چشم اسفندیار
اولاً توجه ایشان به زبان و اصطلاحات فارسی در مقابل استفاده بی رویه از امثال بیگانه ستودنی است. ثانیاً داستان ها و اساطیر ملتها را اگر به دقت بنگریم منهای شاخ و برگ های آن همه از واقعیت هایی حکایت می کنند که بشر به نوعی خود با آن درگیر است. او اگر به حقیقت تن در ندهد گرفتار اسطوره و اساطیر می شود یا او را وادار به پذیرش آنها می کنند.
غرض من این نیست که باید دست از حقیقت برداشت و به افسانه توجه کرد بلکه هدف این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم در سابقه تاریخی هر ملتی این گونه افسانه ها وجود دارد و اغلب جزو ادبیات تاریخی آن کشور محسوب می شود. وقتی چنین است ما چرا از داشته های خود غفلت کنیم و به ادبیات دیگران بچسبیم.
یکی از این موارد سابقه رقابت تاریخی ایران و توران است که به تفصیل در شاهنامه فردوسی به آن پرداخته شده است. از جمله آن «چشم اسفندیار» و «پاشنه آشیل» است. اجمال داستان این است که دو ملت برای قهرمان ملی خود و آسیب ناپذیری وی در برابر دشمن عقیده داشتند که وی مقدس است و به نوعی رویین تن شده و در آبی که برای اینکار انتخاب شده بود غسل کرده و در جنگها شکست ناپذیر شده است. اسفندیار، قهرمان ملی ایران به هنگام فرورفتن در آب چشم خود را می بندد و از این جهت همه بدن او آسیب ناپذیر می شود الا چشم او، و آشیل قهرمان تورانی، هم همینطو به استثنای پاشنه پایش همه بدنش ضد ضربه می شود.
مقایسه این دو نقطة بدن برای آسیب پذیری خود قابل توجه است. چشم به مراتب مهم تر از پاشنه پا است.
ز دست دیده و دل هر دو فریاد که هر چه دیه بیند دل کند یاد
آسیبی که از ناحیه سر و به ویژه چشم به انسان می رسد هرگز با آنچه از ناحیة پا می خورد برابر نیست. و خود این دو، دو نگاه دو ملت را ترسیم می کند. اگر کمی دقت کنیم در نوشته ها و محاورات ادبی توسط روشنفکرانمان بیش از آنکه به «چشم اسفندیار» توجه شود از پاشنه آشیل استفاده می کنند.
من در این باره که در شاهنامه فردوسی به تفصیل آمده است نمی خواهم بحث کنم. آنچه مرا به نوشتن این مختصر واداشت دو مورد زیر است:
1- نگاه ویژه به زبان و ادبیات فارسی
برای ما ایرانیان به کار بردن «چشم اسفندیار» چقدر زیباتر، پر مفهوم تر، و خاطره انگیزتر از پاشنه آشیل می تواند باشد درحالیکه اگر به عرف جامعه روشنفکری و عمومی توجه شود حلاوت درتکرار به کار بردن «پاشنه آشیل» برای بسیاری وصف ناشدنی است. البته بسیاری از آنها یا از سر غفلت چنین می کنند یا می خواهند به نوعی نسبت به آشنایی با فرهنگ غیر، فخر فروشی کنند. این نکته را با یکی از دوستان فاضل خود که در شاهنامه شناسی تحقیق کرده است در میان گذاشتم وی گفت نمونه دیگر آن سزارین است که ما نمونه آن را در باره رستم داریم. بر اساس افسانه دو ملت ایران و توران، رستم و سزار (قیصر) هر دو به خاطر بزرگی جثه قبل از تولد از پهلوی مادر زاده شده اند. اما اکنون از واژه «سزارین» یا تولد غیر طبیعی در جامعه ما به وفور استفاده می شود در حالیکه می شد آن را با رستمانه، رستمینه زادن یا معادل های زیبای دیگر جایگزین کرد.
اینکه ما چرا خود را دست کم می گیریم، و از داشته های خود استفاده نمی کنیم خود مصداقی از چشم اسفندیار برای ما است. به کار بردن کلمات «مرسی»، «اُوکی»، «ریل گذاری»، «کپی» و صدها کلمات دیگر نشان از تحقیر پیدا و ناپیدای زبان و فرهنگ خودی دارد.
2- هر کس دست کم یک چشم اسفندیار دارد و هر فرد و جامعه ای نباید به خود مغرور شود.
افراد دارای نقاط ضعف فراوان هستند ولی یکی از آنها است که در شرایط حساس او را زمین می زند و موجب شرمساری و گاه بدبختی او می شود. یکی خشم، دیگری شهوت، سومی پول، ... و در نهایت جاه و مقام چشم اسفندیار هر یک از ما می تواند باشد.
در امور اجتماعی که بسیار مهم تر است باید توجه بیشتری شود. هر ملتی از یک جا خیلی ضربه پذیر می شود و به قول معروف «چشم اسفندیار» آن است.
تحت تأثیر القاءات قرار گرفتن، بی تحقیق سخن گفتن، دشمنی با خود و همسایه به قیمت پذیرش سلطه بیگانه کردن، از دست دادن فرهنگ، در داوری عجله کردن، تغییر بی منطق سبک زندگی، غیبت و بدگویی از دیگران و ملت خود و سرمایه اجتماعی را خدشه دار کردن، نگاه به غیر داشتن و خود را از چشم و زبان دیگران دیدن و شنیدن، پذیرش حقارت، و سرانجام به کشور، زبان و ملت خود خیانت کردن می تواند چشم اسفندیار ما باشد. در این مورد فرقی بین دولت و مردم نیست. شما به کاربرد فرهنگ و زبان غیر در کشور نگاه کنید و به ترجمه های فراوان کتابها و فیلمها و کاربرد دیگر رسومها بنگرید و ریشه یابی کنید.
این ها نمونه هایی از چشم اسفندیار ملت ما است. باید به هوش باشیم، تا کی باید وحدت خود را فدای خوشایند بیگانه کنیم؟ تا کی خود را از چشم دیگران باید ببینیم؟ حتی بسیاری که به خود و وطن و ملت خود علاقمند اند وقتی یک نفر آنور آبی از او و کارش تمجید می کند آن را نشان از موفقیت خود می-داند. قبول اینکه «الفضل ما شهدت به الاعداء» یعنی برتری آن است که حتی دشمن هم به آن اعتراف کند اما فرق است بین اسیر این تمجید شدن و خود را باختن، و یا بی توجه به این ارزیابی مسیر درست خود را طی کردن!
کافی است قهرمانان ملی دوران تاریخ خود را بنگریم و ببینیم چه کسی و عواملی در ما و تصمیم گیران ما نفوذ کردند و شد آنچه شد و جامعه سکوت کرد؟ مگر امیرکبیر را که کشت؟ مگر سردار جنگل را که کشت؟ مگر دلیر تنگستانی را که کشت؟ و دهها نمونه دیگر! آنها به خاطر ضعف داخلی از طریق نفوذ در جمعی خاص به نامهای مختف و با حیله های گوناگون چشم اسفندیار ما را دیدند و تحلیل، و از طریق خود ما نقشه هایشان را اجرا کردند.
باید چشم اسفندیارمان را بشناسیم. و در رفع عیب خود بکوشیم و تا می توانیم آن را به دشمن نشان ندهیم. نشان دادن نقطة ضعف در هر مورد مساوی است با نابودی از طریق نشان دادن چشم اسفندیار خود!
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: چشم اسفندیار
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران