باور به طبیعت در «زخم شیر» نوشته صمد طاهری

باور به طبیعت در «زخم شیر» نوشته صمد طاهری
رادیو زمانه

جنگ بر فرهنگ مستولی می‌شود، خاطره‌ها را تحریف می‌کند، زبان را مخدوش و مسخ می‌کند، و هر آنچه را پیرامونش قرار دارد آلوده و عفونی می‌کند؛ حتی طنز را در آمیزه‌ای از شرارت و انحراف‌های ترسناک و بیمارگونه و ستایش مرگ بسته‌بندی می‌کند. وقتی به دور و بری‌هایمان نگاه می‌کنیم که به پست‌ترین درجه‌ی انحطاط فرومی‌غلتند، پرسش‌های بنیادین دربارۀ بامعنا یا بی‌معنا بودن موقعیت ما روی کرۀ زمین آشکار می‌شود. جنگ ظرفیت اعمال شرارت‌آمیزی را افشا می‌کند که زیر پوست و در اندیشه‌های درونی ما کمین کرده و خود را پنهان ساخته‌اند. به همین دلیل از نظر بسیاری به محض اینکه جنگ به پایان می‌رسد، بحث دربارۀ آن دشوار می‌شود.»[۱]

گفته می‌شود فقط در اواخر قرن بیستم، ۱۱۸ درگیری مسلحانه در جهان رخ داده است كه به آوارگی شش میلیون نفر منجر شده است و برای محیط زیست عواقب سوئی به دنبال داشته است.

صمد طاهری

صمد طاهری (متولد ۱۳۳۶در آبادان)، نویسنده معاصر ایرانی است. او در اوایل انقلاب تحصیل در رشته هنرهای نمایشی در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران را نیمه‌کاره رها کرد.
طاهری که جزو نسل سوم داستان‌نویسان ایران است نوشتن را از سال ۱۳۵۳ آغاز کرد اما از سال ۱۳۵۸ و با انتشار اولین داستان خود به‌نام گلبونا در جُنگ فرهنگ نوین به‌طور جدی وارد عرصه داستان‌نویسی شد.
«زخم شیر» مشتمل بر ۱۱ داستان کوتاه است، فضای این داستان‌های پرحادثه با شخصیت‌پردازی منحصربه‌فرد عمدتاً جنوب کشور است.
محبوبه موسوی برخی از این داستان‌ها را از منظر طبیعت‌باوری بررسی کرده است.

به اذعان كارشناسان و مسئولان، زمانی كه تنشی در یك گوشه‌ی دنیا صورت می‌گیرد محیط زیست تمام دنیا از آن متأثر می‌شود زیرا محیط زیست محدود به هیچ مرز جغرافیایی نیست بنابراین جنگ و اقدامات خصمانه بر محیط زیست تمام دنیا رد زخم می‌گذارد و تاثیرش تا مدت‌های طولانی بعد از پایان جنگ نیز ادامه می‌یابد. در همجواری ما، در جنگ کویت، «نیروهای عراقی در جریان عقب‌نشینی اقدام به آتش زدن چاه‌های نفت كویت نمودند و بیش از ۶۰۰ حلقه چاه نفت به آتش كشیده شد. این جنگ علاوه بر تبعات دیگری كه در پی داشت، به دلیل آزاد شدن نفت در آب‌های خلیج فارس و آلودگی ایجاد شده ناشی از سوخت چاه‌های نفت و ورود مواد شیمیایی و ذرات ریز حاصل از آن در آب و هوا، آلودگی زیست‌محیطی گسترده‌ای ایجاد کرد كه كشورهای همجوار از عوارض ناشی از آن متأثر شدند.[۲]»

در طول تاریخ، انسان‌ها به اشکال گوناگونی طبیعت را به خدمت جنگ‌های خود گرفته‌اند. بی‌هیچ شک و شبهه‌ای ریشه و علت تمام جنگ‌ها، از دوران باستان تاکنون، به شکل مستقیم و غیرمستقیم بر سر تصرف زمین و منابع آن بوده است و برای به دست آوردن زمین و منابع آن دست به تخریب زده‌اند تا بعدها از آن بهره‌برداری کنند. تنوع تاکتیک‌های جنگی به‌کار رفته در جنگ‌ها بر سر خاک، منابع و آب شروع می‌شود و به بهره‌برداری از حیوانات در جنگ‌ها ادامه می‌یابد.

وامانده در تنهاییِ زخم


مکان داستان: جنوب جنگ‌زده‌ی ایران. خوزستان، نخلستان. نزدیک شط

زمان داستان: سال‌های اول جنگ ایران و عراق

   
زخم شیر[۳]

صمد طاهری
نشر نیماژ
 چاپ اول: ۱۳۹۶

«از بس توی این سه ماه و نیم ماست و پنیر و فرنی خورده بودیم، دیگر رنگ و بوی شیر هم حالم را بد می‌کرد. سی چهل روز اول، همسایه‌ها که یکی یکی باروبندیلشان را جمع می‌کردند و فلنگ را می‌بستند، برنج و مرغ و ماهی و چیزهای دیگری را که نمی‌توانستند ببرند به ما می‌دادند. برق قطع شده بود و یخچال‌ها تعطیل. هر روز ناهار و شام پلومرغ داشتیم و پلو ماهی و قلیه. بعد کم‌کم بادمجان جای مرغ را گرفت. مرغ و اردک زنده هم ته کشید. ماهی نمک‌سود هم خداحافظی کرد و رفت و جایش را به فرنی داد.[۴]»

این‌ها سطرهای آغازین داستان است. تصویری غریب از نداری. مردمانی که چون چیزی برایشان نمانده و زندگی‌شان سامانی ندارد، به‌اجبار چند صباحی زندگی شاهانه را تحمل کرده‌اند تا تمام مواد خوراکی مربوط به عصر شکار که انسان جز خوردن گوشت حیوانات تغذیه‌ای نداشت به پایان برسد و بعد باز هم برای تغذیه محتاج دام‌هایشان هستند اما حالا فقط شیر گاوها به دادشان می‌رسد. داستان زخم شیر در شروع، بدون اشاره‌ا‌ی مستقیم، خبر از یک ویرانی می‌دهد. ویرانی که مثل همیشه و در هر کجا، قبل از هر چیز مشکل غذا و سیر کردن شکم را با خود همراه دارد و خوراک، از اساس، سبب‌ساز رابطه‌ی بین انسان و زمین و در نهایت رابطه‌ی بین انسان و حیوان است.

داستان زخم شیر در زمان جنگ ایران و عراق می‌گذرد و مکان آن روستایی در جنوب جنگ‌زده است که جنگ دم به دم به آن نزدیک‌تر می‌شود. از دیدگاه محیطی، شخصیت اصلی ماجرا یک بز است که تأمین کننده‌ی مایحتاج خانواده است. بز در آن روستای هر دم بیشتر به دام جنگ نزدیک، تنها می‌ماند و خانواده به ‌اجبار او را رها می‌کند و می‌رود. اگر بخواهیم از دیدگاه سلطه به حقوق حیوانات اهلی نگاه کنیم، «موقعیت حیوانات با موقعیت کارگران غیر برده فرق می‌کند. زیرا حیوانات مستقیماً دارایی مالکانشان تلقی می‌شوند. کارگر می‌تواند دستمزدی داشته باشد اما حیوانی که گرفتار تولید است نمی‌تواند به صورت معنی‌دار دستمزدی بیش از آنچه برای زنده ماندن دریافت می‌کند داشته باشد. در عوض حیوانات دارایی افراد تلقی می‌شوند و با آن‌ها مانند بخش دیگری از ماشین‌آلات تولید رفتار می‌شود. حیوانات اساساً به ماشین‌های زنده و دارای احساسات تبدیل می‌شوند و برای تولید کالا یعنی تولید سود استفاده می‌شوند. آن‌ها بخشی از نظام تولیدی‌اند که در آن مالکیت خصوصی اهرمی برای تولید است- صرفاً ماده اولیه‌‌ی دیگری که در روندی پیچیده مورد استفاده قرار می‌گیرد، روندی که برای رساندن کالا به انسان‌ها و سود به تولیدکنندگان طراحی شده است.[۵]» زخم در آن‌جا عمیق می‌شود که خواننده ناگهان متوجه می‌شود محبت خانواده به بز تنها به‌خاطر رفع نیاز بوده است؛ همان محبتی که اربابی به برده‌ای دارد تا از پای نیفتد و بتواند از او کار بکشد ولی فقط این نیست. خواننده با تمام اعضای خانواده در عذاب رها کردن حیوان اسیر می‌شود تا بار سنگین گناه را بر دوش حس کند. این گناه در داستان صرفاً بر دوش خانواده نیست بلکه بر دوش نظام بی‌منطق جنگ هم هست که بز را از بره‌اش و خانواده را از بزش و تمام زندگی‌اش جدا می‌کند. نگاه نویسنده در این داستان بسیار انسانی است و با نقب به درون رنج ساده‌ی آن خانواده به رنج بزرگ‌تر رها کردن و رفتن تا غرق شدن در آوارگی اشاره می‌کند. شیر لغتی است که در زبان فارسی به سه معنا به‌کار می‌رود. با شنیدن لغت شیر آن هم در همجواری زخم، در ابتدا یاد شیر جنگل می‌افتیم اما هر چه در داستان جلو می‌رویم متوجه می‌شویم که این زخم ناشی از شیر خوراکی است؛ شیری که قوت خانواده بود و مایه‌ی نجات بز از رهاشدن و واماندن در شهری که جنگ او را دربرگرفته اما بعد با جا ماندن بز، از شیری که او برای خانواده تأمین می‌کرد تنها ردی از زخم باقی می‌ماند. نیز گاوهای رها شده در نخلستان نیز از رنج دوشیده نشدن، پستان‌هایشان متورم شده و زخم شیر به جامانده است.

باب تورس در کتاب اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات می‌گوید: «ما هرچه دیرتر بفهمیم آزادی ما به آزادی ضعیف‌ترین‌های بین ما[حیوانات] پیوند خورده است، دیرتر از جهنم مناسبات سلطه و ستم خلاص می‌شویم.[۶]» روابط سلطه‌ی حاکم در جوامع انسانی که با سیستم اقتصاد کشاورزی در طی دوران تاریخی زندگی انسان بر زمین تا به امروز تکامل یافته است، نه تنها اعمال نوعی سلطه از بالا به پایین را در روابط بین انسان‌ها سبب شده است بلکه این رابطه به رابطه‌ی بین انسان و حیوانات اهلی هم تسری یافته و انسان- چه در رابطه با دیگر انسان‌ها زیردست باشد یا سلطه‌گر- همان سلطه را بر حیوانات اعمال می‌کند. زخم شیر در واقع داستانی است بر شرح آوارگی مردمانی فرودست که در شهری جنگ‌زده گیر افتاده‌اند. چیزی جز خوردن شیر آن بز ندارند و برای همین از بز و بزغاله‌اش به خوبی مراقبت می‌کنند ضمن اینکه رابطه‌ای عاطفی بین اعضای خانواده با بز و بره‌اش شکل گرفته است. در چنین موقعیتی، بز جایگاهی برابر با انسان‌های درون داستان دارد چون تا جایی در داستان، هر دو موقعیتی مشابه که همان گیر افتادن در منطقه‌ی جنگی باشد دارند. جنگ حتی بر گاوها و گاومیش‌های منطقه هم رحم نکرده و پستان‌های پرشیر آن‌ها از شدت ورم در حال ترکیدن است. موقعیت نابرابر از جایی آغاز می‌شود که آدم‌های منطقه راهی برای فرار از جنگ دارند در حالی که حیوانات در دایره‌ی جنگ و گرسنگی منطقه اسیر می‌مانند. بز و بزغاله‌ی داستان از این رو اهمیت می‌یابد که حداقل آن خانواده حواسشان به آن‌ها هست. نگاهی نسبتاً برابر و همدلانه با حیوان دارند و می‌‌خواهند هر طوری شده بز را سوار قایق از منطقه در ببرند؛ چه برای خودشان و چه از برای دلسوزی به خاطر بز.

 داستان زخم شیر به لحاظ موضوع شبیه داستان «پیرمرد بر سر پل» همینگوی است. او هم حیواناتش را به اجبار در اثر جنگ رها کرده و در حال ترک شهر دل در گروی حیوانات جامانده‌اش دارد. آدم‌های داستان زخم شیر اما به اندازه‌ی آن پیرمرد نگران حیوانشان نیستند یا در موقعیتی نیستند که بتوانند در آن بلبشوی فرار، دل در گروی چیزی جز جان خود داشته باشند. جنگ به آدم‌های داستان زخم شیر بسیار نزدیک است آن‌قدر که چند صباحی با وجود تخلیه‌ی شهر و رفتن همسایگانشان، تنها، در آن زیسته‌اند. شاید آن‌ها از این رو نگرانی خود را کمتر بروز می‌دهند که نظامیان دور و برشان که آن‌ها را سوار قایق می‌کنند تنها افراد به جا مانده‌ای هستند که گوش شنوایی برای این درد، که از منظر آن‌ها ارتباطی به انسان ندارد، ندارند. شاید به فقر فرهنگ برمی‌گردد یا درون‌گرایی ذاتی آدم‌های روستایی کشورهای کمتر توسعه یافته که فقر همچنان که شکم‌ها را خالی می‌کند، سرها را بیشتر به زیر می‌اندازد، گویی حرف زدن از احساسات اصیل، نشانه‌ای باشد از عدم درک ماجرا. شاید به تفاوت سطوح عاطفی برمی‌گردد و یا به اصل موضوع آوارگی؟ به نظر می‌رسد این تفاوت ناشی از زاویه‌ی دید نویسنده است. داستان زخم شیر  روایتی گزارشی است از منطقه‌ی جنگ‌زده که گرچه در این گزارش یک خانواده برجسته شده است و حتی با راوی اول شخص مفرد حرف می‌زند اما همان راوی اول شخص توانسته گزارشی از وضعیت منطقه به دست بدهد و انگار خبرنگاری که به منطقه‌ی جنگی اعزام شده باشد، دوربین را از خانه‌شان به بیرون و برعکس می‌چرخاند و بر یک نقطه و یک فرد متمرکز نیست. فرم گزارشی داستان، پیش‌تر هم در ادبیات داستانی ایران رواج داشته است اما فضای توصیفی در داستان‌های فارسی جای بیشتری را به خود اختصاص داده است؛ شاید یکی از دلایل آن پیوستگی ادبیات ایران با شعر باشد که شعر نگاهی توصیفی و کل‌نگر به پیرامون دارد اما گزارش که خود نوعی شیوه‌ی داستان‌سرایی است با نگاهی جزء‌نگر، عاری از توصیفات احساساتی و قضاوت درباره خوب و بد وقایع آنچه را که پیش روست به رشته تحریر می‌کشد و مدام زاویه دید عوض می‌کند بدون این‌که در بی‌طرفی‌ کلی‌اش خللی وارد شود. منظور از بی‌طرفی کلی این است که به‌هرحال گزارشگر- نویسنده خودبه‌خود با نگاهی پیشینی سراغ موضوعی می‌رود و با همان نگاه یا زاویه دید به مناظر و حوادث و شخصیت‌ها می‌نگرد و بنابراین دارا بودن این نگاه به این معنا است که نویسنده بی‌طرف به معنای منفعل نیست بلکه مراد از بی‌طرفی در این‌جا انتخاب زاویه‌ نگاه‌های متعدد است. نگاه گزارشی راوی باعث شده که این داستان خواننده را به درک موقعیت برابر انسان با حیوان برساند و جنگ را فاجعه‌ای نه فقط انسانی که فاجعه‌ای زیست‌محیطی بشناساند.

«ننه با پشت همان دستش که توی تن بز کرده بود، زد توی صورت یدول. گفت: «چرا می‌زنی تو سر این زبون بسته؟ وقتی که بووای الدنگ‌تون به بهانه‌ی کار رفت بندر لنگه و همون‌جا زن گرفت و موندگار شد، اگه شیر همین بز نبود، همه‌تون از گشنگی سقط شده بودین. حالا می‌زنی تو سرش؟[۷]» یا در آخر داستان: «بز حنایی را بردم لب شط و بندش را باز کردم. برای آخرین بار گوش‌های دراز نمدی‌اش را توی دست گرفتم و با آن بازی کردم. هی‌اش کردم تا رفت وسط علفزار و به اسکله برگشتم. سوار لنج که شدیم بز حنایی شروع کرد به مع مع کردن. کهره‌ها هم جوابش را می‌دادند. لنج از اسکله جدا شد و به کندی به سمت دریا رفت. بز حنایی که فهمیده بود قالش گذاشته‌ایم، آمده بود لب شط، تند و تند به چپ و راست می‌رفت، لنج را نگاه می‌کرد که دور می‌شد، مع‌مع می‌کرد و دور خودش می‌چرخید. خیجو کهره‌ها را سفت توی بغل گرفته بود و گریه می‌کرد. ننه و یدول هم بز حنایی را نگاه می‌کردند که همان‌طور با بی‌تابی به چپ و راست می‌رفت و مع مع می‌کرد و گوش‌های دراز نمدی‌اش تکان می‌خورد. من هم نگاهش کردم تا وقتی که به اندازه‌ی گنجشکی شد و ناپدید شد. به ننه نگاه کردم که مژه‌هایش خیس بود و خیره‌ی همان گنجشکی بود که حالا ناپدید شده بود.[۸]»
حیوانی جا می‌ماند تا اسیر در چنبره‌ی جنگی شود که هیچ نقشی در آن ندارد. زخم شیر، ردپای زخم‌های انسانی است بر تن حیوانات؛ چه آن گاومیش‌های رها شده در نخلستان و چه بزی که مثل یکی از اعضای خانواده بوده برای خانواده‌ی‌ داستان، گرچه در مرتبه‌ای نابرابر. صمد طاهری در مجموعه داستان زخم شیر، جا به جا به وضعیت حیوانات در رابطه با انسان‌ها می‌پردازد. برجسته‌ترین داستان او درباره‌ی ظلم انسان به حیوانات در داستانی جلوه‌گر است به نام «مردی که کبوترهای باغی را با سنگ می‌کشت» داستان باز هم در جنوب جنگ‌زده می‌گذرد و روزگار کمیابیِ کالا که مرد پدر دوست قدیمی‌اش را، که حالا دیگر علاقه‌ای به دیدنش ندارد، می‌بیند. دوست قدیمی همان کفترکُش سابق است که حالا زمین‌گیر شده و روی ویلچر روزگار می‌گذراند. دیدار دو دوست، آن‌طور که پدر پیر دوست قدیمی انتظار دارد پیش نمی‌رود؛ کینه‌ای قدیمی بین آنان هست که در دیدار هم سر باز می‌کند. موضوع کینه به ظاهر سلیمه است اما در اصل کفترها یا برعکس. «تو سنگ از جیبت درمی‌آوردی و می‌زدی. یکی‌شون می‌افتاد و بقیه می‌پریدن. تو می‌دویدی کله‌ی کفتره رو، که داشت بال بال می‌زد، با دست می‌کندی. می‌گفتی می‌دم سلیمه کبابش کنه برای شامم، درسته؟ من هیچ‌وقت نخوردم. حالم بد می‌شد وقتی با دست کله‌شون رو می‌کندی. روزی یکی دو تا می‌زدی. دسته‌ی کفترباغی‌ها سال به سال کمتر شدن. سال‌های آخر تک و توک می‌اومدن و تو باز هم می‌زدی‌شون. وقتی پدرامون بازنشسته شدن و رفتیم کارون، دیگه یه دونه کفتر باغی هم نمونده بود. تو نسل‌شون رو برداشتی.[۹]» یادآوری خاطره‌هایی که زخم می‌زدند، روح را می‌خراشیدند و دوست قدیمی با بند بند تعریف کردنشان، به آن زخم قدیمی نیشتر می‌کشید تا به یاد آن دوست کفترکش بیاورد که چرا هیچ‌وقت نخواسته او را به یاد بیاورد که چرا او حالا تنها و زمینگیر شده.
در داستان «خروس»، داستان دیگری از همین مجموعه داستان، مردی به اسم عمو ابراهیم در کارونسرایی قدیمی زندگی می‌کند. عموابراهیم انگار نتوانسته یا نخواسته که خود را با مناسبات جدید شهری همراه کند و در تنهایی و خلوت خود در کنار اسبی پیر و بیمار تک و تنها زندگی می‌کند. گاه مستأجرانی را برای حجره‌های مختلف کاروانسرا می‌پذیرد؛ مستأجرها می‌آیند و می‌روند اما عموابراهیم در تنهایی خود سر می‌کند. این انتخاب او در چگونگی گذران زندگی‌‌اش است و بار رنج گذشته را در دوری از آدم‌ها و حتی فامیل و دوستانش می‌گذراند. حسن میرعابدینی در کتاب صدسال داستان‌نویسی ایران، درباره‌ی وضعیت شهرنشینی و نمود آن در داستان می‌نویسد: «توسعه‌ی زندگی شهری و گسترش تشکیلات اداری در دهه‌ی 1340، نویسندگان بسیاری را متوجه مسائل زندگی در شهرهای بزرگ و عدم امنیت اجتماعی روشنفکران و کارمندان می‌کند.[۱۰]» نویسنده داستان خروس، در دهه‌ی 40 شمسی زندگی نمی‌کند ولی داستان او دقیقاً راوی همان حوالی زمانی است؛ در واقع عموابراهیم انگار کسی است از آن دهه‌ها.
عمو ابراهیم در کاروانسرایی که روزگار کهنی را از سر گذرانده نه به دلیل فرار از مشکلات شهری که بلکه به دلیل کنار نیامدن با شیوه‌ی جدید زندگی که همان شیوه شهری زندگی است سر می‌کند. داستان شخصیت عموابراهیم را فقط در رابطه با دو حیوانش – اسب و خروس- توصیف می‌کند و ما از خلال احساسات ساکت او نسبت به حیوان‌هایش به شخصیت او پی می‌بریم و این درست همان نقطه‌ای است که این داستان به کار این پژوهش می‌آید؛ یعنی رابطه‌ی همدلانه- دوستانه‌ی بین انسان و حیوان. در واقع عموابراهیم آن کسی نیست که برای گریز از شهر به بدویت زندگی کهن روی آورده باشد بلکه او در اساس با بدویت تخریب‌گر (چه از نوع شهری و چه روستایی) مقابله می‌کند و انتخاب تنهایی برای او دقیقا از همین روست. «آدام اسمیت، پدر علم اقتصاد، در نخستین کتابش «نظریه‌ی احساسات اخلاقی» که هرگز به اندازه‌ی اثر بعدی او «ثروت ملل» معروف نشد، کتاب را با این جمله مشهور آغاز کرد: انسان هرچه خودخواه فرض شود، گویا اصولی در طبیعتش دارد که او را به سرنوشت دیگران علاقه‌مند می‌کند و خوش‌بختی آنان را برایش ضرورت می‌بخشد، با اینکه جز لذت مشاهده‌ی آن چیزی عایدش نمی‌شود.[۱۱]» از آن‌جا که جسم و روح ما برای زندگی اجتماعی ساخته شده است، ما در نبود زندگی اجتماعی به‌شدت افسرده می‌شویم حتی اگر مثل عموابراهیم خود گریز از زندگی اجتماعی را انتخاب کرده باشیم و از طرفی این ویژگی را در حیوانات اهلی نزدیک به انسان نیز می‌توان یافت. حیوانات نیز در جوار انسان‌ها و صاحبانشان احساس امنیت و آسودگی دارند اما تفاوت آنها با انسان‌ها در این است که حیوانات اجتماعی، خود، انزوا را برنمی‌گزینند و بنابراین در زندگی اجتماعی خودشان بدون نیاز به انسان هم می‌توانند به راحتی زندگی کنند. حیوانات خانگی بعد از مرگ صاحبانشان نمی‌میرند ولی معمولاً بعد از مرگ جفتشان کمتر قادر به ادامه زندگی هستند. این پیوند تنگاتنگ بین حیوانات را عمو ابراهیم در خروسی که تازه به کارونسرایش آمده است می‌یابد.

 کارونسرا برق ندارد و همسایه‌ها که همان مهاجرین افغان باشند گاه و بیگاه از این موضوع گله‌مندند. عموابراهیم اسب پیر بیماری دارد که بسیار به او دلبسته است و برایش کاهو کلم‌های پوسیده و دورریختنی بازار سبزی فروشان را جمع می‌کند و میاورد. اسب تمام دلبستگی اوست و یادگار زمانی که عاشق دختری بوده که مدتی ساکن کارونسرایش شده بودند و خانواده‌ی دختر به محض خواستگاری او از دخترشان، از آنجا کوچ می‌کنند. عموابراهیم مجرد و تنها در کنج حجره‌اش در کارونسرا با اسب پیر و بیمارش که یادآور عشق بربادرفته‌اش است سر می‌کند که با پیشنهاد یکی از دوستانش برای فروش اسب مواجه می‌شود. آن دوست اسب را برای تغذیه‌ی حیوانات باغ وحش می‌خواهد و برایش دلیل می‌آورد که بهرحال آن حیوان مردنی است. عقل عموابراهیم به او حق می‌دهد اما احساسش در ابتدا راه پذیرفتن پیشنهاد را بر او سد می‌کند. سرانجام با این قول که حیوان زجرکش نشود و جلوی حیوانات درنده زنده‌زنده پرتاب نشود با اکراه می‌پذیرد. عموابراهیم برای گفتن بله به درون حجره می رود در را می‌بندد و تا بردن اسب بیرون نمی‌آید. روزها در سکوت و انزوای خودش می‌ماند تا اینکه برایش یک خروس می‌آورند. خروسی بسیار زیبا با بالاهای حنایی و هزار رنگ که خوش صداست و تمام مرغ‌های همسایه‌های مهاجرش را حریف است. خروس هر صبح اذان می‌گوید و عموابراهیم متوجه می‌شود که به صدای اذان هیچ خروسی پاسخ نمی‌دهد مگر صدای خروسی از دوردست و بعد از پاسخ برمی‌گردد و روی خالی گاری اسب چرت می‌زند. تا اینکه روزی دیگر صدای آن خروس دوردست نمی‌آید و خروس عمو ابراهیم هم دیگر نمی‌خواند.

در اینجا داستان، ذره ذره به شباهت بین عموابراهیم و خروس نزدیک می‌شود. هر دو از فراقی رنج می‌برند؛ فراقی که عمو ابراهیم را خلوت‌نشین کاروانسرا کرده است، ازجنس همان فراقی است که (البته از نوع عاشقانه‌اش) که خروس خوشخوانش را بی‌صدا کرده است. نویسنده آگاهانه با این توازن احساسی به احساس مشترک بین انسان و خروس پل می‌زند. فرانس د وال در کتاب دوران همدلی اشاره می‌کند که علم رفتارگرایی تأثیر مخربی بر روان‌شناسی به جای گذاشته است. بر طبق نظر او این شاخه‌ی علم معتقد است که رفتار ما تنها چیزی است که علم می‌تواند ببیند و بشناسد و بنابراین تنها چیزی است که باید به آن اهمیت بدهد. ذهن هم اگر وجود داشته باشد جعبه‌ی سیاه است. احساسات تقریباً بی‌ربطند. این رویکرد منجر به پیدایش تابویی درباره‌ی زندگی درونی حیوانات شده است که حیوان را به ماشین تشبیه می‌کند. سپس پژوهندگان برای تمایز بین انسان و حیوان اصطلاحاتی ساختند که در توصیف حیوانات از لغات انسانی استفاده نشود. د وال می‌گوید: «اصطلاح Bonding را ساختند تا ناچار به استفاده از واژه‌های انسانی از قبیل «دوست» و «رفیق» در مورد حیوانات نشوند. اما این اصطلاح در مورد روابط انسانی هم رایج شد (مثل Male Bonding یا Bonding Experience[۱۲]) که شاید حالا دیگر آن را در مورد حیوانات نباید به کار ببریم.[۱۳]»

 هر چه هست عموابراهیم برادرزاده‌هایش را به جست‌وجوی رفیق خروسش می‌فرستد تا او را برایش بیابند. برادرزاده‌ها محله را زیر پا می‌گذارند تا به علت خاموش شدن بانگ صدای خروس دوردست پی‌می‌برند؛ چیزی که گفتنش نزد عموابراهیم آسان نیست تا اینکه بالاخره از دهان یکی‌شان می‌پرد که خروسی در دور و اطراف پیدا نکرده‌اند و عمو ابراهیم خودش بو می‌برد که همدم خروسش کشته شده و درست از همین نقطه به بعد است که با پی بردن به دلیل خاموشی خروس خودش و با درک این فاجعه که همدلی‌ایی برای خروس وجود ندارد خود نیز در سکوت مرگ فرو می‌رود. درهای کاروانسرا را به روی خود می بندد و به دق الباب هیچ‌کسی پاسخ نمی‌دهد.
«شاپور با دست لنگه‌ی در را هل داد تو و یک پایش را روی آستانه‌ی در گذاشت. اما یکباره پرید عقب و پشتش را به جرز آجری چسباند. رنگش پریده بود. گفتم: عمو مرده؟[۱۴]»

او را به شکلی نمادین با خروسش در حجره می‌یابند. داستان خروس، داستان تنهایی انسان است در مقامی برابر با حیوان. خروس از برابری درد و رنج انسانی و حیوانی حرف می‌زند. این داستان از لحاظ نظرگاه ادبی، اجتماعی و حتی سیاسی حرف‌ها‌ی بسیار برای گفتن دارد. در این یادداشت تمرکز بحث بر سر نگاه محیط‌زیستی به داستان بود. نگاهی که می‌گوید با حذف حیوان از زندگی، انسان در تنهایی و مرگ خود غوطه‌ور می‌شود.

در کتاب اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات از باربارا نوسک نقل می‌شود که: «ما باید حیوانات را به عنوان موجودات کاملی ببینیم که رابطه‌شان با طبیعت اطراف و محیط اجتماعی‌شان اهمیت حیاتی دارد.» در ادامه نویسنده توضیح می‌دهد که «در این صورت ما نباید با بهره‌کشی از آنها و تبدیلشان به کالاهایی زنده، به حریم‌شان تجاوز کنیم. اینکه ما با حیوانات به عنوان موجودات بی‌صدایی که تحت فشارهای سرمایه زجر می‌کشند چکونه ارتباط برقرار کنیم بدل به پرسشی اخلاقی می‌شود درست شبیه این پرسش که ما با هر گروه دیگری که تحت فشار نیروی بهره‌کشانه‌اند چه رابطه‌ای برقرار می‌کنیم. نوسک با در نظر گرفتن همه‌ی این موارد می‌نویسد از خودبیگانگی حیوان برابر است با بیگانگی‌اش از گونه‌ی جانوری[۱۵].»

 دلبستگی مرد کاروانسرادار با خروس دیگر نه از جنس دلبستگی معمول انسانی به حیوان خانگی‌اش بلکه بیان همذات‌پنداری عمیق او با خروس است. خروس در این داستان کالایی زنده نیست. حتی فقط شیئی برای پر کردن خلأ تنهایی مرد هم نیست. دوستی است که از بد حادثه  (که آن حادثه از قضا همان مرد است) از یار خود دور افتاده. گذشته از این نگاه، داستان راوی خلوت مردانه‌ای است: مرد- خروس- اسب و… که خالی از زنانگی است اما رفاقت‌های دوردوستی در آن هست. صمد طاهری در این داستان هوشمندانه از خودبیگانگی انسان را با از خودبیگانگی حیوان همسو می‌کند تا آدمی از دل این ملال و از خودبیگانگی به مفهومی عمیق‌تر از خود دست یابد. رد پای زخم، همان زخمی که در داستان اول به پستان‌های متورم گاومیش‌های رها شده و بز جامانده در اثر جنگ اشاره می‌کرد در داستان خروس، راوی را زمین می‌زند تا مرگ بر او عیان می‌شود. صمد طاهری در داستان‌های این مجموعه و به‌ویژه این سه داستان نگاهی بسیار طبیعت‌باورانه را به ادبیات فارسی ایران وارد کرده است.

[۱] جنگ، نیرویی که به ما معنا میدهد. کریس هِجِز. ترجمه ناصر زراعتی. پرویز شفا. چاپ اول. تابستان 91. باشگاه ادبیات. ص ۱۰

[۲] ميزان و الگوي مرگ و مير ناشی از آلودگی های زيست محيطی حاصل از جنگ عراق و كويت. نشریه حکیم. پاییز ۸۶. دوره ۱۰. شماره ۳. نویسندگان: اكبري حميد, نقوی محسن, جعفری ناهيد, فقيهی فرشته, عسكری مجيد

[۳] از مجموعه داستان زخم شیر. صمد طاهری. نشر نیماژ. تهران. چاپ سوم ۱۳۹۷

[۴] زخم شیر. صمد طاهری. ص ۹۵

[۵] اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات. ص ۹۰

[۶] اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات. ص ۲۰۵

[۷] زخم شیر. ص ۱۰۳

[۸] همان. ص ۱۱۱

[۹] مردی که کبوترهای باغی را با سنگ می‌کشت (از مجموعه زخم شیر). ص ۱۷

[۱۰] صدسال داستان نویسی ایران. حسن میرعابدینی. نشر چشمه. تهران. ۱۳۷۷.

[۱۱] دوران همدلی. صص ۸-۷

[۱۲] به ترتیب به معنای رفاقت مردانه و تجربه رفاقت است.

[۱۳] دوران همدلی. ص ۱۹

[۱۴] زخم شیر. ص ۴۳

[۱۵] اقتصاد سیاسی حقوق حیوانات. ص ۵۵-

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: باور به طبیعت در «زخم شیر» نوشته صمد طاهری