سریال نوبت لیلی قسمت ۱۰ دهم
همایون نصف شب سراغ یخچال رفته، روحانگیز به او ملحق میشود گویا خوابش نبرده است.
همایون میگوید این مرد نشد یکی دیگر، چه اصراری به ازدواج دخترها دارد؟
و روحانگیز میگوید چون کار دیگری بلد نیستند و در نبود آنها از پس خود برنمیآیند.
لیلی از گم شدن کتاب که امانت مادرش است، غمگین بوده و میگوید مادرش آنقدر نبوده که به او یاد دهد سربههوا نباشد.
فیلم شروع میشود. زن به رمان دره میرود، گوریاب میپرسد بار چندم است که آمده، دنبال کدام مرده میگردد، او میگوید دنبال مرده نیست، بدنبال گلباد است.
گوریاب میگوید گلبادها همه مردهاند. زن اسطرلابی به گوریاب داده و گوریاب میگوید سازنده آن باباعطارد است، مزارش را نشان داده و میگوید برای یک نگارگر مشهور به نام آقا مصور ساخته است.
زن میپرسد اسطرلاب به چه کار نگارگر میآید و گوریاب جواب میدهد برای همسرش سفارش داده بوده که مهربان بوده است، یعنی نگهبان گنج گلبادی و این اسطرلاب قرار بوده به مخفی شدن گنج کمک کند.
زن بدنبال مهر بان است، گوریاب میگوید آنها مکان گنج را در جایی از ذهنشان پنهان میکنند که حتی در خواب برای کسی بازگو نکنند و آخرین آنها همان همسر مصور بوده، که چهارصد سال پیش ناپدید شده است.
در راه زن از مرد همراهش میپرسد کنجکاو نیست بداند گوریاب چه گفته؟ و او میگوید داستانهای مهر بان، گنج گلبادی، بهرام گور ، روئین دژ همه را از بر است.
زن میگوید حال میداند بدنبال چیست. مرد میگوید مصور در آخر عمر بیشتر آثارش را از بین برده، به همین خاطر کارهای او در بازار کمیاب و گرانقیمت است و بسیار خواهان دارد. ناگهان ماشین خراب میشود.
این را هم ببینید: در قسمت آخر سریال خسوف، رضی علیرضا را میکشد؟مرد در قهوهخانه که گویا تمام ماجرا را میبیند، نیسانی را سراغ آنها میفرستد.
آنها به قهوهخانه رفته و زن در مقابل مردی که در قهوهخانه حضور دارد، نشسته و میپرسد او همان شخصیست که چند روز پیش با او همکلام شده یا تصویر او، مرد میگوید همه تصویر هستیم اما او انتخاب دیگری کرده و شخص دیگری شده است، زن میگوید من از دنیای دیگری آمدهام، مرد میگوید میدانم، چیزی میگویم پلک نزن.
تو یکی از این دو کار را انجام دادهای یا باعث مرگی شدهای که زمانش نرسیده و یا از مرگی جلوگیری کردهای که زمان آن فرارسیده بود.
زن پلک میزند. زن میگوید نیت او خیر بوده و به یاد میآورد باعث مرگ شخصی شده است، مرد میگوید اگر او را نمیکشتی، دخترت او را میکشت.
تو از قاتل شدن دخترت جلوگیری کردی. میخواهی پیش از برگشت دخترت مسیر را طی کنی، چون فکر میکنی او مانع تو خواهد شد.
به سراغ کتاب قیروانی برو و از سر عجله کار را خراب نکن، دخترت بیاید یا نه تو باید کار را به پایان برسانی.
ماشین درست شده و آنها به راه میافتند و تصویر فیلم نشان میدهد که هیچکس در قهوهخانه نیست.
بیشتر ببینید:سریال خسوف قسمت ۳۰ سیام – آخر و پایانی
18 اردیبهشت 1401شبکه مخفی زنان قسمت ۱ اول
12 اردیبهشت 1401 قبلی بعدیلیلی کارتهای مادرش را برداشته و میخواهد بداند کتاب را کجا گم کرده، حال لیلی در اطاق بیرخ است. دو کارت میکشد، اولی داماد و دومی عجوزه.
این را هم ببینید: سریال خسوف قسمت ۲۴ بیست و چهارم | دانلود، پاورقی، بررسی و حواشی | Khosoof Serial Part 24به زمان کودکی لیلی میرویم، در جنگل، در حالیکه همایون، داماد و پدر داماد در حال ماهیگیری هستند.
روحانگیز از دخترش میخواهد به پسر نزدیک شود، هر چقدر کسلکننده باشد، پس از چند هفته دیگر نیازی نیست به حرفهای او گوش دهد.
روحانگیز ماهی نگرفتن همایون را هم بدلیل حضور کولیها میداند، همایون میگوید با شروع بازارچه چنان درآمدی کسب خواهند کرد که حتی نیازی به این ازدواج مصلحتی نیست.
لیلی کارت شر را در دست دارد، بیرخ میگوید شر از همه ترسناکتر است، اما حالا وقت ترسیدن نیست.
در وجود هر کسی شر هست اما در ابتدا نهالی بیجان است، اما اگر به درختی تنومند تبدیل شود دیگر نمیتوان راستش کرد.
در کودکی لیلی باغ پر از پروانه شده و میرشکار میگوید کار ساحره است، افتضاح ماهیگیری نیز تقصیر او بوده.
روحانگیز از همایون میخواهد ببیند چه بر سر مزرعه آمده، که یک نقاشی از بیرخ را روی میز میبیند.
آن را به درون آتش انداخته و متوجه میشود نمیسوزد. سپس تلاش میکند آن را پاره کند که باز ناموفق است.
لیلی کارتها را چیده و میگوید پاسخ سوالات را باید در گذشته یافت، تا ندانی چه بودی از کجا بفهمی که هستی؟ چه میخواهی یا از چه میترسی؟
میرشکار در حال زدن مخ کارگر است، که روحانگیز آمده و ابراز نگرانی میکند، میرشکار میگوید شبانه از دست آنها خلاص میشوند و روحانگیز میگوید آنها آدمهای معمولی نیستند، خنجری تیز و برنده دارند.
کار بازارچه خوب پیش میرود، میرشکار کلبههای کولیها را میگردد در نهایت خنجر را پیدا میکند، پسری وارد کلبه شده و میرشکار خنجر را روی گلوی او میگذارد.
این را هم ببینید: سریال خاتون قسمت ۲۲ - Khatoon Serial Part 22صبح، سگ لیلی را در جنگل به جسد پسر میرساند که خالکوبی گوگال روی دست اوست.
آرش در حال خواندن کتاب است.
لیلی در حال آشپزیست و قرص مسکن میخورد، همایون شاکی میشود که میگرن درمان دارویی ندارد، لیلی میگوید مشکل او آنوریسم مغزی است و مانند مادرش به همین خاطر خواهد مرد.
همایون محکم میگوید: “لیلی، روحانگیز خودکشی کرد.”
لیلی در کودکی جلوی در اطاقی ایستاده و پدرش میگوید مادرت دیگر خوابیده و بهترین خواب دنیا را میبیند، خواهرانش نیز در اطاق دور تخت گریه میکنند.
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: سریال نوبت لیلی قسمت ۱۰ دهم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران