سریال نوبت لیلی قسمت ۸ هشتم

روح‌انگیز همراه کودکی لیلی در رستوران کنار جاده‌ای نشسته‌اند، روح انگیز با گوشی صحبت می‌کند و از تارا می‌خواهد مراقب خواهرش باشد و نگذارد با فرشید بیرون برود.

لیلی صبحانه نمی‌خورد و می‌گوید خوابش می‌آید، او از مادرش می‌پرسد چرا داریم به آنجا می‌رویم، مادرش می‌گوید برای شناخت گذشته، چون گذشته، هنر و تاریخ چیزی‌ست که لیلی اتحاد را ساخته است، آنها به هفت پیکر می‌روند که بهرام گور کولی‌ها را به آنجا برده و پس از آن آنها به همه جای دنیا رفته و هنر خود را به نمایش گذاشته‌اند.

سپس روح‌انگیز شعری از کتاب لیلی و مجنون نظامی می‌خواند که در آن نام لیلی آمده، لیلی می‌گوید پس علت انتخاب اسمش این است، روح‌انگیز می‌گوید زمانی که خواهران لیلی مدرسه بوده و پدرش پی مکاشفات فضایی، او دردش گرفته و امیدی نداشته که در رویا کسی را دیده که لیلی را بدستش داده و گفته نام او لیلی‌ست.

فیلم شروع می‌شود، در تیتراژ لیلی می‌خواهد نگارگری را کامل کند و مانند لیلی بتواند کسی را بازگرداند و انتخابش مادرش است.

امید فیلمی از تلویزیون تماشا می‌کند که در آن لیلی بازیگر تئاتر است، گویا یک شب لیلی قهر کرده و تئاتر را کنسل کرده‌اند، میزان پاک می‌گوید چهل سال است که درگیر عشقی یک طرفه‌ است اما بیان نکرده تا با او دوست بماند و گاهی او را ببیند و هم کلام شود. با شناختی که از او داشته می‌دانسته اگر به او بگوید دیگر هرگز او را نخواهد دید. سپس می‌گوید، مردن در خیلی از راه‌ها به زندگی انسان معنا می‌دهد اما هیچ چیز در دنیا ارزش خودکشی ندارد. برخی انسان‌ها در کل زندگی بدنبال سایه هستند، آنها باید چراغ خود را پیدا کنند.

امید می‌گوید می‌داند چراغش چیست. او می‌خواهد تئاتر هفت پیکر را کار کند. میزان پاک تایید می‌کند گاهی از دست دادن لازمه بدست آوردن است.

میزان پاک در گفتگو با محبوبه یادآور می‌شود که آنها به تئاتر امید رفته و زمانی که دیده‌اند حال او خوب نیست و پدر و مادرش شهرستان هستند، او را به مرکز آورده‌اند و امیدوار است محبوبه این را برای همایون توضیح دهد.

این را هم ببینید:  سریال جیران قسمت ۱۱ یازدهم

همایون اتحاد و لیلی بدنبال کشف رازهای خاندان ظلّی هستند، همایون می‌گوید تاریخ پر از اتفاقاتی‌ست که جز با نیروهای غیرطبیعی ممکن نیست مانند عجایب هفت‌گانه و اهرام ثلاثه مصر، کاغذ نیز همانگونه بوجود آمده و باید رمزش پیدا شود. لیلی می‌گوید با او موافق است فقط از نظر او بعد معنوی دارد، بنابراین فقط باید خواهرانش را راضی کنند.

همایون می‌گوید بلقیس به دنیای موازی رفته، آنجا عاشق شده و همان‌جا مانده و برنگشته است. لیلی می‌گوید باید به بالکان برود، همایون می‌گوید کتاب را خوانده و دیوانه شده است. لیلی می‌گوید دیوانه بوده اما موضوع اصلی کتاب نیست، دنباله طرخی‌ست که در فرش اطاق بلقیس دیده‌اند. هفتاد سال پیش دختری با ظاهر لیلی آخرین عضو از قبله‌ای که آن کاغذ متعلق به آنهاست، تصویری از خود کشیده و به عاشق خود داده و به بالکان رفته است. همایون می‌گوید شاید او به گذشته رفته، لیلی می‌گوید حتی اگر دنیای موازی‌اش باشد تاثیری در اصل مطلب ندارد و او و پدرش در یک تیم هستند.

به کودکی لیلی می‌رویم زمانی که لیلی می‌گوید این کاغذ خاص است نه پاره شده و نه می‌سوزد و اگر آرزویی در آن بنویسی برآورده می‌شود. مادرش می‌گوید لیلی هوایی شده و می‌خواهد قاطی کولی‌ها برود و برقصد. او از همسرش می‌خواهد افرادی که از ارتش برای جاده‌سازی آمده‌اند را دعوت کند به ماهیگیری، تا شاید صاحب داماد افسر شوند.

خانواده همسر خواهر لیلی آمده‌اند و همایون از راه انداختن بازار مکاره در جشن تابستانی کولی‌ها می‌گوید.

روح انگیز می‌گوید از کولی‌ها متنفر است و یکی از خواهران لیلی می‌گوید عاشق مسافرت با آنهاست و مادرش می‌گوید افسران ارتش نیز با خانواده در حال مسافرت هستند. کولی‌ها مشغول نواختن، رقصیدن و بندبازی و شعبده‌بازی هستند. روح‌انگیز از سوراخ سعی می‌کند بانوی کولی که لیلی می‌گوید چشمان زیبایی دارد اما نقاب می‌زند را ببیند، اما زن متوجه شده و روح‌انگیز را می‌ترساند.

این را هم ببینید:  زمان پخش برنامه مهمونی ایرج طهماسب

همایون و روح‌انگیز روی تراس نشسته‌اند، همایون از زیبایی او تعریف می‌کند و می‌گوید آخرین بار قبل از تولد لیلی اینگونه زیبا بوده است، روح‌انگیز می‌گوید آن زمان هم اشتباه کرده چون برای دست تنها بچه بزرگ کردن، یکی هم زیاد است.

بیشتر ببینید:

بهترین کانال تلگرام دانلود سریال ایرانی

26 اردیبهشت 1401

سریال راز بقا قسمت ۱۰ دهم

13 اردیبهشت 1401 قبلی بعدی

لیلی سفره صبحانه چیده است، خواهرانش آمده و شاکی هستند که ارثیه را می‌خواهند چون به پرتو بدهکار هستند، لیلی به تارا می‌گوید چون پرتو به تمنا علاقه دارد، تمنا به او وعده دهد تا منتظر بماند، تمنا می‌گوید آوار شدن پرتو روی او بدلیل نگارگری روزهای آخر مادرشان است، پس تمنا موافق است راز را کشف کنند. اما او با پرتو بازی نخواهد کرد، واقعا زن او خواهد شد.

لیلی امیر را دیده و حال امید را می‌پرسد، امیر می‌گوید روز اول تئاتر او را قال گذاشته و تئاتر او زمین خورده است حالا چرا حالش را می‌پرسد. لیلی می‌گوید امید جلوی همه در میکروفون گفته او را دوست دارد و پس از اعتراض لیلی گفته او بازیگر تحفه‌ای نیست، او هم تئاتر را ترک کرده، تقصیر امید بوده که دکور را پایین آورده، او می‌گوید تا به امید لبخند زده او هوا برش داشته، امیر می‌گوید امیدوار است آنقدر عمر کند که تنها ماندن انسان خودمحوری مانند لیلی را ببیند.

لیلی سر خاک مادرش می‌رود، می‌گوید بی‌رحمی است که او را خودخواه بدانند، او می‌ترسد. روزهای آخر را دوره می‌کند از عروسی ترمه تا قصر شازده.

ترمه به او می‌گوید مادرش به او می‌گفته خاص است تا عذاب وجدان خودش را کم کند، چون او پسری به نام تورج می‌خواسته اما لیلی به دنیا آمده است. پدرش گفته نامش تفلون باشد. لیلی می‌گوید روزی می‌آیی و واقعیت را به آنها می‌گویی.

لیلی شاهنده که در مدرسه معماری رم درس خوانده را جلوی در خانه می‌بیند، او که برای پیگیری سفارشش به تارا زنگ زده بود وقتی متوجه می‌شود درگیر لوله‌کش است می‌پرسد برای تعمیر لوله آمده بود. گویا خاطرخواه تارا است.

این را هم ببینید:  سریال نوبت لیلی قسمت ۳ سوم

تارا برای سردرد لیلی دمنوش بابونه و به‌لیمو درست می‌کند، لیلی می‌گوید شبیهه داستان بی‌رخی که مادرشان برایشان تعریف می‌کرد در کتاب نیز هست.

کتاب مربوط به صد و اندی سال پیش است و از جهاتی به خانواده آنها شباهت دارد.

شب لیلی در حیاط سراغ تمنا می‌رود، می‌گوید کتاب برایش مهم است، احساس می‌کند در جایی خطوط به هم متصل می‌شوند، مانند هفت پیکر، بهرام گور، بالکان و …او می‌گوید اطلاعات زیادی راجع به نویسنده پیدا نکرده، متنی پیدا کرده که به زبان فرانسه است.

تمنا متن را خوانده و برای لیلی ترجمه می‌کند، می‌گوید سبک نویسندگی او عرفانی بوده و به تاریخ جزئیاتی را اضافه می‌کرده که مشخص نیست واقعی‌ست یا داستان. موضوعات مورد علاقه او کنترل زمان، نامیرایی، سحر و جادو. او دیده نشده و برای دریافت جایزه هم نرفته است.

تنها یک عکس موجود است که به او نسبت داده‌اند. یک مصاحبه مکتوب از او موجود است که مربوط به دو سال پیش از مرگ اوست و در آن گفته اجداد او ایرانیانی بوده‌اند که به تونس مهاجرت کرده‌اند.

لیلی با دوستان کتاب‌خوانش تماس گرفته و در رابطه با نویسنده‌ای به نام القیروانی می‌پرسد.

فاخر کتاب‌ها و آثار تاثیر گرفته و تمام اطلاعاتی که راجع به قیروانی‌ست را پیدا کرده و به شخصی (لادن مستوفی) ارائه می‌دهد، اما نوبت لیلی جزو آنها نیست، شخصی به نام دکتر مجتهدی که فوت کرده، قبل از مرگ قیروانی با او ملاقات کرده و خانم از فاخر آدرس او را می‌خواهد.

آرش سراغ فاخر می‌رود، او را به داخل ماشین می‌کشد و می‌پرسد چرا سراغ اتحاد رفته، او قرار بوده آمار تئاتر لیلی را دربیاورد. فاخر می‌گوید لیلی را تعقیب می‌کرده که پس از بانک به مغازه پدرش رفته، او رفته خانه را بگردد که آرش هم با لباسی عجیب آنجا بوده، اما آرش می‌گوید خانه بوده و بی‌اطلاع است.

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: سریال نوبت لیلی قسمت ۸ هشتم