هفته هنر و فرهنگ؛ آوار متروپل بر سر خرداد، عروسکها دروغ نمیگویند، کن و بوسه ممنوع
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
دوم روز از آخرین ماه بهار بود که شبکههای مجازی پر شد از یاد دوم خرداد. بعضی به توپ بستند اصلاحطلبی را، برخی به لطف و حسرت، به یادش آوردند. فردای آن روز، روز جشن پیروزی خرمشهر بود و وقت خواندن ممد نبودی ببینی… اما برج متروپل آبادان، ممد را صدا نکرده، گریخت و ریخت.
روز بعد، صدهزار از جوانان شاد و منظم و تربیت شده در استادیوم آزادی بودند، همان جا که زنان را هنوز نطلبیده و آزادی حضور از آنان دریغ داشته شده. جوانان میخواندند: سلام فرمانده. در حالی که در کنار متروپل ریخته آبادان، مردانی خشمگین و زنانی بر سینه کوبان، شعارهای دیگری سر دادند. استادیومهای بزرگ، در جهان سوم، ماموریت اصلیشان کاری دگرست.
پیش از آن که نظرها به دور باشد زادروز احمدرضا احمدی است، شوخترین شاعر شعرهای تلخ، همان که چهار نسل او را به شاعری میشناسد. و هم در این زمان دهها کتاب خوب هم چاپ شده که نباید فراموش شود. کتابفروشیهایی هم ورشکسته شدهاند.
جشنواره کن هم با توجه به حضور چند فیلم ایرانی و چهرههای مشهور سینما، برای ایرانیان جالب بود. اما روزنامه کیهان فقط این بخش را جذاب دیده است که "رفتار یک بازیگر پرهیاهو و همسرش در حاشیه این جشنواره، با انتقادات بســیاری از سوی هنرمندان و اهالی فرهنگ در ایران مواجه شده است. رفتاری که با حجب و حیای انسان ایرانی در تضاد است. … به جای جان بخشــیدن به فرهنگ ســرزمین مادری خودشان، به حاشیهسازیهای مبتذل دست میزنند."
ابراهیم عمران در مقالهای در اعتماد نوشت: انگار همه ما باید گوشه چشمی به وضع موجودمان داشته باشیم؛ اگر پایمان را فراتر از این جغرافیا گذاشتهایم. ریزش ساختمان متروپل و عدم واکنش بازیگران و کارگردان ایرانی؛ ذیل این بوسه گم شد. وگرنه اگر نبود این اتفاق ناگوار؛ این بوسه از بوسه "کاترین دونوو" به زندهیاد عباس کیارستمی؛ در ذهن ماندگارتر میشد!
به نوشته این روزنامهنگار هنری، کار روزنامهنگاری به جایی رسیده که باید درباره بوسه یک هنرپیشه به همسرش (به قول خودش زنش) تحلیل ارایه دهد و این مورد در اوضاع نابسامان اقتصادی چه ارتباطی میتواند با شرایط بیرونیمان داشته باشد؟
روزنامه اعتماد از قول یکی از کارشناسان بازار بینالمللی فیلم و سینما نوشت: در جشنواره امسال حضور سینمای ایران بسیار موفقیتآمیز است. "برادران لیلا" در بخش مسابقه داشتیم و "تصور" را در بخش هفته منتقدان؛ "عنکبوت مقدس" هم که کارگردان ایرانی دارد و با حضور عوامل ایرانی ساخته شده. اصغر فرهادی هم که از اعضای هیات داوران است. در نتیجه برآورد کلی موید حضوری موفق برای سینماگران ایرانی در جشنواره کن است که به نظر، غبطهبرانگیز هم هست زیرا در مقایسه بسیاری از کشورهای دارای صنعت سینما مانند انگلستان و چین که فیلمی در جشنواره کن نداشتند، سینمای ایران، امسال حضور پررنگ و درخشانی را تجربه کرد.
در گزارش بیشتر نشریات تهران سخنی از زهرا امیرابراهیمی بازیگر عنکوبت مقدس در کن به میان نیامده است. فیلم عنکبوت مقدس بر اساس داستان زنکشی سعید حنایی در مشهد ساخته شده، فاجعهای که در زمان وقوع، روزنامه کیهان قاتل را مرد غیرتمدار خطاب کرد.
منبع تصویر، Hadi Heidari
توضیح تصویر،مریم و رامین خوشبختان
عشق زیر آوار متروپل
جایی که انسان به خاک میپیوندد، هر موقعیتی باشد، آدمی را به فکر میبرد. رونده در خیال ثابت میماند. چه ساکن باشند همچون کشتهشدگان خاوران که حالا دورش دیوار بتونی کشیده شده با دوربینهای مخفی، و چه بدنهای ویران که از پزشکی قانونی آبادان حمل شده باشد به مغاکی. مانند رامین و مریم.
رامین و مریم در زیر آوارمتروپل ماندند. آنها کافیشاب در این برج داشتند.
دو روز بعد، صدا از همه جا بلند شد که چرا کسی تسلیت نمیگوید، اما نه رهبر و نه رییسجمهور تسلیتی نگفته بودند و روز سوم معاون ابراهیم رئیسی نرسیده به محل هم مسببان حادثه را شناخت و هم مقصران را نشان داد، هم تسلیت گفت و هم به مردم توضیح داد که رهبر از صبح حادثه در جریان بود و دستوراتی داد. کمی بعد افزود که رییسجمهور هم از عمان تلفن کرد و دستوراتی داد. وظیفه همین بود.
به گفته یک معمار، "هم اداره کشور نمیدانید هم ستونهای فاسد را رشد میدهید و هم مهمترین کارتان، تملق به بالادستان است. اما با دستمال کثیف، شیشهای پاک نمیشود."
منبع تصویر، Etemad
توضیح تصویر،عثمان محمد پرست
گنجهای شکسته
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکسترادیو فارسی بیبیسیپادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
پادکست
پایان پادکست
رفتگان هفته گروهی عموما جوان و امیدوارند که آوار متروپل بر سرشان ریخت، اما باید گنجهای رفته را هم دید. از جمله عثمان محمدپرست را با نوایی نوایی خواندنش که رفت و حیف رفت، عثمان محمدپرست استاد پیشکسوت و دوتار نواز معروف در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان ۲۲ بهمن خواف دارفانی را وداع گفت.
نام مرحوم محمدپرست به عنوان گنجینه زنده بشری در زمینه موسیقی مقامی در میراث فرهنگی ناملموس کشور طی سنوات گذشته به ثبت رسید.
و دیگر گنجی که گم شد، دکتر احمد ساعی بود. دانشمندی بزرگ و بیادعا، مردی آرام و قانع که نسل جدید او را به عنوان استادی خونسرد و دور از هیاهو توصیف میکنند که چنین بود. اما ساعی از جوانی که برای تحصیل راهی اروپا شد، زندگی سیاسی پررنگی داشت. فعالیتها کرد و به نوشته سایت جماران، بعد از فراغت از تحصیل مدتی در آلمان به زندان رفت. چرا که ساواک در آلمان جلسهای مطبوعاتی داشته و ساعی و دیگر دانشجویان در مکان برگزاری آن جلسه حضور به هم میرسانند و کار به شلوغی میکشد. پلیس آلمان او و کریم فارسی و احمد غضنفر را که بعدها در مجلس اول شورای اسلامی نماینده شده به اتهام نابینا ساختن ظفری نماینده مجلس وقت دستگیر میکند.
ساعی پس از آزادی از زندان به فرانسه میرود. هم در کنار کسانی همچون حسن حبیبی، علی شریعتی و محمد نخشب به فعالیت سیاسی میپردازد و هم به طور تصادفی با خانمی که معلم بوده آشنا میشود؛ خانم اوگت دلفوتری که این آشنایی در نهایت منجر به ازدواج میشود. بقیه زندگی دکتر ساعی، زندگی آرامی را شامل است که هرکار به وی محول کردند پذیرفت و فخر نفروخت. قانع با همسری که نیم قرن بهترین زندگیها را برای او ساخت. او به درس و کلاسش رسید و همسر هم معلم زبان شد و عاشق ایران بود.
ساعی وقتی بود مدالی به وی نرسید اما اینک حتی مقامات دانشگاهی و حتی وزیر خارجه دولت ابراهیم رئیسی و بسیاری از فرهنگیان غیبت او را تسلیت گفتهاند.
منبع تصویر، kelile and Demne
توضیح تصویر،مرضیه برومند
عروسکها دروغ نمیگویند
از هفتهها پیش این خبر که مرضیه برومند و ایرج طهماسب دو برنامهساز و فیلمساز همیشه محبوب دیگر در تلویزیون نخواهند بود، بر زبانها گشت. این دو با عروسکهایشان از همان اول انقلاب فرصتهای درخشانی برای تربیت سالم کودکان خلق کردند، اما انگار سخن از بازکردن جا برای گروهی و میدان دادن به سازندگان فیلمهایی بود که چنان در جامعه رسوخ نکرد.
با این مقدمه سرانجام مرضیه برومند اعلام کرد که سریال عروسکی "کلیله و دمنه" را میسازد. عروسکهای او همیشه شیرین هستند اما در عین حال سخنگو، رک و تکه انداز. شاید برای همین بود که هنوز فیلم پخش نشده بود بخشی از آن دچار قیچی سانسور شد. این تصادفی عجیب بود که همزمان با سانسور بخشی که از بسازوبفروشها گفت و همزمان با انتشار فیلم، متروپل آبادان فاجعه ساخت، خجالت به سانسورگران ماند. خانم برومند در صفحه اینستاگرامش با هشتگ آبادان به طعنه اشارهای به ماجرا کرد:
"یکی از دهها ایرادی که به سریال «کلیله و دمنه» گرفتند شخصیتپردازی جناب غال بود، میگفتند نشان دادنش باعث رنجش آقایان بسازبفروش میشود. پ. ن: کنایه ما به بسازبفروشهاست نه به سازندههای باوجدان، کاربلد و شریف."
این کارگردان که سبک و بیان خود را دارد در همان زمان که فیلم آماده شد گفت: ای کاش شرایط طوری بود که سریالها و ساختههای من و همکارانم میتوانست بیواسطه در سراسر ایران در دسترس مردم قرار بگیرد ولی این طور نیست و من از این بابت شرمندهام.
این نمایش عروسکی از ماه پیش در شبکه خانگی و فیلم نت برای فروش آماده شد.
واکنشها نشان میدهد که هم سریال شهرک کلیله و دمنه و هم برنامه دوست داشتنی مهمونی ساخته ایرج طهماسبی، مورد پسند خانوادهها و هواداران صنعت سالم سینما قرار گرفته، گیرم سقوط متروپل آبادان، چنان اوقات مردم را تلخ کرد که بر فروش نمایشها و فیلمها و از جمله عروسکیها اثر گذاشت. این آسیب نثار مهمونی ایرج طهماسب هم شد. دل و دماغ نگذاشت برای کسی حادثه، و واکنش با تاخیر مقامات نسبت به آن. هنوز در زمین دل سوخته آبادان اشکها جاری است.
منبع تصویر، Kargadan
شورانگیز ناکام
سالگرد دوم خرداد رسید، فرصتی تازه تا نسل پیر و هم نسل جوان، آه و فغان خود را به تندترین کلمهها بیآرایند و تیرهاست که در این روزها نثار قافلهای شود که ربع قرن پیش صدای شادمانیشان سقف فلک را شکافت. اما امروز هیچ گروهی را دشمنتر از خودشادمان آن روزی نمیشناسند. و این دومین بار در نیم قرن است که چنین هستیم. هم در زمستان ۵۷ ، در رقص و پایکوبی مردان و زنانی شد که ۲۵ سال بود به خیابان نیامده و منع شده بودند، ناگهان رها شدند و کس نبود در جهان که دلمشغولشان نباشد و ثنا نگویدشان. ربع قرن بعد، بخش عمدهای از آن شادکامان، شرمسار و ملتهب، فغانشان از دردی بود که خود ساخته بودند.
احمد زیدآبادی یکی از چهرههای دردکشیده و بدشنیده و پیگیر آزادی و عدالت اینک در سالگرد دوم خرداد با عنوان شورانگیز ناکام نوشت: دوم خرداد سال ۷۶ یکی از شورانگیزترین روزهای تاریخ معاصر بود که ایرانیان تجربه کردند. اقیانوس مواجی از احساس زندگی، احساس قدرت، احساس تأثیرگذاری، احساس شکوه، احساس ذوق، احساس لذت و احساس امید مردمی که به سمت صندوقها هجوم آورده بودند تا نام سید محمد خاتمی را روی برگههای رأی بنویسند، هر ناظر حماسی را چنان متلاطم میکرد که اشک شوق در حلقه چشمانش مینشست.
نویسنده دانای ما، نیمی از دوران اصلاحات را در حصارنای گذراند، که نگهبانش سعید مرتضوی بود و هیچ از آن شور سهم نگرفت. از پایدارترین نامهای الگوی اصلاحطلبی اینک نوشته: همان روز هم با نگاهی سرد و خشک و عاری از هرگونه رقّت و عاطفه، میشد پیشبینی کرد که آن همه احساسات نیکو و ارزشمند، در برخورد با صخرههای سخت منازعات بیرحمانه سیاسی و کشاکش منفعتهای ناسازگار و متضاد گروههای ذینفوذ، به تدریج میساید و فرسوده میشود و فرومینشیند و به احساس ناکامی و بیقدرتی و نومیدی و شکست ختم میشود.
منبع تصویر، Mehdi Saleh
توضیح تصویر،نمایشخانه متروک/
روزگاری نمایشخانه بود
تصویر کلی صنعت فیلم و دنیای تئاتر چنین نشان میدهد که بر اساس تفکر و ذوق دولت انقلابی، دورانی سرد و زمستانی برای این هر دو در پیش است. روزنامههای هنری به زبانهای مختلف خطر این گونه دستکاری در جریان فرهنگی کشور را یادآوری کردهاند. گرچه با ملاحظه و بهداشتی.
از سوی دیگر نشریات در سرمقالههای خود، برای خوانندگانشان مینویسند که چرا بهای مجله را بالا بردهاند، چرا سه ماه تاخیر در انتشار داشتهاند و… آن جا درد زمزمه میشود.
بابک احمدی در گزارشی در اعتماد نوشت: دولتمردان (مشخصا در امر فرهنگ) با اظهاراتشان نشان دادهاند هم خدا را میخواهند هم خرما را. حذف حمایتهای ذاتی و موظفی دولت از هنرمندان و سوق دادنشان به سوی تامین منابع مالی به هر طریق ممکن، براساس یک دستورالعمل نانوشته و مجبور کردن گروههای تئاتری برای تن دادن به نظارت حداکثری، همچنین پذیرش قیمتگذاری دستوری! نشانههای رویکرد آمرانه مدیریت هنرهای نمایشی است...رفتاری که برای دهههای متمادی در اقتصاد ایران رواج داشته و کار دولت را به جایی رسانده که امروز ناچار است برای تامین کسری ناشی از اقتصاد بیمار و فاقد دادوستد بینالمللیاش، دست به سوی داشتههای مردم دراز کند.
نتیجه سیاستی که چنین در حال آزار دنیای نمایش است به این جا میرسد که: این خط مشی خواسته یا ناخواسته با حذف حمایتها همه هنرمندان را به تولید کالاهایی مشابه و بینسبت با جامعه و وضعیت تشویق میکند، چیزی شبیه کارخانه کیکسازی! با خط تولید ثابت و این شعار که "میفروشید پس هستید"!
منبع تصویر، Kourosh
توضیح تصویر،نمایش غنیمت
آدم و حوا
نویسنده و کارگردان نمایش آدم و حوا ویدا لقمانی است که پیش از این هم طبع آزموده است در متون متکی بر عشق. بازیگران نمایش سمن قناد، نازنین دیدهور، علیرضا شاه حسینی، علی فراهانی، فاطیما محمدی، رضا طاهری، مبینا سرلک، علی سلطانی و رها رحمانی هستند.
همه جا خلاصه داستان نمایش را چنین نوشتهاند: زنی که معشوقه خود را کشت و درگیری واگویههای ذهنی او.
نویسنده متن و کارگردان در مصاحبهای گفت که: "من چندین سال پیش در شهری زندگی میکردم. در آن شهر در خانهای ساکن بودم که در آنجا اتفاقات عجیب بسیاری برای من رخ میداد. در ابتدا قصد داشتم از تجربیات خودم در آن خانه بنویسم اما بعد از سالها تصمیم گرفتم از زنی بنویسم که در آن خانه معشوقه خود را کشته بود و من هر روز با آن زن مواجه میشدم و درگیریهای او را میدیدم. شروع نوشتن این متن از آن زمان بود."
ویدا لقمانی در گفتگو با خانه سینما ضمن اشاره به علاقه خود به قصههای کلاسیک ایرانی و با تاکید بر این که به انتخاب عشق در تمام داستانها پایبند است درباره این نمایش گفت: "چند شبی که از اجرا گذشته با موضوعی مواجه شدهام که کمی من را ناراحت کرده و آن غریبه شدن مردم با ادبیات فاخر زبان فارسی است. چون لحن دیالوگهای نوشتههای من به سبک و سیاق کارهای کلاسیک است و قاعدتاً ادبیات فاخر خاص خودش را دارد. بسیاری از تماشاگران معانی یک سری از کلماتی که بازیگران بر روی صحنه گفته بودند را متوجه نمیشدند و بعد از اجرا از من میپرسیدند. متاسفانه متوجه شدهام که مردم ما کتاب نمیخوانند و بیشتر علاقه دارند به دیدن یک تئاتر رئال و داستانگوی امروزی بروند."
منبع تصویر، TIWALL
توضیح تصویر،بی چرا زندگان
یک نمایش زنانه
"بی چرا زندگان" عنوان نخستین اثر نمایشی الهام شعبانی است که به تهیه کنندگی حمیدرضا علینژاد و نویسندگی لیلی عاج از هفته پیش روی صحنه است.
در این اثر نمایشی بازیگران به ترتیب ورود به صحنه عبارتند از: یلدا عباسی، ساناز نجفی، حدیث میر امینی، توماج دانش بهزادی، آیه کیانپور، حمیدرضا محمدی و سمیه برجی، این جمع زنان که در این نمایش ایفای نقش میکنند، در نهایت یک تئاتر زنانه نیست بلکه هنری است که توسط گروهی از زنان شکل گرفته.
در خلاصه داستان این نمایش نوشته شده : زندگی و روزگاری که داریم در آن نفس میکشیم، گاهی بیهدف، گاهی بیدفاع، در اوج ناامیدی که برای زیستن دست و پا میزنیم.
این نمایش از ۲ خرداد ماه در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت.
بیشتر بخوانید:
- هفته هنر و فرهنگ؛ عروسکها جای نومیدان، تنبیه کتاب، موسیقی و تئاتر، چرا که نه؟
- هفته هنر و فرهنگ؛ عبور از خط فقر، خماری جمع، یاد مهدی، کارتخوان و نان
- هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ عالمی امیدوار، تفکر موریانه، رقص و مستوری
- هفته هنر و فرهنگ؛ انتخاب ما نبود، آینده در مه، شوخیهای چند میلیاردی
- هنر و فرهنگ هفته؛ صعود نسل تازه سینما، حل فرانکلین در جمکران، ناهار دادند به شما؟
- هفته هنر و فرهنگ؛ هفته اعتراض، هفته مردمی مستاصل
- هفته هنر و فرهنگ؛ شکستن هیچ، یاد بریدن رگ، هفته بیدارخوابی فلسفه و منطق
- فرهنگ و هنر هفته؛ پاییز بی شجر، روز صلح با قطع دست و سر، فرهنگ ترس خورده
- هفته فرهنگ و هنر؛ صیانت با نوابغ جوان، ارغوان سایه بر سوگنامه درخت، کریمولوژی، ماده و فکر معلق شد
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
دوم روز از آخرین ماه بهار بود که شبکههای مجازی پر شد از یاد دوم خرداد. بعضی به توپ بستند اصلاحطلبی را، برخی به لطف و حسرت، به یادش آوردند. فردای آن روز، روز جشن پیروزی خرمشهر بود و وقت خواندن ممد نبودی ببینی… اما برج متروپل آبادان، ممد را صدا نکرده، گریخت و ریخت.
روز بعد، صدهزار از جوانان شاد و منظم و تربیت شده در استادیوم آزادی بودند، همان جا که زنان را هنوز نطلبیده و آزادی حضور از آنان دریغ داشته شده. جوانان میخواندند: سلام فرمانده. در حالی که در کنار متروپل ریخته آبادان، مردانی خشمگین و زنانی بر سینه کوبان، شعارهای دیگری سر دادند. استادیومهای بزرگ، در جهان سوم، ماموریت اصلیشان کاری دگرست.
پیش از آن که نظرها به دور باشد زادروز احمدرضا احمدی است، شوخترین شاعر شعرهای تلخ، همان که چهار نسل او را به شاعری میشناسد. و هم در این زمان دهها کتاب خوب هم چاپ شده که نباید فراموش شود. کتابفروشیهایی هم ورشکسته شدهاند.
جشنواره کن هم با توجه به حضور چند فیلم ایرانی و چهرههای مشهور سینما، برای ایرانیان جالب بود. اما روزنامه کیهان فقط این بخش را جذاب دیده است که "رفتار یک بازیگر پرهیاهو و همسرش در حاشیه این جشنواره، با انتقادات بســیاری از سوی هنرمندان و اهالی فرهنگ در ایران مواجه شده است. رفتاری که با حجب و حیای انسان ایرانی در تضاد است. … به جای جان بخشــیدن به فرهنگ ســرزمین مادری خودشان، به حاشیهسازیهای مبتذل دست میزنند."
ابراهیم عمران در مقالهای در اعتماد نوشت: انگار همه ما باید گوشه چشمی به وضع موجودمان داشته باشیم؛ اگر پایمان را فراتر از این جغرافیا گذاشتهایم. ریزش ساختمان متروپل و عدم واکنش بازیگران و کارگردان ایرانی؛ ذیل این بوسه گم شد. وگرنه اگر نبود این اتفاق ناگوار؛ این بوسه از بوسه "کاترین دونوو" به زندهیاد عباس کیارستمی؛ در ذهن ماندگارتر میشد!
به نوشته این روزنامهنگار هنری، کار روزنامهنگاری به جایی رسیده که باید درباره بوسه یک هنرپیشه به همسرش (به قول خودش زنش) تحلیل ارایه دهد و این مورد در اوضاع نابسامان اقتصادی چه ارتباطی میتواند با شرایط بیرونیمان داشته باشد؟
روزنامه اعتماد از قول یکی از کارشناسان بازار بینالمللی فیلم و سینما نوشت: در جشنواره امسال حضور سینمای ایران بسیار موفقیتآمیز است. "برادران لیلا" در بخش مسابقه داشتیم و "تصور" را در بخش هفته منتقدان؛ "عنکبوت مقدس" هم که کارگردان ایرانی دارد و با حضور عوامل ایرانی ساخته شده. اصغر فرهادی هم که از اعضای هیات داوران است. در نتیجه برآورد کلی موید حضوری موفق برای سینماگران ایرانی در جشنواره کن است که به نظر، غبطهبرانگیز هم هست زیرا در مقایسه بسیاری از کشورهای دارای صنعت سینما مانند انگلستان و چین که فیلمی در جشنواره کن نداشتند، سینمای ایران، امسال حضور پررنگ و درخشانی را تجربه کرد.
در گزارش بیشتر نشریات تهران سخنی از زهرا امیرابراهیمی بازیگر عنکوبت مقدس در کن به میان نیامده است. فیلم عنکبوت مقدس بر اساس داستان زنکشی سعید حنایی در مشهد ساخته شده، فاجعهای که در زمان وقوع، روزنامه کیهان قاتل را مرد غیرتمدار خطاب کرد.
عشق زیر آوار متروپل
جایی که انسان به خاک میپیوندد، هر موقعیتی باشد، آدمی را به فکر میبرد. رونده در خیال ثابت میماند. چه ساکن باشند همچون کشتهشدگان خاوران که حالا دورش دیوار بتونی کشیده شده با دوربینهای مخفی، و چه بدنهای ویران که از پزشکی قانونی آبادان حمل شده باشد به مغاکی. مانند رامین و مریم.
رامین و مریم در زیر آوارمتروپل ماندند. آنها کافیشاب در این برج داشتند.
دو روز بعد، صدا از همه جا بلند شد که چرا کسی تسلیت نمیگوید، اما نه رهبر و نه رییسجمهور تسلیتی نگفته بودند و روز سوم معاون ابراهیم رئیسی نرسیده به محل هم مسببان حادثه را شناخت و هم مقصران را نشان داد، هم تسلیت گفت و هم به مردم توضیح داد که رهبر از صبح حادثه در جریان بود و دستوراتی داد. کمی بعد افزود که رییسجمهور هم از عمان تلفن کرد و دستوراتی داد. وظیفه همین بود.
به گفته یک معمار، "هم اداره کشور نمیدانید هم ستونهای فاسد را رشد میدهید و هم مهمترین کارتان، تملق به بالادستان است. اما با دستمال کثیف، شیشهای پاک نمیشود."
گنجهای شکسته
رفتگان هفته گروهی عموما جوان و امیدوارند که آوار متروپل بر سرشان ریخت، اما باید گنجهای رفته را هم دید. از جمله عثمان محمدپرست را با نوایی نوایی خواندنش که رفت و حیف رفت، عثمان محمدپرست استاد پیشکسوت و دوتار نواز معروف در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان ۲۲ بهمن خواف دارفانی را وداع گفت.
نام مرحوم محمدپرست به عنوان گنجینه زنده بشری در زمینه موسیقی مقامی در میراث فرهنگی ناملموس کشور طی سنوات گذشته به ثبت رسید.
و دیگر گنجی که گم شد، دکتر احمد ساعی بود. دانشمندی بزرگ و بیادعا، مردی آرام و قانع که نسل جدید او را به عنوان استادی خونسرد و دور از هیاهو توصیف میکنند که چنین بود. اما ساعی از جوانی که برای تحصیل راهی اروپا شد، زندگی سیاسی پررنگی داشت. فعالیتها کرد و به نوشته سایت جماران، بعد از فراغت از تحصیل مدتی در آلمان به زندان رفت. چرا که ساواک در آلمان جلسهای مطبوعاتی داشته و ساعی و دیگر دانشجویان در مکان برگزاری آن جلسه حضور به هم میرسانند و کار به شلوغی میکشد. پلیس آلمان او و کریم فارسی و احمد غضنفر را که بعدها در مجلس اول شورای اسلامی نماینده شده به اتهام نابینا ساختن ظفری نماینده مجلس وقت دستگیر میکند.
ساعی پس از آزادی از زندان به فرانسه میرود. هم در کنار کسانی همچون حسن حبیبی، علی شریعتی و محمد نخشب به فعالیت سیاسی میپردازد و هم به طور تصادفی با خانمی که معلم بوده آشنا میشود؛ خانم اوگت دلفوتری که این آشنایی در نهایت منجر به ازدواج میشود. بقیه زندگی دکتر ساعی، زندگی آرامی را شامل است که هرکار به وی محول کردند پذیرفت و فخر نفروخت. قانع با همسری که نیم قرن بهترین زندگیها را برای او ساخت. او به درس و کلاسش رسید و همسر هم معلم زبان شد و عاشق ایران بود.
ساعی وقتی بود مدالی به وی نرسید اما اینک حتی مقامات دانشگاهی و حتی وزیر خارجه دولت ابراهیم رئیسی و بسیاری از فرهنگیان غیبت او را تسلیت گفتهاند.
عروسکها دروغ نمیگویند
از هفتهها پیش این خبر که مرضیه برومند و ایرج طهماسب دو برنامهساز و فیلمساز همیشه محبوب دیگر در تلویزیون نخواهند بود، بر زبانها گشت. این دو با عروسکهایشان از همان اول انقلاب فرصتهای درخشانی برای تربیت سالم کودکان خلق کردند، اما انگار سخن از بازکردن جا برای گروهی و میدان دادن به سازندگان فیلمهایی بود که چنان در جامعه رسوخ نکرد.
با این مقدمه سرانجام مرضیه برومند اعلام کرد که سریال عروسکی "کلیله و دمنه" را میسازد. عروسکهای او همیشه شیرین هستند اما در عین حال سخنگو، رک و تکه انداز. شاید برای همین بود که هنوز فیلم پخش نشده بود بخشی از آن دچار قیچی سانسور شد. این تصادفی عجیب بود که همزمان با سانسور بخشی که از بسازوبفروشها گفت و همزمان با انتشار فیلم، متروپل آبادان فاجعه ساخت، خجالت به سانسورگران ماند. خانم برومند در صفحه اینستاگرامش با هشتگ آبادان به طعنه اشارهای به ماجرا کرد:
"یکی از دهها ایرادی که به سریال «کلیله و دمنه» گرفتند شخصیتپردازی جناب غال بود، میگفتند نشان دادنش باعث رنجش آقایان بسازبفروش میشود. پ. ن: کنایه ما به بسازبفروشهاست نه به سازندههای باوجدان، کاربلد و شریف."
این کارگردان که سبک و بیان خود را دارد در همان زمان که فیلم آماده شد گفت: ای کاش شرایط طوری بود که سریالها و ساختههای من و همکارانم میتوانست بیواسطه در سراسر ایران در دسترس مردم قرار بگیرد ولی این طور نیست و من از این بابت شرمندهام.
این نمایش عروسکی از ماه پیش در شبکه خانگی و فیلم نت برای فروش آماده شد.
واکنشها نشان میدهد که هم سریال شهرک کلیله و دمنه و هم برنامه دوست داشتنی مهمونی ساخته ایرج طهماسبی، مورد پسند خانوادهها و هواداران صنعت سالم سینما قرار گرفته، گیرم سقوط متروپل آبادان، چنان اوقات مردم را تلخ کرد که بر فروش نمایشها و فیلمها و از جمله عروسکیها اثر گذاشت. این آسیب نثار مهمونی ایرج طهماسب هم شد. دل و دماغ نگذاشت برای کسی حادثه، و واکنش با تاخیر مقامات نسبت به آن. هنوز در زمین دل سوخته آبادان اشکها جاری است.
شورانگیز ناکام
سالگرد دوم خرداد رسید، فرصتی تازه تا نسل پیر و هم نسل جوان، آه و فغان خود را به تندترین کلمهها بیآرایند و تیرهاست که در این روزها نثار قافلهای شود که ربع قرن پیش صدای شادمانیشان سقف فلک را شکافت. اما امروز هیچ گروهی را دشمنتر از خودشادمان آن روزی نمیشناسند. و این دومین بار در نیم قرن است که چنین هستیم. هم در زمستان ۵۷ ، در رقص و پایکوبی مردان و زنانی شد که ۲۵ سال بود به خیابان نیامده و منع شده بودند، ناگهان رها شدند و کس نبود در جهان که دلمشغولشان نباشد و ثنا نگویدشان. ربع قرن بعد، بخش عمدهای از آن شادکامان، شرمسار و ملتهب، فغانشان از دردی بود که خود ساخته بودند.
احمد زیدآبادی یکی از چهرههای دردکشیده و بدشنیده و پیگیر آزادی و عدالت اینک در سالگرد دوم خرداد با عنوان شورانگیز ناکام نوشت: دوم خرداد سال ۷۶ یکی از شورانگیزترین روزهای تاریخ معاصر بود که ایرانیان تجربه کردند. اقیانوس مواجی از احساس زندگی، احساس قدرت، احساس تأثیرگذاری، احساس شکوه، احساس ذوق، احساس لذت و احساس امید مردمی که به سمت صندوقها هجوم آورده بودند تا نام سید محمد خاتمی را روی برگههای رأی بنویسند، هر ناظر حماسی را چنان متلاطم میکرد که اشک شوق در حلقه چشمانش مینشست.
نویسنده دانای ما، نیمی از دوران اصلاحات را در حصارنای گذراند، که نگهبانش سعید مرتضوی بود و هیچ از آن شور سهم نگرفت. از پایدارترین نامهای الگوی اصلاحطلبی اینک نوشته: همان روز هم با نگاهی سرد و خشک و عاری از هرگونه رقّت و عاطفه، میشد پیشبینی کرد که آن همه احساسات نیکو و ارزشمند، در برخورد با صخرههای سخت منازعات بیرحمانه سیاسی و کشاکش منفعتهای ناسازگار و متضاد گروههای ذینفوذ، به تدریج میساید و فرسوده میشود و فرومینشیند و به احساس ناکامی و بیقدرتی و نومیدی و شکست ختم میشود.
روزگاری نمایشخانه بود
تصویر کلی صنعت فیلم و دنیای تئاتر چنین نشان میدهد که بر اساس تفکر و ذوق دولت انقلابی، دورانی سرد و زمستانی برای این هر دو در پیش است. روزنامههای هنری به زبانهای مختلف خطر این گونه دستکاری در جریان فرهنگی کشور را یادآوری کردهاند. گرچه با ملاحظه و بهداشتی.
از سوی دیگر نشریات در سرمقالههای خود، برای خوانندگانشان مینویسند که چرا بهای مجله را بالا بردهاند، چرا سه ماه تاخیر در انتشار داشتهاند و… آن جا درد زمزمه میشود.
بابک احمدی در گزارشی در اعتماد نوشت: دولتمردان (مشخصا در امر فرهنگ) با اظهاراتشان نشان دادهاند هم خدا را میخواهند هم خرما را. حذف حمایتهای ذاتی و موظفی دولت از هنرمندان و سوق دادنشان به سوی تامین منابع مالی به هر طریق ممکن، براساس یک دستورالعمل نانوشته و مجبور کردن گروههای تئاتری برای تن دادن به نظارت حداکثری، همچنین پذیرش قیمتگذاری دستوری! نشانههای رویکرد آمرانه مدیریت هنرهای نمایشی است...رفتاری که برای دهههای متمادی در اقتصاد ایران رواج داشته و کار دولت را به جایی رسانده که امروز ناچار است برای تامین کسری ناشی از اقتصاد بیمار و فاقد دادوستد بینالمللیاش، دست به سوی داشتههای مردم دراز کند.
نتیجه سیاستی که چنین در حال آزار دنیای نمایش است به این جا میرسد که: این خط مشی خواسته یا ناخواسته با حذف حمایتها همه هنرمندان را به تولید کالاهایی مشابه و بینسبت با جامعه و وضعیت تشویق میکند، چیزی شبیه کارخانه کیکسازی! با خط تولید ثابت و این شعار که "میفروشید پس هستید"!
آدم و حوا
نویسنده و کارگردان نمایش آدم و حوا ویدا لقمانی است که پیش از این هم طبع آزموده است در متون متکی بر عشق. بازیگران نمایش سمن قناد، نازنین دیدهور، علیرضا شاه حسینی، علی فراهانی، فاطیما محمدی، رضا طاهری، مبینا سرلک، علی سلطانی و رها رحمانی هستند.
همه جا خلاصه داستان نمایش را چنین نوشتهاند: زنی که معشوقه خود را کشت و درگیری واگویههای ذهنی او.
نویسنده متن و کارگردان در مصاحبهای گفت که: "من چندین سال پیش در شهری زندگی میکردم. در آن شهر در خانهای ساکن بودم که در آنجا اتفاقات عجیب بسیاری برای من رخ میداد. در ابتدا قصد داشتم از تجربیات خودم در آن خانه بنویسم اما بعد از سالها تصمیم گرفتم از زنی بنویسم که در آن خانه معشوقه خود را کشته بود و من هر روز با آن زن مواجه میشدم و درگیریهای او را میدیدم. شروع نوشتن این متن از آن زمان بود."
ویدا لقمانی در گفتگو با خانه سینما ضمن اشاره به علاقه خود به قصههای کلاسیک ایرانی و با تاکید بر این که به انتخاب عشق در تمام داستانها پایبند است درباره این نمایش گفت: "چند شبی که از اجرا گذشته با موضوعی مواجه شدهام که کمی من را ناراحت کرده و آن غریبه شدن مردم با ادبیات فاخر زبان فارسی است. چون لحن دیالوگهای نوشتههای من به سبک و سیاق کارهای کلاسیک است و قاعدتاً ادبیات فاخر خاص خودش را دارد. بسیاری از تماشاگران معانی یک سری از کلماتی که بازیگران بر روی صحنه گفته بودند را متوجه نمیشدند و بعد از اجرا از من میپرسیدند. متاسفانه متوجه شدهام که مردم ما کتاب نمیخوانند و بیشتر علاقه دارند به دیدن یک تئاتر رئال و داستانگوی امروزی بروند."
یک نمایش زنانه
"بی چرا زندگان" عنوان نخستین اثر نمایشی الهام شعبانی است که به تهیه کنندگی حمیدرضا علینژاد و نویسندگی لیلی عاج از هفته پیش روی صحنه است.
در این اثر نمایشی بازیگران به ترتیب ورود به صحنه عبارتند از: یلدا عباسی، ساناز نجفی، حدیث میر امینی، توماج دانش بهزادی، آیه کیانپور، حمیدرضا محمدی و سمیه برجی، این جمع زنان که در این نمایش ایفای نقش میکنند، در نهایت یک تئاتر زنانه نیست بلکه هنری است که توسط گروهی از زنان شکل گرفته.
در خلاصه داستان این نمایش نوشته شده : زندگی و روزگاری که داریم در آن نفس میکشیم، گاهی بیهدف، گاهی بیدفاع، در اوج ناامیدی که برای زیستن دست و پا میزنیم.
این نمایش از ۲ خرداد ماه در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت.
بیشتر بخوانید:
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
دوم روز از آخرین ماه بهار بود که شبکههای مجازی پر شد از یاد دوم خرداد. بعضی به توپ بستند اصلاحطلبی را، برخی به لطف و حسرت، به یادش آوردند. فردای آن روز، روز جشن پیروزی خرمشهر بود و وقت خواندن ممد نبودی ببینی… اما برج متروپل آبادان، ممد را صدا نکرده، گریخت و ریخت.
روز بعد، صدهزار از جوانان شاد و منظم و تربیت شده در استادیوم آزادی بودند، همان جا که زنان را هنوز نطلبیده و آزادی حضور از آنان دریغ داشته شده. جوانان میخواندند: سلام فرمانده. در حالی که در کنار متروپل ریخته آبادان، مردانی خشمگین و زنانی بر سینه کوبان، شعارهای دیگری سر دادند. استادیومهای بزرگ، در جهان سوم، ماموریت اصلیشان کاری دگرست.
پیش از آن که نظرها به دور باشد زادروز احمدرضا احمدی است، شوخترین شاعر شعرهای تلخ، همان که چهار نسل او را به شاعری میشناسد. و هم در این زمان دهها کتاب خوب هم چاپ شده که نباید فراموش شود. کتابفروشیهایی هم ورشکسته شدهاند.
جشنواره کن هم با توجه به حضور چند فیلم ایرانی و چهرههای مشهور سینما، برای ایرانیان جالب بود. اما روزنامه کیهان فقط این بخش را جذاب دیده است که "رفتار یک بازیگر پرهیاهو و همسرش در حاشیه این جشنواره، با انتقادات بســیاری از سوی هنرمندان و اهالی فرهنگ در ایران مواجه شده است. رفتاری که با حجب و حیای انسان ایرانی در تضاد است. … به جای جان بخشــیدن به فرهنگ ســرزمین مادری خودشان، به حاشیهسازیهای مبتذل دست میزنند."
ابراهیم عمران در مقالهای در اعتماد نوشت: انگار همه ما باید گوشه چشمی به وضع موجودمان داشته باشیم؛ اگر پایمان را فراتر از این جغرافیا گذاشتهایم. ریزش ساختمان متروپل و عدم واکنش بازیگران و کارگردان ایرانی؛ ذیل این بوسه گم شد. وگرنه اگر نبود این اتفاق ناگوار؛ این بوسه از بوسه "کاترین دونوو" به زندهیاد عباس کیارستمی؛ در ذهن ماندگارتر میشد!
به نوشته این روزنامهنگار هنری، کار روزنامهنگاری به جایی رسیده که باید درباره بوسه یک هنرپیشه به همسرش (به قول خودش زنش) تحلیل ارایه دهد و این مورد در اوضاع نابسامان اقتصادی چه ارتباطی میتواند با شرایط بیرونیمان داشته باشد؟
روزنامه اعتماد از قول یکی از کارشناسان بازار بینالمللی فیلم و سینما نوشت: در جشنواره امسال حضور سینمای ایران بسیار موفقیتآمیز است. "برادران لیلا" در بخش مسابقه داشتیم و "تصور" را در بخش هفته منتقدان؛ "عنکبوت مقدس" هم که کارگردان ایرانی دارد و با حضور عوامل ایرانی ساخته شده. اصغر فرهادی هم که از اعضای هیات داوران است. در نتیجه برآورد کلی موید حضوری موفق برای سینماگران ایرانی در جشنواره کن است که به نظر، غبطهبرانگیز هم هست زیرا در مقایسه بسیاری از کشورهای دارای صنعت سینما مانند انگلستان و چین که فیلمی در جشنواره کن نداشتند، سینمای ایران، امسال حضور پررنگ و درخشانی را تجربه کرد.
در گزارش بیشتر نشریات تهران سخنی از زهرا امیرابراهیمی بازیگر عنکوبت مقدس در کن به میان نیامده است. فیلم عنکبوت مقدس بر اساس داستان زنکشی سعید حنایی در مشهد ساخته شده، فاجعهای که در زمان وقوع، روزنامه کیهان قاتل را مرد غیرتمدار خطاب کرد.
عشق زیر آوار متروپل
جایی که انسان به خاک میپیوندد، هر موقعیتی باشد، آدمی را به فکر میبرد. رونده در خیال ثابت میماند. چه ساکن باشند همچون کشتهشدگان خاوران که حالا دورش دیوار بتونی کشیده شده با دوربینهای مخفی، و چه بدنهای ویران که از پزشکی قانونی آبادان حمل شده باشد به مغاکی. مانند رامین و مریم.
رامین و مریم در زیر آوارمتروپل ماندند. آنها کافیشاب در این برج داشتند.
دو روز بعد، صدا از همه جا بلند شد که چرا کسی تسلیت نمیگوید، اما نه رهبر و نه رییسجمهور تسلیتی نگفته بودند و روز سوم معاون ابراهیم رئیسی نرسیده به محل هم مسببان حادثه را شناخت و هم مقصران را نشان داد، هم تسلیت گفت و هم به مردم توضیح داد که رهبر از صبح حادثه در جریان بود و دستوراتی داد. کمی بعد افزود که رییسجمهور هم از عمان تلفن کرد و دستوراتی داد. وظیفه همین بود.
به گفته یک معمار، "هم اداره کشور نمیدانید هم ستونهای فاسد را رشد میدهید و هم مهمترین کارتان، تملق به بالادستان است. اما با دستمال کثیف، شیشهای پاک نمیشود."
گنجهای شکسته
رفتگان هفته گروهی عموما جوان و امیدوارند که آوار متروپل بر سرشان ریخت، اما باید گنجهای رفته را هم دید. از جمله عثمان محمدپرست را با نوایی نوایی خواندنش که رفت و حیف رفت، عثمان محمدپرست استاد پیشکسوت و دوتار نواز معروف در سن ۹۴ سالگی در بیمارستان ۲۲ بهمن خواف دارفانی را وداع گفت.
نام مرحوم محمدپرست به عنوان گنجینه زنده بشری در زمینه موسیقی مقامی در میراث فرهنگی ناملموس کشور طی سنوات گذشته به ثبت رسید.
و دیگر گنجی که گم شد، دکتر احمد ساعی بود. دانشمندی بزرگ و بیادعا، مردی آرام و قانع که نسل جدید او را به عنوان استادی خونسرد و دور از هیاهو توصیف میکنند که چنین بود. اما ساعی از جوانی که برای تحصیل راهی اروپا شد، زندگی سیاسی پررنگی داشت. فعالیتها کرد و به نوشته سایت جماران، بعد از فراغت از تحصیل مدتی در آلمان به زندان رفت. چرا که ساواک در آلمان جلسهای مطبوعاتی داشته و ساعی و دیگر دانشجویان در مکان برگزاری آن جلسه حضور به هم میرسانند و کار به شلوغی میکشد. پلیس آلمان او و کریم فارسی و احمد غضنفر را که بعدها در مجلس اول شورای اسلامی نماینده شده به اتهام نابینا ساختن ظفری نماینده مجلس وقت دستگیر میکند.
ساعی پس از آزادی از زندان به فرانسه میرود. هم در کنار کسانی همچون حسن حبیبی، علی شریعتی و محمد نخشب به فعالیت سیاسی میپردازد و هم به طور تصادفی با خانمی که معلم بوده آشنا میشود؛ خانم اوگت دلفوتری که این آشنایی در نهایت منجر به ازدواج میشود. بقیه زندگی دکتر ساعی، زندگی آرامی را شامل است که هرکار به وی محول کردند پذیرفت و فخر نفروخت. قانع با همسری که نیم قرن بهترین زندگیها را برای او ساخت. او به درس و کلاسش رسید و همسر هم معلم زبان شد و عاشق ایران بود.
ساعی وقتی بود مدالی به وی نرسید اما اینک حتی مقامات دانشگاهی و حتی وزیر خارجه دولت ابراهیم رئیسی و بسیاری از فرهنگیان غیبت او را تسلیت گفتهاند.
عروسکها دروغ نمیگویند
از هفتهها پیش این خبر که مرضیه برومند و ایرج طهماسب دو برنامهساز و فیلمساز همیشه محبوب دیگر در تلویزیون نخواهند بود، بر زبانها گشت. این دو با عروسکهایشان از همان اول انقلاب فرصتهای درخشانی برای تربیت سالم کودکان خلق کردند، اما انگار سخن از بازکردن جا برای گروهی و میدان دادن به سازندگان فیلمهایی بود که چنان در جامعه رسوخ نکرد.
با این مقدمه سرانجام مرضیه برومند اعلام کرد که سریال عروسکی "کلیله و دمنه" را میسازد. عروسکهای او همیشه شیرین هستند اما در عین حال سخنگو، رک و تکه انداز. شاید برای همین بود که هنوز فیلم پخش نشده بود بخشی از آن دچار قیچی سانسور شد. این تصادفی عجیب بود که همزمان با سانسور بخشی که از بسازوبفروشها گفت و همزمان با انتشار فیلم، متروپل آبادان فاجعه ساخت، خجالت به سانسورگران ماند. خانم برومند در صفحه اینستاگرامش با هشتگ آبادان به طعنه اشارهای به ماجرا کرد:
"یکی از دهها ایرادی که به سریال «کلیله و دمنه» گرفتند شخصیتپردازی جناب غال بود، میگفتند نشان دادنش باعث رنجش آقایان بسازبفروش میشود. پ. ن: کنایه ما به بسازبفروشهاست نه به سازندههای باوجدان، کاربلد و شریف."
این کارگردان که سبک و بیان خود را دارد در همان زمان که فیلم آماده شد گفت: ای کاش شرایط طوری بود که سریالها و ساختههای من و همکارانم میتوانست بیواسطه در سراسر ایران در دسترس مردم قرار بگیرد ولی این طور نیست و من از این بابت شرمندهام.
این نمایش عروسکی از ماه پیش در شبکه خانگی و فیلم نت برای فروش آماده شد.
واکنشها نشان میدهد که هم سریال شهرک کلیله و دمنه و هم برنامه دوست داشتنی مهمونی ساخته ایرج طهماسبی، مورد پسند خانوادهها و هواداران صنعت سالم سینما قرار گرفته، گیرم سقوط متروپل آبادان، چنان اوقات مردم را تلخ کرد که بر فروش نمایشها و فیلمها و از جمله عروسکیها اثر گذاشت. این آسیب نثار مهمونی ایرج طهماسب هم شد. دل و دماغ نگذاشت برای کسی حادثه، و واکنش با تاخیر مقامات نسبت به آن. هنوز در زمین دل سوخته آبادان اشکها جاری است.
شورانگیز ناکام
سالگرد دوم خرداد رسید، فرصتی تازه تا نسل پیر و هم نسل جوان، آه و فغان خود را به تندترین کلمهها بیآرایند و تیرهاست که در این روزها نثار قافلهای شود که ربع قرن پیش صدای شادمانیشان سقف فلک را شکافت. اما امروز هیچ گروهی را دشمنتر از خودشادمان آن روزی نمیشناسند. و این دومین بار در نیم قرن است که چنین هستیم. هم در زمستان ۵۷ ، در رقص و پایکوبی مردان و زنانی شد که ۲۵ سال بود به خیابان نیامده و منع شده بودند، ناگهان رها شدند و کس نبود در جهان که دلمشغولشان نباشد و ثنا نگویدشان. ربع قرن بعد، بخش عمدهای از آن شادکامان، شرمسار و ملتهب، فغانشان از دردی بود که خود ساخته بودند.
احمد زیدآبادی یکی از چهرههای دردکشیده و بدشنیده و پیگیر آزادی و عدالت اینک در سالگرد دوم خرداد با عنوان شورانگیز ناکام نوشت: دوم خرداد سال ۷۶ یکی از شورانگیزترین روزهای تاریخ معاصر بود که ایرانیان تجربه کردند. اقیانوس مواجی از احساس زندگی، احساس قدرت، احساس تأثیرگذاری، احساس شکوه، احساس ذوق، احساس لذت و احساس امید مردمی که به سمت صندوقها هجوم آورده بودند تا نام سید محمد خاتمی را روی برگههای رأی بنویسند، هر ناظر حماسی را چنان متلاطم میکرد که اشک شوق در حلقه چشمانش مینشست.
نویسنده دانای ما، نیمی از دوران اصلاحات را در حصارنای گذراند، که نگهبانش سعید مرتضوی بود و هیچ از آن شور سهم نگرفت. از پایدارترین نامهای الگوی اصلاحطلبی اینک نوشته: همان روز هم با نگاهی سرد و خشک و عاری از هرگونه رقّت و عاطفه، میشد پیشبینی کرد که آن همه احساسات نیکو و ارزشمند، در برخورد با صخرههای سخت منازعات بیرحمانه سیاسی و کشاکش منفعتهای ناسازگار و متضاد گروههای ذینفوذ، به تدریج میساید و فرسوده میشود و فرومینشیند و به احساس ناکامی و بیقدرتی و نومیدی و شکست ختم میشود.
روزگاری نمایشخانه بود
تصویر کلی صنعت فیلم و دنیای تئاتر چنین نشان میدهد که بر اساس تفکر و ذوق دولت انقلابی، دورانی سرد و زمستانی برای این هر دو در پیش است. روزنامههای هنری به زبانهای مختلف خطر این گونه دستکاری در جریان فرهنگی کشور را یادآوری کردهاند. گرچه با ملاحظه و بهداشتی.
از سوی دیگر نشریات در سرمقالههای خود، برای خوانندگانشان مینویسند که چرا بهای مجله را بالا بردهاند، چرا سه ماه تاخیر در انتشار داشتهاند و… آن جا درد زمزمه میشود.
بابک احمدی در گزارشی در اعتماد نوشت: دولتمردان (مشخصا در امر فرهنگ) با اظهاراتشان نشان دادهاند هم خدا را میخواهند هم خرما را. حذف حمایتهای ذاتی و موظفی دولت از هنرمندان و سوق دادنشان به سوی تامین منابع مالی به هر طریق ممکن، براساس یک دستورالعمل نانوشته و مجبور کردن گروههای تئاتری برای تن دادن به نظارت حداکثری، همچنین پذیرش قیمتگذاری دستوری! نشانههای رویکرد آمرانه مدیریت هنرهای نمایشی است...رفتاری که برای دهههای متمادی در اقتصاد ایران رواج داشته و کار دولت را به جایی رسانده که امروز ناچار است برای تامین کسری ناشی از اقتصاد بیمار و فاقد دادوستد بینالمللیاش، دست به سوی داشتههای مردم دراز کند.
نتیجه سیاستی که چنین در حال آزار دنیای نمایش است به این جا میرسد که: این خط مشی خواسته یا ناخواسته با حذف حمایتها همه هنرمندان را به تولید کالاهایی مشابه و بینسبت با جامعه و وضعیت تشویق میکند، چیزی شبیه کارخانه کیکسازی! با خط تولید ثابت و این شعار که "میفروشید پس هستید"!
آدم و حوا
نویسنده و کارگردان نمایش آدم و حوا ویدا لقمانی است که پیش از این هم طبع آزموده است در متون متکی بر عشق. بازیگران نمایش سمن قناد، نازنین دیدهور، علیرضا شاه حسینی، علی فراهانی، فاطیما محمدی، رضا طاهری، مبینا سرلک، علی سلطانی و رها رحمانی هستند.
همه جا خلاصه داستان نمایش را چنین نوشتهاند: زنی که معشوقه خود را کشت و درگیری واگویههای ذهنی او.
نویسنده متن و کارگردان در مصاحبهای گفت که: "من چندین سال پیش در شهری زندگی میکردم. در آن شهر در خانهای ساکن بودم که در آنجا اتفاقات عجیب بسیاری برای من رخ میداد. در ابتدا قصد داشتم از تجربیات خودم در آن خانه بنویسم اما بعد از سالها تصمیم گرفتم از زنی بنویسم که در آن خانه معشوقه خود را کشته بود و من هر روز با آن زن مواجه میشدم و درگیریهای او را میدیدم. شروع نوشتن این متن از آن زمان بود."
ویدا لقمانی در گفتگو با خانه سینما ضمن اشاره به علاقه خود به قصههای کلاسیک ایرانی و با تاکید بر این که به انتخاب عشق در تمام داستانها پایبند است درباره این نمایش گفت: "چند شبی که از اجرا گذشته با موضوعی مواجه شدهام که کمی من را ناراحت کرده و آن غریبه شدن مردم با ادبیات فاخر زبان فارسی است. چون لحن دیالوگهای نوشتههای من به سبک و سیاق کارهای کلاسیک است و قاعدتاً ادبیات فاخر خاص خودش را دارد. بسیاری از تماشاگران معانی یک سری از کلماتی که بازیگران بر روی صحنه گفته بودند را متوجه نمیشدند و بعد از اجرا از من میپرسیدند. متاسفانه متوجه شدهام که مردم ما کتاب نمیخوانند و بیشتر علاقه دارند به دیدن یک تئاتر رئال و داستانگوی امروزی بروند."
یک نمایش زنانه
"بی چرا زندگان" عنوان نخستین اثر نمایشی الهام شعبانی است که به تهیه کنندگی حمیدرضا علینژاد و نویسندگی لیلی عاج از هفته پیش روی صحنه است.
در این اثر نمایشی بازیگران به ترتیب ورود به صحنه عبارتند از: یلدا عباسی، ساناز نجفی، حدیث میر امینی، توماج دانش بهزادی، آیه کیانپور، حمیدرضا محمدی و سمیه برجی، این جمع زنان که در این نمایش ایفای نقش میکنند، در نهایت یک تئاتر زنانه نیست بلکه هنری است که توسط گروهی از زنان شکل گرفته.
در خلاصه داستان این نمایش نوشته شده : زندگی و روزگاری که داریم در آن نفس میکشیم، گاهی بیهدف، گاهی بیدفاع، در اوج ناامیدی که برای زیستن دست و پا میزنیم.
این نمایش از ۲ خرداد ماه در سالن قشقایی مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفت.
بیشتر بخوانید:
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: هفته هنر و فرهنگ؛ آوار متروپل بر سر خرداد، عروسکها دروغ نمیگویند، کن و بوسه ممنوع