سریال خسوف قسمت ۲۹ بیست و نهم
امیر با برگه درخواست طلاق از سوی اسما مواجه شد. در حالی که در شرکت بود فضای شرکت تحت تاثیر این نامه قرار گرفت.
اسما در خانه است که امیر وارد میشود و او را مورد سوال قرار میدهد که این چه مسخره بازی ای هست؟ مادرش پرس و جو میکند و امیر ماجرا را توضیح میدهد. اسما میگوید وقتی دل پسرتون با من نیست ادامه این زندگی چه فایدهای دارد؟ امیر میگوید من تو را دوست دارم زندگیام را دوست دارم بچهام را دوست دارم. اسما میگوید از وقتی این دختره اومده نیستی. دوستش داری باهاش برو.
رستوران و کنسرت و سلفی را به روی امیر میآورد. امیر دادخواست طلاق را پاره میکند. اسما ماجرای خرید خانه در ترکیه را هم به روی او میآورد.
مهراب در ویلای دماوند در حال کباب زدن برای آتیهست. تلفن آتیه زنگ میخورد ولی جواب نمیدهد. میگوید ماهور است، دختر آرمان.
تلفن مهراب زنگ میخورد و ماجرای اتفاقی که برای اسما افتاده را به او خبر میدهند و تصمیم میگیرند بروند.
اسما واقعیت ماجرا را به مهراب میگوید. مهراب میگه من بهت قول میدم توی یکی دو هفته دیگه مساله حل بشه. آتیه برمیگرده خارج میره پی زندگیش. تو هم اصراری روی طلاق نکن. صبر کن و اگر شرایط تغییر نکرد اقدام کند.
امیر در شرکت به سراغ علیرضا میرود. میگوید جریان آپارتمانهای استانبول چیه؟ علیرضا به رویش نمیآورد. آژانس املاک صدایش را ضبط کرده ظاهرا و لو رفته. میگوید میخواستم کمکت کنم. خودت رو درگیر چیزهای بیخود کردی و نمیفهمی چی اطرافت داره اتفاق میفته. وقت داری تا یک جایی بریم؟ جایی که بعدش هیچ سوالی نداری؟
او را به باغ مهراب میبرد. باغبان در خانه است و حضور یک خانمی که تازگی با مهندس میآید و قرار است دکور ویلا را هم عوض کند را اطلاع میدهد. امیر وارد ویلا میشود و عکسهای آتیه را میبیند. علیرضا میگوید در حق هرکس بدی کرده باشم در حق تو نه.
این را هم ببینید: سریال جیران قسمت ۱۰ دهم - تیزرعلیرضا به دیدار آتیه میرود و میگوید چرا ماجرای ترکیه را گذاشتی کف دستشون؟ آتیه میگه آپارتمانهای مهرشهر رو از رضی گرفتم. علیرضا میگه میتونی تصور کنی توی زمینهای شمال چند صد میلیارد تومن خوابیده؟ عجله کردی.
دفعه بعد زیپ دهنم رو میکشم و از اطلاعات خبری نیست. آتیه میگه تو میتونی راه خودت رو بری من هم راه خودم رو. هرجور که راحتی. علیرضا میگه خیلی عوض شدی. ترسناک شدی. چطوری اسما رو برای تقاضای طلاق مجبور کردی؟ آتیه میگه ممکنه عذاب وجدان گرفته باشه بخواد جبران کنه. آدمها تقاص گذشته خودشون رو پس میدن. مهراب زنگ میزنه و با هم قرار میگذارند.
مهراب به خانه میرود و روزبه آنجاست. ریحانه خواب است. میپرسد چرا به تو زنگ زده؟ شماره تو را از کجا داشت؟ روزبه میگوید ریحانه حالش بدتر از این حرفاست باید بیشتر حواس شما بهش باشه. ریحانه داد میزند روزبه؟
بیشتر ببینید:اولین تصویر از مهران مدیری در سریال پدر گواردیولا
2 اردیبهشت 1401سریال سه خواهر قسمت ۱۰ دهم
31 فروردین 1401 قبلی بعدیامیر به گالریای که در حال ساخت است سر میزند و آتیه را میبیند. ماجرای ویلا را به رویش میآورد و میگوید به او. و اینکه ترکیه هم فکر کنم خیلی بهت خوش گذشته. چیکار داری میکنی؟ آتیه میگه زندگی. مشکلی داری ؟ امیر میگه دلبری از دایی مهراب و نشان دادن سلفی به اسما هم بخشی از زندگیته؟ توی ترکیه چه اتفاقی افتاد که غیب شدی؟ آتیه میگه ازم خواستگاری کرد. خیلی محترمانه. از نظر تو مشکلی داره؟ اون موقع عقلم نمیرسید و اشتباه کردم. امیر میپرسه اگر دوباره خواستگاری کنه چی؟ آتیه میگه مسائل زندگی من به تو ربطی نداره امیر. تو اینجا چیکار میکنی؟ برو پیشش. آتیه میگه چیزهایی هست که ازش خبر نداری ولی اگر بدونی نمیتونی پات رو بذاری توی اون خونه. امیر میخواهد که به او بگوید اما آتیه میگوید در حضور اسما میگویم. چند روز دیگر خبرت میکنم. رفتی در را پشت سرت ببند.
این را هم ببینید: سریال جیران قسمت ۸ هشتمامیر، شبانه به کافه مهتاب رفته است. میپرسد به نظرت آتیه همان آتیه ۴ سال پیش است؟ مهتاب میگه بهرحال همه ما تغییر میکنیم.
Khosoof Serial Part 29
علیرضا به سمیرا میگه تنها راه اینه که به رضی خنجر از پشت بزنی. همین فردا صبح میری شمال در شورا با تغییر کاربری زمینها مخالفت میکنی. خودت میشی سردمدار مبارزه با فساد.
آتیه با دوستش مژده در ترکیه که عدهای دنبالش هستند صحبت میکند. ظاهرا دزدیهایی کرده است. یک بار دیگر میگوید که اگر من چیزیم شد حواست به محیا باشه. آرمان به اتاقش میآید و میگوید برای آپارتمانها مشتری پیدا شده همه را یکجا میخرد. فردا قرار دارند با او.
در جلسه شورا، سمیرا نظرش برگشته و در لفافه هم جعفرپور را تهدید به گفتن ناگفتهها میکند. سمیرا مصاحبه میکنه و از درِ ضد فساد در میآید.
در گفتگویی کاری بین رضی و مهراب، مهرا بمیگوید همه کارها را تعطیل کنیم. یکی دو هفته دیگر مهمان تو نیستم. دارم میرم. کبکش هم خروس میخونه.رضی در شرکت سعی میکند به مهراب بگوید که آتیه ممکن است کاسهای زیر نیمکاسهاش باشد. مهراب میگه من چقدر وقت دارم برای زندگی؟ شاید آتیه خودش را به من نزدیک کرده تا جبران ضرر و زیان کنه. شاید عاشقم نباشه شاید هم دوستم نداشته باشد اما من دوستش دارم. میخواد من رو بازی بده و ۵ سال دیگه بذاره بره؟ مهم نیست. ۵ سال اون طوری که خودم دوست دارم زندگی کنم برام کافیه. دوست دارم که دوستم داشته باشه ولی اگر نداشته باشه چیکار باید بکنم؟ باید باهاش کنار بیام. رضی جان، من که دیگه یک پسر ۱۸ ساله نیستم که یک چیزهایی را نفهمم. زندگی یک معامله ست. یکی کمتر میبره یکی بیشتر و یکی هم میبازه. من دنبال اون کمتره هستم.
افضلی روزنامه و حرفهای سمیرا رو با رضی در میان میگذاره. رضی میگه باید یک سال همه کارها را بخوابانیم. دلار که بالا بکشه زمینها هم رشد میکنه. نباید نگران باشی. الان گرفتاری ما این است که مهراب میخواهد از ایران برود. چشمش بیفته به سند آپارتمانها دست ما رو شده که. بار موبایلها که برسد نقد میکنیم شرش را کم میکنیم همه را تسویه میکنیم. الان است که این پسره برسه ببینم حرف حسابش چیه. منظورش علیرضاست. میهمان اوست و میگوید خیلی من را بازی نمیدهد سمیرا.
این را هم ببینید: سریال راز بقا قسمت ۶ ششعلیرضا در نهایت حرفش را میزند و میگوید من هم بازی. من همه چیز را میدانم. زمینهای شمال که بخش کوچک ماجراست رو که بیخیال. ضمانتنامه بانکی با سند مهراب. ارز دولتی برای گندم و دارو که موبایل آوردین. رضی میگوید شریکیم. علیرضا میگوید یک سوم. رضی میخواهد با شریکش مشورت کنند. علیرضا میرود و رضی میگوید بوی حلوات بدجوری داره میاد. در بازگشتِ علیرضا، ثمین برای طلب کردن پولش جلوی علیرضا ایستاده.
امیر به خانه میآید و کل خانواده گرد هم آمدهاند. مهراب میگوید میخواهم حرف بزنم. امیر هم میگوید میخواهم حرف بزنم. مهراب خبر واگذاری شرکت به رضی را میدهد.
امیر میگوید بالاخره وقتی آدم استراحت میکند باید یکی کنار آدم باشد که حوصلهاش سر نرود. کِیس مناسب. بالاخره هرکس یک جور پیدا میکند دیگر. شما چهجوری و کِی پیدا کردید؟ چند وقت قبل از اینکه در ترکیه به او بگویید پیدایش کردید؟ چرا این قدر راه دور رفتید و در ایران بهش نگفتید؟میترسیدید؟ آره؟ از کی؟از من میترسیدی واقعا؟ میخندد. من واقعا این قدر ترسناکم؟ بالاخره عروس این خانواده رو همه باید بشناسن دیگه. بالاخره یک مهمونی کوچولو که باید بدی به ما دایی نه؟ میدونی کجا باید بگیری؟ ویلای دماوند. خیلی شیک و مجلسی میشه. شما ندیدین؟ کل دیوارهای دیوار تمامش عکس عروسخانم است. عکس آتیه ناصح. مهراب تایید میکند و میگوید آره. من آتیه رو دوست دارم و اون هم اتفاقا به این ازدواج راضی است.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال خسوف قسمت ۲۹ بیست و نهم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران