سه، دو، یک، عربده!

به گزارش جام جم آنلاین، جز صحنه‌های نبرد چه نسبتی میان رزمندگی ۱۰۸ ستاره عدالت‌خواه و آن جنگجویان کوهستان با عصیانگران و لات‌های خیابانی وطن برقرار است و آن موسیقی گوش‌نواز ماسارو ساتو که خزنده، قیام تدریجی یک ملت را نمایندگی و همراهی می‌کند، چه ربطی به آوای عربده و فحاشی‌های رکیک هنجارشکن‌های داخلی دارد؟ هرچه هست دست‌کم اسم منطقه در کوهستان چین در کرانه رود زرد که محل استقرار مبارزان چینی بود، در رسمی نانوشته و در ضرب‌المثلی شتاب‌زده، معادل لات‌ها و لمپن‌های ایرانی در نظر گرفته شد و برخی از جماعت چاقوکش و قمه‌به‌دست و به‌جز این‌ها مجهز به سلاح‌های فحاشی و اعمال رعب‌آور، خود را با افتخار از اهالی و مبارزان لیانگ‌شان‌پوی داخلی می‌دانند. هنجارشکنی و عبور از مرز‌های اخلاقی و گلاویز شدن با قانون و مجریان آن، به اندازه کافی سوهان روح مردم و نوامیس و مختل‌کننده امنیت محله و شهر و جامعه بود. در این میان به‌تدریج و در چند سال اخیر، سینمای ایران هم به این جماعت محدود روی خوش نشان داده و پای اراذل و عربده‌کش‌ها به فیلم‌ها هم باز شده است. برخی فیلمسازان به بهانه سینمای رئالیستی و مبتنی بر واقعیت و روایت طبقات محروم و محله‌های فقیرنشین، داستان‌هایی با محوریت و نقش تعیین‌کننده لات‌ها و لمپن‌ها به تصویر می‌کشند که از قضا موردتوجه بعضی مخاطبان هم قرار گرفته است، اما فارغ از ترسیم کاراکتر‌هایی جذاب و سمپات که کار قصه را راه می‌اندازد، نباید از تبعات منفی تکرار این روند و ترویج این قبیل صحنه‌های خشن و ادبیات لمپنی بر مخاطبان به‌ویژه نسل جوان، نوجوان و کودک گذشت. مضاف‌براین‌که این بهره‌گیری‌ها از تیپ‌های لاتی و لمپنی، خیلی هم نکوهشی و تقبیحی نیست و معمولا این افراد جذاب و کاریزماتیک به‌نمایش‌درمی‌آیند.

هرچند شاید جماعت لمپن به نسبت جمعیت کشور، درصد ناچیزی را به خود اختصاص دهند، اما می‌دانیم همین تحرکات و هنجارشکنی‌های آن‌ها هم روان اجتماعی را برهم می‌زند و بار منفی ایجاد می‌کند. همین نسبت در سینما و آثار نمایشی هم وجود دارد و با وجود این‌که تعداد فیلم‌ها و سریال‌هایی که در این چند سال اخیر سراغ نمایش لات‌ها و اراذل و اوباش رفته‌اند، در قیاس با حجم آثار تولیدشده رقم ناچیزی به نظر می‌رسد، اما حتی همین مقدار هم تاثیرات منفی خود را روی مخاطبان برجا می‌گذارد. در این شرایط و با گل‌کردن فیلم‌هایی از این دست، بیم آن می‌رود که در درازمدت هنجارشکنی و کار‌های ضدارزشی با توجیهات فیلمسازان مبنی بر کارکرد دراماتیک، تبدیل به هنجار و ارزش شوند؛ بنابراین ضرورت نظارت بیشتر دستگاه‌های متولی و حتی تعامل با نویسندگان و سازندگان آثاری با این موضوعات در مرحله نگارش و ساخت احساس می‌شود تا دست‌کم این مواجهه با ترویج بی‌فرهنگی و قبح‌زدایی همراه نباشد و مخاطبان با این ضدقهرمان‌ها همذات‌پنداری نکنند و روی عقوبت این هنجارشکنی‌ها تاکید شود.


مغز‌های کوچک زنگ‌زده
با وجود این‌که این فیلم هومن سیدی، در پس و پشت، رگ و ریشه‌های جامعه‌شناسانه دارد، اما از قضا در ویترین از جذابیت‌های کاذب خلافکاران و گنگستر‌های وطنی و حاشیه‌نشین برای پیشبرد قصه استفاده شده است و همه چیز حول محور گرگ چوپان‌نمایی، چون شکور و اراذل تحت سلطه‌اش می‌گردد. ضمن این‌که صحنه‌های خشن درگیری گروه‌های اوباش هم به‌صورت حرکت آهسته به تصویر درمی‌آید که تاثیرات مخربش را دوچندان می‌کند.
شنای پروانه
اولین ویدئویی که از فیلم شنای پروانه در فضای مجازی پیچید، تصویری از امیر آقایی با گریم سنگین یک گنده‌لات بود که برای رقبایش در فضای مجازی رجز می‌خواند. محمد کارت اگرچه این صحنه را از یک تهدید واقعی برداشته و کم‌وبیش همان را در فیلمش بازسازی کرده بود، اما همین تکرار و رواج این قبیل تهدید‌ها حتی در قالب قصه‌ای سینمایی، اثرات منفی خود را دارد و شور و هیجان کاذبی در جوان‌ها و نوجوان‌ها به‌ویژه آن‌ها که مستعد گرایش به چنین فضا‌هایی هستند، ایجاد می‌کند. سکانس‌های خشونت‌بار درگیری، به واقعی‌ترین شکل ممکن بازنمایی می‌شود و کاراکتر‌های هاشم، مصیب، محمد و اشکان با شخصیت‌پردازی پر از جزئیات و البته بازی‌های خوب امیر آقایی، مهدی حسینی‌نیا، ایمان صفا و علی شادمان خوشایند تماشاگران قرار می‌گیرند، درحالی‌که قاعدتا مخاطبان از منظر اخلاقی نباید با چنین شخصیت‌هایی همذات‌پنداری کنند.
یاغی
سریال شبکه نمایش‌خانگی «یاغی» در فضای قصه در همان محیط لیانگ‌شان‌پویی ایرانی (با همان یکی‌دو سرنخ ارتباطی و همه تفاوت‌هایی که با منبع اصلی دارد و ذکر آن رفت) «شنای پروانه» روایت می‌شود و بازهم لات‌ها و اراذل و اوباش هستند که قصه را پیش می‌برند یا نقش تعیین‌کننده‌ای در داستان دارند و سر راه قهرمان مانع ایجاد می‌کنند. البته این تسلط کارت بر چنین سوژه‌ها و موضوعاتی، ناگهانی و منحصر به یاغی و حتی شنای پروانه نیست و او پیشتر و در فیلم‌های کوتاه داستانی و مستندش هم سراغ روایت زندگی این طبقات رفته بود و به سهم خود و در روایتی با بستر جامعه‌شناسانه، رشد قارچ‌گونه این افراد را ناشی از خاستگاه زیستی و عقبه خانوادگی می‌دانست. او در شنای پروانه و یاغی هم آن مسیر قبلی را در فضایی حرفه‌ای‌تر پی‌گرفته و دنبال رهایی و رستگاری برخی شخصیت‌ها از دل مرداب است، هرچند شاید کمی بیش از اندازه از وجوه ظاهری لاتیسم و لمپنیسم در قصه‌هایش بهره می‌برد.
علف‌زار
اگرچه محوریت فیلم «علفزار» که این روز‌ها روی پرده سینماهاست، به ماجرایی تاسف‌بار در یک باغ خانوادگی می‌پردازد و پای دو خانواده را به دادگاه باز می‌کند، اما نقطه شروع قصه باز در ید اراذل و اوباش است و حضور رعب‌آور و تعیین‌کننده آنهاست که چالشی اساسی در انتقالی بازپرس ایجاد می‌کند و باز در همان اوایل فیلم، دارودسته خلافکاران هستند که با شمشیر و قمه و سواره و پیاده، جلوی ماموران قانون قد علم می‌کنند و عربده می‌کشند.
جولان لانتوری‌ها
فیلم «ملاقات‌خصوصی» ساخته امید شمس که سال گذشته در جشنواره فیلم فجر به‌نمایش‌درآمد و در نوبت اکران قرار دارد، قصه‌ای مرتبط با حضور فعال اراذل و اوباش دارد که فعالیت‌های غیرقانونی‌شان زندگی زوج دلداده قصه را تحت تاثیر قرار می‌دهد. «صحنه‌زنی»، «سیاه‌باز»، «جاندار»، «لانتوری»، «متری شیش‌ونیم»، «ابد و یک‌روز» و ... ازجمله فیلم‌هایی هستند که در این چند سال سکانس‌ها و صحنه‌هایی مرتبط با هنجارشکنی لات‌ها و اراذل و اوباش داشته‌اند، حالا یکی کمتر، یکی بیشتر.

علی رستگار - گروه فرهنگ‌وهنر / روزنامه جام جم 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: سه، دو، یک، عربده!