جامعهی مدنی و شهروندان
سابقهی مفهوم جامعهی مدنی
سابقهی مفهوم جامعهی مدنی به جان لاک در رسالهی دوم کتاب “دو رساله پیرامون دولت مدنی” برمیگردد. نخستین پدیداری این اصطلاح، با درک امروزی ما متفاوت است، اما نکتهی مهمی در مورد عبور از شرایط دیکتاتوری دربردارد.
جان لاک • John Locke 1632 – 1704 منبع: ویکیپدیالاک میگوید که انسانها پیش از زیست اجتماعی، در یک وضعیت طبیعی قرار دارند، یعنی هر فرد، مسئول دفاع از جان و متعلقات خود است و دیگر افراد نیز با او همسان هستند. وقتی انسانها به صورت اجتماعی زندگی میکنند، از وضعیت طبیعی خود صرف نظر و توافق میکنند که حق حفاظت از مالکیت خود را به چهرههای مورد توافق همگانی به عنوان اقتدار واگذارکنند. این گونه مردم، جامعهی مدنی را تشکیل میدهند. جان لاک، “زندگی، آزادی و مالکیت” را حقوق نازدودنی تعریف کرد.[1]
زمانی جامعهی سیاسی تشکیل میشود که مردم حق مجازات متجاوزان به جان ومالکیت خود را نیز واگذار نمایند. شهروندان به دولت این اقتدار را میدهند که به نفع آنها و از سوی آنها قانونهایی بگذارد تا در صورت شکایت از آنها حکمیت صورت گیرد. لاک میگوید که حکومت خودکامهی فردی با جامعهی مدنی همخوان نیست. زیرا حاکم خودکامه کسی است که از او نمیتوان به کسی دیگر شکایت برد. چنین حکمرانی به طور یک طرفه مردم را به وضعیت طبیعی برگردانده است.
اما گفتیم که فرد، پیشتر، برای ورود به جامعهی مدنی و سیاسی، اختیار خود برای قانونگذاری و مجازات را واگذار کرده است. یعنی، مردم دیگر در وضعیت طبیعی نیستند، چون نمیتوانند راسا از خود دفاع کنند. اینجاست که از نظر جان لاک، حاکمیت مطلقهی فردی و جامعهی مدنی در تعارض با یکدیگرند. وجود هر یک نفی دیگری است.
لاک در انتهای رساله دوم دولت، این حق را به رسمیت میشناسد که اگر حاکم خودکامه خود را خارج از حدود جامعهی مدنی قرار دهد، یعنی نتوان از او به کسی شکایت کرد، افراد نیز خود را در وضعیت طبیعی قرار دهند، یعنی راسا از خود دفاع کنند.[2] (نمونهای از چنین روندی را در انقلاب آمریکا و استقلال استرالیا مییابیم که هر دو علیه استعمار انگلستان که شرایط را برای شهروندان غیرقابل تحمل کرده و پاسخگو نبودند، رخ دادند.)
جان لاک در رسالهی پیرامون مدارا تعبیری از مقام مدنی دارد که به حاکم سیاسی میانجامد:
«وظیفهی یک مقام مدنی (civil magistrate) آن است که با اجرای بیطرفانهی قوانین یکسان برای همهی مردم و هر یک از افراد زیر مسئولیت خود، تملک عادلانهی ملزومات زندگی آنان را تضمین کند. اگر هر کس فرض کند که میتواند قوانین عدالت و مساوات (equity) عمومی برای حفظ آن ملزومات را زیرپا بگذارد، باید با ترس از مجازات از او جلوگیری کرد. این مجازات شامل محرومیت یا کاهش منافع عمومی یا امکاناتی است که در غیر آن صورت، میتوانست و باید از آنها بهرهمند میشد. ولی با علم به این که هیچ کس خودخواسته، خویشتن را در معرض مجازات محرومیت از هیچ یک از داراییها و حتی آزادی یا حق حیات خود قرارنمی دهد، مقامی مدنی برای ادارهی جامعه وجود دارد تا با داشتن حق کاربرد زور و قدرت بر رعایای خود، زیرپاگذارندگان حقوق انسان دیگر را مجازات کند.»[3]
مفهوم جامعهی مدنی نزد متفکران بعد از جان لاک
ژان ژاک روسو به پیروی از لاک، جامعهی مدنی را “برگذشتن از وضعیت طبیعی” میداند.
برای هگل جامعهی مدنی یا به قول او جامعهی بورژوا حاصل اجتماع افرادی است که وحدت با خانواده را پشت سر گذاشته، وارد رقابت اقتصادی و نظام احتیاجات شدهاند. هگل جامعهی مدنی را نقطه مقابل جامعهی سیاسی میداند.[4]
مارکس در نقد هگل، جامعهی مدنی را حاصل فروپاشی نظام فئودالی – که در آن هر انسان عضو گروههای کوچک بود – و نمونهی نظام منفعت خواهی فردی دانست.[5]
پایه گذار مفهوم مدرن society civil آن گونه که در پیش زمینههای کنشگریها و جنبشها اجتماعی به کار میرود، تاماس جفرسون فیلسوف سیاسی آمریکایی (۱۷۴۳- ۱۸۲۶) و نویسندهی اعلامیهی استقلال آمریکا است.
تاماس جفرسون • Thomas Jefferson 1743 – 1826 منبع: ویکیپدیااز دید تاماس جفرسون و بنا به تجربهی عملی کلنیهای آمریکا، نهادهای جامعهی مدنی فضایی متمایز از جامعهی اقتصادی و جامعهی سیاسی است: گسترهای خودجوش و مردم نهاد که شهروندان برای رسیدگی به اموری که دولت از آن غفلت میکند یا نباید در دست دولت نباشد، تشکیل میدهند. ایالتهای آمریکا قبل از استقلال، کلنی انگلستان بودند، ولی مردم جهت ادارهی امور خود برای استقلال هرچه بیشتر از استعمارگران، مبتکر انجمنهایی شدند که سرانجام پایهی نافرمانی مدنی و انقلاب آمریکا را ریختند. تاماس جفرسون نوشت: “زمانی که بیعدالتی به قانون تبدیل شود، مقاومت، وظیفه میشود”. این مقاومت تاریخی در جریان انقلاب آمریکا محصول انجمنهای مردم نهاد بود.
در این باره که چرا آمریکا محل مناسبی برای رشد این پدیده بود، دلایلی چند از منظرهای فرهنگی/عقیدتی و جامعه شناختی بیان شدهاند. بنا به استدلال فیلسوف انگلیسی، جاناتان ساکس (درگذشت ۲۰۲۰)، کلنیهای آمریکا اغلب جوامع دینی پیورتنهای گریخته از تفتیش عقاید اروپا و برخی حتی کمونهای اشتراکی خودگردان بودند [6]. دستگاه تفتیش عقاید اروپا ایدهی توراتی “آفریده شدن انسان به صورت و شباهت به خدا (سفر پیدایش ۲۶:۱) را کفر و سزاوار سوختن بر تل هیزم میدانست، اما پیوریتنها که اقتدار کلیسا را قبول نداشتند و فقط معتقد به اصل متون تورات و انجیل بودند، حامل این دیدگاهها به آمریکا شدند. جاناتان ساکس در مجموع، اعلامیهی استقلال آمریکا را ملهم از اندیشههای توراتی میداند. [7]
این ماده از اعلامیهی استقلال، پایهی اعتقادی تساوی اجتماعی را شرح میدهد:
«ما این را حقایقی خودگواه میدانیم که همهی انسانها به تساوی خلق شده و توسط آفریدگار خود از شماری از حقوق غیرقابل پس گیری بهره گرفته اند، از جمله حق زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی. دولتها جهت تضمین این حقوق، توسط انسانها تشکیل شده، قدرت مشروع خود را از توافق حاصل در میان حکومت شوندگان میگیرند. اگر زمانی هر شکلی از دولت این هدفها را تخریب کند، حق مردم خواهدبود که دولت را تغییرداده یا ملغی سازند و دولت جدیدی تشکیل بدهند.» [8]
این ماده در اسناد استقلال آمریکا بعدا راه را برای الغای بردگی در آمریکا گشود. باید افزود که به تازگی این ایراد به تاماس جفرسون گرفته میشود که چرا خود او وارث املاک پدری با شماری از بردهها و خدمتکاران بود. باید دانست که همزمان، پایههای الغای بردگی در اندیشهها و آثار او ریخته شد. در چنان شرایطی نظریهپردازی برای آزادی بردگان تنها در طبقهای که او به آن تعلق داشت ممکن بود و نه نزد بردگان (مانند تولستوی که ملاکی از خاندان تزاری بود ولی در لغو سرواژ کوشید و سرانجام املاک خود را به دهقانان بخشید و آنها را آزاد ساخت). جفرسون با آنکه ابتدا به سطح پایین تواناییهای سیاهپوستان اشاره داشت، اما بعدا تصریح کرد که این عقب ماندگی جنبهی نژادی نداشته، صرفا تربیتی و ناشی از محرومیتهای بردگی است. او نوشت که آن روز، دور نیست که بردگی الغا شود. جفرسون در نامهای به تاماس کوپر در سال ۱۸۱۴ نوشت:
من حاضر به فداکردن همه چیز خود هستم برای این که عملا در برنامه ریزی برای الغای هر گونه بقایای این نکبت اخلاقی و سیاسی (بردگی) مشارکت کنم.[9]
جفرسون در نامه به هموندان معاصرش، رفتار بیرحمانه با سرخپوستان آمریکا را نیز محکوم میکرد. او سرخپوستان را انسانهایی اصیل و محترم میدانست که از نظر جسمی و ذهنی هیچ تفاوتی با سفیدپوستان نداشته، اخلاق درونی والا و قدرت عقلانی بالایی دارند و تنها از نظر فنون از زمانه عقب هستند [10].
پیرامون دلایل قوی شدن جامعهی مدنی در آمریکا و از دید فرهنگ شناسی، فیلسوف سیاسی آمریکایی گوردون وود بر آن است که نوع دولت سنتی و بوروکراتیک در اروپا زمین مناسبی برای رشد جامعهی مدنی نبود. او سپس با اشاره به این دیدگاه رایج در اروپا که خون آبی اریستوکراسی، متفاوت با خون قرمز مردم دیگر است، مینویسد:
«این ایدهی جفرسون که مردم همگی دارای یک سرشت بوده، انسانها مجموعهای به هم پیوسته و دارای مهری طبیعی به یکدیگر هستند، دلسوزی، همدردی و احساس به همنوع را ممکن و پی ریزی جامعهی مدنی را امکان پذیرکرد… جفرسون نوشت که امتیازهای اشرافیت باید ملغی شوند تا اصالت فضیلت و استعداد، جای آنرا بگیرد.» [11]
به نظر وود، ملتی میتوانست مبتکر جامعهی مدنی مدرن شود که مردم آن منشاء قدرت بوده، هر نفر، کرامت فردی مساوی با دیگران داشته باشد. تساوی در اینجا به مفهوم social equality یا تساوی دربرابر قانون نظامهای دمکراسی است که با money equality یا مساوات در دارایی یکی نیست. احترام به مالکیت خصوصی از زیربناهای قانون اساسی آمریکا است.
تاماس پین • Thomas Paine 1736/7 – 1809 منبع: ویکیپدیایک انگلیسی انقلابی به نام تاماس پین نیز نقشی تعیین کننده در انقلاب آمریکا داشت. پین از پایه گذاران آمریکا است و ایالت پنسیلوانیا به نام اوست. رسالهی او به نام عقل سلیم در آمریکا در ژانویهی ۱۷۷۶ منتشر شد و بالاترین فروش را با ۱۰۰ هزار جلد پیدا کرد. پین که لقب “پدر انقلاب آمریکا” به او داده شده و از نظریه پردازان نافرمانی مدنی است، در صفحههای آغازین عقل سلیم به توجیه قیام علیه فرمانروای ظالم پرداخت.
از جمله شیفتگان انقلاب آمریکا الکسی دوتوکویل متفکر فرانسوی قرن نوزدهم بود که به آمریکا سفر کرد و دربارهی دولت و جامعهی نوپای آن نوشت. او استقلال آمریکا را حاصل «هنر برپایی انجمنهای مردم نهاد» دانست. دوتوکویل بر آن بود که گرایش دولتهای مدرن به سوی خودکامگی است و نه دموکراسی؛ از این رو جامعهی مدنی و سازمانهای غیردولتی آن همواره باید نیرومند باشند تا از خودکامگی جلوگیری کنند. دوتوکویل نظام لیبرال آمریکا را از قاعدهی گرایش به خودکامگی برکنار میدانست. او مقاومت جمعی آمریکا دربرابر شکلهای کمتر لیبرال دولت را برخاسته از نهادهای آزاد میدانست.
نهاد آزاد غیردولتی در برداشت دوتوکویل، به درک امروزی ما از سازمانهای جامعهی مدنی نزدیک تر است: فضایی مردم نهاد که هم ناظر بر مشارکت مردم در ادارهی کشور/شهر/محله و اجرای دموکراسی است و هم به آنچه دولت کوتاهی کرده یا برای آن امکانات اندک دارد، رسیدگی میکند. گسترهی مدنی، بازیگران و قواعد متفاوتی با جامعهی سیاسی و جامعهی اقتصادی دارد. دوتوکویل میگوید که نهادهای جامعهی مدنی، شهروندان را از سردرگریبانی و انزوا بیرون آورده، به آنها امکان ادارهی خود در سطوح خرد را میدهد. وقتی فرصت ادارهی خود همراه شود با تلاش برای منافع و ارزشهای مشترک، نهادهای مدنی میتوانند با نهادهای سیاسی همراهی و فعالانه در بهبود جوامع مشارکت کنند. دوتوکویل بر آن بود که نهادهای مدنی عادتهای لیبرال دمکراتیک را تشویق کرده، شهروندان را به تفکرمستقل وامی دارند [12].
اجرای نهادسازی مدنی در عمل، روندهایی پیچیده و پیگیری را میطلبد که در چند دههی گذشته با مفهوم توانمندسازی مدنی بیان میشوند.
توانمندسازی شهروندی
هنگام سخن گفتن از توانمندسازی شهروندی یا citizen empowerment پذیرفتهایم که شهروندان جامعهی مورد نظر، دچار درجاتی از کمبود توان برای بازشناسی و احقاق حقوق شهروندی و مدنی خود هستند. و یا در اثر نظامهای توتالیتر یا اقتدارگرا، disempowered یا توان زدایی شدهاند. این اصطلاح در دههی هفتاد باب شد و در دو دههی اخیر به ویژه در مطالعات جامعهی مدنی و توسعه شتاب گرفت.
تعریف توانمندسازی شهروندی به نقل از یکی از بولتنهای رسمی چنین است: موقعیتها و دسترسیهایی که توسط رهبران و نمایندگان شهروندان برای آنان فراهم میشود تا تواناییهای لازم برای مشارکت فعال در توسعه و تصمیم گیری اجتماعی را به دست آورند.
اصطلاح توانمندسازی بر اساس تعریف قدرت شکل گرفته که مکس وبر آنرا ظرفیت کنترل دیگران میداند. وقتی ظرفیت کنترل، مشروع شود، اقتدار شکل میگیرد [13]. پس، توانمندسازی گروهها و طبقات بی قدرت، به معنای بازتوزیع قدرت از راههای مشروع است. حکومتهای اقتدارگرا و توتالیتر به همین دلیل در روند شکل گیری و رشد سازمانهای مردم نهاد مشکل میتراشند و آنها را سرکوب میکنند.
در اسناد بانک جهانی توسعه میآید که سازمانهای مدنی برای دفاع از محرومان، نیازمند مدافعان یا صدارسانها (advocate) هستند، یعنی کسانی که از قدرت به معنای سیاسی و دانش لازم برخوردار باشند. کارهای آنها شامل آموزش مسائل اجتماعی به سیاستگذاران و گسترهی عمومی؛ تشویق مردم به رای دادن و دنبال کردن مطالبات از طریق انتخابات؛ ساماندهی جوامع؛ شکایتها و اقامهی دعواهای مدنی؛ و حتی یافتن مدافعانی در میان سیاستمداران و پارلمانها برای قانونگذاریهای جدید به نفع هدفهای مردم نهاد است.
advocacy یا صدارسانی برای بیصدایان سه نوع عمده است: نمایندگی، یعنی سخن گفتن از طرف بیصداها در سندیکاها، انجمنهای حرفه ای، پارلمانهای کشوری و شوراهای محلی؛ mobilzation یا تحرک دهی، یعنی تشویق دیگران به همراهی در مطالبات، کارزارها و انتخابات؛ و سومین نوع صدارسانی توانمند سازی است: به معنای حمایت از بیصداها برای آنکه خودشان صدای خود بشوند و سخن بگویند. این پیشرفتهترین مرحله است.
پس هر روندی که مشارکت مردم در ادارهی زندگی خود را افزایش دهد، توانمندسازی شهروندی است. از جمله کمک به جوامع برای کسب مهارتهای شغلی، سرو سامان دادن به اقتصاد محلی؛ پی ریزی اعتماد به نفس برای ادارهی امور محلی؛ آموزشهای سلامتی؛ کمک به کودکان بی سرپرست؛ حمایت از حیوانات و محیط زیست؛ برنامههای هنری؛ و انواع بیشمار کارهای خیریه. نوع دیگر، کسب حمایت مقامات دولتی و محلی برای گسترش و حمایت از فرصتهای توانمندسازی است.
توانمند سازی هم یک روند است و هم یک محصول که با وجود سه عنصر تکمیل میشود: مشارکت مردمی community participation؛ ظرفیت سازی مردمی community capacity building و دسترسی مردمی به اطلاعات community access to information. این سه شاخص بانک جهانی برای توسعه، میزان مشارکت مردم در تصمیم گیری برای سرنوشت خود را تعیین میکنند.
پژوهشگران در مطالعات سالهای اخیر به دلیل آسیبهای ناشی از جهانی سازی بدون رعایت ویژگیهای محلی، تاکید کردهاند که توانمندسازی در شرایط گلوبال باید در هر سه سطح جهانی، ملی و محلی تحلیل و برنامه ریزی شود.
در این مسیر روی حس مشارکت مردمی یا sense of community تاکید میشود تا فرد احساس تعلق به جمعی بزرگتر کند و شبکهای از مناسبات را جهت مشارکت پیرامون خود بیابد: احساس هم سرنوشتی و این که میتوانند با هم مسیر خود را تعیین کنند. چنین جامعهای را “توانمند از نظر روانشناختی” psychologically empowered مینامند.
در گسترهی همگانی ایرانی انواع وظیفهی مدنی و سیاسی همزمان به دوش واحدی به نام “جامعهی مدنی” گذاشته میشود. این برداشت تفاوتی میان تودههای مردم با جامعهی مدنی نمیگذارد و توقعهایی که از آن دارد، نادرست است. درواقع، باید گفت: “سازمانهای جامعهی مدنی” و انتظارات ما از آنها نباید انقلابی و رادیکال باشد، زیرا با ماهیت این گونه سازمانها در سراسر دنیا در تضاد است.
تنها حرکتهای موفق و پایدار در قالب سازمانها و تشکلهای مردم نهاد میتوانند به دستاوردهایی برسند. در کشورهای توسعه نیافته که مردم عادت دارند دولت همهٴ کارها را انجام دهد، مشارکت مردمی ضعیف است. برای تقویت جامعهی مدنی و نهادهای آن شهروندان نیز مسئول هستند که بخشی از وقت خود را برای کارهای داوطلبانه برای هدفهای مورد علاقهی خود بگذرانند، با قدرت مالی یا حرفهای خود از سازمانهای مردم نهاد حمایت کنند و سلامت کارکرد آنها را بپایند.
توانمندسازی شهروندی و جنبشهای اجتماعی
توانمندسازی شهروندی در جوامع در تلاش برای گذار به دمکراسی اهمیتی دوچندان دارد، زیرا در فصل مشترک جامعهی مدنی و جنبش اجتماعی عمل میکند و روندی خشونت پرهیز جهت زیرساخت سازی و توانمندی جنبشی شهروندان است.
شباهتهایی که محققان در مورد توانمندیهای جامعهی مدنی و جنبشهای اجتماعی جمعبندی کردهاند از این قرارند:
- نخست، هر دو مانند یک تشکیلات، دارای ساختار، رهبری و طرز فکر، هستند.
- دوم، اقدامات جامعهی مدنی و جنبش اجتماعی هر دو روندهای اجتماعی هستند که مراحل متفاوت از حرکت دهی تا کنش جمعی توانمند را دربرمی گیرند.
- سوم، هر دو در بطن شرایط اجتماعی موجود، خواهان تغییر هستند یا در برخی موارد، برای جلوگیری از پسرفت و تغییر منفی کار میکنند.
- چهارم، بخش مهم کار سازمانهای جامعهی مدنی و جنبش اجتماعی، شکل دهی به هویت جمعی جدید است.
اما تفاوتهای توانمندسازی با جنبش اجتماعی نیز باید در نظر کنشگران باشد:
- نخست، جنبش اجتماعی قلمرو وسیعتری را دربر میگیرد و سریع تر پیش میرود؛ ولی جامعهی مدنی کندتر در بطن شرایط موجود رشد میکند.
- دوم، جنبش اجتماعی در سطح بیرونی جامعه تحرک میگیرد، اما جامعهی مدنی زیر ساخت سازی میکند.
این تمایز در شرایط دیکتاتوری یا هنگام گذار از آن بسیار جدی است. تحمیل کاردستورهای سیاسی به جامعهی مدنی میتواند آنرا از سوی حکومتهای دیکتاتوری مورد هجوم قراردهد و در نطفه خفه کند (مانند وابسته ساختن سندیکاهای کارگری به احزاب و گروههای سیاسی در اوایل انقلاب اسلامی). رعایت حدود صنفی و مدنی برای ریشه دواندن در میان مردم یا grassroot شدن ضرورت دارد. در قوانین آمریکا لابی سیاسی توسط سازمانهای غیرانتفاعی، از معافیت مالیاتی برخوردار نیست و در صورت عبور از محدودههای قانون، جریمههای جدی دارد. بخش مردم نهاد جامعه برای رشد و ریشه دواندن نیازمند استقلال از بخش سیاسی است، اما با آن برای گذراندن قوانین بهتر ارتباط دارد.
از جمله کارکردهای جامعهی مدنی که به جنبشهای اجتماعی کمک میکند، توانمندسازی به حاشیه رانده شدگان است. مناسبات ناعادلانهی اجتماعی و اقتصادی و یا سنتها گروههای دیگربوده را به حاشیهی اجتماع میرانند. در ایران، شهروندان درجه دو از جمله اقلیتهای دینی به ویژه بهاییان، سنیها و درویشان، دگراندیشان و گروههای حاشیهای از جمله دگرباشان جنسیتی، کولبران و کودکان کار، بیخانمانها و گورخوابها هستند. زنان به ویژه در محیطهای روستایی و دورافتاده نیز همین ویژگیها رادارند. حاشیه نشینان در چند سال اخیر زیر سایهی تلاش جامعه مدنی و صدارسانی پرهزینهی روزنامه نگارانها و کنشگران داخلی به میزانی قابل توجهی نمایندگی شده و صدا یافتهاند. این نمونهها گواهند که توانمندسازی در جامعهی ایران در صورت اجرای منسجم به موفقیت خرده جنبشهای اجتماعی و مطالباتی کمک میکند.
سازمانهای جامعهی مدنی، سرمایهی اجتماعی تولید میکنند. اما این سرمایه برخلاف انتظار بازیگران سیاسی در دم و سریع به سرمایهی سیاسی فرانمی روید. بخش مردم نهاد به استقلال و تفکیک هوشمندانه از جامعهی سیاسی نیاز دارد تا کار منسجم ریشه دواندن و کسب تجربه در رفع مشکلات مردم را پی گیرد و توان لازم را برای پیگیری مطالبات مردم و چانه زنی با سطوح قدرت سیاسی پیداکند.
––––––––––––––––––
پانویسها
[1] Locke, John.: 1988. The Two Treatises of Civil Government (summary). Cambridge: Cambridge University Press
[2] Locke, John.: 1988. Two Treatises of Government. P213. pdf
[3] لاک، جان.: ۲۰۱۴. رسالهی پیرامون مدارا. ترجمهی شیریندخت دقیقیان. گاهنامهی فلسفی خرمگس، دفتر دوم.
[4] Hegel’s Civil Society in the Philosophy of Right. 2011
[5] Sociology Guide. Civil Society
Also see:
Jichang.; Wen. 2015. Study on Marx’s Theory of Civil Society and Alienation Canadian Social Science Vol. 11, No. 3, p2.
[6] در این زمینه خواندن مقالهی زیر توصیه می شود:
پرزین، حبیب. ۲۰۲۰- در آرزوی بهشت زمینی. خرمگس
[7] Sacks, Jonathan.: 2022. Covenant & Conversation. The Genesis of Justice.
[8] Declaration of Independence
[9] Jefferson Views of Slavery
[10] Meacham, Jon (2013). Thomas Jefferson: The Art of Power. Random House Trades
[11] Wood, Gordon.: 1996. Thomas Jefferson, Equality, and the Creation of a Civil Society. Fordham review, p19.
[12] Stid, Daniel.: 2018. Civil Society and the Foundations of Democratic Citizenship The Stanford Social Innovation review.
[13]Sung Ho Kim.: 2000. Max Weber’s Politics of Civil Society. Political Theory, Vol. 28, No. 2
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: جامعهی مدنی و شهروندان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران