سریال داستان جزیره قسمت ۶ ششم

ایدیل پیش پویراز می رود و در حالی که هازیران هم آنجاست می گوید: «دیگه قرار نیست این هتل ساخته شه. چون پدرم کمک میکنه تا پویراز وام رو حل کنه! » هازیران این را که می شنود خیلی ناراحت می شود اما خبر ندارد که پویراز کمک ایدیل را هم قبول نمی کند و وقتی این را می شنود، هازیران با خوشحالی به سمت پویراز می رود و می گوید: «یعنی همینجا با من بمونی؟ » پویراز به چشمان او خیره می شود و هازیران عقب عقب می رود و دوباره پایش لیز می خورد که پویراز او را در آغوش می گیرد 

ایدیل برای این که هرطور شده هازیران را بفرستد که برود، به صادق می گوید هرطور شده هازیران را از ان خانه بیرون کند. وقتی صادق در مورد این که باید خانه را از هازیران پس بگیرد با پویراز صحبت می کند، پویراز با جدیت می گوید: «قرار نیست همچین کاری کنی چون قول اون خونه رو بهش دادی. » و صادق هم نمی تواند روی حرف او چیزی بگوید!

هازیران به خاطر بدی ها و دروغ هایی که به پویراز گفته، روی دیوار خانه اش، درختی کشیده و با خودکار سفید بدی ها را نوشته که فقط در تاریکی و نور چراغ قوه دیده می شوند

هازیران نصفه شبی حسابی گرسنه اش می شود اما چیزی برای خوردن ندارد. او به سمت حیاط پویراز می رود تا شاید از باغچه او چیزی برای خوردن پیدا کند که زوربا پارس می کند و پویراز از خانه بیرون می آید و با دیدن هازیران جا می خورد. هازیران حقیقت را به او می گوید و پویراز از او می خواهد منتظر بماند تا خودش برایش چیزی برای خوردن آماده کندهازیران با چشیدن املت پویراز، هوش از سرش می پرد و از طعم و بوی آن تعریف می کند. پویراز می گوید: «تخم مرغ های حیاط و سبزیجات باغچه ست. من از ادویه استفاده نکردم.. » هازیران بیشتر به وجد می اید 

بیشتر ببینید:

سریال داستان جزیره قسمت ۱۵ پانزدهم

این را هم ببینید:  سریال جناب عالی قسمت ۴ چهارم 3 اردیبهشت 1401

سریال داستان جزیره قسمت ۱۴ چهاردهم

3 اردیبهشت 1401 قبلی بعدی

هازیران بعد از شام، به مادربزرگ پویراز چشم می دوزد و قول میدهد که یک روز به هوش خواهد آمدپویراز می گوید: «بعضی دکترا میگن خواب میبینه و بعضیا میگن فقط تو تاریکیه مطلقه… » هازیران ناراحت می شود که چشمش به کتاب درخت ساکورای پویراز می افتد و با ذوق می گوید: «من خیلی این درخت رو دوست دارم حتی رو کمرم تتوش کردم! » و شلوارکش را کمی پایین میدهد تا تتو را نشان پویراز بدهد. پویراز با دیدن تتو، نمی تواند چشم از ان بردارد و هازیران خجالت زده و شب بخیری می گوید و می رودتمام شب هازیران با دکمه و نخی که از بازارچه خریده بود، برای مادربزرگ پویراز، دریم کچر درست می کند و صبح زود به او میدهد و می گوید: «این دریم کچر کابوس های بد رو میگیره… » پویراز می گوید: «واقعا تا به حال چیزی به این مزخرفی نشنیده بودم. » اما دریم کچر را از هازیران می گیرد و بالای تخت مادربزرگش آویزان می کند و می گوید: «دیگه قرار نیست خوابای بد ببینی مامانبزرگ… » 

وقتی بیرجیک به گورکم می گوید که قرار است با آلپر عشق تابستانی را تجربه کند اما هرگز نمی خواهد با او ادامه بدهد و با تمام شدن تابستان او هم می رود، آلپر اینها را می شنود و او که از بیرجیک خوشش آمده بود، کینه به دل می گیرد! آلپر حرف های بیرجیک را برای ملیسا تعریف می کند. ملیسا با عصبانیت می گوید: «تو همیشه دو روز با دخترای توریست میپری و بعدش هم هیچی! » آلپر به دوست عزیزش قول میدهد تا وقتی که واقعا عاشق کسی نشده، سمتش نمی رود. 

این را هم ببینید:  سریال امانت قسمت ۳۴۲ سیصد و چهل و دوم

هاکان دوباره به پویراز سر میزند. همان موقع هم هازیران طرف دیگر ساختمان است که از یکی از اوستاها می شنود که هاکان دوست صمیمی پویراز است و چون وضعیت مالی خوبی نداشتند پویراز همیشه کمکش میکرده و حتی مثل دوتا برادر هستندهمان موقع نهیر به هازیران و پویراز جداگانه پیام میدهد تا خودشان را به غار بخش آنتیک برسانند چون  اتفاق بدی افتاده. وقتی هازیران و پویراز به آنجا می رسند هردو از دیدن هم متعجب می شوند! هازیران فکر می کند که پویراز حتما تعقیبش میکرده. اما پویراز پیامی که نهیر فرستاده را نشانش میدهد! پویراز با عصبانیت می گوید: «بهتره منو قاطی بازی های مسخره بین خودتون نکنین! » 

هازیران تمام شب را روی چهارچوب عروس کار می کند و با گل و چراغ آن را تزئین می کند اما چراغ ها روشن نمی شوند و چهارچوب هم روی زمین می افتد. هازیران که خیلی ناراحت و عصبانی است همانجا خوابش می برد. پویراز با دیدن این صحنه خودش جلو می رود و چهارچوب را دوباره سرپا می کند و چراغ ها را هم روشن می کند. هازیران با دیدن این صحنه با ذوق از جا می پرد و می گوید: «این زیباترین صحنه ای هست که از وقتی اومدم جزیره دیدم. میخوام این لحظه رو توی شیشه برای خودم نگه دارم. » پویراز و او به هم خیره می شوند که هاکان از راه می رسد و هازیران با ترس به او خیره می شود 

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال داستان جزیره قسمت ۶ ششم