رسم و رسومات کثیف عصر قاجار درباره بکارت دختران
دوره قاجار از عجیبترین دورههای تاریخی برای ایران است که بسیاری اتفاقات مختلف در این دوره شامل خاک ایران و مردم شد.
اما در این دوره رسوم ازدواج مردم نیز یک اتفاق جالب و پرحاشیه بود، در دوره قاجار بکارت دختر از اموری بود که مهمتر از اون برای دختر و خانوادهاش وجود نداشت.
🛎️ همین حالا روی این متن کلیک کنید، به تلگرام پندار سریال بیایید و سریال ببینید و در جریان حواشی باشید 🛎️وای به حال خانواده دختری که شب عروسی روسیاهی برایشان به بار آورده میشد.
اگر مشخص میشد دختر بکارت ندارد اولین آبروریزی که راه میافتاد بردن دستمال سفید که قرار بود به خون آغشته شده و به بستگان نشان داده میشد، در میان جمعیت بود تا مشخص شود که سفید بوده و فحش و ناسزایی نبود که با صدای بلند نثار خانواده دختر نشود.
پس از آن زنان حاضر در مجلس، عروس را از هجله بیرون کشیده، به میان مهمانها برده و به صورتش تف میانداختند و با طعنه به اینکه عروس نتوانسته آنها را رو سفید کند به صورتش ماست میمالیدند، موهایش را قیچی کرده و دور اطاق میچرخاندند.
یکی از مردان بالای پشتبام رفته و تشت میکوبید، تا کسانی که خبردار نشدهاند را خبردار کند.
سپس دو دسته از اقوام داماد از زن و مرد، به منزل عروس رفته و مردها تف به ریش پدر عروس انداخته، پیالهای آورده و در مقابل پدر عروس در آن مدفوع کرده، سپس زنها محتویات پیاله را مشت کرده و به سر و گیس مادر عروس میمالیدند در آخر عروس را با چادر وارونه سوار خر کرده و روانه خانه پدر میکردند.
در بین راه با داد و فریاد و ناسزا همه را خبردار میکردند که دختر بدون بکارت جایش بیخ ریش صاحبش است.
اما این تازه شروع ماجرا برای آن دختر بخت برگشته بود. از اینجا به بعد نوبت به پدر، برادر و خانواده عروس بیچاره میرسید که وارد عمل شوند. مرسوم بود پدر، برادران و دیگر مردان قوم و خویش دختر همان شب با چوب و چماق به جان دختر افتاده و او را میکشتند و جسد او را هم به طور معمول در گورستان خاک نمیکردند. در بیابانی به صورت ناشناس در چالهای او را خاک کرده و سر به نیست میکردند.
این را هم ببینید: احمدشاه قاجار و محمدحسن میرزا ولیعهدعده کمی که قادر به ریختن خون دخترشان نبودند، مجبور به ترک شهر و دیار خود شده و به صورت گمنام به شهر دیگهای میرفتند، چرا که در آن شهر دیگر کسی با آنها رفت و آمد نمیکرد.
عده اندکی هم جوانمردی کرده و نداشتن بکارت را به روی دختر نمیآوردند، دستمال را با خون خود رنگی کرده و مدرکی مبنی بر بکارت دختر ساخته و به بستگان نشان میدادند.
یکی از جوانمردانی که داستان آن دهان به دهان نقل شده، میرزا احمد عطار بود که سالها بعد زن و مردی داستان او را بازگو کردند. میرزا احمد جوانی بود که شب زفاف با چنین حالتی برخورد کرده و متوجه میشود عروس بکارت ندارد، دختر نالان و گریان به میرزا احمد نگاه میکند، میرزا احمد به دلداری و مدارا با دختر پرداخته و تلاش میکند با تحقیق و تجسس، علت نداشتن بکارت دختر را متوجه شود. که متوجه میشود دختر باردار نیز بوده و شاگرد قهوهچی به نام مهدی او را باردار کردهاست. بدون دست زدن به دختر و هیچگونه عکسالعمل به همه اعلام میکند که متوجه ناتوانی جنسی خودش شده، جلسه را به طریقی تمام و میهمانان را روانهی خانه میکند.
بیشتر ببینید:میدان اعدام تهران و تاریخچه و عکس آن در تهران قدیم
24 اردیبهشت 1401پرچم شیر و خورشید، ریشههای تاریخی و معنای واقعی آن
24 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیپس از یک هفته دختر را به همین بهانه طلاق داده و به خانه پدرش برمیگرداند.
پس از آن نزد شاگرد قهوهچی رفته، با تلاش و دخالت او را به خواستگاری دختر فرستاده و با قبول مخارج عروسی به صورت پنهانی عروس سابق را به پسر و فرزند را به پدرش میرساند.
اما طرف دیگر ماجرا، یعنی زمانیکه همه چیز عادی پیش رفته و مشکلی در بکارت دختر نبود، اگر داماد موفق به رابطه با دختر شده و همه چیز به صورت طبیعی اتفاق میافتاد، ینگه، که به زنی گفته میشد که عروس را برای شب زفاف آماده میکرد و اطلاعات لازم را در اختیارش میگذاشت، با شنیدن جیغی از عروس که خود ینگه به عروس آموخته بود. به داخل اطاق میپرید و مشغول جمع کردن دستمال خونی و نظافت دختر میشد.
این را هم ببینید: عکس لحظه دیدار سردار سپه و احمدشاه قاجار (پیش از به شاهی رسیدن رضاشاه)پارچههای روی تشک را شکافته و روکش آن را تعویض میکرد، اگر پیراهن پسر آلوده شده بود، پیراهن تمیز برایش گذاشته و اگر دختر از حال رفته بود زردهی تخم مرغ به او میخوراند.
در نهایت با تمامی مدارک و اسناد جمعآوری شده، خوشحال و خندان از اطاق بیرون آمده و به خانمها نشان میداد و با گفتن جمله، به کوری چشم دشمن، سرافرازی دختر را تحکیم میکرد.
اما اگر داماد نمیتوانست کار را به سرانجام برساند، بیآبرویی و فضاحتی دیگر اتفاق میافتاد. پس از آن لحظه داماد باید همهچیز را تحمل میکرد، از فرط خجالت قادر به نگاهکردن به صورت دیگران نبود و شنیدن سرکوفت، گوشه و کنایه برایش آغاز میشد. از جمله؛ “بیعرضه و بیکفایت هستی، حالا چه وقت زن گرفتن بود، کمرت بیل خورده بود باید دوک نخ جلویت بگذارند تا نخ بریسی، مردم میخواهند به کارشان برسند نمیتوانند از زندگیشان بگذرند و منتظر توانستن و نتوانستن تو باشند.”
اما اگر پسر بیعیب و نقص بود و دختر از سن کم و یا نپسندیدن داماد از نزدیکی ممانعت میکرد، ینگه داماد را صدا کرده و به او دستورالعمل میداد. مانند؛ “دختر را نوازش کن، با او بازی کن تا ترسش بریزد و به او امید بده، یا اینکه حرکات تحریکآمیز انجام بره تا نرم شود، بعد با عجله به سمتش برو و اعتنایی به گریه، زاری و التماس دختر نکن، کار خودت را انجام بده.”
اگر باز هم داماد موفق نمیشد، ینگه که پشت در اطاق ایستاده بود و قضایا را زیر نظر داشت، به داماد توصیه میکرد که اینبار کمی خشونت به خرج داده و اصطلاحا گربه را دم هجله بکشد و دختر را با سیلی، کتک، فحش و ناسزا وادار به نزدیکی کند. اگر باز هم گشایش صورت نمیگرفت و داماد به مراد و مقصود نمیرسید. ینگه آخرین ترفند را به کار میگرفت، دستهای دختر را به پهلوانش طناب پیچ کرده و مانع تقلا و ممانعت او میشد، سپس پاهای دختر را با طناب دیگری بسته و به دور گردن او میانداخت، به گونهای که دختر قدرت هیچگونه حرکتی را نداشت، سپس داماد را میآوردند و دختر همچون پرندهای که گرفتار شاهین شده بود، اسیر داماد میشد و به جز گریه و فریاد قادر به هیچ کار دیگری نبود.
نظارهگران نیز پشت در اطاق به تماشا ایستاده و از شنیدن گریه و زاری عروس دست و پا بسته که نشان از پیروزی داماد داشت، مسرور و شادمان بودند.
در نهایت اگر داماد به راحتی به عروس نزدیک شده بود، به آن “هلو برو تو گلو” گفته و اگر داماد اینکار را به دشواری انجام داده بود او را به طعنه “مشقت دیده” صدا میکردند. اگر داماد در حمله اول موفق به عزل بکارت میشد او را “شیر داماد” صدا کرده و اگر دفعات حمله تکرار میشد او را “دست و پا چلفتی” خطاب میکردند.
اگر داماد پس از چند مرتبه حمله موفق به عزاله بکارت نمیشد، مادر و خواهر داماد، تدابیری به کار میگرفتند تا همان شب او را داماد کرده و آبرویشان را حفظ کنند. از جمله اینکه سوره فلق، ناس، کافرون و توحید را نوشته، داخل آبی گذاشته و از داماد میخواستند با آن آب غسل کند. سوره “اذا جاء” را روی کاسه چینی نوشته و از داماد میخواستند که آن را لیس بزند. تبر بیدسته را در آتش داغ انداخته و به داماد میگفتند بر روی آن ادرار کند. سوره انشقاق نوشته و بر زیر شکم دختر میبستند.
از دیگر اعتقادات این بود که خونی که از عزاله بکارت عروس جاری شده، سیاهسرفه را درمان میکند و دست آلوده عروسی که از زفاف برگشته به صورت کسی کشیده شود باعث عزت و آبروی او خواهد بود. همچنین پیراهن چرک و خونی عروس را در آبی انداخته و با آن غسل میکردند و عقیده داشتند که باعث گشایش کسب و کار و بخت خواهد بود.
این بود رسم و رسومات عجیب دوره قاجار در مورد ازدواج.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: رسم و رسومات کثیف عصر قاجار درباره بکارت دختران
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران