هم نزدیک کرد. شاید بایدن سخنان چین هراسانه ترامپ را کنار گذاشته باشد - دیگر خبری از "ویروس چین" نیست - اما او بیشتر تعرفه‌ها، کنترل‌های صادرات و مقررات سرمایه‌گذاری را که به ارث برده بود، حفظ کرده و چند مورد از خود را اضافه کرده است. برای بسیاری از آمریکایی ها نیز، اوکراین یک مورد آزمایشی قبل از تایوان بوده است: آنها نمی خواهند به اجزا و قطعات تایوانی که ممکن است ناگهان در یک پف دود شده و ناپدید شوند، تکیه کنند.

بنابراین، بدون هرگونه اقدام قاطع غرب، ژئوپلیتیک به طور قطعی علیه جهانی شدن حرکت می‌کند - به سوی جهانی که تحت سلطه دو یا سه بلوک بزرگ تجاری است: یک بلوک آسیایی با چین در قلب آن و شاید روسیه به عنوان تامین‌کننده انرژی آن. بلوک تحت رهبری آمریکا؛ و شاید سومی با تمرکز بر اتحادیه اروپا، ضمن اینکه اروپایی‌ها به طور گسترده با ایالات متحده همدلی می کنند، اما نگران بازگشت احتمالی یک انزواطلب آمریکایی به کاخ سفید بوده و از رویکرد آمریکا به مقررات دیجیتال و رسانه‌ای عصبانی هستند. قدرت‌های دیگر مانند دوران جنگ سرد بین این دو (یا سه) بلوک بزرگ در نوسان خواهند بود. هند ممکن است کاری را که به خوبی در مورد اوکراین انجام داده تکرار کند و با هر دو طرف بازی کند. پاکستان به سمت چین متمایل خواهد شد اما تا زمانی که هند در حال بازی است به طور کامل به چین متعهد نخواهد شد. عربستان سعودی از عدم اطمینان در مورد تامین انرژی برای تعقیب بی رحمی در داخل و سیاست های اسلام گرایانه در خارج استفاده خواهد کرد و الی آخر.

آتش یقین

به همان اندازه که این تغییر ژئوپلیتیک مهم است، تغییر در طرز فکر سرمایه داری هم مهم است. اگر عصر کنونی جهانی شدن توسط سیاستمداران تسهیل شده اما توسط افراد تجاری هدایت شده است. رونالد ریگان و مارگارت تاچر تصمیم نگرفتند که قطعات یک آیفون از 40 کشور جهان تامین شود. فیس بوک توسط سیاستمداران ارشد حتی ال گور ایجاد نشده است.  اوبر هم بازوی وزارت حمل و نقل نبود. از دیدگاه یک مدیر یقه سفید، تهاجم پوتین به اوکراین بیش از اعمال تحریم های غرب و افزایش تورم موثر بوده است. این واقعه در حال دفن بسیاری از مفروضات اساسی است که بنیان تفکر تجاری در مورد جهان در 40 سال گذشته بوده است.

در نبرد بزرگ فکری دهه 1990 بین فرانسیس فوکویاما، نویسنده «پایان تاریخ و آخرین انسان» (1992)، و استاد ش در هاروارد، ساموئل هانتینگتون، که «برخورد تمدن ها» (1996) را نوشت، یقه سفیدها عموما طرف فوکویاما شدند دیدگاه اعضای یک اتاق هیئت مدیره کاملا روشن و صریح بوده است: دموکراسی همیشه پیروز نخواهد شد (چین به سرمایه‌داران به سرعت آموزش داد)، اما اقتصاد معقول معمولاً پیروز می‌شود. کسب و کارها می توانند به جهانی تکیه کنند که در آن کشورها در مزیت نسبی خود متخصص شوند. همانطور که فوکویاما استدلال کرد، تجارت و تجارت آزاد به جای ایجاد تفرقه، آنگونه که هانتینگتون هشدار داد، مردم را نزدیک‌تر می‌کند و کسب‌وکارهایی که خود را در سطح جهانی اداره می‌کنند و مقرون‌به‌صرفه‌ترین زنجیره‌های تامین را ایجاد می‌کنند، رونق خواهند گرفت.

از نظر تجاری، این شرط بندی به طرز چشمگیری نتیجه داد. طی 50 سال گذشته، شرکت‌های چندملیتی خود را از فدراسیون‌های شرکت‌های ملی به سازمان‌های واقعاً یکپارچه تبدیل کرده‌اند که می‌توانند از اقتصاد جهانی مقیاس و دامنه (و البته خلأهای جهانی در مالیات‌ها و مقررات) نهایت استفاده را ببرند. تجارت جهانی کالاهای تولیدی در دهه 1990 دو برابر شد و در دهه 2000 دوباره دو برابر شد. با وجود سیاست های پولی سست، فشارهای تورمی پایین نگه داشته شده است. حتی با وجود رگباری از اختلالات سیاسی - تعرفه های ترامپ، برگزیت و غیره - سود بالا باقی مانده است، زیرا هزینه نهاده ها (مانند انرژی و نیروی کار) پایین نگه داشته شده است.

تجارت پررونق

اکنون آنچه را که می توان توهم بزرگ سرمایه داری نامید در کیف مورد حمله قرار گرفته است - درست همانطور که نسخه نورمن آنجل در جبهه غربی با مسلسل گلوله‌باران شد. تمام خطراتی که قبلاً در انتهای جلسه توجیهی صبحگاهی یک مدیر عامل ظاهر می شد، اوج می‌گیرند . نظامی گری و رقابت های فرهنگی همچنان بر منطق اقتصادی غلبه می کند. حمله پوتین به اوکراین تنها یکی از لیست بلندبالایی از تصمیمات خودآزار اقتصادی است که از اوباش دودمانی (بمباران عربستان سعودی در یمن و قتل روزنامه‌نگاران) تا انزواطلبی نیاندیشیده (برگزیت) متفاوت است.  این حماقت‌ها همدیگر را تقویت می‌کنند: بنابراین، فرانسوی‌ها با قطع ارتباط شرکت‌هایشان از منبع اصلی سرمایه ارزان قاره در شهر لندن، به اقدام خودآزاری بریتانیا در خروج از اتحادیه اروپا پاسخ می‌دهند.

در برابر چنین خردگرایی مستمر، مدیران عاملی که امپراتوری‌هایی را بر اساس تولید به موقع می‌ساختند، اکنون به حفاظت از خود در برابر رخدادهای بد می اندیشند : در صورت قطع بازارهای خارجی، تولیدات ناکارآمد را در کشور خودشان اضافه کنند. رئیس یکی از قدرتمندترین شرکت‌های سرمایه‌گذاری جهان، با سهامی تقریباً در تمام شرکت‌های مهم غربی، در آخر هفته پس از حمله پوتین به اوکراین، به طور خصوصی درباره «سونامی محاسبات مجدد» صحبت کرد. مدیر عامل یکی از نمادین ترین شرکت های چندملیتی آمریکا اعتراف می کند که در حال بررسی مجدد تولید در سراسر چین است. اکنون هر شرکت غربی در تعجب است که چقدر در معرض خطرات سیاسی است. سرمایه داران اکنون همه هانتینگتونی هستند.

تنها ترس باعث تغییر ذهنیت سرمایه داری نمی شود. طمع نیز رنگ ضد جهانی پیدا می کند. مدیران عامل به طور منطقی می پرسند که چگونه می توانند از آنچه کینز "انحصار، محدودیت ها و محرومیت ها" نامیده است سود ببرند. اکنون که دولت‌ها از امنیت ملی به‌عنوان بهانه‌ای برای قهرمانان ملی استفاده می‌کنند، تاجران می‌توانند از میان فرصت‌های رانت‌جویانه و درهم شکستن رقابت در صنایعی مانند انرژی، داروسازی و نیمه‌رساناها انتخاب کنند. نارندرا مودی، تاچری سابق، اکنون خواسته های مهاتما گاندی برای خودکفایی را تکرار می کند و برای صنایع محلی تعرفه وضع می کند. نخست وزیر جدید ژاپن، فومیو کیشیدا، شغل وزیر امنیت اقتصادی را با مأموریت مداخله در امنیت سایبری، ساخت تراشه و بسیاری موارد دیگر ایجاد کرده است. مکرون اعلام کرده است که «دولت باید چندین جنبه از بخش انرژی را در دست بگیرد». بایدن از سخنرانی خود در روز اول مارس استفاده کرد و قول داد که «همه چیز از عرشه یک ناو هواپیمابر گرفته تا فولاد روی نرده‌های محافظ بزرگراه، از ابتدا تا انتها در آمریکا ساخته شده است. همه اش." هر دو طرف کنگره کف زدند.

بنابراین عصر دوم جهانی شدن به سرعت در حال محو شدن است. اگر کاری به سرعت و قاطعانه انجام نشود، جهان به اردوگاه های متخاصم تقسیم خواهد شد، صرف نظر از اینکه در اوکراین چه اتفاقی می افتد. این جهان تقسیم شده برای غرب مناسب نیست. به قطعنامه تصویب شده توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای محکومیت تهاجم روسیه به اوکراین نگاه کنید. شایع ترین رقم این است که تنها 40 کشور به این رای ندادند (35 رای ممتنع و پنج رای مخالف)، در حالی که 141 کشور به آن رای مثبت دادند. اما این 40 کشور، شامل هند و چین، اکثریت جمعیت جهان را تشکیل می دهند.

این تغییرات عمیق تر در سرمایه داری و ژئوپلیتیک خطرات را در این هفته افزایش می دهد. جو بایدن و طرفداران اروپایی اش در مورد تشدید ترور و تهدیدات هسته ای پوتین چیزهای زیادی دارند، اما آنها همچنین باید زودتر به پیامدهای اقتصادی گسترده تر جنگ بپردازند. اگر کاری انجام نگیرد، حرکت به سمت حمایت گرایی ناگزیر تسریع خواهد شد. برای مثال، چینی‌ها کاملاً مطمئن به نظر می‌رسند که غرب خسته، فاقد شخصیت جمعی برای حفظ مواضع فعلی خود با افزایش قیمت‌های انرژی است. اما ما هنوز زمان داریم تا آینده بسیار متفاوتی را شکل دهیم: آینده‌ای که در آن ثروت جهانی افزایش یافته و اتحاد غرب تقویت می شود.

علیرغم ریاست جمهوری نه چندان درخشان خود تاکنون، بایدن با چندین مزیت بزرگ به اروپا آمده است. اولین مورد این است که غرب امروز بیش از چندین  دهه گذشته متحد و مصمم است. احساس وحدت در پس ارزش های لیبرال دیگر محدود به نخبگان شهری نیست. یکی از مشکلات بزرگ لیبرالیسم مدرن در چند دهه گذشته، فقدان یک روایت جذاب و گروهی متقاعد کننده از قهرمانان و شرورها بوده است. جهانی گرایان با زبان مشترک از "مزیت نسبی" و "موانع غیر تعرفه ای" صحبت می کنند، در حالی که پوپولیست ها از تمسخر نخبگان و توطئه های پنهان صحبت می کنند. حالا پوتین ناخواسته همه اینها را برعکس کرده است. آزادی مرام قهرمانانی مانند زلنسکی است. ضد لیبرالیسم عقیده هیولاهایی است که بر سر کودکان بمب می اندازند.

دومین مورد، تجربه طولانی بایدن است. جورج اچ دبلیو بوش، یکی دیگر از معاونان باسابقه رئیس جمهور که به طور تصادفی به این شغل بزرگ دست یافت، به دلیل فقدان "بینش" بسیار مورد تمسخر قرار گرفت. با این حال، رفتار او با آخرین روزهای امپراتوری شوروی در سال 1989 مثال زدنی بود: او به میخائیل گورباچف دلگرمی ملایم داد، در برابر پیروزی زودرس مقاومت کرد و با متحدانش برای پی ریزی پایه های نظم جهانی جدید کار کرد. تاکنون، نحوه مدیریت بایدن در مورد تهاجم به اوکراین نیز به همین ترتیب متفاوت بوده است. او بین تامین مقاومت و درگیر شدن در جنگ (یا بهانه دادن به دیگران برای ادعای دخالت ایالات متحده) مرزی کشیده است او به شدت بر چین فشار آورده تا از درگیری دور بماند.

بایدن در هفته های آینده باید بیشتر از این پیش برود. او باید اتحاد غرب را تقویت کند تا بتواند در برابر طوفان های احتمالی آینده مقاومت کند. رئیس‌جمهور آمریکا اولین سال ریاست‌جمهوری خود را با صحبت درباره تعامل مجدد آمریکا با جهان پس از انزواطلبی ترامپ و تشکیل اتحادی از دموکراسی‌ها سپری کرده است، اما تاکنون نتوانسته به متحدانش نیروی اقتصادی برای پیوند این اتحادها به ویژه پیمان های تجارت آزاد را بدهد. وزیر بازرگانی او، جینا ریموندو، سال گذشته به آسیا اعزام شد تا در مورد دعوت از کشورهایی مانند سنگاپور و مالزی به چیزهای مبهمی مانند "چارچوب ها" صحبت کند، در حالی که تمام متحدان آسیایی آمریکا واقعاً یک توافق تجاری محکم در واقع، مانند پیمان مشارکت ترانس پاسیفیک می خواهند. توافقی که ترامپ آن را کنار گذاشت.

بایدن باید بداند که گسترش وابستگی متقابل اقتصادی میان متحدانش یک ضرورت ژئواستراتژیک است. او باید به اروپا پیشنهاد تجارت آزاد جامع بدهد تا غرب را به هم پیوند دهد. این می تواند نسخه کمی تغییر شکل داده شده از مشارکت تجاری و سرمایه گذاری ترانس آتلانتیک رد شده باشد، بر اساس همگرایی نظارتی (که بر اساس آن یک محصول ایمن برای فروش در اتحادیه اروپا برای فروش در ایالات متحده امن است و بالعکس). او همچنین باید به توافق مشارکت ترانس پاسیفیک بپیوندد.

با توجه به شوک تجاوز پوتین و ترس اروپایی ها از چین، تصور اینکه اروپا یا آسیای دموکراتیک این نوع پیمان‌ها را امضا کنند، دشوار نیست. مشکل بایدن در خانه است. چرا چپ دموکرات باید این را بپذیرد؟ بایدن بگوید چون امنیت اوکراین، چین و آمریکا بیش از آرای اتحادیه مهم است. اولین کار رئیس جمهور ایالات متحده محافظت از کشورش است. بایدن به اندازه کافی مسن هست که به خاطر بیاورد ایالات متحده در جنگ سرد گذشته به طور مسالمت آمیز پیروز شد زیرا جهان آزاد را پشت سر خود متحد کرد. این راهی است که می‌توان جنگ سرد بعدی را نیز با آرامش پشت سر گذاشت. پتانسیل اقتصادی جهان آزاد - اتحادیه اروپا، آمریکای شمالی، بزرگترین اقتصادهای آمریکای لاتین و دموکراسی‌های آسیا - را کنار هم بگذارید و می‌توانید بیش از مشایعت کردن حکومت‌های استبدادی انجام دهید. این اقدام می تواند آنها را به سمت آزادی بکشاند.

ایدن باید یک استراتژی دو مرحله ای را دنبال کند: اول، تعمیق یکپارچگی اقتصادی میان کشورهای همفکر. اما اگر انعطاف پذیرتر شدند، درها را به روی خودکامگی ها باز بگذارید. چین می تواند به سمت آزادی جذب شود. اما هیچ چیز بهبود نمی یابد مگر اینکه بایدن ابتدا جهان آزاد را به هم بچسباند. این به معنای تجارت آزادتر است - و هر چه زودتر به حزب خود بگوید، بهتر است. بایدن می تواند این پیام را در داخل کشور با افزودن یک بعد سیاسی به دستور کار تجاری خود ملایم کند. «بهتر بساز» در مورد جهانی شدن نیز صدق می کند. یک قرارداد جدید جهانی قطعاً باید شامل تمرکز بر وادار کردن شرکت‌های چند ملیتی به پرداخت مالیات‌های خود باشد و محیط زیست باید در اولویت قرار گیرد. اما بایدن همچنین باید در مورد هزینه واقعی حمایت گرایی از نظر قیمت های بالاتر، محصولات بدتر و نوآوری کمتر صحبت کند. گسترش آزادی اقتصادی بهترین ضامن شکوفایی جهانی و آمریکاست: زیرا رفاه جهانی، با وجود تمام زحماتش، 50 سال گذشته جهانی شدن بیشتر جهان را غنی و آمریکا را مرفه کرده چون رونق آمریکا به امنیت آن بستگی دارد.

ساختن چنین "نظم نوین جهانی" کار پر زحمتی خواهد بود. اما جایگزین، تقسیم جهان به بلوک‌های اقتصادی و سیاسی متخاصم است که مستقیماً از دهه 1930 بیرون آمده است. بایدن، جانسون، شولز و مکرون باید در مورد اینکه تاریخ چگونه آنها را قضاوت خواهد کرد، خوب فکر کنند. آیا آنها می خواهند با سیاست گذاران پس از جنگ جهانی اول مقایسه شوند که با تکه تکه شدن جهان و در حالیکه هیولاها زمام قدرت را بدست می گرفتند،کناری منفعل ایستادند یا ترجیح می دهند با همتایان خود پس از جنگ جهانی دوم مقایسه شوند، سیاست گذارانی که جهانی بسیار باثبات تر و به هم پیوسته تر را ساختند؟

هیچ کس بهتر از کینز اهمیت این انتخاب را درک نمی کند. او ابتدا به‌عنوان تقبیح کننده معاهده ورسای - و دولتمردان بی‌خبر آن زمان - به شهرت رسید. اما در پایان جنگ جهانی دوم او در چیزی شرکت کرد که بسیار سازنده تر بود. در سال 1944، با شکست هیتلر که به ظاهر اجتناب ناپذیر به نظر می رسید، رئیس جمهور فرانکلین روزولت از قدرت های متفق برای طراحی نظم پس از جنگ - تحت حمایت کینز و از طرف آمریکا، اقتصاددان هری دکستر وایت - دعوت کرد.

کینز سالخورده مشکلات قلبی داشت و علاقه شدیدی به تابستان‌های آمریکا نداشت - «تمام روز عرق می‌کرد و خاک به صورتش می‌چسبید» - بنابراین از اینکه کنفرانس به جای پایتخت جهنمی فدرال در نیوهمپشایر برگزار شد، خوشحال بود. هتل مونت واشنگتن در کوه های سفید تا حدودی به دلیل آب و هوا انتخاب شده است، اما همچنین به این دلیل که تمام امکانات زندگی متمدن را داشت - نیروگاه، اداره پست، زمین گلف، کلیسا، سالن زیبایی، آرایشگاه، سالن بولینگ و سینما.

از زمان کنفرانس فاجعه‌بار صلح پاریس در سال 1919، این مکان برای برگزاری یکی از مثمرثمرترین کنفرانس ها بود. کینز که دیگر محافظه‌کار نبود، نقش اصلی را در طراحی صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی، و زیرساخت‌های نظم پایدار غربی نرخ تبدیل پس از جنگ بازی کرد. او به متقاعد کردن ایالات متحده برای رهبری جهان به جای عقب نشینی کمک کرد. او به ایجاد آمریکای طرح مارشال کمک کرد. این سکونتگاه برتون وودز رژیمی را ایجاد کرد که در نهایت در جنگ سرد پیروز شد و پایه های عصر دوم جهانی شدن را پی ریزی کرد.

در ضیافت پایانی در 22 ژوئیه، این مرد بزرگ با تشویق های ایستاده مورد استقبال قرار گرفت. در عرض دو سال او مرد - اما دنیایی که برای خلق آن تلاش زیادی کرد زنده ماند. آن دنیا نیازی به مردن در خیابان های کیف ندارد. اما این اتفاق خواهد افتاد مگر اینکه رهبران نشست این هفته در بروکسل از فرصت استفاده کنند تا چیزی بهتر خلق کنند.

312 49

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: پوتین، شی و افشای توهم بزرگ سرمایه داری