هوپ پانک؛ ژانر علمی- تخیلی که برای زندگی بهتر به ما امید می دهد

 هوپ‌پانک؛ ژانر علمی- تخیلی که برای زندگی بهتر به ما امید می‌دهد


دیوید رابسون؛ بی بی سی : در دورانی سراسر بدبینی و ناامیدی، آیا ژانر ادبی موسوم به "هوپ ‌پانک" (hopepunk) می‌تواند حال‌ دنیا را بهتر کند؟ هوپ ‌پانک از زیرشاخه‌های ادبیات گمانه‌زن است که شخصیت‌ها در آن برای تغییرات مثبت، محبت افراطی و پاسخ‌های جمعی به چالش‌ها و مشکلات مبارزه می‌کنند. دیوید رابسون، خبرنگار علمی بی‌بی‌سی، در این مقاله به خوش‌بینی افراطی و دلایل اهمیت آن می‌پردازد.

الکساندرا راولند، نویسنده ژانر فانتزی، قصد نداشت جرقه شکل‌گیری یک گونه هنری جدید را روشن کند. با این حال در ۲۰۱۷ در یک لحظه ایده‌ای به او الهام شد. او شاهد ظهور ژانری موسوم به گریم‌دارک (grimdark) بود که زیرشاخه ژانر فانتزی یا خیال‌پردازی است و بر نقایص طبیعت انسان و توانایی‌اش برای ظلم و ستم تمرکز دارد. رمان "ترانه یخ و آتش" اثر جورج آر. آر. مارتین، که سریال تلویزیونی بازی تاج و تخت از آن الهام گرفته شده، از بهترین نمونه‌ها در این ژانر به حساب می‌آید.

اما نوع ادبی را، که بر توانایی‌های انسان برای کارهای خوب تمرکز داشته باشد، چگونه می‌توان توصیف کرد؟ الکساندرا راولند در پیامی کوتاه در شبکه اجتماعی تامبلر نوشت: "نقطه مقابل گریم‌دارک، هوپ‌پانک است. این را به اشتراک بگذارید. " پیام خانم راولند خیلی زود به شکلی گسترده در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و در ۲۰۱۹ اصطلاح هوپ پانک به فرهنگ لغت انگلیسی کالینز اضافه شد. هوپ پانک در این دیکشنری به عنوان جنبشی ادبی و هنری در ستایش جستجوی اهداف مثبت در مواجهه با ناملایمات معنا شده است.

بسیاری از آثار ادبیات داستانی - از جمله ارباب حلقه‌ها و مجموعه کتاب‌های دیسک‌ورلد اثر تری پراچت - همین‌طور کارهای عده زیادی از نویسندگان معاصر حالا به عنوان نمونه‌های هوپ‌پانک معرفی می‌شوند.

بکی چمبرز، از نویسندگان برجسته مرتبط با جنبش هوپ‌پانک، که برای مجموعه علمی‌- تخیلی‌اش با عنوان "مسافران پیاده" (Wayfarers) برنده جایزه معتبر ادبی هوگو شده، می‌گوید: "داستان‌های پند‌آموز بسیار مهم هستند. اما اگر فقط به همان اکتفا کنیم، خطر پوچ‌گرایی ما را تهدید خواهد کرد. "

در بحبوحه ابهامات سیاسی، اقتصادی و زیست‌محیطی کنونی، احتمالا بسیاری از ما متوجه نوعی گرایش به بدبینی و منفی‌گرایی شده‌ایم. آیا هوپ‌پانک می‌تواند به بهتر شدن این وضع کمک کند؟

اگر از آن دسته افرادی هستید که در رابطه با خوش‌بینی احتیاط به خرج می‌هید ، بدانید که اصلا تنها نیستید. نویسندگان و فلاسفه در سراسر تاریخ دیدگاه‌هایی متناقض درباره امید داشته‌اند و این را به بهترین شکل می‌توان در تفسیرهای اغلب متفاوتی دید که از اسطوره پاندورا وجود دارد. هزیود، شاعر یونانی برای اولین بار ۷۰۰ سال پیش از میلاد در منظومه خود با عنوان "کارها و روزها" از این اسطوره نام برد. در این منظومه آمده که پس از دزدیده ‌شدن آتش به دست پرومته، زئوس پاندورا را برای مجازات بشریت می‌آفریند. پاندورا با جعبه‌ای پر از "آفت‌های بی‌شمار" به طرف بشریت می‌آید و با باز کردن در آن، انواع بلاها و مصیبت‌ها در جهان منتشر می‌شود و به گفته هزیود تنها امید در لبه جعبه باقی می‌ماند.

این مفهوم اغلب به عنوان استعاره‌ای از توانایی عاطفی بشر برای حفظ آرامش در برابر شوربختی و سختی‌هایی که در سرشت زندگی‌اش وجود دارد، تفسیر می‌شود. حس امیدی که هزاران سال بعد امیلی دیکنسون، شاعر آمریکایی از آن این گونه یاد می‌کند: "امید چونان پرنده‌ایست که در روح آشیان دارد."

با این حال می‌توان خوانش بدبینانه‌تری هم از اسطوره پاندورا داشت. مثلا قرار داشتن امید در آن جعبه، نمی‌تواند به این معنا باشد که خودش نوعی شر است؟ شاید هزیود به این احتمال اشاره داشته که این حس به ظاهر آرامبخش خود شاید مضر باشد.

فردریش نیچه، فیلسوف قرن ۱۹ میلادی، دیدگاهی شبیه به این داشت. او در کتاب "انسانی بسیار انسانی" (۱۸۷۸) به این نکته اشاره می‌کند که پاندورا امید را کنار گذاشته تا با وجود رنج ناگزیر زندگی، نژاد بشر همچنان ادامه داشته باشد. او در این کتاب می‌نویسد: "حالا انسان پیوسته این جعبه نیک‌بختی را در خانه خود دارد و با خود فکر می‌کند از گنجینه‌ای بس شگفت نگهداری می‌کند. این جعبه در اختیار اوست و هر وقت بخواهد به آن متوسل می‌شود. زئوس در واقع می‌خواست انسان رنجور از سایر پلیدی‌ها، دست از زندگی نشوید و پیوسته خویشتن را به رنج و عذاب گرفتار کند و به همین دلیل بود که به انسان امید را داد. امید در حقیقت پلید‌ترین پلیدی‌هاست، زیرا عذاب انسان‌ها را تداوم می‌بخشد."

تفسیر نیچه از اسطوره پاندورا، توصیف آرتور شوپنهاور از امید را به ذهن متبادر می‌کند. شوپنهاور امید را توهم می‌داند و از آن به عنوان "حماقت قلب" یاد می‌کند. به اعتقاد این فیلسوف آلمانی، احساسات "درک عقل از احتمالات را مختل می‌کند تا حتی وقتی همه شرایط علیه ماست، از نتایج احتمالی رویدادها غافل شویم." بدبختی ناامیدکننده همچون ضربه سریع مرگ‌بار است. اما امیدی که پیوسته نقش بر آب می‌شود و مدام جان می‌گیرد، شبیه نوعی مرگ تدریجی با رنج و عذاب طولانی است. "

شورش هوپ‌پانک
راولند موقع توضیح دادن منشا هوپ‌پانک بر لزوم پذیرش رنج و ضعف انسان - درست همانطور که در سریال‌هایی مثل بازی تاج و تخت دیده می‌شود -تاکید می‌کند اما در عین حال معتقد است این نگرش را باید با به رسمیت شناختن توانایی بشر برای انجام کارهای خوب و امکان ایجاد تغییرات مثبت به تعادل رساند.

او بعد از پیام اول خود که به شکلی گسترده در فضای مجازی پخش شد،‌ نوشت:‌ "هوپ‌پانک مهربانی و لطافت را به معنای ضعف نمی‌داند و معتقد است مهربان بودن در این دنیای پر از منفی‌نگری و پوچ‌گرایی شدید یک حرکت سیاسی و یک اقدام شورشی است. هوپ‌پانک به دنبال دنیایی بهتر و مهربان‌تر است. " اگر از نظر امیلی دیکنسون امید با "نغمه‌ای بی کلام" آواز سر می‌دهد، برای راولند این آواز همان نعره جنگ سربازان موقع یوروش به مواضع دشمن است که این جنبه "پانک" عنوان این زیرشاخه را به خوبی توضیح می‌دهد.

جوهره فلسفه هوپ‌پانک را می‌توان به بهترین شکل در یکی از گفت‌و‌گوهای فرودو و سم‌وایز گمجی در دومین قسمت سه‌گانه ارباب حلقه‌ها با عنوان "ارباب حلقه‌ها: دو برج" ساخته پیتر جکسون و مبارزه این دو نفر با نیروهای شیطانی پیرامون خود دید.

سم در این صحنه می‌گوید: "درست مثل داستان‌های معروف آقای فردو، داستان‌هایی که پر از خطر و تاریکی بودند و گاهی آدم دلش نمی‌خواست آخر قصه را بداند. چون نمی‌توانست پایان خوبی داشته باشد. چطور دنیا می‌تواند دوباره مثل قبل شود در حالی که این همه اتفاقات بد افتاده است؟ اما در نهایت، این سایه یک چیز گذراست . حتی تاریکی هم باید بگذرد. روزی تازه فرا خواهد رسید و وقتی خورشید دوباره بیرون بیاید، درخشان‌تر خواهد تابید. "

فرودو می‌پرسد: " ما برای چه چیزی ایمان داریم، سم؟"

دوستش پاسخ می‌دهد: "این که در این دنیا خوبی هم وجود دارد، آقای فرودو … و آن‌ها ارزش جنگیدن را دارند. "

"فال نیک" اثر تری پراچت و نیل گی‌من از جمله رمان‌های دیگری است که به این گونه ادبی نسبت داده می‌شود. این رمان داستان یک فرشته و یک شیطان را روایت می‌کند که برای نجات دنیا از آخر الزمان با هم متحد می‌شوند. "مریخی" نوشته اندی ویر هم نمونه‌ای دیگر از این ژانر است و در مورد فضانوردی است که در مریخ جا می‌ماند و برای زنده ماندن در این سیاره به دانش گیاه‌شناسی خود روی می‌آورد.

شاید تعجب‌آور باشد اما راولند معتقد است رمان "سرگذشت ندیمه" نوشته مارگارت آتوود هم برخی عناصر هوپ‌پانک را در خود دارد. این اثر به طور معمول به عنوان یک رمان تلخ ویران‌شهری (پاد آرمان‌شهری) در نظر گرفته می‌شود اما راولند، تلاش سرسختانه شخصیت اصلی (آفرد) برای بقا و مبارزه علیه سرکوب را نمونه‌ای از حس امیدی می‌‌داند که به ما برای رسیدن به ارزش‌هایی والاتر انگیزه می‌دهد. (شاید آتوود خود از عبارت هوپ‌پانک استفاده نکرده باشد اما گفته نسبت به توانایی بشر برای رویارویی با تهدیدهای سیاسی و زیست‌‌محیطی خوش‌بین است که ظاهرا این با فلسفه کلی این ژانر هماهنگی دارد.)

جای تعجب نیست که آثار خود راولند منعکس‌کننده فلسفه هوپ‌پانک باشند. او در رمان خود با عنوان "مجموعه دروغ‌ها" (A Choir of Lies)، کشوری را به تصویر می‌کشد که در آستانه فروپاشی اقتصادی قرار دارد. با این که شخصیت‌ها در این رمان نقطه ضعف‌هایی دارند و اشتباهات‌شان گاهی فاجعه‌بار است اما دیدگاه جبرگرایانه از خطاپذیری انسان را به چالش می‌کشند و برای جبران خطاهای خود تلاش می‌کنند.

آینده روشن است
بکی چمبرز به دنبال خلق داستان‌های خوش‌ساختی است که نشان‌دهنده وسعت تجربه باشند. او می‌‌گوید: "همه چیز نمی‌تواند برای همه به خوبی به پایان برسد چون این اتفاق در زندگی واقعی نمی‌افتد. اما حتی وقتی اوضاع بد پیش می‌رود، من سعی می‌کنم نشان دهم درد این افراد چگونه التیام می‌یابد. "

یکی نمونه زیبا از این مورد را می‌توان در کتاب چمبرز با نام "می‌آموزی، اگر خوش‌شانس باشی" دید. این رمان داستان ماموریت گروهی فضانورد به سیاره فرا خورشیدی را روایت می‌کند که در فاصله ۱۵ سال نوری از زمین، باید با حس تنهایی و انزوا از سایر انسان‌ها همین‌طور خطرات محیط‌های نامساعدی که در آن قرار می‌گیرند، دست و پنجه نرم کنند. با این حال بودن در کنار یکدیگر و کنجکاوی برای شناخت دنیایی که در حال کشف آن هستند، مایه آرامش و تسلی خاطر آن‌ها می‌شود.

در یکی از لحظات به یادماندنی این رمان، فضانوردان در سیاره اپرا گرفتار می‌شوند و موجودات فضایی فلس‌دار فضاپیمای‌شان را محاصره می‌کنند. شرایط بد آب و هوایی در این سیاره جابجایی فضاپیما را غیرممکن می‌کند و فضانوردان مجبور می‌شوند روزها و شب‌های پیاپی در فضاپیما بمانند و به نعره‌های ترسناک جانوران بیرون از آن گوش دهند.

اما آن‌ها هرگز تسلیم ناامیدی نمی‌شوند. در نهایت طوفان تا حدی آرام می‌گیرد و فضانوردان موفق به ترک سیاره می‌شوند و این اتفاقی است که النا، فرمانده گروه حتی فکرش را هم نمی‌کرد. چمبرز در مورد این شخصیت رمان خود می‌گوید: "او آنقدر به اتفاقات بد فکر کرده بود که یادش رفته بود گاهی اوقات ممکن است چیزی خوب پیش برود."

این کتاب به من به عنوان کسی که افسردگی را تجربه کرده درس استقامت روانی داد و دوباره یادم انداخت که طوفان‌های درون با گذر زمان آرام خواهند گرفت.

چمبرز در مجموعه کتاب "مسافران پیاده" خود چشم‌اندازی بزرگ‌تر از جهانی تخیلی با گونه‌های فضایی مختلف را ارائه می‌دهد. جوامعی که او به تصویر می‌کشد به هیچ وجه بی عیب و نقص نیستند و سختی‌ها و بی‌عدالتی‌های زیادی در آن‌ها وجود دارد. اما او تصویری خوش‌بینانه از عصر فضا ارائه می‌دهد که بر پایه همکاری و همدلی میان موجودات با پس‌زمینه‌های متفاوت شکل گرفته است. او می‌گوید: "می‌خواهم آینده به شکلی باشد که برایش هیجان داشته باشیم، جایی که اگر بخواهیم می‌توانیم آگاهانه آن را بسازیم."

این‌ها همه درس‌هایی هستند که می‌توانند به ما در عبور از بحران‌های کنونی زندگی‌ - چه شخصی و چه سیاسی- و یافتن نوری در تاریکی کمک کنند. چمبرز می‌گوید : "امید چیزی است که به شدت و درست همین الان به آن نیاز داریم."


 
فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران

منبع خبر: پیک ایران

اخبار مرتبط: هوپ پانک؛ ژانر علمی- تخیلی که برای زندگی بهتر به ما امید می دهد