تیرها را رگباری کردند و جمعیت را زدند / ۱۵ خرداد به روایت شاهدان عینی

تیرها را رگباری کردند و جمعیت را زدند / ۱۵ خرداد به روایت شاهدان عینی
خبر آنلاین

۱۰۰ سال گذشته تاریخ معاصر ایران روزهای پر فراز و نشیبی را از سر گذرانده است؛ ابتدا قیام تنباکو بر ضد تسلّط اقتصادی انگلیس شکل گرفت و بعد از آن با تفکر عدالت‌خواهانه، انقلاب مشروطیت و قانون اساسی مشروطه رقم خورد؛ جنبش ملّی شدن نفت هم یک مبارزه ضد استعماری بود و بعد از آن قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ و نهایتا پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ این مسیر را تکمیل کرد. در مسیر این مبارزه همیشه روحانیت پیشرو بوده است و یکی از بنیادی‌ترین مبارزات علیه رژیم سلطنتی در قیام ۱۵ خرداد در سال ۱۳۴۲ شکل گرفت که نقطه تحول تاریخ شیعه و سرآغاز نهضت انقلاب اسلامی شد.

تجمع و راهپیمایی مردم برخی از شهرهای ایران در اعتراض به دستگیری امام خمینی منجر به تظاهرات در قم، تهران و ورامین شد و کار به خشونت و شهادت جمع زیادی از مردم کشید. امام در سخنرانی خود در مدرسه فیضیه حکومت محمدرضا پهلوی را به حکومت یزید تشبیه کرد و همین سبب تبعید امام و اعتراض مردم شد، امام خمینی بعد از این حادثه به‌دلیل شهادت مردم، این روز را برای همیشه عزای عمومی اعلام کردند.

به مناسبت ۱۵ خرداد با دو نفر از شاهدان عینی این قیام، محمد مهماندوست و حسین خلیلی گفت‌وگو کرده‌ایم که در آن زمان تمام اتفاقات و درگیری مردم با رژیم و شهادت ورامینی‌ها را دیده بودند و خاطرات شنیدنی از آن روز دارند.

درباره هسته‌های شکل‌گیری نهضت ۱۵ خرداد و اینکه چطور مقلدان حضرت امام (ره) این واقعه تاریخی را در انقلاب رقم زدند، بفرمائید.

اگر بخواهیم قیام ۱۵ خرداد مردم دشت ورامین را ریشه‌ای بررسی کنیم باید گفت این موضوع به عاشورای امام حسین (ع) برمی‌گردد ولی آنچه در خاطر من است، این است که از سال ۱۳۴۰ و بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی تعدادی از جوانان آن زمان در میدان مرکزی شهر ورامین جمع شدند و قصدشان این بود که در تشییع پیکر ‌آیت‌الله بروجردی در قم شرکت کنند ولی از صحبت‌های آنها اینطور برداشت می‌شد که می‌خواهند ببینند بعد از آیت‌الله بروجردی، چه کسی مجتهد اعلم است که از او تقلید کنند. برگشت این افراد در اصل نقطه عطفی برای مردم بود که شناخت بیشتری نسبت به حضرت امام (ره) که در آن زمان به نام آقا روح‌الله شناخته می‌شد، پیدا کنند و در واقع این افراد هسته مرکزی و اولین مقلدین حضرت امام (ره) بودند.

از سال ۱۳۴۰ این مقلدین امام (ره) شروع به فعالیت کردند و بیشتر بعدازظهرهای جمعه دعای سمات در خانه‌ آنها تشکیل می‌شد که قبل از برنامه‌های ۱۵خرداد، این نشست درباره مسائل فلسطین و ... بود ولی به تدریج بعد مقلدین حضرت امام (ره) رسماً وارد صحنه مبارزاتی شدند. این برنامه تا روز واقعه که ۱۵ خرداد ۴۲ بود، ادامه داشت. به یاد دارم همان زمان مادرم اطلاعیه حضرت امام (ره) را در گوشه و کنار خانه از ما مخفی می‌کرد اما بین خود تحلیل می‌کرد و وظایف خود را از اطلاعیه حضرت امام (ره) می‌گرفتند.

حسین خلیلی

روز ۱۵ خرداد از صبح چطور آغاز شد و هسته های اولیه مردم چطور به هم پیوستند؟

ساعت حدود ۸ صبح روز واقعه من در میدان مرکزی ورامین بودم؛ آن زمان شاگرد مغازه حاج حسن آقای ابراهیمی بودم که پسرش بعدها در جنگ به شهادت رسید. وقتی مغازه باز شد صحبت‌های درگوشی میان کسبه هم شروع شد که می‌گفتند حضرت امام (ره) را دستگیر کردند. این چند کسبه دور هم جمع می‌شدند، نمی‌دانستند چه کاری باید انجام دهند ولی همه خود را مسئول می‌دانستند چراکه سابقه نداشت مرجع تقلیدی دستگیر شود و این برای مردم سنگین بود.

این موضوع باعث شد برخی از مغازه‌ها به حالت نیمه تعطیل درآمد و این وضعیت تا عصر ادامه داشت. قبل از ظهر موتورسواری از تهران آمد و اطلاع داد که حرکت مردم به سمت تهران به خاک و خون کشیده شده و سرکوب شده است، بعد از شنیدن این خبر مردم هیجان‌زده شدند و مغازه‌ها تعطیل شد و برای نماز به سمت مسجد خاتم‌الانبیا رفتند و بعد از آن قیام شروع شد.

چه گفت‌وگویی بین مردم شکل گرفت و واکنش رژیم چه بود؟

خفقان رژیم شاهنشاهی و به‌خصوص جنایت‌هایی که رضاشاه برای کشف حجاب انجام داده بود که همه از آن دل پرخونی داشتند و در میان مردم فراموش نمی‌شد، موجب می‌شد نتوانند برنامه‌ها و اعتقادات خود را علنی کنند، لذا مردم سعی می‌کردند کج‌دار و مریز رفتار کرده و در حد یک نماز جماعت و برنامه دعای ظاهری کار کنند، اما مردم و به‌خصوص کسانی که از حضرت امام (ره) تقلید می‌کردند، در عمق قضیه سعی می‌کردند خط مشی خود را از اطلاعیه‌های حضرت امام (ره) بگیرند ولی در آن روز بزرگترین کاری که انجام شد این بود که ترس مردم ریخت و خفقان شکسته شد. مردمی که دوران رضاشاه را دیده بودند برخی مواقع جرات نمی‌کردند نظرات خود را ابراز کنند. ولی با کشتاری که در تهران انجام شده بود و دستگیری حضرت امام (ره) صبر مردم لبریز شد و این بود که حرکت و قیام حضرت امام (ره) شکل گرفت.

احتمال می‌دادید راهپیمایی ۱۵ خرداد منجر به کشتار گسترده توسط رژیم شاه شود؟

هیچ‌کس نمی‌دانست چه اتفاقی می‌افتد. همه می‌خواستند به عنوان وظیفه شرعی از مرجع تقلید خود دفاع کنند و برای آنها سنگین بود که مرجع تقلید دستگیر شود و آن را توهین به مقام مرجع می‌دانستند. از این جهت قصد این بود در تهران مرجع تقلید را آزاد کنند. مردم خواسته آنچنانی نداشتند ولی برای رژیم ۲۵۰۰ ساله ستمشاهی بسیار سنگین بود به طوری که وقتی حدود ساعت ۳ بعدازظهر بعد از نهار برگشتیم و به مغازه رسیدیم، گفتند تعدادی کفن پوش از سمت امامزاده جعفر یعنی پیشوای فعلی می‌آیند. ما با تعدادی از مردم جمع شدیم و به سمت میدان رازی فعلی ورامین و مسیری که آنها می‌آمدند حرکت کردیم. در آنجا جمعیتی که به استقبال رفته بودند و جمعیت کفن‌پوش بهم پیوستند و از اینجا به بعد همه مردم به این جمعیت پیوستند و وقتی به میدان رسیدیم، جمعیت قابل شمارش نبود یعنی تمام مردم از پیر و جوان، کسبه و کشاورز و حتی بچه‌ها در بین جمعیت بودند.

با توجه به زمزمه‌هایی که از دستگیری حضرت امام راحل در شهر پیچیده بود موقعیت ورامین در روز ۱۵ خرداد و شب قبل از آن چگونه بود؟

حال و هوای آن زمان ورامین از قبل و از زمان رحلت حضرت آیت‌الله بروجردی سرچشمه می‌گرفت. آیت‌الله بروجردی در حقیقت فردی جهانی بود و بعد از رحلت ایشان مراجع در سطح دیگری ظاهر شدند و دیگر بستگی به افراد داشت از چه کسی تقلید کنند. مردم ورامین، از گذشته مردم مذهبی بودند و این منطقه از سوی روحانیون معظم و زیارتگاه‌های قابل تعظیمی یک منطقه مذهبی محسوب می‌شد. دیار ۱۵ خرداد که شامل پیشوا، ورامین، باقرآباد و این خطه می‌شود اکثرا مذهبی و مردم آن هم کشاورز، کسبه و فرهنگی بودند و اقشار فرهنگی بیشتر در برنامه‌ها رشد و تاثیرات بهتری داشتند، هرچند روحانیت جلوی قافله بود.

برنامه ۱۲ خرداد در روز عاشورا و منبری که حضرت امام (ره) قبل از غروب در مسجد حوزه علمیه فیضیه رفتند، درباره عملکرد دولت و مجلس و برنامه‌های بیگانگان در ایران و تصمیماتی که برای منطقه داشتند بود و سبب شد مردم بیدار شوند. لذا از عصر روز عاشورا مردم کنجکاو بودند که چه اتفاقی می‌افتد.

محمد مهماندوست

به هر حال شب ۱۵ خرداد حضرت امام (ره) را دستگیر می‌کنند و بعد از دستگیری، مردم ورامین هم از قم آمدند و آقای بادامچیان مسئول هیات حزب موتلفه به من می‌گفت، آقای نیری به ورامین و پیشوا رفت و آمد داشت و از تهران آمده بودند که این اطلاعات را بدهند اما اصل قضیه مربوط به امیر اکبری از کسبه ورامین بود، چون قیام در تهران از ۷ صبح با اعلام رادیو شروع شده بود و برای اینکه یقین بدانیم این قیام در تهران به چه ترتیبی است و به کجا رسیده این بزرگوار با شخص همراه به تهران رفتند و در میدان شوش مطلع شد، تهران قیام کرده و قیام آنها اساسی است و پیشرفت بسیاری داشتند.

علیرغم اینکه نیروهای دژخیم شاه تیربار داشتند و آنها را اذیت و آزار فراوانی می‌کردند اما ادامه دادند و براساس برنامه‌هایی که از قبل پیش‌بینی شده بود حرکت‌هایی را پیش بردند. حرکت‌های تهران را جامعه مدرسین و روحانیت و موتلفه و افراد انقلابی رهبری می‌کردند و برای آنها سنگین بود که رهبر و مرجعیت‌شان را دستگیر کردند و در نتیجه به خیابان‌ها ریخته بودند.

امیر آقای اکبری برای همین قضیه به ورامین آمد و تائید کرد و این موضوع را برای بازاری‌های ورامین و کسبه شرح دادند. شهربانی ورامین که مطلع شد این دو نفر به تهران آمده‌اند تا مردم را تهییج کنند آنها را دستگیر کرد و زمانی که مردم متوجه بازداشت این دو نفر شدند جلوی شهربانی تجمع کرده و گفتند تا این دو نفر آزاد نشوند ما نمی‌رویم لذا شهربانی ورامین هم ترسید و این دو را آزاد کردند.

از صبح تا بعد از ظهر بحث و گفت‌وگو بود و مردم خود را آماده کردند تا بعدازظهر اقدام کنند. کفن پوشان پیشوا بعد از ظهر رسیدند و از ورامین هم کفن‌پوشانی بودند اما علمدار این قضیه در ورامین شخصی به نام حاج سید آقای احمدی بود. وی کاسب بود ولی ملبس به لباس روحانیت هم بود و همه ایشان را قبول داشتند. او از پاچناری که خیابان طالقانی فعلی است، حرکت کرد و با سه یا حسین به میدان آمد.

در میدان قدیمی نرده چوبی داشت و مرکز میدان هم شمایلی بود که شکل برج علاءالدین بود. در مرکز این میدان موتورخانه‌ای به صورت همان برج در مقیاس کوچکی ساخته بودند. به خاطر دارم سه دور اطراف میدان شسه چرخیدیم و آن زمان شعار این بود «یا مرگ یا خمینی» بود و این شعار را سر دادیم.

تصور کنید جاده ورامین از ابتدا که برنامه محمدآباد عرب‌ها تا پل باقرآباد که حدود ۲۷ کیلومتر است و این جاده مثل تنه تنومند درخت است و شاخه‌های درخت از بخش‌های جنوبی و شمالی و روستاهایی که در مسیر بودند به این تنه درخت می‌پیوستند و آنطور که یکی از دوستان که از آن زمان حضور داشت توضیح می‌داد سر و ته جمعیت روی پل کارخانه قند ورامین معلوم نبود. این حرکت به سمت تهران انجام شد. قصد تهران بود، نه باقرآباد! در جمعیت‌ همه برای تهیه شام پول جمع می‌کردند و شام در حد نان و پنیر ساده بود. جمعیت حدود ۵-۴ هزار نفر بود؛ از طرفی فصل بهار بود و ۱۵ خرداد زمان رویش و رسیدن گندم و جو در ورامین بود و در پهنه جاده که به سمت باقرآباد می‌آید آن زمان دروگرها آذری زبان حضور داشتند که هر سال با داس برای درو می‌آمدند.

به هرحال این برنامه که از ورامین چنین جمعیتی با کفن در حال حرکت بودند به تهران مخابره می‌شود و در جاهای دیگر مانند اصفهان، تهران، قم، مشهد هم مردم قیام کردند. اما تنها جایی که برنامه آنها مشخص بود، ورامینی‌ها و پیشوایی‌ها بودند که کفن‌پوش شدند. این برنامه بدین معناست که جان بر کف گذاشتیم و آمادگی داریم شهید شویم.

دژخیمان شاه که متوجه شدند این جمعیت عظیم است در تپه سنگر گرفته‌اند و آن طرف هم بیابان و کشتزار بود. ابتدا تیرهای هوایی زدند و اولین شخصی که روی پل شهید شد آقای طباطبائی بود که جلو رفت. گفتند ما می‌کشیم و او گفت مرغابی را از آب می‌ترسانید و سینه خود را سپر کرد و اولین شهیدی که در سرپل باقر آباد شهید شد طباطبایی و بعد امیر معصوم شاهی بود.

تیرها را رگباری کردند و جمعیتی که از ورامین آمده بود روی زمین افتادند و بیشتر دروگرها شهید شدند و چاه قنواتی که در کشتزارها بود مملو از افراد شد و در نهایت قبل از غروب این منطقه پر از کشتار رژیم بود. در این ماجرا تعداد زیادی که آمار آنها را ۱۷۰-۱۶۰ نفر ذکر می‌کنند، زخمی شدند. در اینجا مردم پخش شدند و همه به سمت روستاهای اطراف رفتند. کامیون‌های ارتشی هم آمدند، کشته‌ها را جمع می‌کردند و در تهران و در منطقه ورامین به مسگرآباد بردند. در مسگرآباد ۴ گودال بزرگ درست کرده بودند و کشته‌ها و زنده‌ها را به صورت فله‌ای از طریق کامیون‌ها به داخل آن گودال‌ها می‌ریختند. یکی از افرادی که خودم با آنها صحبت کردم و تا چند سال قبل در قید حیات بود آقای «آقایی» بود که برای من تعریف می‌کرد که در گودال تکان خورده و دل یکی از آنها سوخته و او را جدا کردند و تا ۸-۷ سال قبل هم زنده بود. آقایی از شهدای زنده قیام ۱۵ خرداد بود که البته آقازاده وی هم شهید شد.

تا مغرب همه پیکرها را جمع کردند و افراد نیز پراکنده شدند و فرار کردند و برای اینکه شناسایی نشوند به مشهد سفر کردند؛ اما رژیم کشته‌ها را در گودال‌ ریخت؛ بعد از این قیام کار شهربانی و ژاندارمری شناسایی افراد بود و اگر آنها خانه نبودند شهربانی کسانی که در خانه بودند را می‌برد و از آنها سوال و جواب و جریمه و زندانی می‌کردند. در برنامه‌های مختلف شروع کردند و افراد را دستگیر می‌کردند و کسانی هم که فرار کردند آواره بودند و حتی بعدها سراغ این افراد رفتند.

در باقرآباد مسیر دست چپ، حسینیه‌ای است که هنوز هم این حسینیه برپاست و ژاندارم‌ها مردم را به آنجا دعوت کردند و گفتند با شما کار داریم. وقتی مردم جمع شدند، یکی از ژاندارم‌ها لنگی را باز می‌کند و آنجا می‌ریزد. داخل آن اجسام مثله شده افراد اعم از چشم و گوش و لب بود؛ آن ژاندارم بی رحم گفت اگر ادامه بدهید روزگار شما هم اینطور می‌شود. تهدیدات خیلی عجیب می کردند و ورامین تا مدت‌های مدید روی آرامش ندید و همه نگران و ترسیده بودند و به قول رژیم قیام کور انجام شده بود.

ورامین آن روز چند شهید برای انقلاب داد؟

شهدای ورامین معروف هستند و تعداد آنها ۷ نفر است، البته شهدا ارقام بالایی دارند و منطقه ما کشته‌های زیادی داد و اکثر آنها غریب بودند و جایی ثبت نشده است. اما فقط ۴ گودال را از شهدای تهران و خطه ما پر از پیکر شهدا کرده بودند.

آن زمان مردم یکدیگر را از رفتن نهی نمی‌کردند؟

بسیاری از افرادی که در میدان مرکزی شهر جمع شدند می‌خواستند از شهر خارج شوند ولی معتمدین محله جلوگیری کردند و اجازه ندادند زنان و کودکان بروند چون می‌دانستند هر کسی تحمل مسیر طولانی ورامین تا تهران در گرمای خردادماه را ندارد. به‌خصوص حرکتی که آینده آن نامعلوم بود و خیلی از افراد احساس خطر کردند و مسیر را نرفتند، خیلی مواقع پدر، کودک خود را از رفتن نهی می‌کرد یا جوانان می‌گفتند ما می‌رویم و اجازه نمی‌دادند پدران حرکت کنند. ولی در کل یک حرکت خودجوش بود آن هم در اصل سه جویبار انقلابی و اعتقادی از محمدآباد عرب‌ها، از شهر پیشوا و از ورامین به هم پیوسته و رود خروشانی را تشکیل داده که برای اولین بار خفقان را شکسته و ستون‌های نظام ستمشاهی را به لرزه درآورده است. این نشانگر اعتقاد قلبی و عظیم مردمی است. من از یکی از دو نفر عزیزی که صبح ۱۵ خرداد دستگیر شدند یاد می‌کنم؛ یکی علی اکبری که وی را امیر اکبری خطاب می‌کردند و دیگری نادر چراغساز، رژیم این دو نفر را صبح دستگیر کرد و اولین موفقیت مردم این بود که توانستند با تجمع خود این دو اسیر را آزاد کنند. این موفقیت بزرگ در آن زمان بود. این امر مردم را تهییج کرد که این مسیر را بروند و شاید در دنیا بی‌نظیر باشد که بدون هماهنگی و بدون اینکه ارتباط تلفنی و تصویری با هم داشته باشند، یک گروه بزرگ برای حمایت از مرجعیت حرکت کنند و بهم بپیوندند، فکر می‌کنم هم در ایران و هم در جهان بی‌سابقه باشد و این به نام قیام مردم دشت ورامین در تاریخ ثبت شده است.

بعد از آن اتفاق زخمی ها را چه کار کردید؟

من در آن صحنه باقرآباد و تیراندازی نبودم ولی وقتی مردم حرکت کردند، ماشین‌هایی که هنگام غروب برمی گشت زخمی می‌آورد. من به خانه که رفتم دیدم یک نفر زخمی را پانسمان می‌کنند. بعد که پرسیدم گفتند یکی از بستگان آنها به نام آقای علیدوستی تیر خورده و وی را پانسمان می‌کردند.

نقش سرهنگ بهزادی در قتل عام مردم چه بود؟

من ایشان را ندیده بودم ولی شایع بود همان کسی است که صبح حرکت مردم ورامین را در پل باقرآباد سرکوب کرده و مردم را به خاک و خون کشیده، سرهنگ بهزادی است. حدود غروب هنوز هوا تاریک نشده بود سه نفر در میدان ورامین ایستادند و اعلام حکومت نظامی کردند. یکی از آنها همین سرهنگ بهزادی بود که من چند متری او بودم و دیگری به نظرم سرهنگ حجتی رئیس شهربانی آن زمان و یکی از محلی‌ها بود. این سه نفر جزو انجمن شهر بودند که ایستاده بوده و اعلام حکومت نظامی کردند و از این به بعد مردم پراکنده شدند و نیروهای نظامی در کوچه‌ها ریختند و دیگر شهر خالی و هیات‌ها تعطیل شد و همه به خانه رفتند.

بیشتر بخوانید:

  • ناگفته‌های برادر کمتر شناخته‌شده رهبری | تا ایشان سوال نکنند، من جواب نمی‌دهم / آقا مظلوم نیستند، در اوج قدرت هستند / خانه‌شان گلیم است و موکت

  • گفت و گوی کمتر دیده شده سال ۵۸ با همسر امام(ره) / خدیجه ثقفی : در نوشتن اعلامیه ها به ایشان نظر و تذکر می دادم/ اولین و آخرین همسر ایشان بوده و هستم

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: تیرها را رگباری کردند و جمعیت را زدند / ۱۵ خرداد به روایت شاهدان عینی