سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۴۷۹ چهارصد و هفتاد و نه
وهاب در مغازه عبدالقدیر پیش مهمت آمده و میگوید که نتوانسته است بایرام را پیدا کند. مهمت عصبی شده و میگوید که هر طور شده باید او را پیدا کند.
در عمارت، غفور از راشد میخواهد که به انبار کاه برود. راشد عصبی شده و میگوید که او یک هفته است که هر روز به انبار کاه می رود و این بار میخواهد به بازار برود. غفور میگوید که او سرکارگر است و راشد باید حرفهای او را انجام بدهد. راشد قبول نمیکند و میگوید که پیش لطفیه می رود و از غفور پیش او شکایت میکند. غفور اهمیتی نمی دهد. راشد داخل خانه پیش لطفیه رفته و میگوید که غفور به زور او را هر روز به انبار کاه می فرستد. لطفیه حق را به غفور می دهد و به راشد میگوید که غفور سرکارگر است و همه باید از دستورات او پیروی کنند. راشد عذرخواهی کرده و بیرون می رود. او با حرص به انبار کاه می رود.
وهاب به کارخانه پیش فکرت می رود و یادآوری میکند که او به خواسته آنها عمل کرده و حالا صندوقچه اش را می خواهد. چتین صندوق را به وهاب می دهد. وهاب متوجه می شود که صندوق خالی است و عصبانی می شود و با فکرت دعوا میکند. فکرت میگوید که او قول داده بود که صندوق را می دهد، اما نگفته بود که محتویات داخل آن را نیز میدهد. وهاب به شدت عصبی می شود.فکرا و چتین وهاب را از آنجا بیرون می کنند.
در رستوران ، چولاک برگه های مناقصه را به بتول نشان می دهد. بتول پنهانی با عبدالقدیر تماس گرفته و مبلغ چولاک را به او میگوید.
این را هم ببینید: سریال امانت قسمت ۲۲۳ دویست و بیست و سهعبدالقدیر پیش مهمت رفته و ماجرا را به او میگوید و مبلغ چولاک را نیز به او می گوید.
مهمت به شرکت پیش زلیخا می رود و خبر می دهد که از طریق منبع خبرچینی شنیده است که یکی از شرکتها در آنتالیا مبلغ پایینتری پیشنهاد داده است و آنها باید مبلغ خودشان را از آن شرکت کمتر اعلام کنند. زلیخا مردد است اما مهمت میخواهد که به او اعتماد کند.
یک هفته بعد، زلیخا آماده شده و به همراه مهمت به کلوپ شهر برای مزایده می روند. لطفیه نیز با شهردار جلسه دارد و میخواهد بیرون برود. فکرت به همراه اسباب بازی و هدیه خانه می آید و با بچه ها مشغول بازی میشود.
در خانه چولاک، بتول بهانه سر درد می آورد تا به کلوپ نرود. چولاک به زور میگوید که او نیز باید همراهش بیاید و از بتول میخواهد که آماده شود.
در کلوپ شهر همه جمع شده اند. چولاک نیز به همراه بتول می آید. بتول نگران است و عبدالقدیر نیز مدام به او نگاه میکند. کمی بعد بتول به دستشویی رفته و عبدالقدیر نیز می رود. او بتول را می بوسد و میگوید که طاقت ندارد بتول را کنار چولاک ببیند. بتول با نگرانی میگوید که ممکن است کسی آنها را ببیند. عبدالقدیر میگوید که برایش اهمیت ندارد. همان لحظه چولاک به دنبال بتول به سمت دستشویی می رود. بتول سریع بیرون می رود و به همراه چولاک سر میز برمیگردد.
کمی بعد رادیو خبر مناقصه را پخش کرده و برنده نهایی را شرکت یامان معرفی میکند. چولاک از شنیدن این خبر جا خورده و عصبی می شود، اما به رویش نمی آورد و به زلیخا و مهمت تبریک میگوید.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۴۷۹ چهارصد و هفتاد و نه
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران