سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۴۷۷ چهار صد و هفتاد و هفت

 

مهمت به آنکارا پیش گونگوز رفته و از گونگوز میخواهد که او را به لبنان بفرستد. گونگوز می‌گوید که او در حال خارج کردن افراد خود از لبنان است و در این شرایط نمی‌تواند کسی را آنجا بفرستد و مرز ها نیز بسته هستند. مهمت می‌گوید‌ که برای برگرداندن دو نفر از نزدیکان زلیخا باید به لبنان برود. گونگوز می‌گوید که بعد از انفجار بمب در ماشین او، این کار خیلی خطرناک است. مهمت اصرار میکند و میگوید که مراقب خودش است. گونگوز می‌گوید که تمام سعی اش را میکند تا بتواند او را بفرستد.

در آشپزخانه جوریه مشغول دستور دادن به بهار، یکی از خدمتکاران است. فادیک آمده و بهار پنهانی پیش او از دستور دادن های جوریه گلایه میکند. فادیک غیر مستقیم به جوریه میفهماند که هرکس باید حد و حدود خودش را در کارها بداند و به کسی دستور ندهد.

لطفیه به آشپزخانه رفته و جوریه که در حین صحبت زلیخا با تلفن متوجه رفتن فکرت به بیروت شده است ،از لطفیه خبر می‌گیرد. لطفیه شوکه شده و با عصبانیت پیش زلیخا می رود و از اینکه او دروغ گفته و موضوع را پنهان کرده بود او را سرزنش میکند. او به شدت نگران فکرت است و زلیخا او را دلداری میدهد. فادیک از اینکه جوریه پیش لطفیه موضوع را گفته است ، با او بحث میکند.

زلیخا به دفتر فرماندار می رود و ماجرا را به او می‌گوید و از او کمک میخواهد. فرماندار با مستشار تماس می‌گیرد و به زلیخا می‌گوید که مستشار موضوع را با وزیر در میان می‌گذارد و هر طور شده، فکرت و چتین را به کشور برمیگردانند.

این را هم ببینید:  سریال راهزنان قسمت ۴۶ چهل و ششم

مهمت شبانه از طریق نیرو‌های هلال احمر به سمت لبنان می رود.

بتول در خانه چولاک است و سعی دارد مبلغ مناقصه را بفهمد، اما چولاک می‌گوید که هنوز آن را تعیین نکرده است. او سپس یک سرویس جواهر به بتول هدیه می دهد و از او میخواهد که آماده شود تا با هم به رستوران بروند زیرا میخواهد که همه بدانند بتول دوست دختر اوست. بتول که نمیخواهد چنین اتفاقی بیفتد، به ناچار قبول میکند.

شرمین و فسون و دوستانشان در رستوران هستند. فسون به همه می‌گوید که چولاک عاشق شرمین است و به زودی آنها ازدواج خواهند کرد. همه در مورد ازدواج و تصمیمات شرمین با او صحبت میکنند. همان لحظه بتول به همراه چولاک وارد می شود و همه از دیدن آنها شوکه می شوند. شرمین با عصبانیت سر میز آنها رفته و با بتول دعوا میکند. چولاک می‌گوید که او و بتول یکدیگر را دوست دارند. سپس دست بتول را گرفته و بیرون می روند.

زلیخا از فادیک می پرسد که چه کسی موضوع رفتن فکرت به لبنان را به لطفیه گفته بود. فادیک می‌گوید که کار جوریه بوده است.

صبح روز بعد جوریه مشغول صبحانه دادن به غفور است و مدام از او تعریف می کند. زلیخا با عصبانیت به آشپزخانه رفته و جوریه را سرزنش میکند و میگوید که در مسایل خصوص آنها دخالت نکند.

مهمت به لبنان رسیده و از ماشین هلال احمر پیاده می شود و لباس نیروهای امنیتی را می پوشد. سپس با ماشین نیروهای امنیتی سراغ فکرت و چتین می رود.

این را هم ببینید:  سریال چکاوک قسمت ۷۷ هفتاد و هفت

فکرت و چتین که همچنان در کتابخانه‌ و با دوست وهاب هستند، تصمیم میگیرند که هر طور شده به ترکیه برگردند. آنها میخواهند خودشان را به سفارت ترکیه برسانند. آنها با اسلحه از ساختمان کتابخانه بیرون می روند. عده ای به سمت آنها تیراندازی کرده و فکرت تیر می خورد. همان لحظه مهمت می رسد و بالای سر فکرت می رود و نبض او را میگیرد.

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۴۷۷ چهار صد و هفتاد و هفت