امتناع از اندیشیدن در مارکسیسم روسی، نظریهی مارکسی و جنگ اوکراین، مهران زنگنه - Gooya News
«بن بست» تنها زمانی تثبیت میشود که از پیدا کردنِ راهِ خروج دست بکشیم. (موریس بلانشو)
با خواست حفظ شروط بنبست، جستجو برای
خروج از آن بیهوده است.
در زمانهی ما، در قرن ۲۱، بحث در باره دیدن/ندیدن و روابط بین میدانهای مربوطه به تراژدی میبرد. منجمله این نقطهی عزیمت و فروض بحث ما هستند که ممکن است ما را به میدانی ببرند که ندیدن جزء شالودهای دیدن میشود و روئیت کلیت را غیر ممکن میکند.
جنگ و تبلیغات جنگی بدل به جزء موثر و فعلی ایدئولوژیای شدهاند که همچون در ادبیات داستانی واقعیت طراحی و ساخته شده، را واقعیت واقعی جلوه میدهد. احساسات بدل به ابزاری میشوند که در ساختن این واقعیت نقش مهمی ایفاء میکنند. کلوزویتر در «درباره جنگ» به درستی میگوید «جنگ ریشه در احساسات ندارد» اما «کم و بیش بر احساسات اثر میگذارد.» جزء لاینفک هر استراتژی جنگی ایدئولوژیای است که جنگ را توجیه میکند و به احساسات جهت میدهد. بر بنیاد این ایدئولوژی در دوران به اصطلاح پساایدئولوژی و پساتاریخ مسابقهی وقاحت تهوع برانگیزی بین روشنفکران گروههای حاکم در رسانههای جمعی اصلی سازمان داده میشود. بر صفحهی تلویزیون همواره بربریت یک طرف به نمایش در میآید، گویا طرف دیگر به جای بمب گل بر سر مردم میریزد. یک طرف در حین آدمکشی بربر و طرف دیگری قهرمان است، وقتی ماشه را برای کشتن همنوع خود فشار میدهد. برای فهم این «قهرمانی» باید ما دوباره داستان «سرباز خوب شوایک» (هاشک) را بخوانیم و در مورد گفتهی شوایک سادهدل «شلیک نکن، طرف دیگر نیز انسان است.» (نقل به معنی) تامل بکنیم، تا پی به معنای عمل قهرمانانه ببریم. سادهدلی شوایک پیششرط دیدن معنای واقعی عمل «قهرمانانه» یعنی کشتن است.
در حوزهی این بحث عمدتا یک وجه از این ایدئولوژی یعنی به نقطه عزیمت و به برخی از فرضها، به آنچه آنان مقرر میکنند، پرداخته و نشان داده خواهد شد که آنان باعث میشوند ما نه کل، بلکه گزیدهای از واقعیت را ببینیم و بر اساس آن عمل بکنیم. این نقطهی عزیمت و فرضها ما را از مجرای شکل دادن به دیدن/ندیدن «داوطلبانه» در راستای خواست جنگطلبان منضبط میکنند.
در غرب پوتین = صدام، پوتین = هیتلر، اوکراین = ویتنام (و جنگ ضدامپریالیستی) فرض میشود (احتمالا در روسیه بر حسب فرهنگ روسی به جای پوتین، زلنسکی یا دیگری و به جای ویتنام آلمان نازی در تساویهای اخیر قرار داده میشود). اینهمانیها، یکسانیها فینفسه چندان اهمیت ندارند، آنچه اهمیت دارد نتایج ناشی از آنان است.
با قدری تامل دیده خواهد شد، در واقع با فرض یک اینهمانی «ساده» (الف =ب) تمام گفتمانها و «حقایق» تولید شده در مورد یک شخص، پدیده، اتفاق در یک دورهی تموجات سیاسی Konjunktur، در یک دوران، در یک سپهرآرایش Konstellation در روابط قدرت-سلطه در زمان و مکان (بگوئیم الف) و نتایج ناشی از آنان بلافاصله به پدیده، اتفاق... امروزی (بگوئیم ب) منتقل و تراکاشت transplantieren میشوند. با این تراکاشت از یک سو دلائل واقعه الف از زمانهی خود کنده شده، تاریخ و تاریخیت واقعه و اثر ساختهای مربوطه از دست میروند و از سوی دیگر دلائلی که واقعهی امروزی (برای مثال جنگ اوکراین) را ایجاد کردهاند، دیده نمیشوند. میدان دیدن/ندیدن در مورد یکی به میدان دیدن/ندیدن در مورد دیگری تبدیل میشود. از انسان (ها) خواسته میشود که بر حسب گفتمانها، استدلال و «حقایق» مذکور برای مثال در مورد ویتنام در جنگ اوکراین عمل کند، مثل آنچه آقای اشکار Achcar به طور ضمنی مطرح میکند. مینویسد: کسی در دوران جنگ ویتنام «از شوروی و چین نخواست وارد جنگ بر علیه اشغال آمریکا بشود، اما جنبش رادیکال ضد امپریالیستی نسبت به ارسال افزایش ارسال اسلحه توسط مسکو و پکن به جنبش مقاومت ویتنام نظری مثبت داشت. دادن ابزار و وسائل لازم به کسانی که در حال پیشبرد یک جنگ عادلانه [در اوکراین] و مبارزه با یک مهاجم بسیار قویتر هستند، یک وظیفهی بینالمللی است.» (ترجمهی آزاد. میان دو ابروی شکسته از من است) و بدین ترتیب میخواهد، جنبش ضدامپریالیستی همان سیاستی که در قبال ویتنام داشته است، را در قبال اوکراین تکرار کند. (اخیرا چند نوشته از ایشان برای توجیه موضع سنتی مارکسیسم روسی به فارسی ترجمه شده است.)
منبع خبر: گویا
اخبار مرتبط: امتناع از اندیشیدن در مارکسیسم روسی، نظریهی مارکسی و جنگ اوکراین، مهران زنگنه - Gooya News
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران