سریال جیران قسمت ۱۳ سیزدهم
گفت کجاست دختر بیچشم و رو که فکر میکند من مقبول هیچ مردی نیستم؟ اگر به او باشد من هم باید برم ماتحت بچههای ناصر را بشورم.
کجای من شبیه بی بی متروکههاست؟ خیال کرده در دنیا فقط یک مرد است آن هم میرزا تقی بوده.
کاش میشد گیسش را بکشم روی زمین کوچه به کوچه تا بیاد و یک نظر ببیند جمال تو را.
سلمان میگوید باید با هر جرعه این قهوه فریاد بزنم درود بر مهد علیای ایران زمین. مهدعلیا میگوید بگو ملکجهان.
من با تو ام چون دلسوزترینی برای ناصر پسرم. رازدارترینی برای خودم وایل قاجار.
اصلش این است که میخواهم اینجا به دور از غوغای حرم، تو سلمان من باشی و من ملکجهانِ تو. بگو حالا. سلمان میگوید: ملک جهان.
قهوه مینوشند. سلمان میگوید ملکجهان خانم. ملکجهان میگوید خانمش ر هم نگو میخواهم یادم برود زن او بودهام.
میخوام زن باشم و زنیت کنم اگر بخواهی. بگو ملک جهان خوبم. ملک جهان قشنگم. ملک جهان عزیزم. کم زبان نداری قراولِ خاصه.
کافیه بخوای. سلمان بر چشم میگذارد و تکرار میکند: ملک جهان خوبم. ملک جهان قشنگم. ملک جهان عزیزم.
ملکجهان میگوید با من تعارف نکن. اگر خوشت نیامد چای هم هست. از زن سفیر انگلیس گرفتم، هندیِ اعلاء. دم کنم؟
سلمان پاسخ میدهد چای شربت اعیانهاست. ما را چه به چای؟ بر میخیزد و ملکجهان«جان» را به خلوتی دعوت میکند.
ملکجهان در نگاه اول رد میکند و بلند میشود. میگوید خلق الله من را سترِ کبرا صدا میکنند.
والدهسلطان ایران زمین، لکاته پشت گرمابه نیست که بی خطبه و مهریه و زیر لفظی با تو خلوت کند.
صیغه یک ساله بوده جانم، فردا منقضی میشود باید تمدید کنیم. سلمان میگوید گمان نکنید که مهریه تازه ای کنم من بیچیزم و شما اشرف ایران زمین.
ملکجهان میگوید خیالت راحت، همه چیز را مثل قبل در نظر گرفتم. یک اشرفی طلا، به نیت یک دلی،یک شاخ نبات به نیت شیرینی.
یک دل و شیرین بمانیم برای هم کافی است. بخوانم؟ سلمان میگوید بخوانید.
به خلوت میروند.
بهادر، شازده بصیر، در حال بازی کشتی است که ارباب میگوید اگر مشق میکنیم برای کمربند پهلوانی است که آرزویش را داریم تا پهلوان اول دارالخلافه باشیم.
رفتم زورخانه ولی از زورخانه ها هیچ کدام راهم ندادهاند. حسرت به دل این کمربندیم افاقه نکرد که نکرد. گفتند زورخانه حرمت دارد جای لوتی و عرقخور نیست.
ما هم یک شیشکی بستیم به خیک همهشون آمدیم بیرون. برای ارباب پیغام میآورند که ضعیفهای همراه آماده است.
اومیآید نقره بانو را ببیند. نقره میپرسد برای پسره معلم گرفتی ؟ ارباب میخواهد فرانسه هم به او یاد بدهد. شاه اسماعیل پیش مریدهایش آن قدر قدر ندید که شازده ساموئل شما پیش من. برای دیدار آن طفل وقت زیاد است. بهتر نیست از این سکوت و فراغت طور دیگری وقت بگذرانیم؟ نقره میگوید بختت بلند است.
چون میخواد سیر بمونه شازده گرسنه تا خوب نوکری کنه، کنیزی خوش قد و بالا همراهم کرده بسیار دلرباتر از خودم. هدیه ارباب به شهوتالسلطنه قاجار. اسمش طلاست.
نقره اژدر را صدا میزند و میپرسد پسره کجاست؟ داخل اندرونی است. در حال مشق مکتب. نقره برای دیدن او میرود.
این را هم ببینید: سریال جیران قسمت ۸ هشتمبصیر، دختر را به اتاق میبرد و برای او از بزرگترین دارایی زنان، یعنی شرم زنانه سخن میگوید و قصد برهنه شدن میکند.
میگوید پیداست اهل فن هستی و دلدار نازکشیده فراوان داشتی. وقتی روبنده را کنار میزند روی او چاقو میکشد. او زن نیست.
میگوید همیشه آرزو داشتی اربابِ نقره را زیارت کنی نه؟منم. ولی آرزوی دیدارم را باید به گور ببری.
اشهد خودت را بخوان. میگوید من هنوز به کار میآیم. چرا باید بمیرم؟
مرد میگوید که باید بمیری چون از خودت نپرسیدی دستگاهی که سیم و زر دارد چرا باید شازده قمارباز قراضهای مثل تو را برای نوکری قبول کند؟
تا روز مرگش قرار بود فراموش نکند بیرون دستگاه شازده عبوس باشه داخل دستگاه سگ دستبوس. ولی هار شدی و فراموش کردی. او جواب میدهد من هنوز سگ آستانم.
چه خطایی از من سر زده؟ میگوید شنیدهام دندان تیزکردی برای آدمِ اربابت؟ که هیزی و تیزی میکنی برای نقره خاتون؟ بصیر جا میزند.
میگوید نقره خانم کمی نحیف و ضعیف و سست بنیه است من چه چشمی دارم به این بیچاره؟ مرد میگوید این نوبت از سرت میگذرم ولی یک بار دیگر مزاحم نقره بشوی سرت را بیخ میبرم.
دست خونیشدهاش را میدهد بچشد. میگوید این برا بچش، این طعم وصال نقره ست. هر وقت هوس نقره کردی یاد این ساعت بیفت. و رهایش میکند.
کسی که چاقو کشیده، روشنآغاست در راه برگشت ماجرا را برای نقره تعریف میکند.
کاظم به پدرش میرزا تقی میگوید که من نمیخواهم داماد شاه بشوم. عیالی که روز اول با مجمع مسی با اون ارتفاع پذیرایی کند فردا معلوم نیست چه بلایی سر من بیاورد.
شاهی که با سفارتین دچار مشکل شده و سرشاخ، معلوم نیست چقدر شاه بماند. داماد چنین فردی شدن حاصلی جز ندامت ندارد.
پدر عصبانی میگوید چه این شاه شاه بماند چه عباس میرزا بنشیند جایش چه کسانی دیگر، در هر حال و حالتی این وصلت باید انجام بشود.
آن زن حلقه اتصال خاندان ما به خاندان قاجار است.
کاظم میگوید من را دوست ندارد. ما را دوست ندارد. دختر قاطرچی هم نیست که خلاف میلش ازدواج کند.
کمی هم که مهدعلیا به او سخت بگیرد تریاک میخورد و خلاص. پدرش میگوید به زنی باهوشتر از مهدعلیا سپردن که راضیاش کند.
به زودی رخت سیاه را در میآورد و به بخت سفیدش سلام میکند. کاظم میپرسد زنی باعرضه تر از مهدعلیا؟ چه کسی پدر؟
روشن آمده سراغ تاجی. رخت سفیدی دارد. از ولیعهد شدن معین میگوید و از نقشههایشان که عملی نشده است.
میخواهد برود سراغ ملکزاده تا نقشه را پیاده کند.
میگوید امیدوارم فقط پسرم وقتی شاه شد ملتفت تلاشهای من باشد. امروز به چشم من ارزش آن رخت از تو بیشتر است.
کاری که تو برای من نکردی قرار است آن رخت بکند.
ولیعهد شدن معین. دختر گرجی چه شد؟ معینم ولیعهد شد؟ تا کی میخواهی لاف بزنی روشن؟به زودی ملکزاده با رخت سفید میرود خانه نوریها.
معینم را صدراعظم ولیعهد میکند نه توی بی عرضه.
باور کن اگر آن محمود بختبرگشته به جای گلین مادری مثل من داشت الان رخت ولیعهدی تنش بود.
این را هم ببینید: دانلود قسمت ششم ۶ سریال جیران | Jeyran Serial Part 6حالا نه گلین میفهمد پسرش چرا سفیدپوش شد نه مهدعلیا میفهمد چرا دخترش قراره رخت سفید بپوشد.
تاجی میرود پیش ملکزاده و میگوید به حرفم گوش کن شاهدخت.
شبیه اسمت باش. ملکزاده محبوس و محصور که دیگر ملکزاده نیست. ملکزاده میگوید که دشمنشاد بشوم؟
تاجی میگوید به روح امیرت قسم بخور که فکر من را اگر موافقش نبودی پیش خودت نگه داری.
میگوید اولا که خدا میداند بابت مرگ امیر لایقت چند روز و چند شب پنهانی از چشم مادرت در خفا و خلوت خون گریه کردم.
دوما به من بگو ملکزاده، تو بمانی و در کنج اندرونی بمانی و بپوسی، دشمنشاد نمیشی؟
بیشتر ببینید:سریال ساخت ایران فصل ۳ قسمت ۱۱ یازدهم
13 اردیبهشت 1401سریال راز بقا قسمت ۹ نهم
13 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیهیچ فکر کردی اگر بخواهی انتقام خون امیر را بگیری کجا باید بری و چه کار باید بکنی؟
مادرت اذن ملاقات داد چون فکر کرد فریبت میدهم. نمیدانی چقدر من تنفر دارم از آقاخان برای خون امیر.
برو خانه قاتل شوهرت. محرم که شدی حرام کن بر آنها زندگی را که چه کردند با امیری که شوهرت بود.
ملکزاده میگوید نمیتوانم، تو نمیفهمی.
جوابش این است که جوری باش که امیر اگر بود میخواست باشی.
ننشین تا بلندت کنند، خودت بلند شو ملکزاده.
گلین گریه میکند برای مادرش، با خواجهاش درد دل میکند و اشک میریزد.
شکوه السلطنه سر میرسد. شکوهالسلطنه سر میرسد و خبر میدهد که تاجی را دیده و چه گذشته است.
میگوید درست نشنیدم ولی آنها میدانستند چه بلایی سر محمود تو آمده.
گلین میگوید لابد خیالاتی شدی و با خودش درگیری ذهنی پیدا میکمد. خودم هم اوایل فکر میکردم کسی بلایی سر او آورده.
عزادار بودم و بیطافت و پی مقصر میگشتم.
مهدعلیا همه را احضار میکند.
در اندرونی بزن برقص برقرار است. که ملکزاده با رخت سفید وارد میشود. سکوت حکمفرماست.
جیران و خاتونها و آغاها همه چشم میدوزند و نگاه میکنند.
مهدعلیا بر میخیزد سراپا رضایت. پایین میآید، کَل میکشد و سر دخترش را میبوسد.
سلمان در حال آشنایی با میرزا نویسی است که دختر کدخدا رحمت را میخواست.
قرائت و کتابت بلد است. نمیخواهد به ده بازگردد.
سلمان نامهای مینویسد و میگوید قبول است.
اما پست نگهبانی هم باید بدهیها.
مادر عباس میرزا پیش او میرود و میگوید. عازم تهرانیم، دارالحکومه مستعد بلواست. عباس میرزا میپرسد باز چه نقشهای در سر داری مادر؟
ناصرالدین شاه در محوطه است و با کودکان گرم گرفته. مهدعلیا در کنار اوست. جیران از دور میبیند. ولیعهدهای احتمالی را بررسی میکنند. حال جیران گرفته شده و بر میگردد.
جیران سراغ ملکزاده میرود.
ملکزاده میگوید تو تنها زن این حرمسرا بودی که به خاطر من خودش را به خطر انداخت.
جیران میگوید و تنها کسی که حیران مانده است که چه شد. ملکزاده میگوید به وقتش مطلع می شوی.
فعلا صلاح نیست بگویم که چه آشوبی است در این سینهام. نه به صلاح من نه به صلاح تو. ملکزاده میپرسد تو داغ عشق دیدهای که این طور به آب و آتش زدهای.
این را هم ببینید: سریال جیران قسمت ۱۲ دوازدهمدچار عشق کسی هستی غیر ناصر؟
جیران جواب سربالا میدهد.
ملکزاده میگه این طور که تو خودت را برای من به آب و آتش زدی که مطمئنم یا از سر گذراندی یا داری میگذرانی.
جیران میگوید همیشه این طور نیست که امیرت را ببرند حمام و سنگلاخی کنند.
بعضی وقتها کارد را میدهند دست خودت و میگویند بکش.
یادمه بچه که بودم یک بار از بابام پرسیدم ابراهیم چرا اسماعیل را قربانی کرد؟
گفت نکرد دخترم کاردش نبرید خدا برایش گوسفند فرستاد. همه آدمها قدر ابراهیم خوش اقبال نیستند.
ملکزاده میگه برای مهدعلیا شدن فقط خواستن کافی نیست. توانستن هم لازم است.
ابراهیم دست و دلش نلرزید وقتی کارد در دستش بود.
من ناصر را قبول ندارم ولی از مادرم هم بهتر میشناسم.
برای رسیدن به مطلب و مطلوب جوری باید به عشقش لبیک بگویی که کسی نگفته که اگر نتونی میفهمه و بفهمه هم روزگارت سیاه است.
شترسواری دولا دولا نمیشه، میتونی دل یک دله کنی؟
عزیزخان ملکری به سراغ قراولها رفته،سردار کل عساکره ملت ایران. سیاوش او را اول نمیشناسد و شرمنده میشود. اسفندیار قاپوچی را معرفی میکند که پهلوان اسفندیار میخوانند. پولی میدهد. سیاوش نمیشمرد. مکری از این تعارف لذت میبرد. پهلوان موقع راه رفتن دچار مشکلی است.
سلمان میگوید به میمنت وصلت نوریها و قاجارها پهلوانان در روز وصلت سرشاخ میشوند و همه پول هم بی کم و کاست تقدیم پهلوان اول دارالخلافه خواهد شد.
میپرسد سوالی نیست؟ که بصیر وارد میشود و میپرسد که بدون کشتیگیر شازده بصیر این مجلس رسمیت دارد؟
سلمان میگوید اگر بیرسمی و خطایی هست ورود شما بدون اجازه به این جمع است.
یاد ندارم گشتیگیری زنگی زده باشد به افتخار پهلوان شما.
ز کجا آوردی پهلوانت را ؟ بصیر میگوید اینجا همه پهلوانند سلمان خان. روز مصاف معلوم میشود.
روزی که همه اینها خاک بهادر میشوند. یکی به او میگوید شما اشتهار به قماربازی داری و عیاشی. چه شده پهلوان پروری میکنی؟
بصیر درباره به خلوت رفتن و آن کارِ دیگر کردن تک به تکِ دیگران تهدید میکند.
سلمان میگوید بهتر است تشریفتان را ببرید.
بهادر میگوید ارباب با اجازه شما، پیداست که همه ترسیدهاند. از یال و کوپال بهادر ترسیدهاید؟خب بگویید ترسیدهاید.
ما هم کشتی را برنده حساب میکنیم و میرویم پی کارمان. پهلوانان دیگری بلند میشوند.
پهلوان اسفندیار میگوید سکوت از ادب آنهاست. میگوید شما پیروز روز جشن باش.
سال پیش ظاهرا کشتیگیر روس پهلوان اسفندیار را زمین زده و زانویش را بهانه کرده است.
مکری عصبانی میشود از توهین به پهلوان اول.
سلمان میگوید بزرگترین تفریح سلطان در روز عروسی همین مصاف کشتی است.
به سیاوش میگوید اسم این کشتیگیر تازه را هم بنویس. سیاوش میگوید میتوانم اسم خودم را هم بنویسم؟ میخواهم بگویم نیازی به پهلوان اسفندیار نیست یک تازه قراول هم میتواند.
پهلوانان صلواتی میفرستند و آشتی برقرار میشود.
پهلوان بهادر پول را با بی ادبی پرت میکند. تا مرز عصبانیت و دعوا میروند که شازده بصیر ماجرا را میبندد. با سیاوش سرشاخ میشوند و برای هم کری میخوانند.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال جیران قسمت ۱۳ سیزدهم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران