زاگرس در جدال با آفت و آتش/ بزرگترین تراژدی بیابانزایی ایران در حال وقوع است
حالا اکوسیستمی که دهههاست از سوی معدنکاوان، کشاورزان، سدسازان، دامداران، گردشگران و شهرسازان مورد هجومی بیسابقه قرار گرفته و توان تجدید حیاتش را به دلیل عدم حفاظت و قرق بهموقع از دست داده، چنان آسیبپذیر شده که موجوداتی که سالها بود در جنگل همزیستی مسالمتآمیزی با درختان و درختچهها داشتند هر از گاهی به آفت تبدیل شده و طغیان میکنند.
زخمی که سوسکهای چوبخوار بلوط و قارچ زغالی و حریقهای عمدی در یک دهه گذشته برپیکره زاگرس وارد کردند و اکنون نیز نوبت به کرم برگخوار بلوط رسیده نتیجه چندین دهه سوءمدیریت و برنامهریزیهای غلط و آزمندانه است و اکنون این فشارها زاگرس را در مواجهه با یک زوال کامل اکوسیستمی قرار داده است. زوالی که انتظار میرفت در یک دهه گذشته، از سوی مسوولان به مثابه آخرین زنگ خطرها برای امنیت غذایی، اجتماعی و اقتصادی کشور جدی تلقی شود، اما اینقدر نادیده گرفته شد که اکنون بار دیگر بعد از پایان آتشسوزیهای سریالی زاگرس در ۶-۵ سال گذشته و تبدیل جنگلهای ایستاده به کورههای عظیم زغالگیری - در سکوت محض مسوولان- حالا زاگرس با طغیان آفت ویرانگر دیگری از نوع حشره برگخوار بلوط مواجه شده است. حشرهای که اینقدر برگها را میخورد که عملا امکان فتوسنتز برای درخت دیگر وجود ندارد و درخت چنان آسیبپذیر میشود که میتواند به راحتی در برابر هر تنش دیگری خشک شده و از بین برود.
بسیاری میپرسند چه باید کرد؟ چرا سمپاشی صورت نمیگیرد و اگر صورت میگیرد چرا بینتیجه است؟ پاسخ روشن است، چون مطابق معمول جنگل در ایران رها شده است و عملا برنامه اجرایی حفاظتی ندارد و تنها زمانی - با بیل و سرشاخه برای اطفای حریق و با سمپاش برای مبارزه با آفات- به داد آن میرسند که دیگر دیر شده و عملا بیفایده است!
اما ما میخواهیم بدانیم اصلا چه شد که زاگرس به چنین روزی افتاد؟ چرا زاگرس چند سال است که پیوسته یا درگیر طغیان آفات میشود و گاه حریق و چرا تابآوری خود را در برابر سیلابها از دست داده است؟ به واقع چه اتفاقی افتاده که جنگل یا پیوسته میسوزد یا در اثر هجوم آفات از بین میرود یا در جریان سیل خاکش هم شسته شده و پشت مخزن سدها تخلیه میشود؟ چرا زاگرس دیگر پاسخگوی نیاز آبی ساکنانش نیست و شهرهایش پیوسته در یک دهه اخیر شاهد ناآرامیها و اعتراضات مردمی ناشی از بیآبی بوده است؟ چرا با گذشت نزدیک به دو دهه از اجرای طرح خودکفایی گندم که به قیمت شخم زدن سراسر جنگلهای زاگرس و نابودی آن رقم خورد، امروز ایران باز هم با کمبود گندم مواجه است؟
با بلوطهای زاگرس چه کردیم؟
همه هنر ما این بود جنگلی را که تاریخ پیدایش آن به ۱۴ هزار سال قبل برمیگردد در کمتر از یک قرن به نصف رسانده و موفق شدیم ببلعیم! ۱۴ هزار و ۸۰۰ سال پیش، بذر درختان بلوط برای نخستینبار، به منطقهای که امروز آن را با عنوان زاگرس میشناسیم راه یافت! اما ۳۳۰۰ سال طول کشید تا تراکم بیشههای پوشیده از بنه (پسته وحشی) و بلوط در این منطقه رو به افزایش بگذارد و در نهایت چیزی حدود ۶ هزار سال دیگر هم طول کشید تا این بیشهها به جنگلهای بلوط و بنه فعلی ایران در زاگرس تبدیل شود. به عبارت دیگر، از ۵۵۰۰ سال پیش، بیشههای موجود کاملا جنگلی شدند و از آن روز تاکنون، این جنگلهای زاگرس بودند که آب و زندگی را در کالبد خشک ایران دمیده و سرچشمه بیش از ۴۰ درصد منابع آب مصرفی حتی در شمال و جنوب و مرکز ایران شدند.
حالا، اما همه این گنجینه طبیعی شگرف و ارزشمند که ۳۰ درصد تنوع گیاهی کشورمان و جمعیت قابلتوجهی از ایرانیان را درخود جای داده، در نیم قرن اخیر به دست ما ایرانیان بهشدت در معرض نابودی قرار گرفته است. نابودی زاگرس با نزدیک به ۲ میلیون هکتار جنگلهای سوخته و آفت زده در ۱۵ سال اخیر، که بیش از ۳۵ درصد مساحت فعلی آن را در بر میگیرد و الباقی نیز در وضعیت خوبی مشابه قرار دارند، بدون شک بزرگترین تراژدی بیابانزایی در ایران است که متاسفانه هنوز هم نه مردم و نه مسوولان اهمیت موضوع را درک نکرده و بدون شک آن را انکار هم میکنند!
اما اگر تحولات زیست محیطی، اقلیمی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و تشدید ناآرامیها و اعتراضات مردمی و گسترش فقر و کاهش تولید آب در این منطقه که منجر به کاهش شدید محصولات کشاورزی در سالهای پیش رو میشود را از نگاه بومشناسی سیاسی و بومشناسی انسانی هم مورد بررسی قرار دهیم متوجه میشویم تا همین امروزهم فرصتهای زیادیرا در پس بحرانهای زیستمحیطی و توسعه کورکورانه کشور در بستر زاگرس از دست دادهایم که شاید دیگر قابل جبران و احیا نباشد. اگر دیر بجنبیم شاید همین اندک منابع باقیمانده هم تا ۲۰ یا ۳۰ سال آینده کاملا از بین برود و در این صورت ایران ۲۰۵۰، ایرانی خواهد بود با بحران شدید آوارگان محیطزیستی! بگذارید سادهتر بگوییم: اگر تا دیروز مهاجرتها عمدتا از مناطق جنوبی و بد آب و هوا به مناطق خوش آب و هوا بوده، از هماکنون گسترش مهاجرتها از مناطقی که به ظاهر سرسبزتر است آغاز شده و در سالهای پیش رو با تشدید اثرات تغییر اقلیم در زاگرس شدت خواهد گرفت.
تهدیدات زاگرس چیست؟
۷ سال پیش و در حالی که تا آن زمان، نزدیک به یک میلیون و ۲۰۰ هزار هکتار از جنگلهای زاگرس در نتیجه هجوم قارچ زغالی و سوسک چوبخوار تنها در مدت کمتر از ۶ سال در معرض نابودی قرار گرفت، در یادداشتی نوشتم که بزرگترین تراژدی بیابانزایی ایران در زاگرس در حال وقوع است، تراژدی بزرگتر از نابودی هورالعظیم و هامون در سیستان! ظاهرا آتش و اره و آفت و اقلیم (تغییر اقلیم)، ۴ دشمن اصلی و علت نابودی درختان بلوط زاگرس هستند. دشمنانی که به نظر میرسد برخی طبیعی و برخی دیگر انسان ساخت باشند، اما آنها معلول علتهای بزرگتر دیگری هستند. علت دخالتهای نابجای انسانی و سوءمدیریت و برنامهریزیهای غلط توسعهای در کشور است که امروز سراسر ایران را در مواجهه با بحرانهای زیستمحیطی و پیامدهای آن قرار داده است. آنچهامروز در زاگرس در حال وقوع است، یک از همگسیختگی اکوسیستمی است که وقوع آتشسوزیهای عمدی و آفت تنها روند نابودی را تشدید کرده است و بیتوجهی به علل اصلی، یعنی نابودی قطعی زاگرس! گرچه آمار دقیقی از سوی سازمان جنگلها و مراتع کشور برای مساحت مناطق جنگلی درگیر حریق در زاگرس در یک دهه اخیر تاکنون ارایه نشده است، اما تنها یک آمار منتشره از سوی این سازمان نشان میدهد بیش از ۱۲۵ هزار هکتار از جنگلها و مراتع کشور از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۴ در حریق از بین رفته که با توجه بهشدت گرفتن حریقها در زاگرس در ۶-۵ سال گذشته میتوان دریافت آمار رویشگاههای سوخته و نابود شده تا چه اندازه افزایش داشته است! در همین حال گسترش کورههای زغالگیری در زاگرس در سالهای اخیر به قدری زیاد بوده که گاهی متخلفان اقدام به ایجاد حریق در جنگل و سپس جمعآوری چوبهای سوخته میکنند. در این میان آنچه بیش از پیش نمود علنی دارد رهاشدگی زاگرس است! به گونهای که جنگل کاملا از مدیریت علمی و حفاظتی خارج شده و متولیان جنگل نیز کمترین جایگاه و نفوذ را در برنامهریزیهای توسعهای کشور دارند و تنها وقتی آفت و آتش پیدا میشود سازمانهای متولی آنهم خیلی دیرهنگام وارد میدان میشوند! تنها مروری بر شمار سیاهه مردمی و فعالان محیطزیست کشته شده در حریقهای زاگرس در سالهای گذشته نشان میدهد ضعف دستگاههای اجرایی و مدیریت بحران تا چه اندازه چنان شدت گرفته که فعالان محیطزیست خود با دست خالی به دل آتش میزنند تا جلوی گسترش حریق را بگیرند. نتیجه امر گرچه در بسیاری از مناطق به کنترل محدوده حریق منجر شده، اما نتیجهاش افزایش شمار شهدای مردمی و جراحتهای بزرگی است که تا آخر عمر با مردان بیادعای زاگرس باقی میماند.
مساحت جنگلهای زاگرس در ۸۰ سال اخیر نصف شده است
براساس برآورد زندهیاد کریم ساعی، جنگلشناس معروف ایرانی مساحت این جنگلها در سال ۱۳۲۱ حدود ۱۰ میلیون هکتار بوده که به دلیل قطع بیرویه و غیراصولی به کمتر از هفت میلیون هکتار در دهه پنجاه کاهش پیدا کرده است. اما سازمان جنگلها و مراتع کشور که اساسا در ارایه مساحت جنگلها همیشه دست بالا را میگیرد! مدعی است ۶ میلیون هکتار جنگل زاگرسی در ایران وجود دارد. در حالی که حدود یک میلیون و ۵۰۰ هزار هکتار از این مساحت، تا سال ۱۳۹۴، در اثر هجوم سوسک چوبخوار و قارچ زغالی از بین رفتند که حدود ۲۰۰ هزار هکتار آن کاملا نابود شد و الباقی آسیبهای جدی دید. در همین زمان بزرگترین حریقهای عمدی و غیرعمدی به جان جنگلهای زاگرس افتاد بهطوریکه بیش از ۲۰۰ هزار هکتار جنگل و مراتع در فاصله بیش از یک دهه در آتشسوزیها آسیب دید و اکنون نیز دهها هزار هکتار دیگر از جنگلهای زاگرس در استان کهگیلویه و بویراحمد و ایلام در معرض طغیان کرم برگخوار بلوط قرار گرفته است.
در حال حاضر یازده استان کشور در حوزه رویشگاه زاگرس قرار دارد و زاگرس بالغ بر ۴۲درصد جنگلهای کشور را تشکیل میدهد که در محدودهای ۳۰ میلیون هکتاری پراکندگی دارد. زاگرس تولیدکننده ۴۰درصد منابع آب شیرین کشور بوده و ۸۰ درصد جمعیت عشایری ایران را در خود جای داده است. اگرچه در این جنگلها تاکنون بالغ بر ۱۸۰ گونه درختی و درختچهای شناسایی شده است، اما تنوع گونهای گیاهان زاگرس بیش از ۲۴۰۰ گونه را شامل میشود که خود نمایانگر ارزش ژنتیکی این جنگلهاست.
وضعیت موجود جنگلهای زاگرس
آمارها نشان میدهد بیش از ۶۰درصد جنگلهای زاگرس، جنگل تنک (یعنی با تاج پوشش ۵ تا ۲۵درصد) است. نتیجه بررسیهای طرح حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی هم درمیانه دهه ۹۰ حاکی از آن بود که «۶۰ درصد جنگلهای زاگرس در مخاطره خشکیدگی قراردارد که اگر دیر بجنبیم شاید تا ۲۰ سال دیگر، اساسا جنگلی در زاگرس باقی نماند.» پیشبینی که اکنون در حال وقوع است.
کارشناسان میگویند جنگلهای دانهزاد زاگرس، عمدتا درختان کهنسالی هستند که در معرض خطر پوسیدگی و باد افتادگی قرار دارند و، چون امکان رویش طبیعی دانههای بلوط در کف جنگل به دلیل کشت زیر اشکوب و چرای بیرویه دام چندین دهه است که دیگر وجود ندارد احتمال نابودی کامل اکوسیستم جنگلی زاگرس بیش از پیش قوت میگیرد. از اینرو به گفته کارشناسان اجرای طرحهای حفاظتی، خروج دام از جنگل و جلوگیری از کشت زیر اشکوب در سراسر زاگرس میتواند به عنوان یکی از راهکارهای حفاظتی موثر به بقای جنگل در سالهای آینده کمک کند. اما فقدان تفکر حفاظتی در ساختار سازمان متولی که این سازمان را عملا به بنگاه واگذاری اراضی ملی و بانک زمین تبدیل کرده، موجب شده تا کمتر امیدی به تحقق این مهم در آینده نزدیک باشد.
براساس مطالعات طرح حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی در سالهای گذشته، چرای مفرط و کوبیدگی خاک در اغلب مناطق جنگلی زاگرس وجود دارد. زراعت دیم در اغلب اراضی جنگلی، مانع از هر گونه زادآوری درختان شده و به علت فرسایش بالا (نرخ فرسایش خاک بین ۳۰ تا ۴۰ تن در هکتار در زاگرس) خاک این منطقه فاقد هوموس بوده و خاک حاصلخیز از بین رفته است و، چون خاک حاصلخیز از بین رفته یا از طریق رودخانهها به دریا رفته یا پشت دریچه سدها انباشته شده، محصول مناسبی عاید کشاورزان نمیشود و میل به افزایش سطح زیر کشت یا زغالگیری از درختان بیشتر میشود! از سوی دیگر به جای بهرهگیری از روشهای کارآمد در تولید محصولات کشاورزی، کشاورزان توسعه سطح زیر کشت را با حمایت دولتها در برنامههای خود قرار دادهاند که در نتیجه جنگلها به زمین کشاورزی تبدیل شده و کشت زیر اشکوب بهطور افسار گسیختهای گسترش یافته است. از سوی دیگر با وجود محدودیت منابع آبی و افت سفرههای آب زیرزمینی، الگوی کشت سلیقهای و غلط همچنان ادامه دارد و محصولاتی کشت میشود که نیاز آبی بالایی دارند. مثلا کاشت غلات جای خود را به گندم داده و تمامی ارتفاعات و شیبهای زاگرس زیر کشت محصولات باغی پر آب همچون سیب رفته است.
براساس آخرین نتایج به دست آمده از مقایسه تصاویر ماهوارهای توسط طرح حفاظت از تنوع زیستی زاگرس مرکزی، سطح اراضی دارای پوشش طبیعی جنگلی در زاگرس مرکزی، از حدود ۳۶۰۰۰۰ هکتار در سال ۱۹۷۵ به ۲۶۳۰۰۰ هکتار در سال ۲۰۰۷ کاهش یافته است که کاهش ۹۶ هزار هکتاری را در مدت سه دهه نشان میدهد. بیشترین میزان تبدیل اراضی جنگلی نیز در محدوده سه میلیون هکتاری زاگرس مرکزی، به کاربری کشاورزی بوده است بهطوری که در مجموع ۸۵۸۰۰ هکتار از رویشگاههای جنگلی طی سالهای ۱۹۷۵ تا ۲۰۰۷ به مزارع کشاورزی تبدیل شده است. در همین حال در بسیاری از مناطق زاگرس ۳ برابر ظرفیت موجود دام در منطقه است که در برخی نقاط این رقم تا حد ۷ برابر حد مجاز هم میرسد. از اینرو آنچه امروز از جنگلهای زاگرس باقی مانده، جنگلی است آسیب دیده که نه فقط تراکم خود را از دست داده بلکه تنوع ژنیاش هم در بسیاری از مناطق از دست رفته است. برای اینکه روند تخریب را بهتر درک کنید بهتر است به آماری از سوی مدیر این طرح در یکی از گزارشها اشاره شود. آنجا که شیرین ابوالقاسمی گفته بود: «در محدوده زاگرس مرکزی از مجموع ۷۰۷ هزار هکتار جنگل، فقط ۷۵۰۰ هکتار جنگل با تاج پوشش بالای ۷۵درصد باقی مانده که این لکه هم فقط در منطقه حفاظت شده دناست.»
خشکیدگی جنگل چگونه تشدید میشود؟
سازمان خواربار جهانی (FAO) مهمترین عوامل تاثیرگذار در ایجاد پدیده خشکیدگی اکوسیستمهای جنگلی را همسال و خالص بودن جنگلها و کاهش تنوع گونهها، تخریب ساختار و بافت خاک جنگل و نبود تهویه مناسب در خاک، آسیب به جنگل در اثر تخریب اکوسیستم با دخالت انسانی، کاهش سطح منابع آب زیرزمینی، طغیان آفات و امراض، آلودگیهای صنعتی و آلودگی هوا عنوان میکند. کارشناسان ایرانی نیز افزایش ناگهانی دما در زون گرمسیری زاگرس و نداشتن تناسب با سرشت اکولوژیکی جنگل، تشدید ریزگردها و افزایش مشکلات فتوسنتزی در دامنههای رو به غرب و جنوب غربی را مهمترین عامل تشدید خشکیدگی و هجوم آفات معرفی میکنند.
یافتههای پژوهشی در محدوده زاگرس مرکزی نشان میدهد عمق کم ریشه بلوط در خاکهای سنگین و وابستگی زیاد آن به ریشههای سطحی و آسیبهایی که از شخمهای عمیق میبیند، ضعف بیولوژیک ناشی از تنش گرمایی و کم آبی، ناتوانی ریشه برای تامین نیازهای آبی اندام هوایی پرحجم و هجوم آفات از جمله عوامل تاثیرگذار در تشدید معضل خشکیدگی است. در همین حال هر چه جنگل تنکتر باشد تبخیر سطحی ناشی از کاهش انبوهی جنگل نیز بیشتر میشود، در این میان کاهش تنوع و اختلاط گونهای، نامناسب شدن شرایط لازم برای زادآوری طبیعی، نبود نهالها یا پاجوشهای جوان مقاوم و از بین رفتن تعادل اکولوژیک و حذف گونههای آفتخوار، آسیبپذیری بلوطها را بیشتر میکند.
جای خالی دشمنان طبیعی آفات در زاگرس
بررسیها نشان میدهد رابطه معنیداری بین کاهش شمار جمعیت دارکوبها در جنگلهای زاگرس و افزایش سوسک چوبخوار در اوایل دهه ۹۰ وجود داشته، زیرا لارو این سوسک، یکی از طعمههای مورد علاقه دارکوبها محسوب میشد که به دلیل دخل و تصرفهای شدید انسانی و کشتار دارکوبها با این تصور که آنها میوههای درختان را از بین میبرند، باعث شد تا شاهد طغیان آفات در جنگلهای زاگرس در سالهای گذشته باشیم. تاسفآور اینکه حتی در برههای از زمان موسسه دفع آفات کشور نیز بر پایه باورهای غلط مردمی دارکوبها را آفت تلقی کرده و درصدد مبارزه با دارکوبها بود! با این حال مطالعات علمی جدیدی برای شناسایی دشمن طبیعی آفت برگخوار بلوطهای زاگرس وجود ندارد.
آیا ۳۰ سال آینده، جنگلی در زاگرس باقی میماند؟
اگر فقط از منظر تغییر اقلیم و گرمایش جهانی، زاگرس را مورد بررسی قرار دهیم، پاسخ به این پرسش نگرانیها را بیشتر میکند، چراکه نتایج مطالعات پژوهشکده اقلیمشناسی ایران نشان میدهد هر چه میزان گرمایش جهانی بیشتر باشد، بارش در منطقه زاگرس کاهش بیشتری خواهد داشت، بهطوری که بیشترین کاهش به مقدار ۱/۱۲ درصد در یکی از سناریوها پیشبینی شده است. هر چند بارش تابستانه در این منطقه سهم قابل ملاحظهای از بارش کل سال را ندارد، اما این فصل با ۵/۱۴ درصد بیشترین کاهش بارش را دارا خواهد بود. بعد از فصل تابستان نیز، دو فصل بهار و زمستان به ترتیب با ۸/۶ و ۱/۳ درصد کاهش بارندگی مواجه خواهند شد. کاهش بارندگی در منطقه زاگرس که تامینکننده اصلی منابع آب موردنیاز نیروگاههای برقابی کشور و سدهای متعدد است نهتنها میتواند اقتصاد این منطقه را دچار چالشهای جدی کند، بلکه میتواند موجب افزایش وقوع گردوغبار و از بین رفتن تدریجی پوشش گیاهی مرتعی و جنگلها در این منطقه شود. همچنانکه در یک دهه اخیر بیش از یک میلیون و پانصد هزار هکتار از جنگلهای زاگرس خشک شده و از بین رفتهاند. اما بدترین قسمت ماجرا اینجاست که چنین شرایطی با شدت بیشتر در کشور همسایه غربی یعنی عراق نیز حاکم خواهد بود که این امر باز هم میتواند به تشدید بیابانزایی و وقوع گرد و غبار در نیمه غربی ایران منجر شود.
حال اگر به این همه، میل به افزایش جمعیت کشور و تولید غذای بیشتر را هم اضافه کنیم یعنی میزان فشار بر زاگرس باز هم شدیدتر خواهد شد! زاگرس اگر نابود شود، بیابانزایی، فرسایش بادی و ریزگردها تشدید میشود. تغییرات کمی و کیفی در منابع آب شیرین کشور چالش جدیدی را ایجاد خواهد کرد، کاهش تنوع زیستی و تغییر در جوامع گیاهی و حذف برخی از گونههای با ارزش، امنیت غذایی و بهداشتی ساکنان نیمی از ایران را تحتالشعاع قرار خواهد داد و اثرات ناشی از تغییرات اقلیمی در کشور تشدید شده و موج جدیدی از پدیده پناهندگی زیست محیطی در کشور به راه میافتد.
حماسه مردان زاگرس
یک دهه حریقهای گسترده در بیش از صدها نقطه از جنگلهای زاگرس در ۱۶ سال گذشته، منجر به شهادت نزدیک به ۲۰ نفر از نیروهای مردمی و فعالان محیطزیست کشور شده است. مختار خندانی، سخنگوی انجمن زیست محیطی شیوای پاوه، بلال امینی و یاسین کریمی همیار طبیعت و عضو انجمن ژیوا از جمله شهدای زاگرس در استان کرمانشاه در تیرماه ۱۳۹۹ بودند که برای اطفای حریق جنگل به یاری جنگلبانان و نیروهای منابع طبیعی شتافته بودند، اما بعد از چهار روز جدال نابرابر با مین و آتش، ناباورانه در میانه آتش جان باختند تا جامعه محیطزیست ایران در سوگی عمیق فرو رود.
این رخداد در حالی تکرار شد که یک هفته قبلتر از آن نیز البرز زارعی، جوان کوهنورد یاسوجی در منطقه حفاظت شده خاییز و احسان عزیزی جوان دیگری از این خطه حین اطفای حریق جان خود را از دست داده بودند.
اما نه این رخداد و نه رخدادهای قبلی هیچکدام نتوانست ذرهای از توجه دستگاههای دولتی و تصمیمگیران ارشد کشور را به زوال جنگلهای زاگرس در اثر حریقهای عمدی جلب کند. در سال ۱۳۹۷، نیز ۴ تن از اعضای انجمن سبز چیای مریوان و داوطلبان مردمی در جدال با مین و آتش در آتشسوزی جنگلهای مریوان در یک روز به شهادت رسیدند. شریف باجور و امید کهنهپوشی از اعضای انجمن سبز چیا و محمد پژوهی و رحمت حکیمینیا دو تن از همراهان این دو جوان محیطزیستی سوختند تا بلوطها را نجات دهند. یک ماه بعد از این رخداد یک سرباز وظیفه هم در جنگلهای ایلام در آتش سوخت. در تابستان ۱۴۰۰ نیز اعضای یک خانواده در استان فارس از پدر بزرگ و پسر و نوهها در محاصره آتش و در حالی که قصد داشتند آتش را اطفا کنند جان باختند. شمار مردان بیادعا و گمنام زاگرس فقط به همین اسامی ختم نمیشود. نجات زاگرس از آتشسوزیهایی که چند سالی است به جان آن افتاده چه بسیار جانهای ارزشمند دیگری را هم گرفته و بسیاری را با آسیبهای جدی مواجه کرده است. اغلب جانباختگان و جانبازان از جوانان پرشور منطقه و فعالان محیطزیستی بودند که برای نجات بلوطها از جان خود گذشتند، اما افسوس که بهرغم این همه رشادت، زاگرس چنان از حمایت دولتی خالی شده که میرود تا حتی زودتر از پیشبینیهای اقلیمی نابود شود.
همه هنر ما این بود جنگلی را که تاریخ پیدایش آن به ۱۴ هزار سال قبل برمیگردد در کمتر از یک قرن به نصف رسانده و موفق شدیم ببلعیم! ۱۴ هزار و ۸۰۰ سال پیش، بذر درختان بلوط برای نخستینبار، به منطقهای که امروز آن را با عنوان زاگرس میشناسیم راه یافت! اما ۳۳۰۰ سال طول کشید تا تراکم بیشههای پوشیده از بنه (پسته وحشی) و بلوط در این منطقه رو به افزایش بگذارد و درنهایت چیزی حدود ۶ هزار سال دیگر هم طول کشید تا این بیشهها به جنگلهای بلوط و بنه فعلی ایران در زاگرس تبدیل شود. به عبارت دیگر، از ۵۵۰۰ سال پیش، بیشههای موجود کاملا جنگلی شدند و از آن روز تاکنون، این جنگلهای زاگرس بودند که آب و زندگی را در کالبد خشک ایران دمیده و سرچشمه بیش از ۴۰ درصد منابع آب مصرفی حتی در شمال و جنوب و مرکز ایران شدند.
حالا اکوسیستمی که دهههاست از سوی معدنکاوان، کشاورزان، سدسازان، دامداران، گردشگران و شهرسازان مورد هجومی بیسابقه قرار گرفته و توان تجدید حیاتش را به دلیل عدم حفاظت و قرق بهموقع از دست داده، چنان آسیبپذیر شده که موجوداتی که سالها بود در جنگل همزیستی مسالمتآمیزی با درختان و درختچهها داشتند هر از گاهی به آفت تبدیل شده و طغیان میکنند. زخمی که سوسکهای چوبخوار بلوط و قارچ زغالی و حریقهای عمدی در یک دهه گذشته برپیکره زاگرس وارد کردند و اکنون نیز نوبت به کرم برگخوار بلوط رسیده نتیجه چندین دهه سوءمدیریت و برنامهریزیهای غلط و آزمندانه است و اکنون این فشارها زاگرس را در مواجهه با یک زوال کامل اکوسیستمی قرار داده است.
منبع خبر: آفتاب
اخبار مرتبط: زاگرس در جدال با آفت و آتش/ بزرگترین تراژدی بیابانزایی ایران در حال وقوع است
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران