«شب مشوش»: روایتی عریان از جامعه‌‌ای سرخورده

«شب مشوش»: روایتی عریان از جامعه‌‌ای سرخورده
رادیو زمانه

قباد آذرآیین، نویسنده‌‌ای واقع‌گرا و متاثر از فضاهای جنوبی‌ست. هم‌چون احمد محمود، محمدرضا صفدری، منیرو روانی‌پور، امیر نادری و… واقع‌گرایی آذرآیین هم‌چون محمود و برخلاف صفدری وروانی‌پور تنها در دایره‌ی واقعیت می‌گنجد و  کم‌تر در مسیر رئالیسم جادویی می‌افتد.

داستان‌های این نویسنده‌ی زاده‌ی مسجد سلیمان، تماما در ساختار فکری و ذهنی و زندگی روزمره‌ی مردم در دوره‌ی معاصر خلاصه می‌شود. او که اکنون در این راه مویی سپید کرده و از سالیان سده‌ی پیشین هفتاد و سه سال را بهره دارد، تجربیات اجتماعی وجامعه‌شناسانه‌ی خود را در قالبی بسیار دشوار به نام داستان اجتماعی گنجانده‌ است. دشوار از این رو که برای گذشتن از سد تکرار و کلیشه، سبک رِئالیستی بسیار دشوارتر از دیگر سبک‌ها به نظر می‌رسد چون جان‌بخشی به رویدادهای روزمره می‌تواند راه رفتن برلبه‌ی تیغ باشد؛ گاهی به مثابه گزارش‌گری و گاهی چون داستانی شگفت. هم‌چون داستان‌های رئالیستی هدایت و محمود.

قباد آذرآیین

قباد آذرآیین متولد ۱۳۲۷ در مسجد سلیمان کار ادبی خود را از نیمه دوم سال‌‌های دهه ۱۳۴۰ با چاپ داستان‌هایی در مجله «خوشه» آغاز کرد. داستان‌های آذرآیین به یادآورنده حال و هوای کلی ادبیات جنوب در یک پیشزمینه واقع‌گرایانه است.
داستان «فال»، یکی از داستان‌های مجموعه «شب مشوش» مانند بسیاری از داستان‌های این مجموعه به زندگی فرودستان و جاماندگان اجتماع توجه دارد. نسیم خاکسار درباره این داستان گفته است:
«در این داستان، عنصر توهم نقش اصلی را دارد. شهر، به شهر اشباح شباهت دارد. همه جا تعطیل است. کسی هم توضیح نمی‌دهد. حضور همین چند آدم در آن، مثل پیدا شدن اشباحی هستند از میان یک مه غلیظ. همه سرد و بی‌روح حرف می‌زنند. دختر فال فروش که مرد زندانی نخستین برخوردش را بعد از خروج از زندان با او دارد فقط حرف خودش را تکرار می کند. راننده و فروشنده هم همین طور. تنها واقعیت استوار این شهر، زندان و قبرستان است و کارگران بی‌جا و بی‌پناه با کار مشقت بارشان؛ هنگام ساختن یک برج و دادگاهی که محکوم می‌کند.»
آذرآیین مجموعه داستان‌های «پسری آن سوی پل»، «حضور»، «شراره بلند»، «داستان من نوشته شد»، چه سینما رفتنی داشتی یدو؟»، «هجوم آفتاب» و «عقرب‌ها را زنده بگیر» را منتشر کرده است. او می‌نویسد:
«سال شصت، من یک دبیر پاکسازی ‌شده! بودم. با دست نوشته‌ی بیست و چند صفحه‌ای ازشهرمان، مسجدسلیمان آمدم تهران تا نوشته‌ام را به آقای درویشیان بسپارم عنوان دست نوشته ی من “راه که بیفتیم ترسمان می‌ریزد” بود. همان جا، روبه روی آقای درویشیان نشستم. ایشان دست نوشته‌ مرا خواندند. من زیرچشمی ایشان را نگاه می‌کردم. می‌دیدم که دارند از خواندن کتاب لذت می‌برند. دست‌نوشته را که خواندند، از آن طرف میز دستشان را دراز کردند، با لبخند روی شانه‌ من زدند و گفتند: “آفرین”… بعد سرشان را بالا بردند و رو به طبقه‌یبالای دفتر نشر گفتند: داستان آقای آذرآیین را به فایل داستان های منتشره‌ این فصل اضافه کنید.” کتاب لاغر”راه که بیفتیم ترسمان می‌ریزد” با یک روی جلد زیبا منتشر شد. همان روز راه افتادم، ترسم ریخت و داستان‌نویس شدم.»

داستان نیز یک جور گزارش به شمار می‌آید و هنگامی که این گزارش برداشت کاملا وفادارانه‌‌ای از واقعیت باشد، رد کم‌رنگی از درام را با خود خواهد داشت. بنابراین نیازمند چهار کنش بنیادین در درون‌مایه ( تم و مضمون) ، شخصیت‌پردازی، درام ( رخ‌دادِ داستانی) و فضاسازی‌ست.

شب مشوش تازه‌ترین کتاب منتشر‌شده‌ی قباد آذرآیین شامل ۳۵ داستان کوتاه است. او در این مجموعه کوشیده است تا از دید یک داستان‌نویس به رخ‌دادهای اجتماعی پیرامونش بپردازد. هرچند در ارزیابی زمانِ رخ‌دادن داستان‌ها، مخاطب گاهی گیج می‌شود و تنها با کنار هم گذاشتنِ نشانه‌ها می‌باید دریابد که داستان در چه زمانی از واقعیت رخ‌ داده است.

آذرآیین در «شب مشوش» هم‌راه راویان داستان‌هایش به جنوب سفر می‌کند و گاه به مرکز ایران، از مردمی می‌گوید که در خاطراتش بوده‌اند و اکنون چون نقش برجسته‌‌ای در داستان‌های کوتاه رخ نموده‌اند. هم‌پای شخصیت‌هایش عاشق دخترکانی در خواب می‌شود و آرزو می‌کند در بیداری بیابدشان، از زورگیر شرخری روایت می‌کند که عشق سربه‌راهش می‌کند. هم‌راه وهم‌صحبت رفیق فراموشی برده‌اش می‌شود و گاه آن‌قدر غرق توهم که در دستگاه چاپ محو می‌شود.

گاهی نیز پاشنه‌ی انتقام ورمی‌کشد و در شب زایش فانوس، می‌رود تا صاحب‌کارِ بی‌مروتی را به سزای اعمالش برساند و …

در این نوشتار، چهار عنصر مورد نظرمان را که پیش‌تر به عنوان چهار کنش بنیادین از آن‌ها نام‌برده‌ایم، در میان داستان‌های آذرآیین جست‌وجو و بررسی می‌کنیم.

درونمایه اجتماعی داستان‌های «شب مشوش»

درون‌مایه‌ی داستان‌های آذرآیین همان‌گونه که گفته شد پیرامون موضوعات اجتماعی‌ست که درگیر آسیب‌ها ودغدغه‌هایی قوی و گاه ویران‌کننده است. به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم. در داستان سیگار تلخ روایت دو دوست را می‌خوانیم که یکی با ضعف سال‌خوردگی دست و پنجه نرم می‌کند و دیگری درگیر فراموشی‌ست. جنگ، غضبان را خانه‌نشین کرده تنها به یک دلیل، خریدن سیگار. سیگاری که تلخی‌اش تا امروز در کام دو دوست مانده است. تم این داستان به نظر می‌رسد عذاب وجدان باشد. صیدال، راوی داستان در روزگار جوانی وقتی با رفیقش غضبان از پالایشگاه برمی‌گشته برای خرید سیگار می‌ایستد اما انگار انفجاری دوستش را راهی بیمارستان می‌کند. این شعله‌های جنگ است که او را در آتش عذاب وجدان و دوستش را در هرم بستر می‌سوزاند. این درون‌مایه قابلیت دارد مخاطب را با خود تا انتها همراه کند.

در داستان ستون و آیینه نیز مضمون داستان جنگی‌ست که یکی از پسران خانواده را قربانی کرده و حالا مادر اعتقاد دارد که او روزی از آیینه‌ی فرو رفته در میان ستون خانه، بیرون می‌آید.

این درون‌مایه نیز قوت پردازش و پتانسیلِ بازآرایی واقعیت را در خود دارد چه بسا ممکن است یکی از قوی‌ترین داستان‌های این مجموعه باشد چون هم از پرداخت و هم از درونمایه‌‌‌ای قوی برخوردار است؛ البته با پایانی بهتر از پایان رقم خورده در کتاب شب مشوش.

اما برخی درون‌مایه‌ها از زاویه‌ی دید تکرار، کلیشه‌‌ای به نظر می‌رسند. مثلا در داستان فانوس پا به ماه. انتقام از کسی که از قدرتش سوءاستفاده کرده و حق مردم را خورده و کشتن او با تپانچه، فضایی نخ‌نما و کلیشه‌‌ای را به داستان تحمیل کرده است. در داستان پیرایش غضبان هم. در آن‌جا یک قاضی ناعادل بر صندلی آرایشگاه می‌نشیند و  زیر تیغ تیز استاد سلمانی‌ست. او هم کشته می‌شود تا تم انتقام را در داستان پررنگ‌تر کند. نام داستان بر خلاف درون‌مایه‌اش مناسب و هوش‌مندانه انتخاب شده است.

داستان کوتاه نینا نیز به امروزِ دو زندانیِ سیاسی می‌پردازد که زمانی دل‌داده‌ی هم بوده‌اند. مرد(بهروز) حالا موسس یک شرکت است و زن( نینا) آمده تا او را پس از سال‌ها ببیند. اما زمان بر نشانه‌ها گَردِ فراموشی پاشیده. این درون‌مایه با این‌که کمی تکراری به نظر می‌رسد، اما می‌توانست داستان را جذاب‌تر کند. حال امروز نینا انگار از دید نویسنده چندان وجاهتی ندارد و تنها بازگشت به گذشته‌یی دور می‌بایست یادآوری می‌شد. در حالی‌که نویسنده می‌توانست کفه‌ی ترازو را به سمت امروز سنگین کند نه به سمت فلش‌بک‌ها. از امروز تنها بوی مسموم یک وفاداری کور به مشام می‌رسد که بیش‌تر یک وجه استعاریِ ناگیراست.

داستان شب مشوش نیز روایتی امروزی از دیوانگی مدرن در دوران قرنطینه است. مردی با گربه‌ی خود ،هم‌دم، گفت‌وگو می‌کند. این درون‌مایه می‌تواند مناسب یک داستان کوتاه باشد اما در شب مشوش کاملا تصنعی وساختگی به نظر می‌رسد. یک فانتزی غیرطبیعی.

شخصیت‌ یا تیپ؟

اما درباره‌ی شخصیت‌پردازی در مجموعه داستان قباد آذرآیین، چندگانگی محسوسی به چشم می‌خورد. در چند داستان آغازین این مجموعه شخصیت‌هایی حضور دارند که وجودشان متاثر از تکرار کلیشه‌ها، آن‌ها را بیش‌تر شبیهِ تیپ کرده‌است. چرا که منش، زبان، کنش‌ها و واکنش‌هایشان تیپ‌گونه است؛ هم قابل پیش‌بینی‌اند، هم زبانشان تکراری و به‌گونه‌یی دست‌مالی شده به نظر می‌آید. مثلا در داستان‌های رودابه، آکاردئون‌زن، واکسی و …

در داستان‌های مدرن، معمولا کنش داستانی، بیش از ویژگی‌های ظاهری می‌تواند بیان‌گر شخصیت‌های داستانی باشد. لحن در درجه‌ی بعدی اهمیت است که می‌تواند شخصیتی قابل توجه را در داستان معرفی کند. این اتفاق در مجموعه‌ی قباد آذرآیین کم‌تر رخ داده است و انتظار مخاطب را برآورده نمی‌کند.

هرچند شخصیت‌ها می‌توانند آیینه‌ی تمام‌نمای اعضای جامعه‌ی امروز ایران باشند، اما کنش‌های داستانیِ ضعیفی دارند و  خام به نظر می‌آیند. مثلا در داستان پیرایش غضبان، قاضی ظالمی با پای خود به قربان‌گاه آمده. تمام واگویه‌های غضبان ( آرایش‌گر) با قاضی و خودش، به شدت شبیه به واگویه‌های تهماس در داستان فانوس پابه ماه است. این رویارویی شخصیت‌ها در بزنگاهی تاریخی و جغرافیایی آدم را یاد داستان کوتاه وعده‌گاه شیر بلفور از ژیل پرو می‌اندازد. در آن داستان یکی از اعضای گشتاپو در قامت یک توریست به جایی دیدنی آمده. حالا که زمینه برای انتقامی سخت فراهم شده، افسر نازی رازی را برملا می‌کند که بیش‌تر شبیه یک طعنه‌ی ویران‌کننده است. این کنش‌ها در داستان‌های شب مشوش چندان به چشم نمی‌آید تا زمینه‌‌ای برای برجستگی و پس از آن، خودنماییِ شخصیت‌ها فراهم کند.

فضاسازی‌های مسطح

عنصر بنیادین بعدی، فضاسازی و اتمسفر داستانی‌ست. اتمسفر داستانی به معنای آن است که مثلا یک داستان حال وهوایی غمگنانه، یا حسرت‌بار یا خشم‌آگین یا شاد دارد. در داستان‌هایی که برپایه‌ی تک‌گویی شکل گرفته است، می‌توان ردی هرچند کم‌رنگ را در اتمسفر داستانی جست‌وجو کرد اما فضاسازی در شب مشوش قوی نیست. فضای داستان مثل نمایش‌نامه‌های بکت مینی‌مالیستی وفقیر به نظر می‌رسد. انگار قصد نویسنده، بیش‌تر برجسته کردنِ رویدادِ داستانی بوده تا عمق بخشیدن به فضا. در داستان سفر دسته جمعی عروس‌ها، واقعیت به سمت جادو متمایل است. بر همین اساس فضاسازی کاملا در خدمت داستان است و شکلی نو و تازه و به همین دلیل جذاب دارد. این اتفاق البته در شب مشوش آذرآیین  کم رخ می‌دهد اما در برخی داستان‌هایش دل‌نشین و جذاب است.

توجه ویژه به عنصر درام

درام یا رخدادِ داستانی، عنصر بنیادین دیگری‌ست که در داستان‌های یک سوم پایانی شب مشوش بیش‌تر خودنمایی می‌کند. سفر دسته جمعی عروس‌ها، میموزا در غربت، از بالای صفه ، فرخه  از گور مجاور و … از جمله داستان‌هایی هستند که این عنصر را با خود به همراه دارند.

در داستان سفر دسته جمعی عروس‌ها که بیش‌تر به یک داستان جادویی جنوبی مانند است، عده‌‌ای عروس با سن‌های گوناگون از جوان تا پیر و چروکیده، با لباس عروسی راه می‌افتند به دیدن دامادها. در پایان داستان می‌فهمیم که دامادها با همان سن وسالِ مشابه عروس‌ها در گور خفته‌اند. این موقعیت داستانی، متن حاضر را به سمت داستان پیش‌می‌برد با انگیزه‌ی روایت قوی. در میموزا در غربت هم دو شخصیت داستانی شهرو و بتی از میان داستان پسرک بومیِ احمد محمود بیرون آمده‌اند تا بر گور نویسنده‌ی مرده، به او ادای احترام کنند. در داستان از بالای صفه، خیانتی مبهم رخ می‌دهد و  در داستان فرخه، تجربه‌‌ای نوجوانانه برای رسیدن به هوسی مردانه. در داستان از گور مجاور حادثه‌ی داستانی در تک‌گویی یک مرده جان می‌گیرد که خواهر وشوهر خواهر خودش را به سبب تعصبی طایفه‌یی به قتل رسانده.

تمامی این نمونه‌ها رخ‌دادهایی داستانی هستند که از دل واقعیت جامعه‌ی آسیب‌دیده‌ی ایران الهام گرفته‌اند. جامعه‌یی که عشق یک تابوی ناگفتنی‌ست. یک هدف دست‌نیافتنی وپربهاست و تعصب، یک روایت معمول. مرده‌ها بیش‌تر اهمیت دارند، فضای گورستان و مرگ سایه‌یی سنگین بر روایت انداخته. هنوز رخ‌دادهای تاریخی چون انقلاب و جنگ روانِ آدم‌ها را می‌آزارد و زن‌ها زخم خورده از هوس مردان‌اند. مردان سرخورده وسرشکسته از نداری و تبعیض.

ابهام

کتاب آذرآیین اگرچه در جهانی ظاهرا بدون سانسور چاپ شده اما برخی واقعیت‌ها در پس پشت روایتش همچنان پنهان است. انگار سانسور حاکم بر ادبیات امروز ایران نویسنده را وادار کرده درناخودآگاهش گاهی آن‌قدر موجز وغامض سخن بگوید که ابهام داستان‌هایش بیش‌از شفافیت‌شان باشد. این ابهام گاهی او را در پایان‌بندی داستان‌ها هم سردرگم کرده است. چنان‌که تکنیکِ پایان باز، به نوعی بلاتکلیفی نویسنده در پایان‌بندی داستان  بدل شده است.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: «شب مشوش»: روایتی عریان از جامعه‌‌ای سرخورده