سریال آپارتمان بیگناهان قسمت ۱۹۶ صد و نود و شش

 

شب شننور به گلبن در آشپزخانه کمک می کند و گلبن سعی می کند سخت نگیرد و خودش را با شرایط وفق بدهد اما ناگهان دست شننور به قندان می خورد و آن را می شکند. گلبن به تکه های قندان نگاه می کند و ماتش برده اما خودش را کنترل می کند و چیزی نمی گوید ولی وقتی شننور می خواهد آنها را توی سطل زباله بریزد گلبن داد می زند و می گوید: «نه نمیشه!» شننور که ترسیده عقب می رود و گلبن تکه پاره های ظرف را توی پلاستیکی می ریزد و آن را به واحد زباله ها می برد و پیش خودش می گوید: «یه روز می چسبونمش.»

بایرام اوکشان را به خانه اش دعوت کرده تا به مناسبت روز عشق شب را کنار هم بگذرانند. وقتی اوکشان برای آوردن آب به آشپزخانه می رود عکس گلبن را روی یخچال می بیند و لیوان از دستش پرت می شود و بدون هیچ حرفی آنجا را ترک می کند. او در خانه خودش را به خاطر سادگی اش سرزنش می کند و وقتی ممدوح می پرسد چه اتفاقی برایش افتاده بدون هیچ حرفی او را در آغوش می گیرد و گریه می کند.

فردا گلبن ماجرای قندان شکسته را برای دکتر تعریف می کند و وقتی می گوید آن را به واحد بالایی برده دکتر کنجکاو می شود و سوالات بیشتری می پرسد. گلبن که نمی خواهد چیزی در مورد زباله ها بگوید رفته رفته عصبی می شود و از جواب دادن طفره می رود اما دکتر که فهمیده ماجرا از چه قرار است می پرسد: «این همه سال زباله ها اونجا انباشته شدن؟» گلبن می گوید: «ضرری برای هیچ کس نداره. اونجا واحد ماست هرچی بخوایم رو می تونیم توش بذاریم.» دکتر می پرسد: «به نظرت ملافه هایی که اون همه سال اونجا جمع شدن قابل استفاده ن؟» گلبن جوابی ندارد که بدهد و می گوید: «نمی خوام در مورد اینا حرف بزنم. من که دیگه جامو خیس نمی کنم. به جای آفرین گفتن بهم فشار میارین.» دکتر می پرسد: «اگه دور بریزیشون کسی عصبانی میشه؟» گلبن تعریف می کند وقتی بچه بود یک روز مادرش خواست روزنامه های قدیمی پدرش را دور بریزد اما حکمت سر رسید و مانع شد و وقتی حسیبه فهمید تاریخ روزنامه ها مال زمانیست که پریهان و عمر زنده بودند با لجبازی روزنامه ها را از دست حکمت گرفت و حکمت به او سیلی محکمی زد و گفت: «از این به بعد هیچ کدوم از اینا دور ریخته نمیشن. اگه جرات داری امتحان کن!» گلبن می گوید: «بعد از اون هیچی رو دور نریختیم. پدرم اونو، اونم ما رو مجازات می کرد.» دکتر می پرسد: «الان کی مجازاتتون می کنه؟» گلبن توی فکر می رود و می گوید: «اگه چیز مهمی رو دور بریزیم چی؟» دکتر می پرسد: «مثل ملافه های کثیف؟» دکتر از گلبن می خواهد از همین امروز شروع کند و هر بار یک کیسه زباله توی واحد بالایی می اندازد یکی را هم توی سطل زباله بیندازد. گلبن خیلی می ترسد اما دکتر می گوید: «تو از پسش برمیای. قبلا کارای سخت تری رو انجام دادی!»

این را هم ببینید:  سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۷۲

صفیه وقتی می بیند ناجی لباس هایش را توی کمد می گذارد کلافه می شود و می گوید همه آنها را باید بررسی کند بعد اعصابش به هم می ریزد و یاد وسایل خان در خانه می افتد و می گوید همه آنها را باید دور بریزد. ناجی می گوید: «می خوای تظاهر کنی که مرده؟ تا حالا فکر کردی چه بلایی سرش میاد؟ مردی که زن و بچه ش رو از دست داده! تو رو هم از دست بده؟» اما صفیه شاخه گلی را که خان خریده بود برمیدارد و آن را به واحد زباله ها می برد اما آنجا با نقاشی کودکی خان رو به رو می شود که روی زمین افتاده. تصویری از صفیه و خان در کودکی. خاطرات خان دوباره در ذهن صفیه زنده می شوند و تردید می کند. اما بالاخره گل را بین زباله ها پرت می کند. ناگهان صفیه خان را کنار کیسه های زباله می بیند و می پرسد آنجا چه کار دارد. خان تابلوی عکس مادرش را برمیدارد و می گوید: «اومدم باهاش حرف بزنم. معمولا اون سراغم میاد. بین زباله ها هم دست از سرم بر نمیداره.» او رو به صفیه می گوید: «تو وقتی نظافت می کنی راحت میشی من بین زباله ها. تو مادرم رو بارها بخشیدی چرا نمی تونی منو ببخشی؟ چرا من از شما نترسیدم؟ چرا من از شما چندشم نشد؟ مگه اینا آشغال نیستن؟ چرا اینا رو ندیدم؟ چرا به دوست داشتنتون ادامه دادم؟» صفیه می گوید: «من مثل تو آشغالا رو بغل نکردم.» خان می گوید: « ممکنه به خاطر این باشه که چیزی برای بغل کردن پیدا نکردم؟ هیچ کس آغوشش رو به روی من باز نکرد. تو همیشه از من چندشت میشد. ببخشی یا نه من همینم. هر دوی ما توی یه زباله دونی به دنیا اومدیم. فقط تو خیال کردی با تمیز کردن تموم میشه.» خان عکس مادرش رو روی زمین می اندازد و قتی به همراه صفیه به طرف در می روند گلبن را می بینند که با تعجب آنها را نگاه می کند. او همه حرف های خان و صفیه را شنیده است.

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال آپارتمان بیگناهان قسمت ۱۹۶ صد و نود و شش