سریال امانت قسمت ۳۵۰ سیصد و پنجاه

 

سحر در عمارت در حال قدم زدن است که تصاویری از خاطرات گذشته اش را به یاد می آورد.یامان او را می بیند و حالش را می پرسد.سحر می گوید که تصاویری در ذهنش می بیند،ولی در هم پیچیده هستند و نمی تواند چیزی را تشخیص بدهد.یامان می گوید که دکتر هنوز ویژگی اصلی شخصیت او که لجبازی است را تشخیص نداده و برای او تعریف می کند که قبلا وقتی که او مشکلی کبدی حاد پیدا کرده بود،سحر با لجبازی و سرسختی اش باعث نجات او شده بود.یامان می گوید که این لجبازی را در چشمانش می بیند و چیزی نیست که او بخواهد و نتواند به آن برسد.

سحر حرفهای دکتر که گفته بود از حافظه حسی اش کمک بگیرد را به یاد می آورد و یوسف را در آغوش می گیرد و بو می کند‌.او به اتاق یامان می رود و پیراهنش را بو می کند.در همین لحظه یامان وارد اتاق می شود.سحر خجالت می کشد و حرف دکتر به او می گوید.یامان شیشه عطرش را می آورد و از سحر می خواهد که آن را بو کند.سحر عطر را بو می کند و می گوید که چیزی به یاد نمی آورد و با خجالت از اتاق می رود.

مدتی بعد،سحر به یاد می آورد که دکتر از او خواسته بود که خاطراتش را لمس کند.او با خود فکر می کند که چطور یامان را لمس کند؟در همین زمان یامان پیش سحر می آید.سحر برای اینکه بتواند یامان را لمس کند روی او چای داغ می ریزد و دستش را می گیرد تا زیر آب سرد نگه دارد.

این را هم ببینید:  سریال آپارتمان بی گناهان قسمت ۱۸۶

مدتی بعد،یوسف به آشپزخانه می رود و از سحر می خواهد که برایش سیب پوست بکند.سحر سیبی را از وسط نصف می کند.ناگهان به یاد می آورد که قبلا یامان برای او یک سیب خریده بود و او هم سیب را نصف کرده بود و نصف آن را به یامان داده بود.در همین زمان یامان وارد آشپزخانه می شود.سحر در حالیکه اشک می ریزد نصف سیب را به یامان می دهد و می گوید:《ما قبلا اینو تجربه کردیم،درسته؟》

ولکان روبروی آینه ایستاده و تصویرش در آینه با او حرف می زند و می گوید که همه چیز درست می شود و او موفق شده که دویگو را به خود نزدیکتر کند و سنبل را هم از میان بردارد.ولکان با خود می گوید که به لطف تومور مغزی اش،دویگو مثل پروانه اطرافش می گردد.تصویر در آینه به او می گوید که دویگو هم دوستش دارد و دیگر زمان را از دست نمی دهند.

دویگو در دفتر مشغول کار است که ولکان پیش او می رود و می گوید که می خواهد با او صحبت کند.دویگو می گوید که کار دارد و نمی تواند.ولکان تظاهر می کند که سردرد دارد.دویگو نگران می شود و می گوید که با این وضعیتش بهتر است که به خانه برود و استراحت کند.ولکان می گوید که در خانه تنهاست و می ترسد که غش کند.سپس از دویگو می پرسد که می تواند با او به خانه بیاید؟دویگو مردد است اما قبول می کند.

زنی به اداره پلیس می آید و با علی صحبت می کند.او خودش را همسر دورموش اوزکان معرفی می کند و می گوید که شوهرش چند وقت پیش کشته شده و می گویند که قاتلش دختر بچه ای به نام یاسمین است،اما چند وقت قبل کسی به نام حسن با او تماس گرفته و گفته که شوهرش را کشته و اگر بدهیش را ندهد او را هم می کشد.الان هم هر چند وقت او را تهدید می کنند و او می ترسد.علی می پرسد که روز حادثه شوهرش به کجا می رفت؟زن می گوید که برای تحویل سفارشها به پندیک می رفت،اما جسدش در سامنتیا پیدا شده.علی با خود می گوید که حتما جای جسد را عوض کرده اند.

این را هم ببینید:  سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۷۲

علی پرونده هایی که در چند وقت گذشته از پندیک گزارش شده اند را چک می کند.در یکی از آنها نام ولکان را می بیند و در پرونده نوشته شده که چیزی پیدا نشده و گزارش بیهوده بوده است.

علی به پندیک می رود و مردی که گزارش داده بود را پیدا می کند.مرد می گوید که صدای شلیک اسلحه و فریاد شنیده بود.سپس به پلیس اطلاع داده بود،اما ماموری که آمد تحقیق زیادی نکرد و به او هم گفت که اشتباه شنیده و با عجله رفت.

علی به اداره بر می گردد و کمی فکر می کند.او به یاد می آورد که یاسمین رستم را دیده بود و گفته بود که به او شلیک کرده است.علی به یاد می آورد که ولکان زودتر از آنها به خانه رستم رفته بود و در خانه او شماره تلفن ولکان را پیدا کرده بود،بیرون از خانه سمبل هم ولکان را دیده بود.او با خود می گوید که حتما رستم و ولکان شریک جرم هستند.

دویگو به خانه ولکان می رود و برای او غذا درست می کند.ولکان به حلقه ازدواجی که خریده نگاه می کند و لبخند می زند.

علی با دویگو تماس می گیرد و می گوید که رستم و ولکان همدست هستند و آنها با هم جسد دورموش را به محل حادثه برده اند و کاری کرده اند که یاسمین به رستم شلیک کند.ولکان که گوشی دویگو را جواب داده می گوید:《آفرین بهت کمیسر علی،خوب از پس کار بر اومدی،فقط حیف که به آخر راه رسیدیم،یه پایان خوش برای من و دویگو》

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال امانت قسمت ۳۵۰ سیصد و پنجاه