ما این‌گونه آمازون را شکست دادیم

برگرفته از تریبون زمانه *  

مطالب این بخش برگرفته از «تریبون زمانه» هستند. تریبون زمانه، آنچنان که در پیشانی آن آمده است، تریبونی است در اختیار شهروندان. همگان می‌توانند با رعایت اصول دموکراتیک درج شده در آیین‌نامه تریبون آثار خود را در آن انتشار دهند. زمانه مسئولیتی در قبال محتوای این مطلب ندارد.

کارگران آمازون در استاتن آیلند به مهمترین پیروزی کارگری در ایالات متحده از دهه ۱۹۳۰ دست یافتند. اما چگونه؟ پس از چندین دهه افول اتحادیه‌ها، کارگران شرکت آمازون در استاتن‌آیلند با رای دادن به تشکیل اتحادیه آمازون و برنده شدن در رای‌گیری به مهمترین پیروزی کارگری در ایالات متحده از دهه ۱۹۳۰ دست یافتند. صرف‌نظر از این که سکان رهبری این جنبش کارگری را چه کسی به دست گرفته، کنترل بر آمازون و شکست دادن آن کمتر از شکستن شاخ غول نیست. این حرکت موفق از انبار توزیع موسوم به 8 JFK با تلاش اتحادیه کارگری آمازون که تشکلی مستقل، برخاسته از کارگران، و بسیار جوان و نوپاست شروع شد و به نتیجه رسید. (کارگران استاتن آیلند نیویرک در روز یکم آوریل با ۲,۶۵۴ رای موافق در برابر ۲,۱۳۱ رای مخالف به تشکیل اتحادیه رسمی آمازون رای دادند.)

اتحادیه کارگری آمازون با نام Amazon Labor Union، به اختصار ALU که با ترکیبی از کارکنان پیشین و کنونی در سال ۲۰۲۰ به صورت مستقل تشکیل شده بود دوره‌ای از تلاش بی‌وقفه را طی کرد تا دیگر کارگران شرکت آمازون را قانع کند که نیاز به اتحادیه دارند.

بیشتر بخوانید:‌ چگونه ALU خود را به آمازون تحمیل کرد

طبیعی است که بیشتر رسانه‌ها تلاش‌های کارگر اخراجی به نام کریستین اسمالز را پوشش داده‌اند که اعتصاب موثری را با گروه کوچکی از کارگران انبار سامان داده بود. ولی داستان کارگرانی که در داخل ساختمان قواعد پیشین را به هم ریختند ناگفته مانده است.

شاید کمترکسی بتواند بهتر از آنجلیکا مالدونادو*، رئیس بیست‌وهفت ساله کمیته کارگران، از داستان ناگفته کارگران آمازون پرده بردارد. آنجلیکا مالدونالدو رهبر کلیدی جنبش داخلی، کارگر بسته‌بندی شیفت شب در بخش اعزام بسته در انبار جِی‌اف‌ک‌۸ است. گفتگوی اریک بلان* از نشریه ژاکوبین (نشریه چپ وابسته به صدای امریکا) با این رهبر کارگری، پس از رای‌گیری یکم آوریل انجام شد تا ببینیم چگونه کاری که غیر ممکن به نظر می‌رسید توانست سامان بیابد و تلاش‌های رهبری در پس این پیروزی چه درس‌های مدیریتی برای کارگران سراسر کشور (امریکا) دارد.

اریک‌ بلان: اول از همه، چه احساسی دارید؟

مالدونادو: وقتی فهمیدم برنده شدیم، زبانم کاملاً بند آمده بود – به معنای واقعی کلمه احساس می‌کنم هنوز دارم رویا می‌بینم. حتی هنوز هم که در مورد آن صحبت می‌کنم، موقع فکر کردن به این دستاورد احساساتی می‌شوم.

اریک‌ بلان: می‌توانید کمی در مورد چگونگی مشارکت خودتان در تلاش برای تشکیل اتحادیه صحبت کنید؟

مالدونادو: من در سال ۲۰۱۸ در جِی‌اف‌ک‌۸ شروع به کار کردم، اما از اکتبر گذشته وارد اتحادیه شدم. یک روز موقع تعطیلی – بعد از شیفت دوازده‌ساعت و سی‌دقیقه‌ای- یک سازمان دهنده تشکل کارگری آمازون به سراغم آمد و به من اطلاع داد که چه خبر است. راستش من بلافاصله وارد این کار شدم. قبلاً هرگز عضو اتحادیه نبودم، اما مادرم از زمانی که به یاد دارم عضو اتحادیه 1199SEIU بوده است. بنابراین وقتی شنیدم شرکت آمازون هم می‌تواند اتحادیه‌ داشته باشد، به تجربه می‌دانستم که این امر چقدر برای کارکنان و همه خانواده‌ها سود خواهد داشت. از آن نقطه به بعد، اساساً مشارکت تمام قد خود را شروع کردم.

هر کسی می‌تواند از افزایش حقوق بهره‌مند شود، اما اگر نتوانید شغل را حفظ کنید چه فایده‌ای دارد؟

اریک‌ بلان: آیا نارضایتی خاصی در محل کار وجود داشت که انگیزه شما را برای ورود به این موضوع ایجاد کرد؟

مالدونادو: در بالاترین بخش فهرست موارد مهم برای من، امنیت شغلی است. نرخ گردش مالی در این شرکت بسیار بالا است – به دلایل متعددی ممکن است عذرتان را بخواهند. حقوق ممکن است زیاد شود، اما اگر نتوانید شغل را حفظ کنید چه فایده‌ای دارد؟

هدف بعدی، تامین بیمه درمانی است. ما به مراقبت‌های بهداشتی نیاز داریم. من شخصاً هفته‌ای ۵۴ دلار از حقوقم را بابت بیمه درمانی خودم و پسرم می پردازم. می‌توانم تصور کنم که والدین دیگر که بچه‌های بیشتری نسبت به من دارند چه پول گزافی می‌پردازند؛ چرا که بابت هر یک از اعضای خانواده باید هزینه مجزا پرداخت کرد. من خودم تا بیست‌وشش سالگی مجبور نبودم هزینه بیمه درمانی بدهم، زیرا مادرم عضو اتحادیه ۱۱۹۹ بود و هنوز هم هست. در گام آینده، من دوست دارم همه افراد شاغل در ساختمان آمازون از بیمه درمانی برخوردار باشند.

اریک‌ بلان: چه نوع تفرقه‌های اصلی در میان کارگران بود؟ با تفرقه کارگران چه کردید؟

مالدونادو: افراد مختلفی در جِی‌اف‌ک‌۸ کار می‌کنند. فضای این‌جا واقعا گوناگون است؛ از هر سن و نژادی در این فضا هست و کارکنان در جاهای مختلفی زندگی می‌کنند. مردم از همه جا به این‌جا رفت و آمد می‌کنند. ولی یکی از عوامل اصلی تفرقه سن بود. به خاطر داشته باشید که میانگین سنی سازمان دهنده اتحادیه آمازون یا همان ALU حدود بیست و شش سال است – بسیاری از کارگران سالخورده‌تر نسبت به اتحادیه بدبین هستند.

محیط کار شرکت آمازون بسیار سنگین و ترسناک است؛ وقتی بسیاری از کارگران مسن‌تر برای اولین بار دیدند که یک دسته از جوانان تلاش می‌کنند تا چیزی به این بزرگی سازماندهی کنند، برای برخی از آن‌ها درک خواسته‌های ما سخت بود؛ نمی‌توانستند درک کنند که ما واقعاً می‌دانیم چه می‌خواهیم و می‌دانیم چگونه به آن خواسته‌ها برسیم. به همین دلیل باید به خودمان – و سپس به همکاران‌مان – آموزش می‌دادیم که دقیقاً چگونه می‌توان این کار را انجام داد. توضیح می‌دادیم که به عنوان یک واحد چه کاری می‌توانیم انجام دهیم.

ما بر فاصله سنی غلبه کردیم و بیشتر با برقراری ارتباط و با نشان دادن شخصیت و با وقار توانستیم بر فاصله سنی غلبه کنیم – صادقانه بگویم، این‌گونه بود که در این انتخابات پیروز شدیم. از همکاران می‌پرسیدم: «اگر نوه‌های شما اینجا کار کنند چه؟ اگر فرزندان شما مجبور باشند چه؟ بله، شاید شما از من بزرگتر باشید، اما من هم مادرم و همین خواسته‌ها را دارم، ​​درست است؟» وقتی فهمیدند من هم مادر هستم و تمام وقت آزادم را فدای کمک به ایجاد اتحادیه می‌کنم، خیلی از آن‌ها واقعاً متوجه شدند که این قضیه واقعا جدی است.

اریک‌ بلان: آیا تفاوت‌های نژادی و ملیتی نیز عامل تفرقه بود؟

مالدونادو: بله، این قضیه هم بود: برقراری ارتباط با نژادهای مختلف بخش‌مان؛

به عنوان مثال، بسیاری از همکاران ما آفریقایی هستند. در طول کمپین، ایده‌ای داشتم که در نهایت خیلی خوب جواب داد: به همسایه‌ام که او نیز آفریقایی است و در غذاخوری کار می‌کند گفتم: «ما این همه غذا توزیع می‌کنیم؛ چرا غذایی ندهیم که با فرهنگ کارگران آمازون در ارتباط باشد؟ بنابراین یک روز از همسایه‌ام خواستم برای ما برنج سرخ‌شده آفریقایی درست کند – و این کار واقعاً یک دسته کامل از کارگران آفریقایی را به سمت ما جذب کرد و ما چند سازمان‌دهنده جدید از میان آنان جذب کردیم. می‌توانم بگویم که داشتن سازمان‌دهنگان از نژادهای مختلف نیز بسیار مهم بود. من خودم اسپانیایی تبار هستم – نیمی اسپانیایی -، اما اسپانیایی صحبت نمی‌کنم، بنابراین برای یکی از سازمان‌دهندگان ما که اسپانیایی صحبت می‌کند، راحت‌تر بود که با کارگران اسپانیایی تبار که سؤالاتی داشتند صحبت کند.

کاری که ما انجام دادیم این بود که به هر کسی در ساختمان که می‌خواهد سازماندهی کند اجازه دادیم تا سازماندهی کند. و این شد واقعاً به نفع ما بود، زیرا اعضای کمیته در حال حاضر یک گروه متنوع ساخته‌اند. ما در مقایسه با تعداد افرادی که در ساختمان داریم، گروه کوچکی هستیم، اما متنوع هستیم.

اریک‌بلان: چگونه بر ارعاب مدیریت غلبه کردید؟

مالدونادو:آمازون واقعاً ترس را به کارگران القا می‌کند. نه تنها همه جا پوسترهای ضد اتحادیه چسبانده بودند که شرکت آمازون «شکارچی اتحادیه» اجیر کرده بود که دائماً در اطراف ساختمان قدم می‌زدند و با کارگران صحبت می‌کردند تا مبادا کارگران به اتحادیه بپیوندند. وضعیت ترسناکی بود. آن‌ها اساساً به دروغ به همکاران‌مان گفتند که ما اعضای اتحادیه کارگر آمازون نیستیم و می‌گفتند که شخص ثالث هستیم و از بیرون شرکت آمده‌ایم تا توی شرکت نفوذ کنیم؛ در حالی که ما هم مثل بقیه کارگر بودیم. ما برای سازماندهی کارگران انبار از جای دیگری نیامده بودیم. ما به معنای واقعی کلمه در آن‌جا کار می‌کنیم – ما یک اتحادیه کارگری هستیم.

بسیاری از کارهایی که ما انجام دادیم خطرناک بود، اما می‌دانستیم که در نهایت به همان نقطه کلیدی (برخورد) بر می‌گردیم. مثلا بدون دعوت شدن، در جلسه توجیهی شرکت حاضر شدیم- جلسه اجباری ضداتحادیه که شرکت برای ترساندن و هشدار به کارگران تدارک دیده بود. ما جلوی حضار ترس‌خورده از ارعاب و هشدار، به جای همه صحبت کردیم و حقایق را گفتیم. ما با آن‌چه که شکارچیان اتحادیه می‌گفتند مبارزه کردیم و به همه اطلاع دادیم که دروغ می‌گویند. البته، به ما گفتند که به دلیل دعوت نشدن جلسه را ترک کنیم؛ کاری که مزدوران ضداتحادیه انجام می‌دهند این است که کارمندان را به طور تصادفی از ایستگاه کاری خود خارج می‌کنند تا به این جلسات بروند. اما آن بار همه به صورت گروهی وارد شدیم و خواستیم روایت ما را هم بشنوند.

مدیر کل به ما گفته بود که اگر جلسه را ترک نکنیم به دلیل «سرکشی و نافرمانی» توبیخ خواهیم شد. اما ما ایستادگی کردیم – ماندیم و حقیقت را به همکاران‌مان گفتیم. باید خطر می کردیم. در آن موقعیت همه ما کمی ترسیده بودیم، اما باید این خطر را می‌پذیرفتیم، زیرا همکاران‌مان باید ایستادگی ما را می‌دیدند؛ که می‌توانیم بایستیم. اگرچه ما در نهایت از جلسه اخراج شدیم، ولی حضور ما به آن‌ها نشان داد که حقوق و قوانین خاصی وجود دارد که از ما محافظت می‌کند – و ما نباید از آمازون بترسیم.

اریک‌بلان: شما برای حرکت دادن همکاران خود چه اقدامات خاصی انجام دادید؟ می‌شود در این باره بیشتر صحبت کنید؟

مالدونادو: شمار هم‌فکران ما فقط در تیم برگزارکننده زیاد بود، پس هر چه که تک‌تک اعضا برای تیم به ارمغان آورده بودند اهمیت داشت. من به سهم خودم سعی کردم تا جایی که می‌توانستم، هر روزی که بشود در ساختمان باشم. حاضر شدن سر کار و در محل انبار در روزهای مرخصی، گذراندن زمان کمتر با فرزندم – فداکاری زیاد، ایثار زیاد و ریسک زیادی لازم بود.

نمی‌توانستم در زمان کاری در مورد اتحادیه صحبت کنم، اما می‌توانستم در زمان ناهار و استراحت پانزده دقیقه‌ای‌ام در این باره حرف بزنم. و حتی اگر در شیفت کاری‌ام وقت نداشتم که با همکاران صحبت کنم، همیشه شماره آن‌ها را می‌گرفتم تا در روزهای تعطیل با آن‌ها صحبت کنم. همچنین به آن‌ها اطلاع می‌دادم تا به اعضای خانواده‌شان که در آن‌جا کار می‌کنند، درباره اتحادیه بگویند، و از آن‌ها می‌خواستم که به دوستان‌شان هم بگویند. به همه می‌گفتم: «اگر سؤالی دارید، می‌توانید هر زمان که خواستید با من تماس بگیرید – و اگر کسی سؤالی داشت، شماره مرا بدهید.» و اگر پاسخ یک سوال خاص را نمی‌دانستم، فقط شماره رئیس اتحادیه [کریس اسمالز] را به آن‌ها می‌دادم تا بتوانند سوال‌شان را مستقیماً از او بپرسند.

اریک‌بلان: چگونه مطمئن شدید که تا حد امکان با کارگران بیشتری صحبت می‌کنید؟ و چگونه میزان حمایت را مورد سنجش قرار می‌دادید که ببینید آیا اکثریت دارید؟

مالدونادو: من شخصاً حافظه بسیار خوبی دارم – بنابراین اگر قبلاً چهره‌ای را ندیده بودم، همیشه به سراغ آن شخص می‌رفتم و گفتگو می‌کردم. داشتن یک گروه فشرده از سازمان‌دهندگان و حفظ ارتباط با همه کارگران طرفدار اتحادیه مهم بود. اما یکی دیگر از اهداف کلیدی ما این بود که هر روز با افراد جدید صحبت کنیم. ما پس از صحبت با آن‌ها، ارتباط خود را با چت تلگرام حفظ می‌کردیم و یا شماره تلفن می‌گرفتیم، یا می‌خواستیم به جلسه اتحادیه بیایند، یا نظرسنجی را پر کنند. این هدف بود – هر روز با افراد جدید صحبت کنیم و آن‌ها را در ارتباط با هم قرار بدهیم

اریک‌بلان: آن مکالمات و گفتگوها چه‌گونه بود؟

مالدونادو: مثلا می‌پرسیدم: «آیا تا به حال در مورد اتحادیه شنیده‌اید؟» و سپس اگر به پاسخ یا اطلاعاتی نیاز داشتند، تمام تلاشم را می‌کردم تا پاسخگو باشم و به آن‌ها اطلاعات می‌دادم، می‌گفتم: «ما یک اتحادیه کارگری هستیم. اگر در هر مقطعی بخواهید یک سازمان‌دهنده شوید، می‌توانید.» برخی از آن‌ها می‌خواستند، برخی ازهم نمی‌خواستند. اما در نهایت، هدف فوری ساده‌تر بود، مانند وارد کردن آن‌ها به چت بزرگ تلگرام با همه حامیان اتحادیه یا پوشیدن تی‌شرت اتحادیه آمازون. چیزهایی از این دست نشان می‌داد که افراد زیادی در ساختمان هستند که می‌خواستند اتحادیه داشته باشند، نه فقط همان پنج کارگری که در اتاق استراحت پشت میز می‌دیدید.

ما از چت بزرگ تلگرام برای ارائه به‌روزرسانی‌ها استفاده می‌کنیم یا اگر در شیفت کاری دیگری در ساختمان اتفاقی افتاده باشد به دیگران اطلاع دهیم. شیفت روز و شیفت شب گاهی اوقات مانند دو دنیای متفاوت هستند، بنابراین داشتن راهی برای برقراری ارتباط با همه مفید بود. اما صادقانه بگویم، چت برای ما نگرانی چندانی نداشت. نکته اصلی تعاملات چهره به چهره بود. من فکر می‌کنم تعامل واقعی اتحادیه را به راه انداخت.

آن مکالمات یک به یک بسیار مهم بود زیرا آمازون به بسیاری از کارکنان گفته بود که ما شخص ثالث هستیم. و همین دروغ هم پاپیچ‌شان شد. کارگران اوایل به سمت ما می‌آمدند و می‌گفتند: «بچه ها چطور می‌توانید در ساختمان باشید؟ شما که این‌جا کار نمی کنید.» ما کارت‌های گیره‌ای و گردنی خود را به آن‌ها نشان می‌دادیم و می‌گفتیم: “ما این‌جا کار می‌کنیم – همه کسانی که در اتحادیه ما هستند در حال حاضر این‌جا کار می‌کنند.” کارگران کنجکاوی به خرج می‌دادند و در پایان مکالمات از آمازون متحیر می‌‌شدند که به آن‌ها دروغ گفته است.

ما بنا را بر ارتباط و گفتگوهای رو در رو گذاشتیم. به دیگران اجازه می‌دادم بدانند که من یک مادر تنها هستم، شیفت‌های دوازده ساعت و سی دقیقه‌ای کار می‌کنم، و می‌پرسیدم که «می‌دانی که در روز تعطیل این‌جا هستم؟» همچنین درباره نکات آسیب‌پذیر شخصی خودم می‌گفتم – توضیح می‌دادم که چه چیزی را قربانی می‌کردم، چه چیزی را همه ما قربانی می‌کردیم، و توضیح می‌دادم که حضور در آن‌جا برای اطمینان از این است که همه افراد در ساختمان بتوانند شرایط کاری بهتری داشته باشند.

تقریباً دو هفته مانده به انتخابات، بر پایه گفتگو با دیگران من واقعاً مطمئن بودم که پیروز خواهیم شد. بر اساس افرادی که با آن‌ها صحبت می‌کردم فهمیدم پیروزی ما قطعی‌ است چون حمایت فزاینده‌ای از سوی دیگر کارکنان می‌دیدم و اینکه سایر سازمان دهندگان با کارکنان اطراف خود صحبت می‌کردند و آن کارگران هم با دیگران و با ما صحبت می‌کردند و همه با همه صحبت می‌کردند.

اریک‌بلان: فراتر از گفتگو آیا کارهای دیگری هم انجام دادید تا به همکاران‌تان کمک کنید احساس کنند تنها نیستند – و چگونه سطح حمایت را پیگیری و سنجش کردید؟

مالدونادو: تقریباً در اواخر سال گذشته، اتحادیه آمازون شروع به پخش پیراهن‌های اتحادیه کرد. یعنی زمانی که برخی از افراد شروع به پوشیدن پیراهن‌های خود در ساختمان کردند، در واقع آن وقت بود که بسیاری دیگر متوجه شدند که چقدر حمایت وجود دارد. پس از آن، مجبور شدیم پیراهن‌های جدید و بیشتری برای همه تهیه کنیم. با نزدیک‌تر شدن زمان انتخابات، ما واقعاً سطح بازی را تقویت کردیم – آخرین کاری که در مبارزات انتخاباتی انجام دادیم این بود که حمایت حدود سه یا چهار هزار نفر از همکاران را به دست بیاوریم. در حین تغییر شیفت می‌دیدیم که گردن‌بندهای پارچه‌ای که برای انتخابات سفارش داده بودیم همین طور پشت سر هم تمام می‌شوند، بنابراین مردم می‌توانستند میزان حمایت را ببینند.

در تمام آن مدت، شماره تلفن همکاران‌مان را دریافت می‌کردیم – و همه آن‌ها را در یک لیست بزرگ جمع‌آوری کرده بودیم که بتوانیم عملکرد خود را از نظر پشتیبانی بسنجیم {ببینیم تا چه اندازه موفق عمل کرده‌ایم و ایرادهای کارمان چیست} و البته به صاحبان آن شماره‌ها هم دسترس داشته باشیم و پیگیری‌شان کنیم.

ما با اتحادیه‌های دیگر هم ارتباط گرفتیم و از جمله اتحادیه کافه‌ها، غذاخوری‌ها هم ارتباط گرفتیم. از جمله [UNITE HERE Local 100] بانک‌ اطلاعاتی تلفن زمینی که ما در دفتر اتحادیه در مانهاتان داشتیم به ما کمک کرد که علاوه بر دسترس به همکاران، خودمان هم به عنوان برگزارکننده هماهنگ عمل کنیم. مثلا برنامه‌ داشتیم که نوبت چه کسی است که در ساختمان بماند یا چت ها را در زمان‌های مختلف بررسی کند؛ وقتی می‌گویم فداکاری، منظورم فداکاری است: ما اعضای کمیته، هفت روز هفته، بیست و چهار ساعت در محیط ساختمان حاضر بودیم و هرگز ساختمان را خالی نکردیم. حتی در روزهای تعطیل در ساختمان ماندیم- مثلا من بعد از این که پسرم را از مدرسه به خانه می‌رساندم و حتی اگر روز تعطیلم بود، همیشه مستقیم به سمت ساختمان می‌رفتم.

از آن‌جایی که نمی‌توانستیم در زمان کاری درباره اتحادیه صحبت کنیم میز اتاق استراحت بسیار مهم بود. من با همکارانی رابطه برقرار کردم که اگر در اتاق گفتگو نبودم هرگز نمی‌شناختم‌شان. وقتی آن‌ها در استراحت ناهار یا در یک استراحت سریع میان وعده بودند، تا زمانی که وقت داشتند با آن‌ها صحبت می‌کردم. و هنگامی که همکاری با یکی از ما آشنا می‌شد می‌توانست همه ما را بشناسد زیرا ما به عنوان سازمان دهندگان همیشه سعی می‌کردیم با همه ارتباط خوب برقرار کنیم. منظور ما از با شخصیت بودن و ارتباط اجتماعی برقرار کردن همین است.

اریک‌بلان: و مدیریت سعی نکرد شما را اخراج کند؟

مالدونادو: نه، چون ما تحت حمایت قانون بودیم. ما از حقوق خود مطلع بودیم و با یک وکیل امور کار در ارتباط بودیم که قوانین را خوب می‌دانست. ما که کارگر بودیم می‌توانستیم برای سازماندهی داخل ساختمان باشیم. تا زمانی که در زمان کاری دست به سازماندهی نمی‌زدیم، از نظر قانونی محافظت می‌شدیم.

آن‌ها گاهی اوقات سعی می‌کردند ما را وادار به عقب‌نشینی کنند؛ مثلا یک بار گفتند که باید میزمان را از اتاق استراحت بیرون ببریم به این بهانه که میز قوانین کرونا را نقض می‌کند! اما درست یک روز قبل، خودشان در اتاق استراحت‌شان میز گذاشته بودند، بنابراین ما عقب‌نشینی نکردیم. اما راستش را بخواهید، آن‌ها هیچ چیز دیوانه‌واری را امتحان نکردند، زیرا دیگر تا آن زمان متوجه شده بودند که ما چیزهای زیادی در مورد قوانین و شیوه محافظت قانونی از خود می‌دانیم.

قبل شروع فعالیت در اتحادیه آمازون من اصلاً تجربه فعالیت در اتحادیه یا سازماندهی نداشتم، بنابراین وقتی درگیر فعالیت شدم، نشستم و به سازمان دهندگانی که مدت بیشتری از من این کار را انجام داده بودند گوش دادم.آن اطلاعات را حفظ می‌کردم زیرا می‌دانستم که برای پاسخگویی به کارگرانی که سؤال می‌پرسند حیاتی است.

این‌گونه شد که برای حاضر شدن در آن جلسه اجباری ضد اتحادیه که در آن مداخله کردیم، راهنمایی خواستم زیرا نمی‌دانستم چه کنم، حقوقم را نمی‌دانستم. با رئیس اتحادیه تماس گرفتم و او به من گفت که طبق فلان بند از فلان قانون، از ما محافظت می‌شود. و بعد زمانی که یکی از همکاران گفت: «شنیدم که همه شما را از جلسه، اجباری اخراج کردند؛ آیا قرار است اخراج شوید؟» من به آن‌ها توضیح دادم که نه، اخراج نمی‌شویم، زیرا از ما محافظت می‌شود.

اریک‌بلان: دوباره به خاطر این پیروزی شگفت انگیز تبریک می‌گویم – آیا نکته دیگری مانده که درباره‌اش صحبت کنید؟

مالدونادو: اگرچه من در سازماندهی تازه‌کار هستم، اما هدف من سازماندهی استاتن آیلند و انبار بخش خودمان بود. من هر روز می‌بینم که همه ما با کار در آمازون چه چیزی را تجربه می‌کنیم. خسته کننده است؛ با ما مانند ربات رفتار می‌شود. من دوستانی دارم که با آن‌ها به مدرسه می‌رفتم و آن‌ها نیز این‌جا کار می‌کنند، و بسیاری از خانواده‌های آن‌ها – که اساساً مانند خانواده من هستند – نیز همین جا کار می‌کنند. فقط اگر در داخل ساختمان کار کنید، احتمالاً می‌توانید درک کنید که کار در آمازون چگونه است؛ اکنون می‌بینم که همه سازمان‌دهندگانی که با آنها کار کرده‌ام چه چیزی را پشت سر گذاشته‌اند. ما برای کمک به ایجاد تغییر با مسائل زیادی روبرو شده‌ایم. برای ما برگزارکنندگان، این پیروزی به معنای کمبود خواب بوده‌است، به معنای کمبود وقت در خانه؛ ما فعالیت در اتحادیه و سازماندهی را علاوه بر کار تمام مدت در آمازون انجام دادیم.

بنابراین این واقعیت دارد که پیروز شدن ما به رویا می‌ماند؛ من احساس می‌کنم در خواب و بیداری‌ام. من به هر کارگری که رای مثبت داد و هر سازمان دهنده‌ای که این کار را انجام داد افتخار می‌کنم و سپاسگزارم. این که بتوانیم پیروزی خود را جشن بگیریم – این اساساً بهترین چیز است. ما تاریخ‌ساز شدیم، درست است؟

لینک این مطلب در تریبون زمانه

منبع: تارنمای داوطلب

*آنجلیکا مالدونادو رئیس کمیته کارگران اتحادیه کارگری آمازون است.

*اریک بلان نویسنده کتاب شورش دولت سرخ؛ موج اعتصاب معلمان و سیاست طبقه کارگر است.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: ما این‌گونه آمازون را شکست دادیم