قسمت ۷ سریال پزشک دهکده (دکتر شهر) Kasaba Doktoru
دکتر هاکان و تیمش با عجله دم در بیمارستان می آیند و دکتر بلنت و اکیپش را می بینند.دکتر هاکان که از دیدن آنها عصبانی شده می پرسد که برای چه به اولوچینار آمده اند؟هاکان با فخر می گوید که استاد یالچین سلام رساند و از این به بعد آنها هم در اولوچینار کنار آنها کار می کنند.هاکان رو به برک می گوید که پدرش خیلی او را دوست دارد و حاضر نشده که تنهایی او را به بیمارستان بفرستد.
🛎️ همین حالا روی این متن کلیک کنید، به تلگرام پندار سریال بیایید و سریال ببینید و در جریان حواشی باشید 🛎️بلنت می گوید که یالچین این تصمیم را برای سلامتی و بهبود بیمارستان گرفته است.هاکان از بلنت می خواهد که واقعیت را بگوید.بلنت به یاد می آورد که استاد یالچین به او گفته بود باید اکیپی تشکیل بدهد و به اولو چینار برود، در عوض وقتی که به جای ارول بنشیند به او مقام دکتر ارشد گوموشوک را می دهد.
بلنت می گوید که دیروز وقتی دکتر یالچین به بازدید بیمارستان آمده،متوجه شده که تنها چیزی که نیاز دارند تجهیزات نیست و آنها را به اینجا فرستاده.
Kasaba Doktoru Episode 7 English Subtitles
هاکان با عصبانیت به اتاقش می زود.تورگوت به دنبال او می رود و می گوید که یالچین برایشان دستیار فرستاده و نمی توانند بیرونشان کنند.هاکان با ارول تماس می گیرد.ارول می گوید که دیروز یالچین پیش او بوده برایش تعریف کرده که کمبود پرسنل دارند و همه چیز را می داند.هاکان به طعنه می گوید که مشخص است که یالچین او را خیلی دوست دارد.ارول که متوجه عصبانیت هاکان شده می گوید که کمبود تجهیزاتشان حل شده و اعتراضش برای چیست؟ هاکان می گوید که مبارک باشد و گوشی را قطع می کند.
لیلا و عمر در پاویون بیمارستان نشسته اند که مورات وارد می شود.لیلا او را در آغوش می گیرد و از اینکه به آنجا آمده ابراز خوشحالی می کند.مورات به لیلا گله می کند که پنج سال هیچ خبری از دوستانش نگرفته و در مواقع سختی باید اول به سراغ دوستش می آمد.
عمر از مورات می پرسد که طرف استاد یالچین است یا استاد هاکان؟مورات می گوید که طرف هیچکس نیست و فقط به او گفته اند که به این بیمارستان برای عمل ارول اعزام می شوند.
در همین زمان برک می رسد.او به عمر می گوید که امیدوار است اتفاق بد دیروز را فراموش کند و به آینده همکاریشان فکر کند.عمر می پرسد که چطور شده که پدرش حاضر شده او را به این بیمارستان بفرستد؟
برک به یاد می آورد که یالچین او را صدا کرده بود و گفته بود که باید به اولو چینار برود و اینبار عمر را شکست بدهد و بعد او را تبدیل به جوان ترین دکتر ارشد گوموشوک می کند تا جانشینش باشد.برک از خاطرات گذشته بیرون می آید و می گوید که پدرش مرد منصفی است و بین کسی فرق نمی گذارد.
بهار پیش مینه و پرستاران تحت نظر او می رود و می گوید که از این به بعد آنها هر دو پرستار ارشد هستند و باید او را از همه چیز مطلع کنند واگر نه به استاد بلنت اطلاع می دهد.سپس رو به پرستاران می گوید که آدم بسیار منظمی است و باید خودشان را با این وضعیت وفق بدهند.بعد از رفتن بهار،مینه که از رفتار بهار عصبانی شده به همه می گوید که نباید هیچ اشتباهی رخ بدهد.
احسان به دکتر بلنت بیمارستان را نشان می دهد و او را به اتاقش می برد.دکتر بلنت از همه چیز ایراد می گیرد، سپس به احسان می گوید که دکتر یالچین برای آینده او برنامه های بزرگ دارد و قرار است که او را مدیر هماهنگی بین بیمارستان اولوچینار و گوموشوک کند، در عوض او باید تمام جزئیات و خبرهای بیمارستان را به او اطلاع بدهد.
احسان خوشحال می شود و قبول می کند.بلنت به حرفهایش ادامه می دهد و می گوید که می خواهند به این بیمارستان نظم بدهند و افرادی با ذهنیت قدیمی مثل دکتر هاکان باعث عقب ماندگی بیمارستان شده اند و بعد از عمل ارول،دکتر هاکان از این بیمارستان می رود.
احسان می خواهد اعتراض کند،ولی بلنت می گوید که الان وقتش است که جبهه اش را انتخاب کند.احسان شوکه شده و نمی داند که چه بگوید.بلنت مقداری پول را در یک پاکت به او می دهد و می گوید که این اولین حقوقش است و یالچین شخصا آن را فرستاده.احسان وسوسه شده و از طرفی هم نمی خواهد که به دکتر هاکان خیانت کند و عذاب وجدان گرفته است.
این را هم ببینید: سریال روزگارانی در چوکوروا قسمت ۱۳۶ صد و سی و پنجاو چشمانش را می بندد و چند بار پیش خود تکرار می کند که همه چیز به خاطر بیمارستان اولوچینار است و پول را قبول می کند.
عمر در حیاط بیمارستان نشسته است و به دوستش کرم زنگ می زند و از او می خواهد که اطلاعات پرونده پزشکی مادرش را به او بدهد.
عمر وارد بیمارستان می شود که لیلا و بهار را می بیند که با هم صحبت می کنند.بهار به لیلا می گوید که از مرگ دکتر جنک خیلی ناراحت شده و وقت نکرده که به او تسلیت بگوید.لیلا تصادف را به یاد می آورد و چشمانش پر از اشک می شود.
بهار که از عمد می خواسته او را ناراحت کند معذرت می خواهد.عمر به یاد می آورد که در گذشته دکتر جنک و بهار را در حال صحبت با یکدیگر دیده بود و بهار به جنک می گفت که دو سال است معطل اوست،جنک در جواب بهار گفته بود که هرگز به او قول نداده است.
عمر بهانه ای می آورد و دکتر لیلا را همراه خود میبرد و در راه می گوید که مشخص است بهار ذات خوبی ندارد.
بکتاش در حال جارو زدن بیرون بیمارستان است که مردی که چاقو خورده و لباسهایش خونی است از او کمک می خواهد و بلافاصله بیهوش می شود.
بکتاش بیمار را کول می کند و داخل بیمارستان می برد.دکتر هاکان و تیمش بلافاصله خودشان را می رسانند.در همین زمان بیمار دیگری هم با مشکل سکته قلبی به بیمارستان آورده می شود.
یالچین در حال قدم زدن در راهروی بیمارستان است که عمر را می بیند و به او می گوید که خیلی با استعداد است و برایشان ارزشمند است.عمر می گوید که نمی داند بین استاد هاکان و استاد یالچین چه می گذرد و فقط برایش مهم است که کارش را انجام دهد.یالچین می گوید که یک طرف هاکان روانی و طرف دیگر نورچشمی جان یان،استاد یالچین،آنوقت او برایش مهم نیست طرف چه کسی باشد؟
عمر می گوید که یالچین پسر خودش را به او ترجیح داده،ولی هاکان با اینکه دوستش ندارد در زمان درست راه را به او نشان می دهد.یالچین می گوید که انگار او طرفش را انتخاب کرده است.
در همین زمان گوشی عمر زنگ می زند و او می رود.کرم پشت خط است و به عمر می گوید که اطلاعاتی که خواسته را برایش فرستاده،اما بهتر است که هر چه سریعتر مادرش را راضی کند که عمل شود.
عمر اطلاعات پزشکی مادرش را می خواند و به خاطر وضعیت بد مادرش گریه می کند.در همین زمان برک وارد اتاق می شود و دلیل گریه عمر را می پرسد.عمر گریه اش را انکار می کند.سپس به او می گوید که اگر یک بار دیگر با لیلا حرف از عشق و عاشقی بزند،هم سرش و هم دستش را می شکند.
برک جلوی او می ایستد و می گوید که خیلی وحشی شده و از این به بعد می خواهد هر وقت اعصابش خورد است با او دعوا کند؟عمر می گوید که برک فقط به پدرش تکیه کرده و و اگر نه خودش هیچی نیست.برک حرفهای پدرش که گفته بود باید عمر را شکست بدهد را به یاد می آورد و عصبانی می شود و مشتی به صورت عمر می زند.عمر هم متقابلا او را می زند و دعوا شروع می شود.
در همین زمان یکی از پرسنل که می خواسته آنها را صدا کند تا به کمک هاکان بروند وارد می شود و سریع به طبقه پائین پیش احسان می رود و خبر دعوا را می دهد.
احسان که با پلیس درباره مردی که چاقو خورده صحبت می کند با عجله به طبقه بالا می رود و آنها را از هم جدا می کند.در همین زمان لیلا هم می رسد و عمر را با خودش می برد.
بیشتر ببینید:دو بازیگر جدید برای سریال سیب ممنوعه
12 اردیبهشت 1401سریال رویاها و واقعیتها قسمت ۲۴ بیست و چهارم
11 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیچند دقیقه بعد،عمر،لیلا و برک به اورژانس می روند.هاکان در حال تقسیم وظایف است که بلنت می رسد.او می گوید که عملی که می خواهند انجام بدهند
خیلی پیشرفته است و بهتر است که بیمار را به بیمارستان دیگری ببرند.هاکان می گوید که جراحی ارول هم قرار است در همین بیمارستان انجام بشود و تجهیزات لازم را دارند.یالچین می گوید که بدون رضایت شخصی بیمار یا یکی از نزدیکانش نمی توانند جراحی ستون فقرات را انجام بدهند.هاکان می گوید که نمی تواند اجازه بدهد بیماری جلوی چشمش بمیرد.لیلا در دعوای آنها دخالت می کند و می گوید که طبق یکی از تبصره های قانونی وقتی که خطر مرگ یا قطع عضو بیمار را تهدید می کند، می توانند بدون رضایت بیمار را عمل کنند.
این را هم ببینید: سریال تشکیلات قسمت ۴۶ چهل و ششمهاکان خوشحال می شود و به برک دستور می دهد که جراحی را انجام بدهد و عمر هم دستیارش شود.عمر اعتراض می کند.هاکان که متوجه دعوای بین آنها شده با لبخندی تمسخر آمیز می گوید که خودش دستیار برک می شود.
لیلا به همراه مینه و یک پرستار دیگر در حال بردن بیمار به اتاق عمل است که بانداژ زخم روی مچ دستش می افتد.او به پاویون می رود تا پانسمان دستش را عوض کند.در همین زمان برک وارد اتاق می شود و به لیلا کمک می کند.عمر هم می رسد و آن دو را کنار هم می بیند.لیلا برای عمر توضیح می دهد که فقط می خواهند پانسمان دست او را عوض کنند.عمر به طعنه می گوید که خوش باشند و می رود.
یالچین با بلنت به رستوران برای ناهار می روند.بلنت به یالچین می گوید که وقتی هاکان آنها را مقابل خودش دیده شوکه شده است و می خندد.
یالچین می گوید که می خواهد هاکان را تنها و بدون گروهش گیر بیاورد.بلنت می گوید که حتما همین می شود و از همین الان احسان طرف آنهاست.یالچین می پرسد که عمر طرف چه کسی است؟بلنت می گوید که عمر میانه است ولی امروز وقتی که هاکان از او خواست که دستیار برک شود خیلی از دست او ناراحت شد.
یالچین می گوید که هاکان قصد دارد که اطمینان برک را جلب کند و برای همین امروز او را مسئول جراحی کرده است.در همین زمان مینه به یالچین زنگ می زند و از او می خواهد که دیگر با او تماس نگیرد.یالچین از او می خواهد که به هتل برای دیدنش بباید.مینه قبول نمی کند و می گوید که حتی صحبت تلفنی با او هم برایش سخت است.یالچین می گوید که یا به هتل بیاید یا او برای صحبت یه بیمارستان می آید.
در بیمارستان،لیلا پیش مورات می رود و حال بیماری که امروز سکته کرده بود را می پرسد.مورات می گوید که شرایط قلبی فعلا نرمال است،ولی احتمال اینکه به هوش بیاید و بتواند باز هم راه برود خیلی کم است.لیلا می پرسد که hyc انجام داده اند؟مورات می گوید که وقتی با دختر بیمار صحبت کرده متوجه شده که مشکل مالی دارند و با خود گفته که شاید نتوانند از پس هزینه درمان بربیایند.
لیلا پیش فریحا،دختر بیمار می رود و می گوید که شرایط پدرش خوب است ولی احتمالا در بیست و چهار ساعت آینده ایست قلبی می کند،ولی می توانند با hyc کاری کنند که به بیمار فشار کمتری وارد شود و خطر را رد کند.
فریحا که در حال گریستن است بلافاصله حرف لیلا را قبول می کند.لیلا می گوید که هزینه درمان آزاد است و باید از یک بانک وام بگیرند.
فریحا می گوید که حقوق می گیرد و اگر درمان را قسطی کنند می تواند هزینه را بپردازد و طلاهای عروسیش را هم می فروشد.لیلا پیش احسان می رود و از او می خواهد که به بیمارستان اصلی نامه بزند و از آنها اجازه درمان را بگیرد و هزینه را هم قسطی کند.
احسان آشفته می شود و می گوید که حتما قبول نمی کنند و این دختر را هم نمی شناسند و ممکن است که پول را پس ندهد.لیلا می گوید که نمی توانند اجازه بدهند که بیمار جلوی چشمشان بمیرد.
برک با یکی از پرستاران که قبلا پدرش را نجات داده در حال صحبت است و از او می پرسد که دست لیلا برای چه زخم شده؟پرستار می گوید که اینطور شنیده که مدتی قبل لیلا رگش را زده و از آن زمان هر چند وقت دستش مشکل پیدا می کند.
مدتی بعد در اتاق جراحی،عمل شروع می شود و هاکان به عنوان دستیار برک کنار او می ایستد.در همین زمان عمر وارد می شود و می خواهد که وظیفه دستیاری را به عهده بگیرد،ولی هاکان قبول نمی کند و او را بیرون می فرستد.
این را هم ببینید: سریال سه سکه قسمت ۱۸ هجدهملیلا یکی از تجهیزات بیمارستان را با عجله به اتاق مردی که سکته کرده می برد و از مورات می خواهد که کمکش کند.مورات می گوید که اینکار غیر قانونی است و قبلا هم به خاطر همین کار تنبیه شده اند.لیلا می گوید که نمی تواند اجازه بدهد که فردی جلوی چشمانش بمیرد.در همین حین سرپرستار بهار آنها را می بیند.
مینه با عصبانیت به هتل برای ملاقات با یالچین می رود.یالچین از او می پرسد که هاکان دوستش دارد؟مینه می پرسد که با او چه کار دارد؟یالچین می گوید که از این بعد قرار است او را اذیت کند و اگر کاری نکند که جلوی جراحی گرفته شود بعدا مجبور می شود به او التماس کند.آرزو آن دو را در حال صحبت با یکدیگر می بیند و از آنها عکس می گیرد.
فردی به طور مشکوکی وارد بیمارستان می شود.او که از اعضای مافیاست می خواهد با چاقو به فردی که امروز برای جراحی آمده حمله کند ولی در همین زمان پلیس می رسد و نمی تواند.
برادر فریحا همراه همسرش به بیمارستان می آید و با عصبانیت سر او فریاد می زند و می گوید که اصلا برای حمله قلبی پدرشان ناراحت نیست و باید اجازه می دادند که او با آرامش بمیرد.او و همسرش می گویند که حاضر نیستند هزینه ای برای درمان پدرشان بدهند و می روند.فریحا در حالیکه گریه می کند می گوید که خودش به تنهایی هزینه را خواهد داد.
احسان می رسد و از مورات می خواهد که فورا لیلا را خبر کند و مسئولیت این وضعیت گردن اوست.
لیلا به پاویون می رود و عمر را می بیند.او کنار عمر می نشیند تا زخم کنار لب او را مرهم بگذارد.عمر می گوید که مادرش سرطان کبد دارد و در حال مردن است.سپس شروع به گریستن می کند.لیلا او را در آغوش می گیرد و دلداری می دهد.در همین زمان مورات می آید و به لیلا می گوید که به دردسر افتاده اند.
لیلا پیش احسان و فریحا می رود.احسان می گوید که همه اش تقصیر اوست و اگر فریحا نتواند هزینه درمان را بپردازد او باید پول را بدهد.بلنت که قضیه را می شنود بلافاصله با یالچین تماس می گیرد و می گوید که لیلا بدون رضایت خانواده بیمار hyc انجام داده و می توانند پرونده تجسس باز کنند و او را به سمت خودشان بکشند.
چند دقیقه بعد بلنت پیش احسان و لیلا می رود و می گوید که دکتر یالچین دستور داده به خاطر لیلا هزینه درمان را بیمارستان بپردازد و مشکل حل شود.همه خوشحال می شوند و تشکر می کنند.
عمر به توالت برای شستن دستش می رود که فردی که عضو مافیاست هم به آنجا می آید.عمر چاقو را در جیب او می بیند و به یاد می آورد که لیلا گفته بود فردی که زخمی شده عضو مافیاست.او با عجله پیش احسان می رود و خبر را به او می دهد.احسان با پلیس تماس می گیرد و همراه نگهبانها به راه می افتد تا اتاقهای مخفی بیمارستان را بگردد.
مردی که عضو مافیاست لیلا را گروگان میگیرد و از او می خواهد که او را به اتاق جراحی ببرد.
عمر وارد اتاق جراحی هاکان می شود و خبر می دهد فردی که بیمار را زخمی کرده داخل بیمارستان است.هاکان از او می خواهد که بیرون برود و حضور او برای آنها فایده ای ندارد.
در همین زمان لیلا به همراه مافیا وارد اتاق جراحی می شود.مرد می گوید باید جراحی را متوقف کنند،و اگر نه لیلا را می کشد.
هاکان قبول نمی کند.مرد در حالیکه گریه می کند می گوید فردی که در حال تلاش برای نجات او هستند به همسر و دختر او تجاوز کرده،ولی فقط سه سال به زندان رفته و توانسته فرار کند،او هم به سختی پیدایش کرده تا تقاص کارهایش را از او بگیرد.هاکان می گوید که اول جراحی انجام شود و بعد هر کاری خواست با بیمار بکند.عمر که یک چاقوی جراحی در دست دارد سعی می کند که به گروگان گیر نزدیک شود.
پزشک ارشد موفق می شود که با پلیس تماس بگیرد و آنها هم پشت در اتاق عمل جمع می شوند.ناگهان برک گروگان گیر را هول می دهد و لیلا می تواند فرار کند.گروگان گیر با چاقویش ضربه ای به عمر که در همان نزدیکی ایستاده می زند و خون او روی زمین می ریزد.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت ۷ سریال پزشک دهکده (دکتر شهر) Kasaba Doktoru
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران