رد گلوله و خمپاره روی دیوارهای سربرنیتسا شوکهام کرد
راهپیمایی بینالمللی مارشمیرا هر ساله هشتم تا یازدهم جولای، از مسیر کوهستانی شهر سربرنیتسا تا قبرستان گلزار شهدای پوتوچاری برگزار میشود و امسال هم گروهی از ایرانیان در آن، شرکت خودجوش خواهند داشت.
خنجر و شقایق
اگر مأموریت کاری پدرم اتفاق نمیافتاد، مسیر زندگیام هیچ موقع به این سمت نمیرفت و وقتی به بوسنی رفتم، 18سال تمام داشتم و میتوانستم با پدر و خانوادهام به آنجا نروم. بوسنی به بخشی از زندگی نسل ما یعنی متولدین اواخر دهه 50 و اوایل دهه 60 تبدیل شد.
مستند «خنجر و شقایق» و آن سرودی که همیشه از تلویزیون پخش میشد، در خاطرات همه ما هست. وقتی فهمیدم قرار است به بوسنی برویم، در ذهنم همان فضای جنگ بود که تعدادی از مسلمانان توسط صربها به شهادت رسیدند.
رد گلوله و خمپاره
الان بوسنی خیلی متفاوت شده. سال 1992 میلادی جنگ بوسنی آغاز شد و حالا 30 سال از آن روزها میگذرد و اوضاع، خیلی متفاوت شدهاست. وقتی ما سال 2000 رفتیم، هنوز هم فضای جنگی دیده میشد. وقتی وارد سارایوو شدیم، در مسیر فرودگاه تا محل اقامت، هنوز رد گلوله و خمپاره روی دیوار خانهها وجود داشت. شوکه شدم. پدر من هم از طرف وزارت جهاد کشاورزی برای بازسازی مناطق روستایی بوسنی اعزام شدهبود. کارشان این بود به کشاورزی، عمران و آموزش روستاییان آنجا کمک کنند. من فقط سه سال آنجا بودم اما مسیر زندگیام به طور کلی تغییر کرد.
زبان بوسنیایی
آموختن زبان بوسنایی خیلی سخت بود. خیلی از دوستانی که به کشورهای مختلف مأموریت میروند، میگویند چه نیازی داریم که زبان آن کشور را یاد بگیریم؟ فوقش انگلیسی یا فرانسه را یاد میگیرند که همه جا به دردشان بخورد اما پدرم اصرار داشت زبان بوسنیایی را یاد بگیرم. من هم البته به زبانآموزی علاقه داشتم. نیت ادامه تحصیل داشتم و پدرم در این زمینه هم مشوق خوبی بودند. یادم هست قبل از این که به سفر بروم، چون مادرم استاد دانشگاه است، خط اینترنت به ما دادهبودند و من از آن طریق، چند کلمه را جستوجو کردم و اطلاعات بسیار اندکی به دست آوردم.
راهپیمایی مارشمیرا
وقتی به ایران برگشتم، زبان روزمره بوسنیایی را کاملا بلد بودم. اگر چه درسی که خواندهبودم مهندسی بود و بیشتر با فرمول و عدد و رقم کار داشت. شش ماه بعدش در شبکه سحر به عنوان خبرنگار و زباندان مشغول به کار شدم. همین باعث شد دایره لغاتم وسیعتر شود. در آن زمان، زبانم تکمیل شد و به جایی رسیدم که کتابی برای آموزش زبان بوسنیایی نوشتم. هدفم این بود این کتاب، کمکی باشد برای کسانی که به راهپیمایی مارشمیرا میروند یا میخواهند در این کشور کارهای فرهنگی انجام بدهند.
مترجم برانکو
دو نسل از مترجمان زبان بوسنیایی در کشور ما وجود دارند. عدهای متولدین اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 هستند که قبل از جنگ برای تحصیل به بوسنی رفتهبودند و با این زبان آشنا هستند. بعد از آن دیگر این روند متوقف شد تا نسل ما که به واسطه مأموریتها به آنجا رفتیم و این زبان را آموختیم. بنده و چند نفر دیگر مثل آقای پیپلزاده که کتاب «مجاهدین در بوسنی، تروریست یا رزمنده» (انتشارات انجمن پیشکسوتان سپاس) را ترجمه کردهاند؛ همچین آقای ستار سلطانشاهی که پیشکسوت ما هستند و کتاب «سارا و سرافینا» (انتشارات سوره مهر) را ترجمه کردهاند و آقای ابتهاج نوایی که مقیم کرواسی هستند و همچنین آقای اصغر نیکسیرت (مترجم برانکو، مربی فوتبال) افرادی هستند که یکی دو کتاب از زبان اصلی بوسنیایی به فارسی ترجمه کردهاند. بقیه آثار این حوزه از انگلیسی به فارسی ترجمه شدهاند.
روح ترجمه
تا دلتان بخواهد هم در حوزه جنگ و هم در حوزه ادبیات، آثار خوبی در بوسنی داریم که میشود آنها را به فارسی ترجمه کنیم. مثلا کتابی با نام «خانمی در سارایوو» که آقای بهزاد برکت آن را از زبان انگلیسی به فارسی ترجمه کردهاند، رمان جالبی است اما چون از انگلیسی ترجمه شده، حس خاص زبان بوسنیایی را ندارد و ایراداتی هم به ترجمه اسمهایش وارد است. ترجمه، روح دارد و آن روح هم از فرهنگ آن سرزمین میآید. این که صرفا زبانی را بهخوبی بلد باشید و شروع به ترجمه کنید، این روح منتقل نمیشود.
لبخند من انتقام من است
قبل از این که اولین کتابم را ترجمه کنم، بحث خلأ روایت در بوسنی، دغدغه ذهنیام بود. این همه کار کردهبودیم اما چیزی برای ارائه نداشتیم. شروع کردم به نوشتن داستانها و روایتهایی از اتفاقاتی که در زمان جنگ بوسنی رخ دادهبود. با واسطه کتاب «لبخند من انتقام من است» معرفی شدهبود و اتفاقا در بوسنی هم مورد اقبال واقع شدهبود.
یکی از دستاندرکاران انتشارات کتابستان وقتی از ترجمه من مطلع شد، گفت این کتاب را چاپ میکند. پیگیر بودند که اگر کتاب دیگری را هم سراغ داشتم، معرفی کنم. به همین خاطر کتاب «کارتپستالهایی از گور» را هم معرفی کردم. این کتابها فقط کمی در زمان انتشار، تبلیغ شدند در حالی که ظرفیت تبلیغاتی بیشتری داشتند.
کارتپستالهایی از گور
فضای بوسنی با فضاهای ارزشی و مقاومت گره خورده و بخشی از خوانندگان تصور درستی از این کتابها ندارند در حالی که حرف این کتابها فقط انسانیت است که هر کسی میتواند از آن درکی داشتهباشد. در «کارتپستالهایی از گور» نویسنده، مترجم سازمانملل بوده، همین مطالب را در دادگاه لاهه گزارش داده و زندگی در ایام محاصره را روایت کردهاست. کسانی که این کتاب را خواندهاند، از آن استقبال کردهاند. البته بوسنیاییها در روایت دوران جنگ و مبارزهشان خیلی موفق نیستند و با کارهایی که ما در ایران میکنیم، خیلی فاصله دارند.
8372 شهید
توافق بینالمللی است که در سربرنیتسا 8372 نفر شهید شدهاند. برخی میگویند این رقم تا 16هزار نفر هم میرود. از این تعداد حدود 6000 نفر پیدا و دفن شدهاند. هر سال به بقایای جدیدی از شهدا میرسند که آنها را به مزار شهدا اضافه میکنند. صربها گاهی گورهای دستهجمعی را هم با بیل مکانیکی بر هم زدهاند تا ردی از خودشان باقی نگذارند. مرکز بسیار پیشرفتهای هم در بوسنی هست که روی دیانای این شهدا کار میکنند تا هویتشان را شناسایی کنند.
در سرزمین مردمان نجیب
من قبل از ترجمه «در سرزمین مردمان نجیب» دو کتاب دیگر در حوزه روایت جنگ و رمان و داستان ترجمه کردهام که به خاطر مشکلات کاغذ، هنوز منتشر نشده. در سرزمین مردمان نجیب وقتی در کرواسی چاپ شد، در اول جدول فروش کتابها قرار گرفت. آقای اسماعیلی، سفیر ما در کرواسی دوست داشت این کتاب چاپ شود. آقای قزلی هم ترجمهاش را به من سفارش دادند و البته بعدش هم با نویسنده کتاب، مرتبط شدم.
تجاوز به سبک یک جنتلمن
هر سال به مناسبت سالگرد نسلکشی سربرنیتسا، روایتهایی تکاندهنده در رسانههای بوسنی چاپ میشد که من تعدادی از آنها را جمعآوری کردم. در مورد تجاوز به زنان در جنگ بوسنی، کتاب خوبی در دست نبود و تصمیم گرفتم روایتهایی را پیدا کنم و بر اساس آن، کتاب جدیدی بنویسم. آقای صباحالدین شاریچ، عضو موسسه تحقیقات درباره جنایت علیه بشریت و از دوستان قدیمی ما هستند. گفتند مجموعهای وجود دارد که روایتهای مستقیم زنان از تجاوز در دوران جنگ در آن آمدهاست. من شروع به ترجمه روایتها کردم اما به دلم ننشست. تصمیم گرفتم این روایتها را به همسرم خانم بنعباس بدهم تا آن را بازروایی کند. این بود که کتاب «تجاوز به سبک یک جنتلمن» متولد شد. کتابی که پر است از جنایات ژنرال لوییز مَکنزی، افسر بلندپایه ارتش کانادا که قرار بود حافظ صلح سازمان ملل باشد اما کارهای دیگری کرد!
شخصیتهای تأثیرگذار در زندگی من
مادرم و پدرم آقای سیدمحسن میرهادی: سفر پدرم به بوسنی، تأثیر زیادی در زندگی من داشت. روحیه جهادی ایشان، سبک زندگی من را شکل داد.
همسرم خانم الهام بنعباس:
بخشی از ساخت فکری من با ایشان شکل گرفت. صبوری و دید متفاوتشان در رویدادها، زندگی من را رنگ دیگری داد.
سردارشهید رسول حیدری:
وقتی کتاب «ر» را خواندم، رفتار مردمی و جهادی شهید حیدری در بوسنی، مدل کارهای من در این حوزه را متحول کرد.
منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جامجم
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: رد گلوله و خمپاره روی دیوارهای سربرنیتسا شوکهام کرد
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران