سریال محکوم قسمت ۲۰ بیستم
فیرات مرور میکند که از روز اول همیشه او همراهشان بوده. دریا میخواهد کمه چون تحت نظر است به گوشی کاری نداشته باشد اما فیرات میگوید که قاتل همیشه دم پرِ ما بوده. زن از او میخواهد وقتی به کلانتری رسیدند به وکیلش زنگ بزند نه الان.
فرات میگوید الان قاتل بیخ گوش دوستهای ماست و نمیتوانیم صبر کنیم. زن اما از او هنوز خواهش میکند.
یادگار به یادگار حرف میزند و رئیس به او میگوید که از خصوصیات تو خوشم میآید. به خاط رهمین آوردمت پیش خودم.
در خاطرات میبینیم که یادگار به رئیس میگوید دادستان، فرات دنبال شماست و به عصمت رسیده است. اما حافظهاش از کار افتاده فرات. ادعا شده زن و بچهاش را کشته. رئیس برایش سوال است که اطلاعاتی درباره ما به خاطر میآورد؟ بعد میپرسد با عصمت در ارتباطی؟ یادگار میگوید در حد نامه نگاری آره. هالیت میگوید دادستان را تعقیب کنیم ببینیم چیزی یادش میآید یا نه.
ساواش حصاری وارد بند زندان شده و با فیرات دست میدهد. او به دلیلی مسخره وارد زندان شده و حالا خواسته که با دادستانی که باعث خودکشی خواهرش شده در یک سلول باشند. یادگار میگوید که دادستان و خدمه آنها از زندان فرار خواهند کرد. چون عصمت برای فرار و راهنمایی کمک خواسته. حالا سنیور میگوید که دادستان در آغوش آنها خواهد بود. آنها به جای مخفیای میروند و نقشه این است که ترتیب آنها را بدهند.
یادگار میپرسد کی اقدام کنیم؟ سنیور میگوید الان نه. چون دادستان با چیزهایی که میداند از من و عصمت و بقیه میتواند به دردسر بیندازد. دادستان دنبال ساواش است اما علت آن را نمیدانیم. دادستان ارول و عصمت در میخانه همدیگر را ملاقات کردهاند.
سنیور میگوید یادگار، مجبوریم بفهمیم بین اینها چه چیزی جریان دارد. ساواش عضو هیات مدیره شرکت من است. باید مدارک را به دست بیاوریم. دادستان فرات تمام مدارک را به دست آورده و در دستش اعترافات دادستان عصمت هم هست. مدرکها هم دست جمره است. دستور میرسد که مدارک را بگیر و جمره را بکش. نگذار چیزی دست کسی بماند.
به امروز بر میگردیم. یادگار و سنیور در ماشین درباره فرات نقشه میکشند. اینکه دوستان فرات هم باید به دادگاه کشیده بشوند. همه آنها.
—
اوکان و یارانش در حال مواخذه کردن فرات نزد خودشان هستند و اینکه چرا خودش را معرفی میکند. بابا میگوید یادگار بیاید خداحافظی کنیم بعد میبینیم چه کنیم. بحث پولها مطرح است و اینکه همان دفن شده باقی بماند بهتر است. درباره دوام آوردن دادستان میگویند در زندان و اینکه با به خاطر آوردن او و بازگشت حافظهاش مشکل حل میشود.
—
فرات در ماشین به دریا میگوید که دارم بهت میگم بیخ گوشمون بود از وقتی فرار کردیم همه چیز را میداند. دریا میگوید اول باریش حصاری بعد یادگار بعد ساواش. تو به این آدم میخواهی اعتماد کنی؟
فرات میگوید افغان داعلی یعنی سنیور یک آدم عوضی است. یعنی اگر یادگار هم برای اون کار کنه حتما دستش توی کاره. دریا میگوید قصد داری دستگیری خودت را با این حرفها به تعویق بیندازی؟ دریا میگوید قاتل را با توهمها نه، با مدارک دستگیر میکنم.
برمیگردیم به گفتگویی که نشان میداده پدر فرات معصوم است و بیجهت سالها زندان بوده است. تصویر دیگر مربوط است به دورهای که در یک خرابه، فرات کلیدی پیدا کرده و به دادستان دریا ننشان میدهد. آن را در ماشین یادآوری میکند.
فرات با کش رفتن تفنگ دریا خود را آزاد میکند. دستبند خود را باز میکند و به دستان دریا میبندد. عذرخواهی میکند و بیرون میرود. تماس میگیرد و اکیپ خبر میکند.
سریال شروع میشود!
باریش در خانه است که دختر از او میپرسد چی شده؟ میخواهد به کلانتری برود. سوال این است که درباره فرات اتفاقی افتاده؟ خبر دستگیریاش را میدهد. من به خاطر جریان جمره به هم ریختهام.وقتی فهمیدم خواهرم است، او بی گناه بود. زن میپرسد تو مگر به فکر کشتن او نبودی؟ میگوید بله ولی نمیدانستم که خواهرم است. خوب شد من نکشتم. از باریش میپرسد تو آن شب آنجا چه کار میکردی؟ دنبال ساشا بوده است.
این را هم ببینید: سریال قضاوت قسمت ۲۸ بیست و هشتمپدرش به باریشزنگ زده که کاری با او نکن و خبر میدهد که او خواهر تو است. به او خبر می ٔهد که او دختر من است. هرگز به او دست نزن. یک خواهرت را کشتی اجازه نمیدهم این یکی را هم بکشی.
درباره این که چه کسی او را کشته صحبت میکنند. زن حدس میزند که زاهید حصاری، پدرش، خودش این کار را کرده باشد و این اصلا از او بعید نیست. شاید هم دشمنانی دارد که این کار را کرده باشند.
باریش میگوید من با جمره به عنوان خواهرم دوست داشتم یک بار صحبت کنم. موگه به او اعتمادی ندارد که خودش وسط ماجرا نباشد. باریش سعی میکند به موگه بگوید که میتوانند با هم باشند و کاش با او بماند.
–
دختری که بازداشت شده تکرار میکند که من کسی را نکشتم. چاقو از ماشین او پیدا شده و خون هالیک کاراچای روی آن بوده است. میگوید به من حمله کرد و من از خودم دفاع کردم ولی او را نکشتم.
دریا به اتاق میرسد. اثر انگشتی که روی کلیدی که در محل حادثه کشتن جمره اولسای پیدا شده متعلق به یک پلیس قدیمی بوده که همان یادگار آلتین است. دختر این را میشنود. چون در اتاق باز بوده است. بیرون ک میآید به باریش خبر میدهد.
–
فرات در مقابل باریش با اسلحه ایستاده و آن را رو به ماشین میگیرد و سوار میشود. از او میپرسد میروی پولی را که با سنیور توافق کردید بگیری؟ باریش در حال رانندگی از فرات میپرسد اون کسی که در میخانه بود قاتل جمره است؟ طنابها به نظرم دست منه، الان می رم تورو به کلانتری تحویل میدهم. فرات روی او اسلحه میکشد و میگوید امتحان کن. فرات از نقشه تازهای میگوید و احتمالش. میگوید که اگر یادگار مدارک را به سنیور داشته باشه الان می دونه که تو باریش هستی. باریش میگوید اگر میدانست پیش از این من را نابود کرده بود.
–
یادگار پیش بابا میرود. همه از او تشکر میکنند. پدرشان میگوید دوست سیساله. از او میخواهد حلالش کنند.قرار است یادگار ترتیب همه را بدهد، به دستور سنیور.
فرات با گوشی باریش به یادگار زنگ میزند. میگوید من رو ببین. اگر یک تار مو به آنهایی که آنجا هستند آسیبی برسه میکشمت.
—
در خانه تومریز به زاهید، پدر جمره میگوید از من مخفی کردی اون دختر به خونه ما، به شرکت ما آمد. مرد میگوید اگر به تو میگفتم قبول میکردی؟ مرد خودش هم بچه خودش را قبول نکرده و به دیگران سپرده است. زن میگوید که فک رمیکردم تقصیر باریش است اما تو هم مقصر بودهای. موگه وارد میشود. مادرش گفته بیاید.
–
یادگار در میخانه روی همه اسلحه میکشد و همه را میبندد و دهانهایشان را بسته نگه داشته. به عصمت میگوید من آن شب به ارول کمک کردم که مدارک را از بین ببرد. تو باید میرفتی زندان. به خاطر آزادی خودم تو را فروختم. از خودتون میپرسید چرا می خوام بکشم شما رو. به همون دلیل که جمره را کشتم. این شغل من است.
–
بیشتر ببینید:سریال پزشک دهکده قسمت ۴ چهارم
10 اردیبهشت 1401سریال فرزند راز مادر است قسمت ۵ پنجم
10 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیدریا و اکیپ به دنبال فرات هستند. فرات و باریش به میخانه میرسند. فرات در آنجا در نهایت با آزاد شدن آدمها، روی باریش اسلحه گرفته. دریا هم سر میرسد. میگوید شلیک شده و آمبولانس خبر کنید. وارد میشوند. یادگار روی زمین افتاده. فرات بولوت و بقیه فرار کردهاند.
همگی با هم با ماشین در حال رفتن هستند.
این را هم ببینید: در قسمت آخر سریال خسوف، رضی علیرضا را میکشد؟عصمت حال خوبی ندارد و در ماشین همراه بقیه ست و خون زیادی ازش رفته. تصمیم میگیرند به بیمارستان بروند. پدر اما میگوید بمیرم هم به زندان نمیخواهم بروم. بگذارید به عنوان یک آدم آزاد بمیرم.
دریا در مقابل مافوق خودش مواخذه میشه. از آبروی رفته میشنود و خبر که همه جا دارد میپیچد. بحث باریش با دختر به افغان میکشد، افغان زنگ میزند و میگوید من میآیم همه چیز را برای تو تعریف میکنم.
حال عصمت خراب است و در داروخانهها دنبال بانداژ و وسایل پانسمان هستند.
تومریز از موگه میپرسد کار جمره نتیجه عمل باریش است؟ او انکار میکند. شک را در دل او میاندازد. و میگوید اگر با همه اینها هنوز عاشق او هستی خیلی عاشقی. من هم خیلی عاشق بودم و به خاطر همین با همه گناههای او کنارش ماندم اما حال امروز من را ببین. موگه میگوید باریش به من قول داد. به من دروغ نمیگوید. مادر میگوید وقتی تو را نگاه میکنم انگار گذشته خودم را میبینم. تو هم در من آینده خودت را ببین. عشق از بین رفته و یک زن بیمار.
دادستان دریا در حال تحقیقات روی پرونده است و آنالیز خون را آوردهاند. زخمی محکوم است، عصمت. به قول فرات آق بابا. از بیمارستانها خبری ندارند. حدس میزنند شاید مرده باشد و باید حالا دنبال جسدهای بیهویت بگردند. اگر زنده باشد هم باید درمان شده باشد، درمانگاهها را بگردند.
باریش به خانه میآید و مادرش را آنجا میبیند. میشنود که هنوز خبر تازهای نیست. به مادرش اطمینان میدهد که پدرش، زاهید نمیتواند به او صدمه بزنه. مادر میگوید دیگر به آنجا بر نمیگردم.
مادر به باریش میگوید من خودم را نجات دادم اما بوگه چی؟ پسرم این قدر کوری؟ نمیفهمی در چه اضطرابی زندگی میکند و بین قلب و عقلش گیر کرده؟ نه راه رفتن دارد نه راه ماندن؟ باریش سعی میکند بگوید که اوضاع او با پدرش فرق میکند.
مداوای پدر، عصمت هنوز جواب نداده و مخفیانه مشغول آن هستند. فرات مخفیانه خبر بستری بودن عصمت را میدهد.
صبح شده،
یادگار بازداشت شده و سکوت کرده. کلیدهایی که فرات پیدا کرده خون جمره روی آنها بوده. سوال این است که آیا افغان مدارک را به باریش میدهد؟ فرات چیزی نمیتواند حدسی بزند. زنگ خانه به صدا در میآید و دریاست. دم در ایستاده. باریش به مکان رسیده و میگوید از این به بعد یا مرگ هست یا آزادی. رافی داره میاد که تلفن را قطع میکند.
به سراغ افغان میرود. او از اینکه دروغ شنیده گلایه میکند. اما میگوید که خوب شد فهمیدم. باریش میگوید که مجبور بوده دروغ بگوید. یک لیوان نوشیدنی از افغان میگیرد. او عکسی بر می دارد و به او نشان می دهد و میگوید این من را احمق فرض کردن است و وقتی دیدم میخواستم تو را بکشم. اما منتظر امروز بودم. طوری وانمود میکند که چیزی که خورده زهر بوده باشد.
باریش میپرسد من را نکشتی، به پلیس هم ندادی. از من چه میخواهی؟ جواب این است که به ساشا هم گفتم گاهی انسانها با مردن بعضی از انسانها کمک میکنند یا زنده بودنشون. تو با زنده بودنت به من خدمت کردی.
مدارکی به او میدهد. که هر کدام از اینها تو و بابا و خانوادهت رو نابود میکند. دادستان تبرئه میشود و تو محکوم. مدارک را به تو میدهم که آزاد شوی و او محکوم. در مقابل کاری از او میخواهد. میگوید من در کشتی بابات و بعد کار را در شرکت یساری شروع کردم و کم کم بزرگ شدم. هیچ کسی به من کمک نکرد تا به اینجا رسیدم. چیزی که میخواهم هولدینگ یساری است. همه شرکت را. پولش را هم میدهم. درست تر بگویم، بقیه فکر میکنند پولش رو دادهام. باریش میگه فکر نمیکنم پدرم این را قبول کند. افغان میگوید خودت میدانی. میدهم دادستان، او تبرئه میشود. تو زندان میافتی و پدرت هم سکته میکند.
این را هم ببینید: سریال آپارتمان بی گناهان قسمت ۱۸۶باریش سراغ پدرش میرود. او راضی به انجام این کار نیست. همان جا دریا وارد میشود و به اتهام قتل نازان شن او را میخواهد به کلانتری ببرد.
دریا وارد خانه دادستان طاهر شده و البته فرات مخفی است. میگوید چرا وقتی در را میزدم باز نمیکردید؟ میپرسد فرات سراغ شما آمد؟
همه خانواده در آن خانه هستند. طاهر وانمود میکند که رابطهاش با فرات را قطع کرده.
مادر باریش به بوگه میگوید حاضر است همه چیز را حتی درباره باریش بگوید تا پای او را بیرون بکشد.
باریش با جیدا از اینکه نباید بترسد صحبت میکند و خبر فروش شرکت را به او میگوید.
زاهید در حال بازجویی شدن است. میگوید من با نازان نه ولی با خواهرزادهش آشنایی داشتم که در وقف ما کار میکرد و بعد همکار بود. من توی تشییع جنازه بودم. بعد رفتم خونه نازان و تسلیت گفتم.
دریا میپرسد که جمره کارمند معمولی بود؟ نازان خاله اوست.
بوگه با مادر باریش رفته تا گزارش بگیرد درباره وضعیت او و مشکلات قانونی را رفع کند. باریش می؛وید شب برویم شام بخوریم ولی بوگه بهانه میآورد در نهایت راضی میشود. برای اولین شام ادامه زندگی.
دیداری بین فرات و دخترش شکل میگیرد که در ساحل هستند و بادبادک برایش میآورد، به او وعده تمام شدن کارهایش در زمانی خیلی نزدیک را میدهد و قول میدهد او را سر مزار مادرش هم ببرد.
باریش میخواهد امضای آخر را برای افغان بزند که پدرش وارد میشود. با هم درگیر میشوند. ولی امضا میکند و میرود.
مدارک را برداشته و میرود. خبر به فرات هم میرسد. تعقیب میشود. دادستان فرات دنبال اوست. فرار میکند. بعد از تعقیب و گریز فراوان، پشت یک قطار گیر میافتد. فرات کیف را میگیرد و میگوید وقتی زنم را کشتی این نقشه را کشیدم. مدارک مال من است. آنها را میقاپد و میرود که دریا سر میرسد.
همسر زاهید آمده وسایلش را جمع کند و برود.
دریا سراغ طاهر رفته و به او یادآوری میکند که از اول هم با هم بودند یا تازه درگیر شده است؟ طاهر میگوید من دارم فقط بدهیام را به دوست میپردازم. دریا میگوید و زندگی من را هم خراب میکنی. طاهر جواب میدهد که وقتش که برسد فرات را پیدا خواهی کرد.
فرات، عصمت و دیگران دور هم آواز میخوانند و جشن گرفتهاند. دخترش هم سر میرسد. از آن طرف باریش منتظر بازداشت است و شامی براث آخرین بار با بوگه چیده است. پدرش در حال منصرف کردن مادرش از ترک شدن است که او رد میکند و میگوید که به دادگاه همه چیز را خواهم گفت. دریا در نیروی پلیس در حال مورد سرزنش قرار گرفتن است که میبیند فرات و دخترش از ماشین پیاده میشوند. خود را تسلیم نشان میدهند.
سر میز شام، باریش و بوگه نشستهان. به باریش میگوید میدانی عاشق یک قاتل زنجیرهای شدن یعنی چی؟ تو آدمی بودی که آزارت به مورچه نیم رسید اما الان همه طرف ما خونی است که ریخته شده و برای همین از تو متنفرم. جواب میدهد که من برای بار اول است که بعد از مدتها، باریشم. زن میگوید یک بار دیگه نمیتونی آزاد باشی. باریش میگه آزادی چیزی نیست که با زندانی شدن از بین برود. وقتی عین یکی که نیستی عمل میکنی آزادی از بین میرود.
بوگه جواب میده زمانی که محکومیت تو شروع میشه آزادی من شروع میشود. باریش میگه همیشه برای عشق ما یک راهی هست. باریش در نوشیدنیها، زهر میریزد. همزمان میبینیم که زاهید، تومریس را سعی میکند با بالش خفه کند. موفق میشود.
فرات و دخترش به کلانتری میرسند. خبرنگارها آنها را دوره کردهاند. فرات میگوید تا امروز همه شما من را به عنوان قاتل زنم شناختید. اما من نکشتهام. اینجا آمدم تا معصومیتم را تویضح بدهم. قاتل اصلی زنم را فردا میشناسید و عدالت برقرار میشود.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال محکوم قسمت ۲۰ بیستم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران