سریال سه خواهر قسمت ۱۱ یازدهم
روجهان که میخواد تورکان رو از خونه بیرون کنه به تورکان میگه حالا که سومر رو از دست دادی بیا بریم تا بهت نشون بدم که سومر کجاست وفقط باید با دردش روبرو بشی. تورکان می گه هرچقدر هم که دردداشته باشه من می خوام بدونم نزاهت به خونه نسرین میاد و می خواد درباره کاری که تورکان کرده با نسرین حرف بزنه ، صادق و خانواده مشغول آماده کردن سفره شام هستند دریا دوباره خونه نیست و صادق میگه که باز کجاست و چرا تا این وقت شب نیومده. دریا به خونه هاکان رفته تا با هم خوش بگذرونن.
نزاهت برای نسرین ماجرای اومدن تورکان و سوال پرسیدنش و حرف زدنش با فاتح رو تعریف می کنه.
نسرین هم همه حرفهایی که روجهان در اومدن به خونه اونها به او زده رو برای نزاهت می گه صادق که داره به آشپزخونه میاد حرفهای اون ها رو میشنوه وارد آشپزخونه میشه و از اونها در این باره سوال می کنه نسرین و نزاهت همه چیز رو برای صادق تعریف میکنن صادق به خاطر فشار عصبی که بهش وارد میشه از هوش میره و وسط آشپزخونه میافته.
آمبولانس میاد و اونها به بیمارستان میرن، دونوش ومسعود در خانه تنهامیمونند و در آغوش هم اشک میریزند.
خدمتکار خانه روجهان که از طریق دونوش از ماجرا با خبر شده به روجهان زنگ میزنه و به او می گه که صادق سکته قلبی کرده و روجهان به راننده می گه که به بیمارستان میریم و در جواب تورکان که می پرسه چرا بیمارستان ماجرا رو بهش میگه.
سومر که در آغوش مینه خوابیده بهش میگه که به تورکان ماجرای طلاق رو خواهم گفت و میام اینجا با هم زندگی میکنیم، اما مینه میگه که نمیشه و در نهایت مشخص میشه که به خاطر نیهات این حرف رو میزنه.
روجهان و تورکان به بیمارستان میرند. دکتر به خانواده اطلاع میده که سکته قلبی بوده و هرکاری که از دستشون بربیاد انجام میدن.
در بیمارستان نزاهت و نسرین به تندی با روجهان حرف میزنند و او از بیمارستان میره.
روجهان به سومر زنگ میزنه اما سومر گوشی رو جواب نمیده و روجهان به راننده میگه که به خونه مینه بره.
در بیمارستان نسرین به تورکان میگه که چرا این اتفاق افتاده و پدرش همه ماجرا رو فهمیده و از تورکان میپرسه که چرا این کار رو کرده؟ تورکان عذرخواهی میکنه و میگه که بابام به خاطر من اینطور شده و نسرین میگه به خاطر تو نه به خاطر عموت اینطور شده.
دکتر به دیدن اونها میاد و میگه که صادق باید فورا عمل بشه.
روجهان به خونه مینه میره و مینه در رو باز میکنه و میگه که اینجا چهکار داری؟ روجهان می گه برو به سومر بگو که پدر زنش توی بیمارستانه و سکته قلبی کرده و داره میمیره. سومر بلافاصله دم در میاد و بعد به بیمارستان می ره.
دونوش به سردار زنگ میزنه و با گریه ماجرا رو تعریف میکنه و ازش می خواد که دریا رو پیدا کنه و بهش خبر بده چون دونوش در این لحظه خیلی بهش احتیاج داره.
درست در لحظهای که هاکان میخواد دریا رو ببوسه دوستش از در میاد تو وبهش میگه که تلفنت داره زنگ می خوره و سرداره. سردار ماجرا رو به هاکان میگه اما هاکان گوشی رو روش قطع می کنه ولی در لحظه آخر تصمیم میگیره که دریا رو به خونه ببره و بهش میگه که خیلی دیره وباید بری خونه.
سومر به بیمارستان و پیش ترکان میره . نسرین به سومر می گه که ترکان رو به خونه و پیش خواهراهاش ببره چون اونها احتمالا خیلی ترسیدن و نگران هستند و هر خبری بود من بهتون میدم.
در خانه روجهان تنها پای میز غذا نشسته و داره خاطرات و حرفهای مادر شوهرش رو مرور میکنه درست شبیه همون حرفها و کارهایی که حالا او داره با ترکان می کنه. اوزر از راه میرسه و سراغ بچهها رو از روجهان می گیره که جواب میشنوه بابای ترکان سکته کرده و اونها توی بیمارستان هستند.
اوزر به روجهان میگه گفته بودی که درباره گذشته مینه و نیهات تحقیق کنه و نتیجه تحقیقاتش چند عکس هست که در اونها نیهات و مینه با هم هستندرو به روجهان میده.
سومر توی ماشین تورکان رو دلدلری میده و میگه حال بابات خوب میشه نگران نباش.
تورکان میگه من از بیشتر از این ناراحتم که مسبب این حال من بودم. او از سومر میخواد که قبل از اینکه اون رو به خونه باباش ببره برن خونه خودشون یه کار کوچیکی داره.
این را هم ببینید: سریال راز بقا قسمت ۷ هفتمدریا و هاکان به خونه دریا میرسنو دریا هنوز داره هاکان رو سرزنش میکنه برای اینکه یکهو بهش گفته که بره خونه هاکان می گه من منظر میمونم که تو بری توی خونه که یکهو دونوش از خونه بیرون میاد و به دریا میگه که باباش توی بیمارستانه.
سومر و تورکان به خونه میرسن روجهان به استقبال میاد و میپرسه که چی شد حال بابات چطوره؟
تورکان میگه که حالش نامساعد و خطرناکه و اگر اتفاقی برای پدرم بیافته اگر اون رو از دست بدم تو قاتل اونی. و اون وقت باید به وجدانت جواب پس بدی.
روجهان می گه حق نداری با من اینجوری حرف بزنی احترامم رو نگه دار.
تورکان بهش میگه من برای احترام به شما همه چیز رو تحمل کردم اما شما درد من رو خواستید و من در زندگی یک درس اگر از شما گرفته باشم بیعشقیه.
سومر از تورکان میپرسه که ماجرا چیه؟ تورکان چیزی نمیگه و می گه بعدا حرف میزنیم الان تنها چزی که می خوام اینه که بابام خوب بشه. من رو پیش خواهرام ببر حتما خیلی ترسیدن.
دریا، دونوش و هاکان و سرداردر حیاط خانه صادق نشستهاند و حرف میزنند دریا از هاکان شاکیه که چرا همون موقع بهش نگفته . سردار به هاکان هشدار می ده که تو این خانواده رو نمیشناسی. دریا رو بیخود به خودت وابسته نکن اگر دوستش نداری.
تورکان به خونه میادو سومر هم پشت سر او وارد میشه.
در خانه روجهان ماجرا را برای اوزر تعریف میکند و اوزر می گه تو چطور همچین کاری کردی؟ و اگر اتفاقی برای اون آدم بیافته چطور سرت رو جلوی اون خونواده بلند می کنی؟
روجهان می گه کسی نمی تونه بدون اجازه من سو قرون هم از این خونه بیرون ببره و اوزر بهش میگه اون طلاهای خودش بود مال خودش رو فروخته و به تو هیچ ربطی نداره.
اما روجهان میگه من تک تک اون طلاها رو نوشتم برای اینکه باید یک روز جواب اونها بدم و پس بدم.
در خانه دخترها مشغول گریه هستند، اوزر به سومر زنگ میزنه و همه اتفاقاتی رو که بین تورکان و مادرش رخ داده رو میگه.
سردار با هاکان دعوا میکنه که از اینجا برو دیگه اینجا چهکار داری؟ مشغول بحث هستند که سومر میاد و سردار هاکان رو به عنوان دوست پسر دریا معرفی میکنه و هاکان هم میگه که پس سردار هم دوست پسر دونوشه.
سومر میخواد شب رو پیش تورکان بمونه که تورکان میگه اون موقع که این اتفاق برای بابام افتاد کجا بودی؟ سومر گفت توی باغ زیتون و تورکان هم بهش گفت حالا هم برو همونجا حتما خیلی کار داری. در ضمن تو پرونده طلاق باز کردی و خب دیگه دلیلی نداره این جا باشی کی میخواستی به من بگی؟
سومر می گه میگفتم بهت و تورکان میگه کِی؟ وقتی حکم دادگاه اومد دم خونه؟
تورکان به سومر میگه که من از این رفت و آمدهای تو خسته شدم از اینکه تو چی میخوای خسته شدم. بهتره اول از خودت سوال کنی که چی می خوای؟
سومر می گه من هم همینطور و باید دربارهش با هم حرف بزنیم. و سومر میره و می گه اگر چیزی لازم داشتی بهم خبر بده.نسرین و نزاهت هنوز پشت در اتاق عمل هستندکه دکتر بیرون میآید و خبر می دهد که عمل سختی بود ولی همه چیز روبراهه.
صادق رو از اتاق عمل بیرون میآورند و می گویند که به آیسی یو و بعد به اتاق خصوصی می روند. مشخص می شود که سومر برای صادق یک اتاق خصوصی گرفته است.
نسرین به خانه زنگ میزند و به دخترها خبر میدهد که پدرشان نجات پیدا کرده و عمل به خوبی پیش رفته است.
دخترها از خوشحالی اشک می ریزند و همدیگر را در آغوش میگیرند.
سومر به خانه و نزد روجهان میرود او کیسه جواهرات تورکان را در دست دارد و آن را روی میز روجهان میگذارد و میگوید دردت اینا بود؟ بیا بگیر.
روجهان میگه درد من طلا نیست کاریه که کرده.
سومر بهش میگه تو از کوچیک کردن انسانها خوشت میاد.
روجهان می گه شانس آوردی که صادق سکته کرد وگرنه من داشتم تورکان رو میآوردم دم خونه مینه. دیگه وقتش بود که اون بدونه.
سومر قصد رفتن میکنه که روجهان صداش میزنه و عکسای مینه و نیهات رو بهش نشون میده و به سومر میگه بچه بیچاره من چشمهات رو باز کن اون بچه از نیهاته.
این را هم ببینید: سریال راهزنان قسمت ۲۴۴کسی وارد خونه مینه میشه. نیهات آمده. نیهات مینه رو میبوسه و میگه خواب بود؟
مینه میگه زود اومدی.
نیهات برای بچه توی شکم مینه اسمی انتخاب کرده : دنیز
مینه عصبانی میشه و میگه اون بچه تو نیست نیهات. نیهات میگه این کار رو نکن دوباره شروع نکن.
مینه میگه این کار رو تموم کن.مشخص می شه که نیهات و مینه هنوز طلاق نگرفتن و مینه میگه از نظر من این ازدواج مدتهاست تموم شده فقط تو نمی خوای تمومش کنی.
نیهات میگه اگر سومر بدونه که هنوز مزدوجی می پذیره؟ اگر بدونه با زنی بوده که هنوز از شوهرش طلاق نگرفته؟ و بچهای که نامشروعه؟
مینه از نیهات میخواد که این کار رو نکنه می گه من تو رو دوست ندارم دوست نخواهم داشت. نیهات می گه این مهم نیست که، من دوستت دارم. تو هم به مرور زمان دوست خواهی داشت.
دخترها در خانه مشغول آماده کردن کیف بیمارستان برای پدرشان هستند.
دخترها از ماجرای طلاق تورکان با خبر میشوند و تورکان را دلداری میدهند.
سومر به خانه مینه میآید و نیهات در را باز میکند. سومر عکسهایی که مادرش بهش داده رو به نیهات می ده و میگه اینعکسها دست شما بمونه بدید به مینه خانم و میره.
نیهات عکسها رو به مینه میده.
دریا و هاکان با هم به بیمارستان میروند. در همان لحظه سومر و سردار هم به خانه آنها میرسند دخترها از بالا به آنها نگاه میکنند.
بیشتر ببینید:سریال به سرنوشتت لبخند بزن – قسمت ۲ دوم
8 اردیبهشت 1401سریال سودا قسمت ۱۰ دهم
8 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیصادق هنوز به هوش نیامده است. اوزر به ملاقات صادق میرود.
اوزر میخواهد با نسرین بیرون اتاق صحبت کند او به نسرین میگوید که خیلی خجالت می کشد و کاش میشد که این کار روجهان رو تلافی کنه و در واقع روجهان هم خیلی پشیمون و متاسفه.
نسرین میگه شما هم می دونید که بعضی ارزشها از پول و ثروت خیلی مهم ترند. ما اون ارزشها برامون خیلی مهمه.
دخترها و مشعود با سردار و سومر به بیمارستان می روند.
جلوی بیمارستان سومر به تورکان می گه که من اون مسئله طلاها رو حل کردم و دیگه نگران اونها نباش.
تورکانها هم می گه پس این باشه قرض من به تو.
سومر از تورکان عذرخواهی میکنه که تنهاش گذاشته.
اوزر به خانه و نزد روجهان میره روجهان از او درباره صادق و حالش می پرسه.
اوزر به روجهان میگه اون ها خانواده با غرور و متشخصی هستند.
در بیمارستان دخترها و مسعود به دیدن صادق آمدهاند. سردار و هاکان هم میآیند.
نسرین به دخترها چشم غره میرود.
حال صادق خوب است و با خانواده اش شاد و خوشحال است و میخندد.
فاتح پشت در خانه نزاهت نشسته است و چون کلید نداشته پشت در مانده. نزاهت او را به خاطر اینکه باعث شده صادق به بیمارستان برود سرزنش میکند و به فاتح می گوید دیگر مرا خواهر صدا نزن.
به محض اینکه نیهات از خانه بیرون می رود مینه به سومر زنگ میزند.
سومر به او میگوید برای چی به من زنگ میزنی. اون بچه مال من نیست. من به تو فرصت دادم اما تو باز هم نتونستی.
سومر به مینه میگه دیگه به من زنگ نزن تموم شد.
فاتح به بیمارستان آمده تا صادق را ببیند.
تورکان و سومر جلوی او را می گیرند و اجازه نمیدهند وارد اتاق شود.
فاتح می خواهد برادرش را ببیند که دریا و دونوش جلوش رو می گیرند.
دونوش می گوید حال بابام رو نمیبینی از ما دور بمون.
سردار و هاکان هم از راه میرسند و به فاتح هشدار میدهند که از آنجا برود.
سومر می گوید با من بیا بیرون تا با هم حرف بزنیم.
روجهان به خانه صادق میرود. و می گوید تورکان را صدا بزنید و به او می گوید میشه کمی حرف بزنیم روجهان می گه منتظر می مونم لباس بوشی بیا بریم بیرون حرف بزنیم.
تورکان به روجهان میگه سوار ماشین شو لطفا. روجهان می گه به خونه میریم ولی تورکان داد و بیداد میکنه و می گه من به اون خونه نمیام. اونها همونجا به کنار ساحل میرن و روجهان شروع می کنه درباره خانواده تورکان حرف زدن ولی تورکان میگه دیگه من رو تهدید نکنید روجهان می گه این جسارت رو پای درد بابات میذارم.
روجهان به تورکان میگه من تو رو با خود واقعیت روبرو کردم. وقتی که بابات مرخص شد به خونه برمیگردی.
این را هم ببینید: سریال نوبت لیلی قسمت ۲ دوتورکان میگه بذارید اول بابام به خونه برگرده.
تورکان به خونه برمیگرده دریا و دونوش نگران منتظرش هستند.
دکتر به صادق میگه برای بهتر شدن حالش باید راه بره نسرین و صادق بیرون میان و سومر رو میبینن که بیرون منتظر نشسته. سومر به صادق کمک میکنه که قدم بزنه.
صادق در همان حال بیماریش برای سومر توضیح می ده که وضعیت پیش اومده در حد اون و خانوادهش نبوده و این تحقیر کردن کار درستی نبوده. سومر از وضعیت پیش اومده ابراز شرمندگی میکند.
سومر شب به خونه برمیگرده و وقتی اتاق خالی از تورکان رو میبینه دلش میگیره.
روجهان در اتاقش لباس های کودکی سومر رو در آغوش میکشه و اشک میریزه.
صبح روز بعد تورکان با یاد آوری خاطراتش با سومر در کنار ساحل ترانهای میخواند.
اوزر و سومر در کارخانه زیتون با هم صحبت میکنند درباره پرونده طلاق. اوزر از سومر میپرسه که واقعا میخوای از تورکان جدا شدی؟ سومر می گه فکر کنم بهترین حالت برای هر دومون هست
. اوزر از سومر میخواد که به خودش و تورکان شانس بده ولی سومر می گه من لیاقتش رو ندارم اون به خاطر من خیلی ناراحتی کشید.
اوزر می گه تو چون به مبارزه با مادرت ادامه می دی به خودت باور نداری میترسی اگر تسلیم تورکان بشی مادرت برنده بشه.
در خانه صادق شیر آب آشپزخانه خراب شده، دخترها از مدرسه اجازه گرفتهاند که زودتر به خانه بیایند تا به دیدن پدر بروند.
سومر به تورکان زنگ میزنه تا ببینه که آیا دنبالش بیاد تا به بیمارستان برن که تورکان میگه شیر آشپزخونه خراب شده و سومر میگه من میام. دریا هم به هاکان زنگ میزنه و میگه شیر آشپزخانه خراب شده که سردار گوشی رو از هاکان میگیره و می گه لازم نیست کسی بیاد من میام.
صادق قرار می شود چند روز دیگر در بیمارستان بماند.
سومر هاکان و سردار در خانه صادق هستند تا شیر آب را درست کنند اما هیچکدام از پس کار برنمیآیند و بساط خنده دخترها فراهم میشود.
سومر بعد از اینکه لباسهای خیسش رو عوض میکنه دست تورکان رو میگیره و ازش میپرسه به چی فکر میکنی؟ میخوای چیکار کنی؟ و تورکان میگه بذار بابام از بیمارستان بیاد بعدا حرف میزنیم نیازی نیست اینقدر برای طلاق عجله کنی.
سومر میگه منظورم این نبود، من واقعا راهم رو گم کردم. تو تصمیم بگیر که با این ازدواج چهکار کنیم.
به یک هفته بعد میریم و صادق که داره از بیمارستان مرخص میشه. سومر به دنبال اونها میره تا از بیمارستان به خونه ببره. سومر میره که هزینههای بیمارستان رو پرداخت کنه که مشخص میشه نسرین قبلش پرداخت کرده.
در هنگام خروج سومر نیهات و مینه رو میبینه که به بیمارستان آومدن.مینه به سومر نزدیک میشه و میگه واقعیت این نیست. ولی نیهات هم نزدیک میاد و میگه ما هم برای کنترل بچه اومدیم و وارد بیمارستان میشن.
فاتح در کافهای با روجهان قرار دیدار داره.
روجهان میگه که به چه حقی از عروس من پول خواستید؟ فاتح میگه من نه خودش پیشنهاد داد میدونید من هم از خونهای که اونا توش زندگی می کنن سهم دارم.
روجهان جویای مشکل فاتح با صادق میشه.
فاتح میگه پولی که تورکان داده یک سوم سهم من هم نمیشه.
روجهان میگه یه بار دیگه مزاحم تورکان نمیشی و فاتح جواب میده به شما چه ربطی داره؟ این یه قرارداده بین من و برادرزادهم.
روجهان میگه که خیلی گستاخی و برادرت داشت به خاطر تو میمرد.
فاتح میگه فقط من میدونم این همه سال چقدر عذاب کشیدم شما حق ندارید از من حساب پس بگیرید. روجهان می گه فهمیدم مشکل خونه نیست. فاتح می گه من سهام خونه رو به شما می فروشم اینجوری شما هم دل تورکان و خانوادهش رو به دست میارید.
صادق و نسرین به خانه میآیند اما دخترها خانه نیستند اما جای صادق را آماده کردهاند.
دخترها به خانه میآیند و پدرشان را در آغوش می گیرند.
تورکان از سومر میخواهد که با هم حرف بزنند. او به سومر می گوید که تو گفتی مسیرمون رو مشخص کنم من خیلی فکر کردم من توی اون خونه پژمرده شدم. هر روز که گذشت بیشتر دارم داغون میشم خیلی زخمی شدم به خاطر تو . بدون اینکه تو بشنوی خیلی گریه کردم.
دیگه نمیخوام توی اون قفس طلایی خودم رو به در و دیوار بزنم. تصاویر نشون میده که تورکان در حال جمع کردن وسیلههاش از خانه سومر است و چمدان میبندد و از آنجا میرود.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال سه خواهر قسمت ۱۱ یازدهم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران