افشاگری‌های نویسنده انگلیسی درباره تحریف و ریشه واقعی جنگ صلیبی

افشاگری‌های نویسنده انگلیسی درباره تحریف و ریشه واقعی جنگ صلیبی
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: پیتر فرانکوپن نویسنده جوان انگلیسی چندسالی است به‌واسطه ترجمه آثارش در ایران معرفی شده و مخاطبانی پیدا کرده است. شهرت او در نوشتن کتاب‌های انتقادیِ تاریخی درباره تاریخ جهان، جاده ابریشم و جنگ‌های صلیبی است. «راه‌های ابریشم (تاریخ جهان از دیدگاهی نو)»، «راه‌های ابریشم نو؛ اکنون و آینده جهان» به‌عنوان دنباله کتاب اول و «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» ازجمله آثار این‌نویسنده هستند که در ایران ترجمه و منتشر شده‌اند.

مهرماه سال ۱۴۰۰ بود که «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» که نگاهی انتقادی و افشاگرانه به ثبت تاریخ اولین‌جنگ صلیبی مسیحیان و مسلمانان دارد، با ترجمه حسن افشار توسط نشر مرکز منتشر شد. همان‌طور که می‌دانیم با وقوع اولین‌جنگ صلیبی، پس از ۴۵۰ سال که شهر اورشلیم در اختیار مسلمانان بود، به دست مسیحیان صلیبی افتاد. پیتر فرانکوپن درباره این‌واقعه، پیشینه‌ها و تبعات آن، کتاب بی‌تعارفی نوشته و به برخی منابع تاریخی غربی مانند کتاب «آلکسیاد» انتقاد کرده که مطالب غیرواقعی و نادرستی را منتقل کرده‌اند. او می‌گوید «آلکسیاد» تکلف‌آمیز و پرتناقض و آبستن معانی نهفته است و از زمان نوشته‌شدنش تا امروز، خوانندگانش را گیج و گمراه و سردرگم کرده است.

در مطلبی که در ادامه می‌آید، کتاب «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» و نگاه نویسنده‌اش را نقد و بررسی می‌کنیم؛

* ریشه واقعی جنگ صلیبی اول در کجاست؟

پیشگفتار و بهانه شروع بحث کتاب، سخنرانی روز ۲۷ نوامبر ۱۰۹۵ میلادی (۴۸۸ هجری قمری) پاپ اوربان دوم در شهر کلرمون است که گفت به خواست خدا خلیفه کل عالم، به‌عنوان رسول او بین مردم آمده تا پیامش را ابلاغ کند و از قومی مطرودی صحبت کرد که همان‌ترک‌های شرق (سلجوقیان روم) بودند که هرکس به جنگشان برود، آمرزش ابدی خواهد یافت. رفتن به این‌جنگ به‌عنوان «جهاد با بربرها» مطرح شد و پاپ اعظم اعلام کرد کسی که به این سفر برود همه گناهانش بخشوده می‌شود. چهارسال بعد هم سپاه شهسواران مسیحی در اول ژوئیه ۱۰۹۹ (۴۹۲) پای دیوارهای اورشلیم بودند.

پیتر فرانکوپن می‌گوید از ۷۰ تا ۸۰ هزار سربازی که از سراسر اروپا به‌سمت اورشلیم حرکت کردند، بیش از یک‌سوم به دیوارهای اورشلیم نرسیدند. او این‌مطلب را هم در کتاب پیش رو دارد که عامل اصلی لشکرکشی به اورشلیم، نه شخص پاپ، بلکه امپراتور کنستانتیوپل آلکسیوس کمننوس اول در شرق بود. این‌پژوهشگر، آلکسیوس کمننوس را به‌عنوان مردی معرفی می‌کند که بین سقوط امپراتوری و نجاتش ایستاده بود. آلکسیوس برای شروع جنگ صلیبی اول، از پاپ درخواست کمک کرد و اوربان هم بی‌درنگ واکنش نشان داد و اعلام کرد که راهی شمال، فرانسه خواهد شد تا برای کمک به امپراتور نیرو گرد آورد. فرانکوپن می‌گوید این‌درخواست کمک آلکسیوس بوده که جنگ صلیبی اول را برافروخت.

«اما واقعیت چیز دیگری بوده. کمک‌خواهی او آخرین فریاد مذبوحانه حاکمی بوده که دولت و امپراتوری‌اش فاصله‌ای با سقوط نداشته است.» این‌نویسنده در پیشگفتار کتابش گفته روایت جنگ صلیبی از قدیم، تحت سیطره راویان غربی بوده و شروع جنگ مربوط به مقطعی است که امپراتوری بیزانس بر اثر فروپاشی نظامی، جنگ داخلی و کودتاهای پیاپی به زانو درآمده بود نویسنده «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» از پیامدهای فراخوان پاپ صحبت کرده و می‌گوید جنگ صلیبی اول را معمولاً پیامد این‌فراخوان می‌دانند اما این قصه‌ای است که در همان سال ۱۰۹۹ ساخته و به‌طور مشابه و کمابیش یکسان مورد استفاده نویسندگان، نقاشان و فیلمسازان غربی قرار گرفت. فرانکوپن می‌گوید «ریشه‌های واقعی جنگ در وقایعی نهفته بود که اواخر قرن یازدهم در کنستانتینوپل و پیرامونش رخ داد.» (صفحه ۷) و سعی می‌کند در کتاب خود نشان دهد ریشه‌های جنگ صلیبی اول نه در غرب امپراتوری روم که در شرق آن یعنی در بیزانس بود.

فرانکوپن می‌گوید تاریخ جنگ صلیبی تحریف شده و در گذشته این‌تصور وجود داشت که امپراتورِ بیزانس با جاه‌طلبی و فرصت‌طلبی، از موضع قدرت برای بازپس‌گیری آسیای صغیر، از غرب کمک نظامی خواسته است. «اما واقعیت چیز دیگری بوده. کمک‌خواهی او آخرین فریاد مذبوحانه حاکمی بوده که دولت و امپراتوری‌اش فاصله‌ای با سقوط نداشته است.» (صفحه ۹) این‌نویسنده در پیشگفتار کتابش گفته روایت جنگ صلیبی از قدیم، تحت سیطره راویان غربی بوده و شروع جنگ مربوط به مقطعی است که امپراتوری بیزانس بر اثر فروپاشی نظامی، جنگ داخلی و کودتاهای پیاپی به زانو درآمده بود.

در بستر جنگ صلیبی اول، اندیشه‌ها و ساختارهایی رویید که اروپا تا زمان اصلاح دینی از آن‌ها شکل گرفت. فرانکوپن این‌جنگ را فرآورده ناهمسازی و چنددستگی می‌داند و می‌گوید در آن‌مقطع از تاریخ غرب، همه سران اروپا در تلاش حکومت پاپ هم برای تحمل مرجعیت‌اش، هم در امور دنیوی، حداقل یک‌بار توسط او تکفیر شده بودند. همچنین در اواخر قرن یازدهم میلادی، تفرقه در درون کلیسا هم بیداد می‌کرد و دو نفر ادعای پاپی داشتند. اشاره نویسنده کتاب به دوران پاپ گرگوری هفتم و پاپ کلمنت با مذهب ارتدوکس به‌عنوان رقیب است. در آن‌برهه دستگاه پاپی دچار بلاتکلیفی و سردرگمی بود.

در ابتدای امر رم و کنستانتینوپل در کنار انطاکیه و اسکندریه و اورشلیم پنج مقر اصلی مسیحیت بودند که با استیلای مسلمان بر سه‌شهر آخر در سده هفتم، دو شهر اول اهمیت بیشتری پیدا کرده و چشم‌وهم‌چشمی بی‌پایانی بین‌شان شروع شده بود. خلاصه این‌که چندسده پیش از شروع جنگ اول صلیبی، رابطه شکرآب کلیسای شرق و غرب یعنی کنتستانتینوپل و روم، باعث شده بود شرایط آشفته و پریشانی بر اروپا حاکم باشد. با بیان این‌مسائل است که پیتر فرانکوپن می‌گوید می‌توان علت فراخوان جنگی پاپ اوربان را درک کرد چون منابع معاصر با اواخر سال ۱۰۹۵ و اوایل ۱۰۹۶ جای تردید باقی نمی‌گذارند که پاپ توجه عموم مردم را به رنج مسیحیان در آسیای صغیر و مظلومیت کلیساها در شرق (کلیساهایی که به ناچار از مناسک یونانی پیروی می‌کردند) جلب کرد. این‌نویسنده، علت این‌چرخش کامل پاپ اوربان در روابط بین روم و کنستانتینوپل را تکاپو برای در اختیار گرفتن کل کلیسا در اواخر قر یازدهم به‌ویژه در تضعیف موقعیت اوربان در غرب جستجو کرده است.

مولف «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» معتقد است ریشه‌های جنگ صلیبی را نباید در کوه‌پایه‌های مرکز فرانسه، بلکه باید در پایتخت امپراتوری بیزانس (کنستانتینوپل) جستجو کرد. چون در آن‌زمان امپراتوری بیزانس در آستانه فروپاشی بود و نیاز به کمک فوری داشت. پاپ اوربان هم به پیامدهای لبیک به امپراتور اندیشید. درنتیجه فرصت را برای این‌که یک‌بار برای همیشه کلیسا را یک‌پارچه کند، مغتنم دید و به فرانسه رفته و آن‌سخنرانی مورد اشاره را ایراد کرد تا مردم مسیحی را به جنگ با بربرهایی که زندگی را بر مسیحیان جهنم کرده بودند، تهییج کند. فرانکوپن در فصل هفتم کتابش با عنوان «پاسخ غرب» می‌گوید جنگ صلیبی از هوای نفس، غیرت دینی و شوق ماجراجویی تغذیه شد و بسیاری از شرکت‌کنندگان در آن، فریب اصرار مجات‌کننده اوربان بر لزوم ادای تکلیف مسیحی و وعده آمرزش الهی را خوردند.

سخنرانی حماسی و فراخوان پاپ اوربان دوم برای فراخوان جنگ صلیبی اول

* واقعیت از چه قرار است؟

جالب است که طبق اسناد و مدارکی که پیتر فرانکوپن در کتابش ارائه کرده، می‌گوید واقعیت امر این است که آسیای صغیر در دهه ۱۰۸۰ ثبات نسبی داشته و حتی در نیمه نخست حکومت الکسیوس، بیزانس و ترکان روابط گرم و سازنده‌ای داشته‌اند. البته روابط سیاسی و نظامی مسیحیان و مسلمانان، اواخر قرن یازدهم در روندی مارپیچ رو به تیرگی گذاشت؛ اما نه با کشمکش ناگزیر بین دو تمدن متعارض. فرانکوپن می‌گوید در آن‌برهه امپراتوری بیزانس هنوز به خوبی بر آسیای صغیر مسلط بود و قرینه‌ای در منابع تاریخی نیست که نشان دهد ترکان در آن‌دوره مساله بزرگی برای غربی‌ها بوده باشند. در واقع بیش از آن‌که امپراتوری بیزانس، دغدغه ترکان را داشته باشد، دغدغه اشراف بیزانسی را داشت که یک‌دهه پیش‌تر سر به شورش برداشته بودند و امپراتور نوپا این‌نگرانی را داشت که مبادا هنگامی که به جنگ نرمان‌ها و پشنگ‌ها در غرب اروپا می‌رود، اشراف زیرپایش را در شرق (کنستانتینوپل) خالی کنند. به‌همین‌دلیل هم با یک‌خان ترک به‌نام سلیمان هم‌پیمان شد.

در ادامه، سلیمان نماینده امپراتور در غرب آسیای صغیر شد؛ با این‌وظیفه که مانع از دست‌اندازی‌های افراد خود و دیگر ترکان منطقه به خاک امپراتوری بیزانس شود. سلیمان هم‌پیمان وفاداری برای امپراتور بیزانس بود و باعث شد یورش‌های ترکان به قلمرو او پایان پیدا کند. فرانکوپن می‌گوید توافق آلکسیوس و سلیمان در حالی‌که امپراتوری از غرب در آستانه فروپاشی بود، شالوده‌ای برای ثبات در آسیای صغیر شد.

با عهدنامه‌ای که سال ۱۰۸۱ بین امپراتور آلکسیوس و سلیمان بسته شد، سلیمان عملاً کارگزار او شد و نقاط راهبردی مهم آسیای صغیر را برایش تصرف کرد. فرانکوپن با اشاره به از دست رفتن نیقیه می‌نویسد: «این‌واقعیت که هیچ‌کس جز خود امپراتور آلکسیوس کمننوس اول مسئول از دست رفتن نیقیه نبود، این‌ادعای محتاطانه و مکرر کتاب «آلکسیاد» را که سرتاسر آسیای صغیر بیش از حکومت او از دست رفته بود پاک از درجه اعتبار ساقط می‌کند.» نویسنده کتاب «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» می‌گوید با عهدنامه‌ای که سال ۱۰۸۱ بین امپراتور آلکسیوس و سلیمان بسته شد، سلیمان عملاً کارگزار او شد و نقاط راهبردی مهم آسیای صغیر را برایش تصرف کرد. فرانکوپن با اشاره به از دست رفتن نیقیه می‌نویسد: «این‌واقعیت که هیچ‌کس جز خود امپراتور آلکسیوس کمننوس اول مسئول از دست رفتن نیقیه نبود، این‌ادعای محتاطانه و مکرر کتاب «آلکسیاد» را که سرتاسر آسیای صغیر بیش از حکومت او از دست رفته بود پاک از درجه اعتبار ساقط می‌کند.» (صفحه ۴۱) فراز دیگری از این‌همین‌صفحه کتاب هم شامل توضیح تکمیلی در این‌باره است: «هنگامی که اکهارد رئیس دیر آپورا شنید امپراتور نیقیه را تسلیم ترکان کرده است خشکش زد و گفت واگذاری آن جواهر مسیحیت جنایت نفرت‌انگیزی است که آلکسیوس مرتکب شده. اما او موقعیت را به درستی درنیافته بود و گمان می‌کرد آلکسیوس زمانی بعد از سال ۱۰۹۷ نیقیه را از دست داده است، حال آن‌که امپراتور در سال ۱۰۸۱ آن را به ترکان سپرده بود.»

فرانکوپن در فصل «ثبات در شرق» کتاب خود، به خوشامدگویی جوامع مسیحی به ملکشاه فرزند آلب‌ارسلان پادشاه سلجوقی اشاره کرده و می‌گوید شهرت ملکشاه، به مدارا با مسیحیت بود. او با اشاره به تصاویر غیرواقعی که آنا کمننا دختر آلکسیوس نویسنده کتاب «آلکسیاد» درباره آن‌مقطع تاریخی خلق کرده، می‌نویسد: «این ارزیابی دلگرم‌کننده در سال ۱۰۸۸، زمین تا آسمان تفاوت دارد با تصویر تیره و تاری که آنا کمننا از سال‌های پس از ۱۰۸۱ ترسیم کرده و دیرگاهی مقبول تحلیلگران جدید افتاده است. نه سقوط بلکه ثبات، وجه بارز استان‌های شرقی بوده، ولو گهگاه چالش‌هایی نیاز به اقدام قاطع را پدید آورده باشد. بیزانسی‌ها بر اوضاع مسلط بودند و نیازی به کمک‌خواهی از پاپ در خارج نداشتند. پس تا اواخر دهه ۱۰۸۰ نیازی به جنگ صلیبی نبود.» (صفحه ۴۶)

مولف کتاب «جنگ صلیبی اول؛ فراخون از شرق» در فراز دیگری از صفحه ۵۱ کتاب نیز این‌تذکر را می‌دهد که ترتیب وقایع هم در کتاب «الکسیاد» قابل اعتماد نیست. او می‌گوید در آستانه جنگ صلیبی اول، کنستانتینوپل خود از درون منفجر شد که ازجمله عوامل این‌انفجار می‌توان به تهدیدهای بیشتر که به‌شکل پیشروی عشایر تا عمق بالکان و حملات صرب‌ها به مرز شمال غربی امپراتوری خود را نشان داد، اشاره کرد. او می‌گوید اندکی پیش از گسیل هیئت امپراتور به نزد پاپ در سال ۱۰۹۵ وضع به‌شدت بحرانی و امپراتور با کودتایی روبرو شد که با حمایت تقریباً همه بزرگان بیزانس صورت گرفت. در آن‌برهه الطافی که امپراتور به اعضای خانواده‌اش می‌داد، حد و مرز نداشت و بسیاری از حساس‌ترین مشاغل بیزانس به نزدیکان او تعلق می‌گرفت. «ترفیع کسانی که امپراتور با آنها راحت بود – چه اعضای خانواده‌اش و چه غیر خویشاوندان – موجب ناخرسندی اشرافی می‌شد که از جایگاه‌های بانفوذ کنار گذاشته می‌شدند…» (صفحه ۶۹) در این‌دوره به قول فرانکوپن، آه در بساط اشراف بیزانس نماند. حذف مستمری‌ها، کاهش فراوان درآمدهای مستقل زمین‌ها به‌دلیل حملات همسایگان بیزانس و بی‌ثباتی نظام مالی، سران کشور را به‌شدت تضعیف می‌کرد. اما اتفاقی که در ادامه افتاد، جالب توجه است؛ تلاش برای خلع ید امپراتور آن‌هم توسط نزدیک‌ترین کسانش: «کین‌توزانه‌ترین مخالفت با امپراتور را کسانی ابراز کردند که در آغاز از سرسخت‌ترین حامیانش بودند: خانواده خودش» (صفحه ۷۳)

انگیزه اصلی تلاش‌های برای براندازی امپراتور آلکسیوس، در کتاب پیش‌رو، شکست‌های امپراتوری در آسیای صغیر در اوایل دهه ۱۰۹۰ عنوان شده است. اما فرانکوپن عاملی را که کارد را به استخوان رساند، تصمیم امپراتور برای بردن نیروی نظامی عظیمی برای سرکشی به مرز شمال غربی و گوشمالی مهاجمان صرب می‌داند. به‌هرحال پس از کشف دسیسه‌ها و توطئه دیوگنس، نخستین‌کار امپراتور آلکسیوس، پاکسازی طبقه حاکم بود.

* دیپلماسی یادگاری و مدیریت اطلاعات توسط امپراتور

یک‌نکته مهم که فرانکوپن در کتابش به آن اشاره کرده، مدیریت اطلاعات مربوط به آسیای صغیر و اورشلیم از یک‌مرکزیت است. او می‌گوید هر مسافر کنستانتینوپل و ارض مقدس (اورشلیم) روایت خود را به غرب می‌بُرد اما همانندی این‌روایت‌ها حاکی از آن هستند که اطلاعات با چه‌مهارتی از یک‌مرکز مدیریت می‌شدند. درنتیجه محتوا، لحن و پیام نهفته در همه آن‌ها یکی بود؛ این‌که در شرق کلیساها را ویران می‌کنند، مسیحیان و به‌ویژه روحانیون را بسیار آزار می‌دهند، آسیای صغیر سقوط کرده و ترکان تا منطقه «دست گئورگیوس قدیس» پیشروی کرده‌اند. در نتیجه بیزانس نیازمند کمک نظامی فوری است. «روایت انسجام داشت زیرا بیشتر اطلاعات را خود امپراتور پخش می‌کرد.» (صفحه ۸۱)

آلکسیوس مشغول سوءاستفاده از اورشلیم برای تحریک احساسات غرب بود و سنگ اورشلیم را به سینه‌زدن، تمهید زیرکانه‌ای برای برانگیختن واکنش شهسواران مسیحی بود که بیش از پیش، دل به آرمان خدمت و عبودیت بسته بودند. آلکسیوس همچنین تظاهر می‌کرد همان‌قدر که مراقب منافع امپراتوری خود است، مدافع منافع بیت‌المقدس هم هست. فرانکوپن کلامش را این‌گونه خلاصه کرده که امپراتور آلکسیوس می‌دانست چگونه ماشه احساسات مسیحیان غربی را بچکاند این‌گزارش‌ها همه از وخامت حال اورشلیم می‌گفتند. البته فرانکوپن می‌گوید هرچند پژوهش‌های تازه در میزان دشواری شرایط برای غیرمسلمانان در دهه‌های ۱۰۷۰ و ۱۰۸۰ تردید کرده‌اند، اما منابع عربی هم تنش‌ها در اورشلیم و انطاکیه و ارض مقدس را در آستانه جنگ صلیبی پنهان نمی‌کنند. اما به‌هرحال آلکسیوس مشغول سوءاستفاده از اورشلیم برای تحریک احساسات غرب بود و سنگ اورشلیم را به سینه‌زدن، تمهید زیرکانه‌ای برای برانگیختن واکنش شهسواران مسیحی بود که بیش از پیش، دل به آرمان خدمت و عبودیت بسته بودند. آلکسیوس همچنین تظاهر می‌کرد همان‌قدر که مراقب منافع امپراتوری خود است، مدافع منافع بیت‌المقدس هم هست. فرانکوپن کلامش را این‌گونه خلاصه کرده که امپراتور آلکسیوس می‌دانست چگونه ماشه احساسات مسیحیان غربی را بچکاند. او از مسیح و هر شیء و وسیله‌ای که به زندگی این‌پیامبر مربوط بود، بهره‌برداری کرد. نمونه‌اش هم تکه‌ای از صلیب مقدسی است که مسیح را با آن به صلیب کشیدند و آلکسیوس در سال ۱۰۸۶ آن را با خود به آلمان برد. پیتر فرانکوپن این‌روش را «دیپلماسی یادگاری» نامگذاری کرده است. این‌میان و در فرایند جلب نظر غربیان برای حمله به اورشلیم، برای آلکسیوس، پاپ اوربان دوم از هر فرد دیگر بیشتر اهمیت داشت.

در فصل هفتم کتاب «جنگ صلیبی اول؛ فراخوان از شرق» به مهندسی استادانه جنگ صلیبی اشاره شده و این‌که سخنان اوربان با دقت برای مخاطبان غربی انتخاب شده بود اما دستور کار را کمابیش آلکسیوس در کنستانتینوپل برنامه‌ریزی می‌کرد. در این‌میان که پیوستن به کاروان زائران مسلح اورشلیم، نه لشکرکشی نظامی بلکه فریضه دینی وانمود شد، اصولاً روشن نبود مفهوم آزادسازی شرق در عمل، چه معنایی دارد. اما انگیزه شهسواران برای شرکت در این‌کار، شوق اجرای فرمان خدا و در موارد بسیاری هم قصد توبه از گناهانشان بود. در همه نقاط هم، روحانیان مسیحی مامور شدند پیام پاپ را با این‌دستور اکید که عین سخنش را نقل کنند، به مردم برسانند. فرانکوپن می‌گوید این‌فکر که پاداش شرکت در لشکرکشی، بخشش گناهان خواهد بود برای این‌مطرح شد که عده بیشتری به فراخوان پاپ برای حضور در جنگ صلیبی پاسخ دهند. به این‌ترتیب شرکت‌کنندگان در جنگ، نه تنها تکلیفشان را ادا می‌کردند، آمرزیده هم می‌شدند. اوربان هم یک‌سره بر این‌پاداش معنوی تاکید کرد که کسی که به لشکر صلیبیون بپیوندد، دِین توبه از گناهان از گردنش برداشته می‌شود. چون این‌اقدامش در حکم اعتراف کامل به تمام گناهانش است. این‌میان به بسیاری از صلیبیون تکه‌هایی از صلیب مقدس داده می‌شد که به‌قول نویسنده کتاب پیش‌رویمان، یادگاری‌ای عاطفی‌تر از آن برای آزادسازی اورشلیم وجود نداشت.

با وجود تبلیغات زیاد و مهندسی مورد اشاره فرانکوپن، این‌نویسنده می‌گوید زمان لازم بود تا صلیبیان مفهوم شهادت و آمرزشی را که پاپ و دستگاه تبلیغات امپراتور تبلیغش را می‌کردند، هضم کنند. او می‌گوید منایع به‌جا مانده از آن‌دوران، جای تردیدی باقی نمی‌گذارند که انگیزه اصلی تقریباً همه راهیان اورشلیم، به گفته خودشان، سفر به قدمگاه حضرت مسیح (ع) و سپس انگیزه قدرتمند پذیرش توبه‌شان بوده است. این‌میان اگرچه اهداف کلی جنگ صلیبی – دفاع از کلیسا در شرق، پس‌زدن ترکان و رسیدن به اورشلیم – به‌اندازه کافی روشن بود، اهداف دقیق نظامی مبهم بودند و هیچ‌سخنی از فتح یا اشغال شهر بیت‌المقدس نبود؛ چه رسد به نگه‌داشتنش در آینده. به این‌ترتیب معلوم نبود وقتی صلیبیان به اورشلیم می‌رسیدند، بنا بود چه کنند. در چنین‌شرایطی، کسانی که به تغییر نظرشان از رفتن فکر می‌کردند، به پیامدهای ناگوار تهدید می‌شدند.

* اثر سوء تبلیغات جهاد خلق و شروع کشتار یهودیان

فرانکوپن درمورد تبلیغات انجام‌شده در راه جنگ اول صلیبی به سخنرانی‌های فردی فرانسوی به‌نام پی‌یر زاهد هم اشاره کرده که از لفظ «جهاد خلق» استفاده می‌کرد و با این‌که بعید به نظر می‌رسد هرگز گذارش به ارض مقدس افتاده باشد، قصه‌های هولناکی را از اوضاع شرق بین مردم می‌پراکند. فرانکوپن می‌گوید تبلیغات پی‌یر زاهد به خلاف پاپ، ساختار خاصی نداشت. اما چنین‌فعالیت‌هایی باعث هرج‌ومرج‌هایی در اروپا و کشتارهایی هراس‌انگیز در خاک آلمان شد. به‌عنوان مثال جمعیت صلیبیون به هر جمع یهودی که در شهرها پراکنده بود، حمله کرده و بی‌رحمانه آن‌ها را می‌کشتند. جمعیت‌های یهودی دو شهر کلن و ماینتس به همین‌ترتیب قربانی خشونت‌ها شده و وحشت برخی از آن‌ها به‌حدی رسید که دست به خودکشی زدند. فرانکوپن می‌گوید در مناطق دیگری مانند رگنسبورگ، یهودیان دست‌کم جان به در می‌بردند، اما قهرا به درون روخانه دانوب رانده می‌شدند تا غسل تعمید داده شوند. به این‌ترتیب یهودستیزی در اروپا گسترش پیدا کرد و در فرانسه هم مواردی از این‌رفتار بروز کرد و این‌کشور در آستانه کشتارهای دسته‌جمعی جوامع یهودی قرار گرفت. در نهایت، ‌ سربازان بیزانس با توسل به زور علیه آشوبگران، موفق شدند امنیت را به شهرهای امپراتوری بازگردانند.

گریزی از این‌طنز تلخ نبود که مسیحی‌های عازمِ نجات مسیحیان از ظلم کفار، خود در شمال آسیای صغیر کلیساها را تاراج و ویران می‌کردند. این‌هرج‌ومرج‌ها منجر به ناکامی بزرگ در جهاد خلق شد که پی‌یر زاهد در آتش آن می‌دمید یکی از اشارات جالب مندرج در کتاب «جنگ صلیبی اول»، مربوط به نوشته‌های یک‌نویسنده ناشناس در کتاب «گستا فرانکوروم» است که گفته گریزی از این‌طنز تلخ نبود که مسیحی‌های عازمِ نجات مسیحیان از ظلم کفار، خود در شمال آسیای صغیر کلیساها را تاراج و ویران می‌کردند. این‌هرج‌ومرج‌ها منجر به ناکامی بزرگ در جهاد خلق شد که پی‌یر زاهد در آتش آن می‌دمید.

آغاز حرکت لشکر صلیبیون به‌سمت اورشلیم، ۹ ماه پس از سخنرانی پرحرارت پاپ اوربان بود و به‌قول فرانکوپن، این‌که صلیبیان در طول حرکتشان در قلمرو بیزانس در قالب چندواحد بزرگ به خوبی تدارک می‌شدند، نشان می‌دهد امپراتور پیش‌بینی‌های لازم را کرده بود. این‌لشکرکشی به تعبیر نویسنده کتاب «جنگ صلیبی اول؛ فرخوان از شرق»، اوج همکاری رم و کنستانتینوپل بود. در همین‌زمان امپراتور آلکسیوس، تماس‌های رهبران غربی با یکدیگر را زیر نظر داشت و دستور داده بود مکاتباتشان رهگیری شود. با وجود هرج‌ومرج‌های بسیاری که پس از فراخوان پاپ و فراخوان‌هایی چون پی‌یر زاهد شکل گرفتند، امپراتور آلکسیوس با زور و اجبار، صلیبیان را به فرمانبرداری وا داشت. فرانکوپن می‌گوید وقتی صلیبیان غرب اروپا در حال نزدیک‌شدن به کنتستانتینوپل بودند، دلشوره‌ای بر این‌شهر حاکم شد. چون عده‌ای حدس می‌زدند هدف واقعی آن‌ها خود پایتخت باشد نه اورشلیم. آنا کمننا هم در آلکسیاد نوشته قصد چنین صلیبیانی در ظاهر زیارت اورشلیم و در باطن براندازی امپراتور و تصرف پایتخت بود.

جنگ لشکر صلیبی در اورشلیم

* تعویض جای دغدغه‌های مالی و منفعت‌طلبی لشکر صلیبی با آرمان‌گرایی ابتدایی

نهمین‌فصل کتاب «جنگ صلیبی اول» که عنوانش «نخستین رویارویی با دشمن» است، با این‌جملات شروع می‌شود: «قصه پیشروی صلیبیان در آسیای صغیر، قصه فتوحات و تقریباً فجایع، قصه اوج خشونت و کشاکش منیت‌ها بود. آلکسیوس در زیر فشار بی‌ثباتی سیاسی ناچار شد در پایتخت بماند و دل به دریا نزند، و تلاش کرد لشکرکشی را از دور مدیریت کند. رویکرد پرخطری بود ولی کمابیش در یک‌سال نخست جنگ صلیبی جواب داد.» (صفحه ۱۲۱)

نمونه‌ای از همان‌منیت‌ها و سودجویی‌های صلیبیون را فرانکوپن در ماجرای درگیری دو شهسوار مسیحی با نام‌های «بودوئن دو بوئیون» و «تانکرد» با یکدیگر روایت کرده که هر دو راهی شهر طرسوس شده بودند. این‌شهر، شهری راهبردی و ثروتمند در کرانه جنوب شرق آسیای صغیر بود و دو شهسوار مورد اشاره در پی کسب منافع خود بر سر این‌شهر، با یکدیگر درگیر شدند.

ماجرای دیگر در مسیر جنگ صلیبی اول، تسخیر شهر انطاکیه است که فرانکوپن می‌گوید با سنگدلی انجام شد و تا چهارروز پس از شکستن مقاومت این‌شهر، خیابان‌هایش پر از جنازه بود و بوی گوشت گندیده در گرمای اول تابستان همه‌جا را برداشته بود. انطاکیه سرانجام پس از هشت‌ماه محاصره در ۳ ژوئن ۱۰۹۸ (۴۹۱ هجری قمری) سقوط کرد. اختلاف نظری که پس از اشغال انطاکیه به وجود آمد، باعث شد صلیبیون به این‌نتیجه برسند تا زمستان نباید به‌سوی اورشلیم پیشروی کنند. به این‌ترتیب ماه‌هایی که از پی آمدند، به‌طور کامل صرف کلنجار با نَفْس جنگ صلیبی بودند و از هم‌پاشی لشکر صلیبیون از همین‌جا آغاز شد. فرانکوپن درباره این‌مقطع از جنگ صلیبی می‌گوید این‌جنگ از همین‌جا دچار سقوط آزاد شد و نارضایی بین صلیبیون رشد کرد که نخست نهانی بود و سپس نمایان شد. در ادامه هم چون امپراتور به لشکر شهسواران صلیبی نپیوست، از او نومید شده و از پاپ خواستند در شرق به آن‌ها بپیوندد. اما پاپ هم که مانند آلکسیوس علاقه‌ای به پیوستن به لشکر نداشت، فقط «داگوبر دو پیز» را که یک‌روحانی بلندپایه بود، به‌عنوان جانشین «آمار» اسقف لوپویی که نماینده او در لشکر بود، فرستاد. در این‌مقطع از جنگ صلیبی، «آرمان‌گرایی آغاز سفر جای خود را به چیزی کاملاً مصلحتی‌تر داده بود: دریافت بی‌تعارف پول نقد برای رفتن به ارض مقدس و اعلام یک‌صدای این‌مطلب که سوگندهای گذشته دیگر اعتبار ندارند.» (صفحه ۱۴۸)

* رفتار غربی‌ها پس از تصرف بیت‌المقدس و عوارض اولین‌جنگ صلیبی

لشکر صلیبی، در ۷ ژوئن ۱۰۹۹ (۴۹۲) به دروازه‌های اورشلیم رسید که همان‌طور که فرانکوپن می‌گوید لشکری که به اورشلیم رسید، یک‌سوم لشکری بود که پس از فراخوان گردآوری شد. مقاومت اورشلیم توسط افتخارالدوله فرمانده شهر که به جان خود علاقه‌مند بود، شکسته شد و او وارد معامله با غربیان شد. در نتیجه بیت‌المقدس را واگذار کرد و در ازای آن اجازه پیدا کرد به دژ شهر برود. ۱۵ ژوئن بود که اورشلیم به دست صلیبیان افتاد. فرانکوپن می‌گوید منابع لاتینی در توصیف رفتار غربیان پس از آن‌که به شهر ریختند، چیزی را به تخیل خواننده نسپرده‌اند:

«عده‌ای از کفار را بخشیدند و زود سر بریدند؛ جمعی را آبکش‌شده از برج‌ها آویختند و جماعتی را پس از آن‌که مدت‌ها شکنجه دادند در آتش سوزاندند. پشته‌هایی از سر و دست و پا در خانه‌ها و خیابان‌ها ریخته بود و سربازان و شهسواران از روی جسدها رفت‌وآمد می‌کردند.» (صفحه ۱۵۳)

«تنها در مسجدالاقصی، ۷۰ هزار نفر شامل امام و عالم و طلبه کشته شدند. یهودیان را به تلافی به صلیب‌کشیدن عیسای مسیح، که یادش آن‌جا بیشتر زنده می‌شد، قتل عام کردند. گویا صلیبیان بیش از آن‌که به جشن پیروزی بیندیشند قصد تسویه حساب داشتند.» سربازان غربی احدی را زنده نگذاشته و مرد و زن و کودک را کشته و روی هم تلبار کردند. «گزارش‌های تاراج اورشلیم بهت‌آور و جگرسوز است. اما تعمدی هم در زبان تلخ و تصویرپردازی تیره بسیاری از گزارش‌های مسافران وجود داشت – به ویژه «سفر مکاشفه» مرجعی بود برای تاکید بر اهمیت پیروزی مسیحیان.» (همان) فرانکوپن با استفاده از منابع، این‌چنین از یک‌نویسنده مسلمان وحشت‌زده نقل قول کرده است: «تنها در مسجدالاقصی، ۷۰ هزار نفر شامل امام و عالم و طلبه کشته شدند. یهودیان را به تلافی به صلیب‌کشیدن عیسای مسیح، که یادش آن‌جا بیشتر زنده می‌شد، قتل عام کردند. گویا صلیبیان بیش از آن‌که به جشن پیروزی بیندیشند قصد تسویه حساب داشتند.» (همان)

نیروهای صلیبی در مجموع، طی دو سال، سه‌شهر بزرگ‌تر شرق مدیترانه را که حکم سنگ‌پایه‌های مسیحیت را داشتند، گشودند: نیقیه، انطاکیه و اورشلیم. در اورشلیم، از سده‌ها پیش‌تر مسلمانان، ‌ یهودیان و مسیحیان در کنار یکدیگر زیسته و با هم تجارت داشتند. استیلای مسیحیان بر اورشلیم، ساختار اجتماعی، قومی و اقتصادی این‌شهر را بسیار دگرگون کرد. اهالی مسلمان اورشلیم و نقاط دیگر فلسطین، هرچه را که نمی‌توانستند با خود ببرند، گذاشته و گریختند. به همین‌دلیل تولید روغن‌ها، ظروف سفالی، مرباها و اقلام دیگری که این‌منطقه به آن‌ها معروف بود، متوقف شد.

نیروهای بازگشته از جنگ صلیبی به غرب، از دستاوردهای خود، سرمایه سیاسی ساختند. تنها بوئمون (فرمانده بوئمونِ تارانتو) و امپراتور نبودند که نقش و شهرت‌شان در سال‌های پس از جنگ صلیبی اول دگرگون شد. مورد عجیب‌تر شاید موقعیت پاپ در آن‌برهه باشد. اوربان دوم در سال ۱۰۸۸ در تراچینا به پاپی انتخاب شده بود. زیرا او و دیگر روحانیان بزرگ را از رم اخراج کرده بودند. اوایل دهه ۱۰۹۰ او موقعیت متزلزلی داشت: پاپِ رقیبش، کلمنت سوم با حمایت امپراتور قدرتمند آلمان یعنی هاینریش چهارم بر او پیشی گرفته بود اما پیروزی قاطع صلیبیان در جنگ، ورق را به سود او برگرداند و کلمنت سوم زود در محاق فراموشی رفت.

جنگ صلیبی برای غربی‌ها، پیروزی بزرگی به شمار می‌رفت. این‌جنگ تقریباً به‌شکلی حماسی، گره بخت امپراتوری بیزانس را باز کرد. بهار سال ۱۰۹۵ (۴۸۸) بیزانس با شکست کامل سیاست‌هایش در آسیای صغیر و بدون جای پایی برای بازپس‌گیری شبه‌قاره، در موقعیت خطرناکی قرار داشت. در شمال پایتخت این‌امپراتوری هم وضع بهتر نبود چون عشایر صرب و کومان منابع نظامی بیزانس را بلعیده بودند. کنستانتینوپل در زیر فشار به زانو درآمده بود و امروز و فردا بود که شورش تمام‌عیاری به عزل و قتل امپراتور بینجامد. اما دوازده سال بعد با پایان جنگ صلیبی اول، وضع از زمین تا آسمان تغییر کرده بود.

فرانکوپن می‌گوید فواید جنگ صلیبی برای بیزانس را می‌توان از زوایای مختلف دید. امپراتوری جدیدی در قرن دوازدهم پدید آمد؛ پرخروش، متکی به نفس، نظامی‌گرا، کمابیش مانند خود آلکسیوس. «اقتصاد کشور، که تا زمان کودتای سال ۱۰۸۱ بحران‌زده بود، با ضرب سکه‌های جدید و البته بر اثر جنگ صلیبی از نو رونق گرفت و دادوستدش با ونیز و دیگر دولت‌شهرهای ایتالیایی افزایش یافت. بودجه ارتش سرانجام تثبیت شد....» (صفحه ۱۷۶) از طرفی بدگمانی‌های دیرپا درباره بیزانس و امپراتورانش در اذهان مردمان اروپای غربی ته‌نشین شدند، اما تازه پس از آن‌که لشکر جنگ صلیبی دوم، هنگام عبور از آسیای صغیر در سال ۱۱۴۶ – ۱۱۴۷ گرفتار نابه‌سامانی شد، شروع به اثرگذاری کردند. در نتیجه سپاهیان آلمانی و فرانسوی، این‌بار خواستار جنگ صلیبی تمام‌عیاری با خودِ بیزانس شدند.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: افشاگری‌های نویسنده انگلیسی درباره تحریف و ریشه واقعی جنگ صلیبی