وقتی امام (ره) برای شستن ظرف‌ها از محافظش پیشی می گرفت

‌می‌گفتند مهارت‌های رزمی و توان دفاعی دلیل انتخابش بوده، اما او از لطف الهی می‌گوید، از نگاه خاص خدا به بنده‌ای که مهم‌ترین اتفاق زندگی را برایش رقم زده و گرنه به قول خودش «حمید نقاشیان» ۲۴ ساله کجا و هم نشینی با مرد بزرگ تاریخ کجا؟!

شاید روزی که او در بازار کفاش‌های سبزه میدان در بحبوحه مبارزات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برای اولین بار نام امام خمینی (ره) را شنید فکرش را نمی‌کرد در بهمن سال ۵۷ به عنوان یکی از محافظان اصلی امام خمینی (ره) انتخاب شود. تصاویر به جا مانده از آن زمان گویای نزدیکی حمید نقاشیان به امام خمینی (ره) است و حالا او مانده و مرور خاطرات فراموش نشدنی از این هم نشینی. او مانده و خاطره روز‌ها و شب‌هایی که زیر یک سقف درکنار بنیانگذار کبیر انقلاب نفس می‌کشید و شش دانگ حواسش را جمع می‌کرد مبادا خار به پای امام خمینی (ره) برود.

در سی و سومین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) دست می‌گذاریم روی گنجینه خاطرات ناب حمید نقاشیان و با او هم صحبت می‌شویم. او از بهمن سال ۱۳۵۷ تا خرداد ۱۳۵ مسئولیت محافظت از امام را بر عهده داشت و بعد از آن تاریخ، با دستور امام خمینی (ره) مأمور به انجام وظیفه دیگری شد.

من با امام خمینی (ره) بزرگ شدم

نقاشیان حرف‌ها و خاطره‌ها دارد از امام خمینی (ره). خاطراتی که گذر زمان نه آن‌ها را کمرنگ کرده نه از یاد برده است. او روایت خاطرات امام را از اولین باری که نام او را شنیده و اولین بار که امام خمینی را ملاقات کرده است آغاز می‌کند؛ «اولین شناخت من از حضرت امام (ره) به سال ۱۳۴۲ بر می‌گرد. آن زمان من ۹ ساله بودم و در جریان قیام ۱۵ خرداد در منطقه سبزه میدان و بازار کفاش‌ها با اسم امام (ره)، حمایت مردم از امام، تفکر ضد شاهی و نگاه سیاسی ایشان آشنا شدم و اصلاً یک طوری می‌توان گفت که من از آن زمان به بعد با امام خمینی (ره) بزرگ شدم.»

 اولین دیدار در نجف

محافظ امام خمینی (ره) از بیان مبارزات و فعالیت‌های سیاسی‌اش قبل از پیروزی انقلاب خودداری می‌کند و می‌گوید: «این روز‌ها فقط باید از امام خمینی (ره) گفت. از سبک زندگی‌اش، بزرگواری‌اش. ساده زیستی‌اش. اولین بار امام را در حرم حضرت امام علی (ع) در نجف دیدم. من برای ملاقات ایشان به نجف رفته بودم، اما فضای امنیتی آن زمان، حضور جریانات نفوذی و ساواک اجازه نمی‌داد که همان ابتدا مستقیم به زیارت امام برویم. می‌دانستم ایشان هر شب ساعت ۹ به زیارت بارگاه حضرت علی (ع) می‌رود. من هم به حرم امام علی (ع) رفتم و از دور به تماشای بزرگ مرد تاریخ ایران ایستادم. کمی بعد با نزدیکان امام (ره) در نجف ارتباط برقرار کردم و با رعایت ملاحظات به دیدن ایشان رفتم و خاطره اولین ملاقات تا آخر عمر از ذهن من بیرون نمی‌رود. بعد از گذشت سال‌ها صحبت کردن راجع به امام خمینی (ره) هم سهل است هم ممتنع. چون ما هر چه الان در ایران داریم از امام (ره) داریم و راجع به ایشان هر چه صحبت کنیم کم کردیم. امام خمینی (ره) در ساده زیستی، دانش و علم فقاهت، در منش و شخصیت سیاسی، در عنصر شهامت و در آینده نگری سیاسی شخصیتی بی بدیل و بی نظیر بودند. هر چند که حالا برخی جریانات سیاسی با توجه به هجمه‌ای که بر علیه جمهوری اسلامی دارند دنبال حذف منش و نگاه امام از منظر سیاسی جمهوری اسلامی هستند.»

امام (ره) چند دست لباس داشتند؟

تصور شما از پوشش مردی که بنیانگذار یک انقلاب و رهبر یک کشور است چیست؟ ما در گفتگو با محافظ امام خمینی (ره) از هر دری که وارد می‌شویم به ساده زیستی امام می‌رسیم و نقاشیان می‌گوید: «ساده زیستی، کلیدی‌ترین ویژگی امام (ره) در سیر و سلوک امام بود.» می‌پرسیم مصداق بگویید و او بدون مقدمه از تعداد لباس‌های رهبر انقلاب می‌گوید: «امام خمینی (ره) در ساده زیستی قابل اعتنایی زندگی می‌کرد. ساده‌ترین مصداقش این بود که ایشان کلاً ۶ پیراهن بلند سفید بدون یقه داشتند که این لباس‌ها را از خیلی قبل از اینکه به ایران بیایند دوخته بودند و هیچ وقت در صدد اینکه عبای جدید، قبای جدیدی برای خودشان تدارک ببینند نبودند. ببینید اصلاً آدم احساس می‌کرد ایشان در بی نیازی به معنای مطلق کلمه یک الگو است. من به کرات در محضر امام و در کنار ایشان غذا خوردم و همیشه در عجب بودم از اینکه امام خمینی (ره) به خوراک بسیار ساده و کمی اکتفا می‌کردند و این نشان می‌داد که هم مراقب سلامتی‌شان هستند و هم به دستورات و توصیه‌های ائمه معصوم توجه می‌کردند. من معتقدم که امام خمینی (ره) علی رغم صبر و سلوک، ما را به سبک و سیاق ائمه اطهار (ع)، فرسنگ‌ها نزدیک کرد و بسیاری از ویژگی‌های ائمه در ایشان مشهود بود.»

لرزش دست وزیر امور خارجه در مقابل ابهت شخصیت امام خمینی (ره)

تشریفات و زینت آرایی در سلوک امام خمینی (ره) هیچ جایگاهی نداشت. این ساده زیستی در دیدار‌ها به چشم مقامات کشور‌های دیگر هم می‌آمد و از آن متعجب می‌شدند. خاطره دیدار امام خمینی با وزیر امور خارجه شوروی سابق شنیدنی است؛ «برخلاف آنچه می‌بینیم که امروز مرقد امام (ره) را با زینت‌های نامانوس با فرهنگ امام آراسته‌اند باید بگویم که ایشان اصلاً قائل به تشریفات و زینت آرایی نبودند. امام (ره) بین کسی که آمده خطبه عقد برایشان بخواند یا مقامی که از یک کشور خارجی آمده تفاوتی قائل نمی‌شد. من یادم هست یکی از این دیدار‌ها که خیلی در ذهن بیرونی‌ها جلوه‌کرد دیدار ایشان با وزیر امور خارجه شوروری سابق بود. وزیر امور خارجه به ایران آمده بود تا پیام گورباچف را به امام خمینی (ره) برساند. سادگی محل این دیدار و مناسبات برای وزیر امور خارجه شوروی آن زمان هم قابل باور نبود و در عوض، هیبت شخصیت امام طوری این فرد را تحت تأثیر قرار داده بود که باعث شده بود او در حرف زدن لکنت پیدا کند وحتی آنقدر که لرزش دست پیدا کرده بود. اما امام هیچ وقت با افراد از موضع بالا، از موضع رهبر یک انقلاب یا مرجع علی قدر تشیع برخورد نمی‌کرد. این اولین بار نبود. بار‌ها اتفاق افتاده بود افرادی می‌آمدند در مواجهه با امام و تحت تأثیر شخصیت ایشان نمی‌توانستند حرفشان را بزنند، اما امام طوری شرایط و فضا را هدایت می‌کردند که آن‌ها احساس راحتی کنند.»

وقتی امام (ره) برای شستن ظرف‌ها از محافظش پیشی می‌گرفت

باور می‌کنید که بالاترین شخصیت سیاسی یک کشور، نفر اول ایران از محافظش پیشی بگیرد برای شستن ظرف‌ها، ۳۳ سال از رحلت امام خمینی (ره) می‌گذرد و هنوز هم حرف‌ها و خاطرات ناگفته‌ای از ایشان وجود دارد که هر شنونده‌ای را به وجد می‌آورد. نقاشیان راوی خاطرات حضور دو روزه امام خمینی در باغچه‌ای اطراف قم می‌شود؛ «در مقطعی امام برای تمدد اعصاب به باغچه کوچکی که دامادشان آقای اشراقی در اطراف قم داشتند رفتند و من هم همراه ایشان بودم. یعنی در دو روز و نیم فقط من بودم و امام (ره) و قرار بود که که امام کمی استراحت کنند.

من باید فکر صبحانه و نهار و شام را می‌کردم و دائم در محضر امام بودم. امام خمینی (ره) بیشتر قرآن می‌خواندند و به رادیو‌ها گوش می‌دادند. وقت نماز هم که می‌شد دوباره بهترین لحظات زندگی من رقم می‌خورد و شانه به شانه امام با هم نماز می‌خواندیم. یکی از نگرانی‌های من در این دو روز و نیم این بود که حواسم همه جوره به امام باشد. چون وقتی سفره صبحانه و نهار و شام را جمع می‌کردم، فقط کافی بود یک لحظه غفلت کنم، امام سریع به سمت ظرفشویی می‌رفتند و مشغول شستن ظرف‌ها می‌شدند. من باید مراقب می‌بودم که بعد از غذا به محض جمع کردن ظرف‌ها خودم بایستم ظرف‌ها را بشورم مبادا امام پیش دستی کند. این خاطره زبان گویایی هست برای نشان دادن شخصیت امام خمینی (ره). درآن دو روز من برای صبحانه نان و پنیر و کره، گاهی حلورده سر سفره صبحانه می‌آوردم، اما امام (ره) خیلی کم غذا می‌خوردند. این کم خوری برای من ملکه شده بود.»

ماجرای شهادت آقا مصطفی خمینی (ره) و درایت رهبرانقلاب

صبر، طمأنینه، نگاه عمیق به اتفاقات سیاسی ویژگی بارز امام خمینی (ره) بود. محافظ شخصی بنیانگذار انقلاب معتقد است برخی خاطره‌ها تبیین کننده واقعیت‌های بزرگی است. نقاشیان می‌گوید: «در روز دوم حضور امام (ره) در باغچه کوچک، من نهار کله گنجشکی درست کرده بودم. سفره را انداختیم. امام اول برای من غذا کشیدند بعد برای خودشان. یکی از دغدغه‌های ذهنی‌ام که همیشه دوست داشتم با امام حلش کنم مسئله شهادت آقا مصطفی خمینی بود. در ادوار مختلف من گاهی فرصت پیدا می‌کردم این موضوع را با سؤالات مختلف از امام می‌پرسیدم. ایشان هر بار در پاسخ من سکوت می‌کردند. من از سال ۵۷ تا اواخر خرداد ۵۸ که دائم در محضر ایشان بودم، این موضوع را سه بار در سه بازه زمانی سؤال کردم و امام (ره) سکوت می‌کردند. در آن دو روز که با ایشان تنها بودم، در حین غذا خوردن مجدد این سؤال را پرسیدم و گفتم امام چرا اجازه ندادید آقا مصطفی را کالبدشکافی کنند؟ امام قاشق را زمین گذاشتند، نگاهی به من کردند و گفتند: انقلاب نمی‌شد. این جمله حضرت امام یک دنیا تفسیر دارد. اگر قرار باشد این جمله را بشکافیم اولین برداشت این است که امام خمینی (ره) می‌دانستند در اطرافشان جریانات نفوذی وجود دارد و جریاناتی منتظرند که امام یک پردازشی انجام بدهند که با آن پردازش بشود کنه ذهن ایشان را خواند. برای همین امام از ماجرای قتل مرحوم شهید مصطفی خمینی عبور کردند و در بیانیه‌شان نوشتند که این می‌تواند الطاف خفیه الهی باشد. این خاطره را گفتم تا بگویم که امام به چه نکاتی وظرافت‌هایی در فضای اجتماعی، سیاسی دقت و توجه داشتند که این هم بخشی از سلوک ایشان بود. امام شانیت برای خودشان قائل نبودند و این نکته در تمام مراحل زندگی‌شان خودش را نشان می‌دهد.»

واکنش امام در برابر شکستن دست محافظ شخصی‌اش

ایمان به خدا، سادگی، طمأنینه، مهر ناتمام و نگاه عمیق به همه مسائل و اتفاقات از امام خمینی (ره) شخصیتی کاریزماتیک ساخته بود. نقاشیان یاد روزی می‌افتد که در حین محافظت از امام آسیب می‌بیند؛ «قرار بود رهبر انقلاب در مدرسه حکیم نظامی قم سخنرانی داشته باشند. ما وارد کوچه شدیم و وقتی مردم فهمیدند امام آمده، اطراف ماشین تجمع کردند و عبور ما سخت شد. خلاصه هر طوری بود ماشین را رساندیم به ورودی مدرسه حکیم نظامی. قرار بود مردم در حیاط مدرسه جمع شوند و امام روی بالکن سخنرانی کنند. برای برقراری امنیت کسی نباید داخل ساختمان مدرسه می‌رفت. تجمع مردم زیاد شده بود. آن‌ها در حال ورود به مدرسه بودند و من در حال کنترل کردن جمعیت بودم و می‌خواستم در را ببندم که در این حین دستم شکست. چند دقیقه‌ای گذشت تا من خودم را جمع و جور کردم. در را بستیم و جمعیت را کنترل کردیم. رفتم دیدم امام داخل مدرسه نرفتند، کمی آن طرف‌تر ایستادند. تعجب کردم. گفتند منتظر شما بودم. امام نگران بودند تا ببینند چه اتفاقی برایم افتاده و این نشان می‌داد که امام (ره) محبت را ابراز می‌کنند، مراقب همه بودند. تذکر می‌دادند، اما طوری رفتار می‌کردند که ما همیشه شرمنده رفتارشان می‌شدیم.»

ناراحتی امام (ره) از ممانعت محافظان برای حضور کودکان

تصاویر بسیاری از امام خمینی (ره) دیده‌ایم که کودکی را در آغوش گرفته و می‌بوسد. محبت و الفت ایشان نسبت به کودکان زبانزد همه اطرافیان بود. محافظ امام روایت شنیدنی از کودک دوستی ایشان می‌گوید: «اگر عکس‌های پنجره مدرسه علوی را نگاه کنید عکس‌هایی زیادی هست از حضور بچه‌ها. مردم با اصرار بچه‌هایشان را می‌آوردند دم پنجره که امام (ره) دستی به سر آن‌ها بکشد تا خاطره‌ای برایشان بماند. ما برای ملاحظات امنیتی و اینکه یک وقتی اتفاقی نیفتد، ممانعت می‌کردیم. اما امام خمینی (ره) از این ممانعت ما ناراحت می‌شدند و می‌گفتند بگذارید بچه‌ها بیایند. ایشان با عشق دست روی سر کودکان می‌کشیدند. شوخ طبعی امام (ره) هم برای من خیلی درس داشت. امام با خانواده و نوه‌ها همیشه شوخی می‌کردند و نوه‌ها هم این ویژگی ایشان را خیلی دوست داشتند و یکی از لذت بخش‌ترین اوقات، لحظاتی بود که با امام (ره) می‌گذراندند.»

صبر و طمأنینه امام (ره) 

«جنگ که شروع شد یک زمانی اتفاقی پیش آمد و من با لباس نظامی و خسته بعد از یک عملیات، به محضر امام رفتم. ناراحت بودم و با ریز جزییات، اتفاق را برای امام (ره) شرح دادم. ایشان با طمأنینه هر چه تمام و لبخندی که گوشه لبشان بود به من گفتند: خسته‌ای! نگاهی به ایشان کردم و گفتم: «بله. کمی خسته‌ام. دیشب نخوابیدم. دوباره گفتند نه! خسته‌ای! ذهنت هم خسته است. برو یک هفته استراحت کن و هیچ خبری را هم گوش نده.» لبخند و مهر پدرانه امام خمینی (ره) بر روح و جان حمید نقاشیان نقش بسته است.

چرا امام (ره) گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد؟

چرا امام گفت خرمشهر را خدا آزاد کرد؟ در آخرین لحظات گفتگو راز این جمله را محافظ امام می‌گوید: «شما ببینید در جریان فتح خرمشهر چه اتفاق عظیمی افتاده بود. آن زمان گروه‌های مختلفی در فتح خرمشهر نقش داشتند. اما امام برای پرهیز از اختلافات احتمالی چه کردند؟ با یک جمله، همه حرف را زدند و گفتند خرمشهر را خدا آزاد کرد و این یعنی برقراری وحدت و اتحاد میان گروه‌های مختلف. خلاصه‌اش اینکه اهالی رسانه باید دائم از امام بگویند. نه فقط ۱۴ و ۱۵ خرداد که سراسر سال باید خاطرات بنیانگذار انقلاب را بازگو کرد. تفکر و راه امام خمینی (ره) باید زنده بماند.»

منبع : فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: وقتی امام (ره) برای شستن ظرف‌ها از محافظش پیشی می گرفت