سریال آلپ ارسلان قسمت ۱۸ فصل دوم

 

آلپ ارسلان درحالی که روی تخت سلطنت بست نشسته رو به اینال و جنگجوها اعلام می کند که دیگر بست تحت حاکمیت چغری بیگ است و دستور می دهد که سکه ها به نام چغری بیگ ضرب شوند و خطبه ها به نام او خوانده شوند. اینال که نقش مهمی در تصرف بست داشته از این کار آلپ ارسلان حرصش می گیرد و می گوید:« برادرزاده، ما فکر می کردیم تو برای انتقام خواهرت به اینجا حمله کردی نگو که خواسته ی تو حاکمیت به بست بوده.» آلپ ارسلان می گوید:« فعلا وقت این حرفها نیست اینال بیگ.»

در قصر ری آکچا در کنار حسن اتابک مانده است و چشم انتظار به هوش آمدن او است. حسن اتابک در بی هوشی اسم آی بیکه را هذیان می گوید و آکچا با چشمان پر اشک به یاد می آورد که وقتی بچه بود روزی الپاگوت به او گفته بود:« اسم واقعی تو آی بیکه ست.» و آکچا همیشه انتظار این را می کشید که کسی او را با اسم واقعی اش صدا بزند.

دیوژن و نستور به محلی که کاروان مهمات بیزانسی ها توسط سلجوقیان غارت شده و سربازان بیزانسی کشته شده اند می روند. آنها حدس می زنند اتفاقی برای بوزان افتاده که او ماجرای مهمات را پیگیری نمی کند برای همین به بهانه ی سر زدن به بوزان به بست می روند تا سرو گوشی آب دهند اما جلوی دروازه با الپ ارسلان و اینال بیگ که قصد دارند به مرو برگردند رو به رو می شوند. دیوژن سراغ بوزان را می گیرد و آلپ ارسلان سر بوزان را به او نشان می دهد و می گوید:« اگه تو هم بخوای برای ما دردسر درست کنی عاقبتت مثل بوزان می شه.» دیوژن که حسابی جا خورده برای اینکه خود را خونسرد نشان دهد به آلپ ارسلان بخاطر فتح بست تبریک می گوید و سپس رو به اینال بیگ می گوید:« من شنیدم توی فرهنگ شما کوچیکترها به بزرگترها احترام می ذارن و پشت سر اونا حرکت می کنن اما با وجود اینکه توی هر کاری تو هم به اندازه ی آلپ ارسلان نقش داری همیشه همه چیز به اسم برادرزادت تموم می شه و تو زیر سایه ی اون قرار می گیری.» اینال بیگ عصبانی می شود و دست به کمرش می برد تا شمشیرش را بیرون بکشد اما الپ ارسلان مانع می شود و اینال را آرام می کند. او به دیوژن دستور می دهد که بست را ترک کند.

این را هم ببینید:  سریال سیب ممنوعه قسمت ۱۳۵ صد و سی پنج

در قبیله ی مرو شاهزاده مسعود از سلطان طغرل سراغ مادرش را می گیرد و سلطان طغرل متوجه می شود که دیگر وقتش رسیده حقیقت را به مسعود بگوید. او مسعود را به محوطه ی قبیله می برد و در مقابل چشمان او کبوتری را به آسمان پر می دهد و می گوید:« گاهی روح ما از زندان جسممون رها می شه و درست مثل این کبوتر به آسمون می ره. هر وقت خواستی با مادرت حرف بزنی و چیزی بهش بگی تو هم یه کبوتر براش بفرست تا پیغامتو به مادرت برسونه.» مسعود که متوجه منظور او شده به آرامی چند قطره اشک می ریزد و کبوتری برمی دارد، او سرش را به سر کبوتر نزدیک می کند و می گوید:« به مادرم بگو دوسش دارم.» و کبوتر را رها می کند و پرواز آن به سمت آسمان را تماشا می کند.

ژنرال دوکاس به محله ی ارمنی های آنی می رود و از مردم محله درخواست مالیاتهای سنگین می کند. وقتی مردم اعتراض می کنند ژنرال با خشونت با آنها رفتار می کند و برای اینکه درس عبرتی به همه بدهد یکی از معترضان را جلوی چشم همه می کشد. ژنرال رو به مردم می گوید:« تا فردا وقت دارین مالیاتهاتون رو پرداخت کنین وگرنه تعدادی از شما با خدمت به سربازای من بدهیتون رو می پردازین و تعدادی هم با جونتون.» او محله را به سربازهایش می سپارد و می رود.

آلپ ارسلان همراه اینال و جنگجوها به قبیله ی مرو برمی گردد و در چادر شورای مشورت ماجرای فتح بست را برای پدر و عمویش تعریف می کند. اینال هم از فرصت استفاده می کند و اعتراضش را اعلام می کند اما سلطان به او تذکر می دهد و ساکتش می کند. مراسم خاکسپاری شهور سلطان در قبیله برگزار می شود، آلپ ارسلان و سلیمان و چغری بیگ و سلطان طغرل زیر تابوت شهور را می گیرند و در قبیله می گردانند. حسن اتابک با وجود تازگی زخم هایش به زحمت همراه آکچا خود را به قبیله می رساند و در مراسم شرکت می کند.

این را هم ببینید:  سریال سه سکه قسمت ۲۱ بیست و یکم

در تالار واسپوراگان، ککومنوس وقتی می فهمد که ژنرال رفتار بدی با ارمنی ها داشته او را سرزنش می کند و سعی می کند جلوی اقدامات او را بگیرد اما ژنرال که حمایت امپراطور را دارد با پررویی جواب ککومنوس را می دهد و می گوید که به هرقیمتی مالیات ها را از مردم خواهد گرفت.

در محله ی ارمنی ها سربازهای ژنرال با مردم بدرفتاری می کنند و دختر جوانی را آزار می دهند. کشیش محله سراغ سربازها می رود و آنها را نصیحت می کند تا دست از رفتار زشتشان بردارند اما سربازها به نصیحت کشیش ارمنی گوش نمی دهند. کشیش جوان که از ظلم آنها خسته شده به فکر فرو می رود.

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال آلپ ارسلان قسمت ۱۷۵ صد هفتاد و پنج