پای حرف پیرمرد فلسطینی که زبان بدنش جهانی شد

عکس‌ها حرف می‌زنند. شاید بشود به گزارش مکتوب یک خبرنگار که در رسانه‌ای منتشر شده گمان بد برد که خبرنگار فلان رسانه اخلاق و شرفش را زیر پا گذاشته و واقعیت را وارونه نوشته است. به عکس‌ها اما نمی‌شود بدگمان شد. هر چه هم که به فلان رسانه و عکاس‌هایش بدبین باشید، سخت بتوانید قبول کنید که چیزی که در عکس نشان داده می‌شود، واقعیت، یا دست کم جزئی از واقعیت نیست. عکس‌ها اگر بخواهند جانبدارانه باشند شاید بتوانند تنها آن گوشه‌ای از واقعیت که اپراتورشان دوست دارد را به نمایش بکشند اما نمی‌توانند واقعیت را آن‌طور که نیست جلوه بدهند.

در این سال‌های اشغال و ظلم در فلسطین، هر بار که آتش درگیری‌ها و بگیر و ببندها در بیت‌المقدس بالا گرفت، رسانه‌های مختلف خبرنگارها و عکاس‌هایشان را روانه فلسطین کردند و قاب‌های ماندگاری روایت‌گر روزهای التهاب قدس شدند. قاب‌هایی که بر خلاف برخی رسانه‌ها هیچ وقت نتوانستند روی واقعیت سرپوش بگذارند یا آن را وارونه بازتاب بدهند.

از جمله قاب‌های یک شکل و یک حسی که در روزها و سال‌های متفاوت ثبت شده‌اند، می‌توان به قاب‌هایی اشاره کرد که در آن آرامش و استقامت مردم فلسطین در پس‌زمینه، خواسته یا ناخواسته نشان داده شده است. عکس‌هایی که همیشه بعد از آنکه گرد و خاک اشغال‌گران و آتش درگیری‌ها فرو نشسته، تازه کارشان را در شبکه‌های اجتماعی شروع کرده‌اند و تمام آنچه که باید مردم دنیا از ماجراهای چند روزه در قدس دستگیرشان می‌شده را رسانده‌اند.

از جمله این عکس‌ها، عکسی است که در شانزدهم رمضان امسال در صحن مسجدالاقصی برداشته شد و چند روز بعد که اخبار دستگیری‌ها و فشارهای اشغالگران کم‌تر شد، شروع کرد به دست به دست شدن در شبکه‌های اجتماعی. قابی که «معاذ الخطیب»، عکاس اهل بیت المقدس آن را ثبت کرده است. «فوکوس» تصویر روی پیرمردی محاسن سفید و سفیدپوش است که روی یک صندلی کوچک ساده در صحن مسجدالاقصی نشسته و پای‌ش را روی پا انداخته است. در پس و پیش پیرمرد، چیزهایی در قاب ثبت شده‌اند که اصطلاحاً «فلو» اند. «فوکوس» یک لایه شفاف در تصویر است که قطرش را اندازه دریچه دیافراگم تعیین می‌کند و به طور مکانیکی در لنز عقب و جلو می‌رود. عقب و جلو می‌رود تا جایی که سوژه را بغل بگیرد. سوژه اصلی عکس بیفتد در لایه فوکوس و هر چه در لایه‌های پس و پشت‌ش هست برود در تاری فلو، جایی که چیزهایی در تصویرند که آمده‌اند فقط «عمق میدان» بدهند و شاید به اندازه سوژه‌ای که در لایه فوکوس است اهمیت نداشته باشند.

لایه فوکوس در این عکس، پیرمرد را بغل کرده است و چند سوژه بی اهمیت جلوی او دارند با اسلحه راه می‌روند. جلوی سوژه اصلی، چند نظامی اشغالگرند که آمده‌اند به بگیر و ببند در مسجدالاقصی و دست‌شان روی ماشه است. پشت سوژه اصلی هم چند صندلی خالی‌اند که احتمالاً قبل از ثبت این عکس، مردمی روی‌شان نشسته بوده‌اند که یا از ترس، یا با زور نظامیان اشغال‌گر صندلی‌های صحن مسجدالاقصی را تنها گذاشته‌اند و رفته‌اند. پیرمرد اما نشسته است. بی اعتنا به سربازان و همه مردمی که صندلی‌هایشان را گذاشته و فرار کرده‌اند. آن هم با زبان بدنی که چند روز بعد از ثبت این عکس، تمام زوری که آن روز صهیونیست‌ها گذاشته بودند برای تعرض و دستگیری را شکست داده و پیامی که باید به دنیا برسد را رسانده است.

چند روز بعد از ثبت این عکس، رسانه الجزیره به صرافت می‌افتد که باید این پیرمرد را پیدا کرد. کسی که وسط تجاوز اشغالگران، این طور محکم سر جایش می‌نشیند و پا روی پا می‌اندازد، حکماً یک سینه حرف دارد که برای خبرنگار ردیف کند و اصلاً اگر بیاید در دفتر خبرگزاری، می‌شود جلوی دوربین گفت و گو گرفت و هزار جور ایده دیگر که به ذهن هر خبرنگار و رسانه‌ای می‌رسد. پیرمرد اما در همان مواجهه اول با خبرنگار الجزیره نشان می‌دهد که یک شخص معمولی نیست که بشود آوردش در دفتر خبرگزاری و تصویری مصاحبه کرد.

الجزیره روایت کرده است که از طریق عکاس و بعد اهالی بیت المقدس، پیرمرد را پیدا کرده و به نام و نشان‌ش رسیده‌اند. مردی ۵۷ ساله که ۱۱ فرزند و ۳۶ نوه دارد و در بیت المقدس «ابوصدام» صدایش می‌کنند. ابوصدام در جواب درخواست خبرنگار الجزیره که از او دعوت کرده بود بیاید جایی مناسب برای مصاحبه، گفته بود که نمی‌تواند لحظه‌ای از مسجدالاقصی دور شود! پیرمرد گفته بود اگر می‌خواهید مصاحبه کنید بیایید همین‌جا، در حیاط مسجد صحبت کنیم.

خبرنگار الجزیره هم که چاره‌ای نداشته، تصمیم می‌گیرد این بار فرمی دیگر برای مصاحبه‌اش طراحی کند و از ابوصدام می‌خواهد که همان‌جا روی همان صندلی بنشیند و پای‌ش را همان‌طور که در عکس هست، روی پا بیندازد که حالت عکس تداعی شود، بعد در همان حالت با هم بنشینند به گفت و گو. ابوصدام روی همان صندلی می‌نشیند اما درخواست پا روی پا انداختن خبرنگار را رد می‌کند. می‌گوید: آن روز برای آنکه نارضایتی و تکبرم را مقابل نظامیان صهیونیست که تعرض کرده بودند نشان بدهم آن طور نشستم، حالا جلوی برادران مسلمانم، ابداً این کار را نمی‌کنم.

ابوصدام روایت می‌کند که آن روز، مثل همیشه برای نماز صبح به مسجدالاقصی آمده بود و بعدش هم نشسته بود در حیاط به قرآن خواندن و تسبیح گفتن که ناگهان دید نظامیان اشغالگر ریختند توی حیاط به تعرض و بی حرمتی به زائران. او نشسته بود روی همان صندلی که در عکس هست. نظامیان همه را از مسجد بیرون می‌کردند و چند بار هم خواستند او را از جایش بلند کنند اما او محکم نشسته و مقاومت کرده است.

خبرنگار الجزیره در گزارشی که از این گفت و گو تنظیم کرده، جایی به این اشاره می‌کند که این پیرمرد طوری از «صندلی» حرف می‌زند، که پیش خودم گمان می‌کنم آن یک صندلی معمولی نیست. انگار که یک منصب باشد. انگار که صندلی قدرت باشد که نخواهی از آن جدا شوی یا بخشی از وجودت که نخواهی از تو جدایش کنند.

ابوصدام، روز شانزدهم رمضان، توانست از یک صندلی که جای نشستن خودش بود در مسجدالاقصی دفاع کند. مثل نمادی از مقاومت چند ده ساله فلسطین، محکم نشست و نگذاشت آن یک صندلی هم مثل صندلی‌های دیگر با زور صهیونیست‌ها تخلیه شود. روز شانزدهم رمضان امسال هم مثل چند روز قبل و بعدش، نظامیان اشغالگر افتاده بودند به تعرض و دستگیری در مسجدالاقصی بلکه بتوانند ورق را به نفع خودشان برگردانند اما چند روز بعد، تصویر پیرمرد سفیدپوش در مسجدالاقصی روایتگر تمام آنچه بود که باید به دنیا مخابره می‌شد.

منبع: مهر

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: پای حرف پیرمرد فلسطینی که زبان بدنش جهانی شد