یوسف اسحاق‌پور و نقد و فهم بوف کور، گوئل کهن - Gooya News

در جست‌وجوی شفافیت

به یاد دارم حدود سه سال پیش، زمانی که بلای ماندگار کرونای چینی هنوز جان جهان را در اسارت خود نگرفته بود، در نظر داشتم همراه با کتاب «هدایت، بوف کور[۱] و ناسیونالیسم» [۲] برای دیدار با یوسف اسحاق‌پور و طرح پرسشی با او، یکی دو روزی به پاریس بروم. شوربختانه، هم، درگیرشدنم با کرونای نه‌چندان درمان‌پذیرِ اولیه و تبعات بعدیِ آن، و هم موانع و محدودیت‌های اعمال‌شده بر مسافرت‌ها، باعث تعویق مکرر آن سفرِ هدفمند شد؛ اما امیدوار بودم در اولین فرصت، آن دیدار و گپ‌وگفت را عملی سازم و پاسخ پرسشی که در ذهن داشتم را از او دریافت کنم. موضوعِ آن سفر و مبنای پرسشم ناشی از این واقعیت بود که چند سال پیش که دکتر ماشاالله آجودانی متن دست‌نویس کتاب «هدایت، بوف کور و ناسیونالیسم» را برای اظهارنظر به دستم داد، مطالعۀ آن متن، همۀ دانستهه‌ها و فرضیه‌پردازی‌ها و نقد و بررسی‌هایی که طی سالیان متمادی در باره داستان بی‌همتای بوف کور خوانده بودم را یک‌باره کنار زد و دروازۀ ورود به واقعیت دنیای بوف کور را بر من گشود. به‌‏واقع، دریافت و تفسیر آجودانی، بی‌هیچ «اگر و مگر» و «حدس و گمانی» که پیشتر در صدها مقاله و کتاب، و در تحلیل و شناخت و نقد کتاب بوف کور، به‌وفور دیده می‌شد، به مثابه شاه‌کلیدی بی‌همتا، آن قفلِ ناگشوده را به‌راحتی گشود و با نوری که بر واقعیت عرصۀ ناشناختۀ بوف کور تابانید، دامنۀ دوبٌنی و صحنه‌پردازیِ شگفت‌انگیز هدایت در بیان داستان مزبور را چنان شفافیت بخشید که در هیچ‌یک از آثار منتشرشدۀ قبلی، در توضیح و فهم بوف کور - و درک دردِ وطنی که هدایت بر جسم و جان داشت - دیده نشده بود. گویی کشفی بود در حل یک «معادلۀ ریاضی» و رسیدن به مقدار «متغیر مجهول» در آن معادله.
آجودانی با احاطه بر متون پیشین و پسینِ ظهورِ بوف کور و بر مبنای درک عمق آثار هدایت، به‏روشنی نشان داد که بستر بوف کور چیزی جز «دو برهۀ زمانی و بیان نحوۀ دگردیسی جامعه و فرهنگ ایران‌زمین و حاصل آن» نیست؛ یعنی «بیان دو مرحله یا بٌرشِ زمانی و دو عرصۀ نامتجانسِ تاریخی، در پیش و پس از حملۀ اعراب و تغییر کیش ایرانیان»؛ فرایندی که موجب کسالت اندوهبار و درمان‌ناپذیرِ ذهن حساسِ «صادق هدایتِ زخم‌خورده و آزرده‌ای» شد که غم انسان و میهن و فرهنگ و تعالی انسانی، بی‌وقفه روانش را خراش می‌داد و در رفع آن، گریز و چاره‌ای نمی‌دید.

سردرگمی در نقد و فهم بوف کور

مطالعۀ این دریافتِ آجودانی، موجب شد تا من بار دیگر، نه از سر کنجکاوی، بلکه در جهـت مرور و شـناخت دقیـق‌تر، بتوانم تفاسـیر و نقـدهای متعـدد مـوجـود در باره بوف کور و هدایت را تـورقی بزنـم و مرور کنـم[۳]. از این‏رو، بـه مصـداق یک «نـگاه مقایسه‌ای» [۴] (که این روزها به‌نادرست تطبیقی‌‏اش می‌نامند) و در جهت شناخت لغزش‌ها و انحرافات در فهم منتقدین داستان بوف کور و دریافت‌هایشان، نگاهی بر گوشه‌ای از آن نوشته‌های انبوه افکندم. عجبا که در آن همه انبوهیِ مقالات و کتاب‌ها، از «تحلیل روان‌شناسانه و روانکاوی و اثبات تئوری فروید» تا «احساسات ناشی از روان‌‏پریشی و سرکوب شهوانی و زن‏ستیزی» تا «پردازش اساطیری» و از «مبارزه‌جویی سیاسی و چالش‌گری نسبت به دولت و حکومت» تا «بی‌دردی و منزلت‌جویی و رفاه‌‏طلبی روشنفکرانه» و ده‌ها اظهارنظر و تفسیر ناکجاآبادیِ دیگر به وفور دیده می‌شد. دریافت‌ها و برداشت‌هایی که یک‌‏سره، به بی‌راهه رفته و بوف کور را به هیچ‌وجه درنیافته و به‌رغم قلم‌فرسایی‌های نظریه‌پردازانه و کاشفانه، به‌کلی از بیان واقعیت وامانده بودند. فی‏المثل به مقاله‌ای از آل‌‏احمد (و در واقع، آشنای صادق هدایت) برخوردم که با اطمینان می‌نویسد: «بوف کور شرح حال خود اوست [یعنی صادق هدایت]. ترجمۀ حالات نویسنده است؛ یک اتوبیوگرافی[۵] روحی است... هدایت که در تَنَش، یک حالت شهوت‌انگیزِ ناامید دارد و در روی زمین برای همیشه از عشق محروم مانده است، ناچار به تمام آن‌هایی که... دنبال شهوت می‌‏روند و از این‏رو خوشبختند، کینه می‌ورزد... کلید گشایندۀ ابهام‌های بوف کور را در همین مسأله باید جست...!» [۶]

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: یوسف اسحاق‌پور و نقد و فهم بوف کور، گوئل کهن - Gooya News