زنانی که به حجاب اجباری عادت نکردند
- مریم فومنی
- روزنامهنگار و پژوهشگر
منبع تصویر، .
توضیح تصویر،.
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
منبع تصویر، ENSAFNEWS
تیر ماه ۱۳۵۹ آخرین باری بود که شمار زیادی از زنان، بدون حجاب و در اعتراض به حجاب اجباری در ایران به خیابان آمدند. حالا پس از گذشت چهار دهه اعتراضات پراکنده و فردی به این اجبار، بسیاری زنان در شبکههای اجتماعی اینترنتی میگویند که بدون حجاب به خیابان خواهند رفت.
اعتراض به حجاب اجباری داستان تازهای نیست. از همان ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ و تظاهرات هزاران زن در تهران و شهرهای دیگر در اعتراض اجباری شدن حجاب در ادارات دولتی، تا همین امروز که گشت ارشاد و بگیر و ببندهای حکومت حریف زنانی نمیشود که روسریهایشان روی سرشان نیست، ردپای مقاومت زنان در برابر این اجبار را در گوشه گوشهی ایران میتوان دید.
مقاومتی که پس از راهپیمایی و تجمعهای خیابانی زنان در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، در قالب کنشهای روزمره یا فردی قابل مشاهده هستند و توانستهاند، مرزهای پوشش را دستکم در اماکن غیردولتی به عقب برانند و دعوای زنان و حکومت را به سر کردن یا سر نکردن روسری برسانند.
اما چه شده است که این بار تعداد قابل توجهی از زنان میگویند که صبرشان به سر رسیده است. البته که اعلام روز ۲۱ تیر به عنوان روز «حجاب و عفاف» از سوی حکومت و سختگیرانهتر و خشونتبارتر شدن اقدامات علیه زنان بیحجاب و «کمحجاب» در هفتههای اخیر، بیتأثیر نبوده است. اما رصد کردن آنچه در دو دهه گذشته اتفاق افتاده، نشان میدهد که این تصمیم بر بستر تغییری بزرگ و دامنهدار بنا شده است. تغییری که از آن میتوان با عنوان «غیرعادی شدن حجاب اجباری برای زنان» یاد کرد.
برای زنان میانسال ایرانی که پس از انقلاب ۵۷ و زیر سایهی حکومت اسلامی چشم به جهان گشوده و بزرگ شدهاند، حجاب اسلامی و پوشیده ماندن موی و تن زنان (دستکم در فضاهای عمومی)، یکی از شاخصههای عادی جامعه بود. از همان هفت سالگی مقنعه سرشان کردهاند، برای کمی بیرون ماندن مویشان از مقنعه یا کوتاهی و تنگی لباسشان توبیخ و مجازات شدهاند، برای رفتن به دانشگاه، بانک، بیمارستان، رستوران،دادگاه، مغازه، اداره و هرجایی که فکرش را بکنید باید سر و تنشان را میپوشاندند و از همان سالهای نوجوانی سر و کار بسیاریشان به ماموران حراست و گشت ارشاد افتاده است. برای ما زنان ۳۰-۴۰ سالهی امروز، که هیچ تجربهای از حضور آزادانه و بدون حجاب زنان در خیابانهای شهر و روستایمان نداشتهایم، حجاب اجباری، قانونی بود که گریزی از آن نداشتیم. نهایت شجاعت و نافرمانی نسل ما، عقبتر گذاشتن روسریها، تنگ و کوتاه و باز کردن مانتوها و پوشیدن لباسهای رنگ روشن به جای رنگهای تیرهی بخشنامههای حجاب بود.
برای مادران و مادربزرگان ما، که تجربهی داشتن حق پوشش آزاد را در سالهای پیش از انقلاب داشتند، اجبار به حجاب، داستانی متفاوت بود. زنانی شوکه شده از این اجبار که باورشان نمیشد برای بیرون رفتن از خانه باید خودشان را بپوشانند. برای همین هم بود که با اولین نشانههای اجباری شدن حجاب در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب، به خیابانها ریختند. شش روز پیاپی در جلوی دانشگاه تهران، دفتر نخستوزیری، ساختمان رادیو و تلوزیون و میدان آزادی تجمع کردند و کتک خوردند و تا تیر ماه ۱۳۵۹ به اعتراضات خیابانیشان ادامه دادند. پس از آن هم اگرچه بازداشت زنان معترض، سکوت و بیتفاوتی جامعه و نیروهای سیاسی در مقابل سرکوب خواستههای زنان و خشونتهای ماموران و لباسشخصیهای حامی حکومت مانع از ادامهی تظاهرات شد، اما اعتراضها ادامه یافت. مرور اسناد به جامانده از آن دوره و روایتهای زنان از آن سالها به روشنی نشان میدهد که بسیاری از زنان تا سالهای نخست دههی شصت نیز از تن دادن به حجاب اجباری سرباز میزدند و بدون پوشیدن روسری و مقنعه به اماکن عمومی میرفتند. اخراج گستردهی زنان بیحجاب از ادارات، تصویب قوانین و بخشنامههای اجباری شدن حجاب و مجازات خاطیان، سرکوب شدید و اعدامهای گستردهی مخالفان حکومت و مهمتر از همهی اینها آغاز جنگ، مبارزهی زنان را با شکست مواجه کرد.
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکسترادیو فارسی بیبیسیپادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
پادکست
پایان پادکست
چنانکه مهرانگیز کار، حقوقدان و پژوهشگر حوزهی زنان میگوید: «جمهوری اسلامی به کمک فضایی که جنگ ایران و عراق در کشور ایجاد کرده بود، حجاب اجباری را به زنان تحمیل کرد. در شرایط جنگی و روزهایی که دائما جنازهی سربازان را از جبههها میآوردند، اصلا امکانی نبود که زنها بتوانند برای حق از دسترفتهای مثل حق انتخاب پوشش مبارزاتشان را سازماندهی کنند.»
در چنین شرایطی، مادران و مادربزرگان ما هم که حجاب اجباری برایشان عادی و پذیرفته شده نبود، مجبور به تحمل آن شدند. آنها ناامید از امکان لغو حجاب اجباری که به هویت سیاسی و ایدئولوژیک حکومت گره خورده است، تلاش کردند که نیروی خود را صرف تغییر سایر قوانین تبعیضآمیزی کنند که روزنهی امیدی برای اصلاح آنها دیده میشد.
نسل جدید اما، زنان جوان عمدتا دههی هفتاد و هشتادی، هیچوقت زیربار عادت کردن به حجاب اجباری و عادی پنداشتن این اجبار نرفتند. شاید برای اینکه از همان سالهای نوجوانی و حتی کودکی دسترسی به اینترنت و دنیای آزاد داشتهاند و دیدهاند که زنان در همه جای دنیا چطور فارغ از باید و نبایدهای حکومتها پوشششان را انتخاب میکنند. شاید برای اینکه بسیاری از آنها امکان سفر به خارج از ایران، حتی اگر شده به کشورهای همسایه را داشتند و آزادی پوشش را تجربه کردهاند. شاید برای اینکه دسترسی گسترده به شبکههای اجتماعی اینترنتی این امکان را به آنها داده است که بتوانند کمکم و قدم به قدم خودشان را آنگونه که میپسندند و در فضاهای امن شخصیشان لباس میپوشند به نشان بدهند. حالا دیگر این زنی که عکس بیحجابش را در پروفایل واتزاپ و تلگرامش گذاشته بود و عکسهایی با موهای پوشانده نشده و لباس دلخواهش را در اینستاگرام منتشر کرده بود، هنرپیشهی فلان فیلم و سریال خارجی نبود. زنی مثل دیگران در یک گوشهی ایران بود که به سادگی تصویری از خودش و زندگیاش را منتشر کرده بود. تصویری که غیرعادی بودن زن بیحجاب را خدشهدار میکرد.
شجاعت مسری است و زنان ایرانی مخالف حجاب اجباری نیز در دستکم دو دههی اخیر از یک سو تاریخچهی مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری آشنا شدهاند و از سوی دیگر همدیگر را پیدا کردهاند و حالا میدانند که تنها و در اقلیت نیستند. علاوه بر اینها باکنش زنان معروف به «دختران خیابان انقلاب» در برداشتن روسری در خیابانها و میادین شهر، امکان نوع دیگری ازمقاومت را به چشم دیدهاند. امکانی که تا پیش از آن خط قرمز و تابوی حکومت به حساب میآمد.
تا قبل از دهه هشتاد خورشیدی، بسیاری از زنانی که فعال یا پژوهشگر حوزهی زنان یا تاریخ نبودند، اطلاع چندانی از تاریخچه یک قرن تلاش زنان ایرانی برای داشتن آزادی حق پوشش نداشتند. تاریخچهای که از دوره قاجار و با نقاب برانداختن طاهره قرهالعین شروع شده بود و تا دههی هفتاد خورشیدی و خودسوزی هما دارابی در میدان تجریش ادامه داشت. بسیاری از ما نمیدانستیم که زنان ایرانی به آسانی و از سر رضا به حجاب اجباری تن ندادهاند و با شکستها و موفقیتهایش آشنا نبودیم. انتشار صدها مقاله و کتاب دربارهی این مبارزهی صد ساله، به زنان این نیرو را داد که پا جای قدمهای قبلی بگذارند و با تکیه بر این پیشینه جلو بروند.
کمپینهای آنلاینی که در سالهای اخیر حول محور اعتراض به حجاب اجباری شکل گرفته نیز عامل دیگری برای سرایت هرچه بیشتر این شجاعت جمعی به زنان خواهان حق آزادی پوشش بوده است. از اواخر دههی هشتاد و بخصوص پس از اعتراضات سال هشتاد و هشت و سرکوب خشونتبار آن از سوی حکومت، در گوشه و کنار شهرهای بزرگ و بخصوص در مکانهای عمومی سرپوشیدهای مثل متروها، ماشینهای شخصی و کلاسهای درس آموزشگاههای غیردولتی، زنانی که روسری و شالشان دور گردنشان افتاده بود به چشم میخوردند. صحنههای اندکی که همچنان عجیب و غیرعادی بودند. پس از سرکوب اعتراضات هشتاد و هشت و زیرسوال رفتن هرچه بیشتر مشروعیت حکومت برای مردم و بخصوص طبقهی متوسط امیدوار به اصلاحات، تعداد زنان بدون حجاب در خیابان هم رفته رفته بیشتر میشد. در دههی ۹۰ به یمن کمپینهای «آزادی یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» و انتشار عکسها و ویدئوهای حضور بدون حجاب این زنان در اماکن عمومی، از یک سو زنان شاکی و کلافه از حجاب اجباری، با پیدا کردن و دیدن همدیگر قوت قلب گرفتند و با گامهای استوارتر بیحجاب به خیابان آمدند و از طرف دیگر مردم، اعم از مخالف و موافق حجاب، با تصویر زن ایرانی بیحجاب در خیابانهای شهرشان مواجه شدند. تصاویری که نه یادگارهای نوستالژیک دوران پهلوی بود و نه نمایی از سریالهای خارجی: تصویر یک زن ایرانی معمولی بدون روسری در خیابانهای شهر خودش.
حالا به مدد این آگاهی و شجاعت تکثیر شده، بسیاری از زنان میگویند که هیچوقت به حجاب اجباری عادت نکردهاند، هیچوقت این اجبار برایشان پذیرفته نشده است و میخواهند همزمان، هرکدام در کوچه و خیابان خودشان به خیابان بروند. مثل همهی زنان عادی و معمولی دنیا. با پوششی که آزادانه انتخاب کردهاند. کنش آنها در برابر حجاب اجباری نیز منحصر به زنان جوان دهه هفتاد و هشتادی نماند و در سالهای اخیر نسلهای متفاوت زنان در کنار همدیگر صدای اعتراض به حجاب اجباری را بلند کردهاند.
فارغ از اینکه برخورد حکومت با این زنان مخالف حجاب چه خواهد بود این تصمیم جمعی، نوید این را میدهد که بسیاری از زنان عزم خود را برای داشتن حق آزادی پوشش جزم کردهاند و به دنبال سازماندهی حرکتی جمعی هستند. حرکتی که اگرچه شبیه شیوههای شناخته شده پیشین در جنبش زنان ایران نیست، اما صفحهای دیگر از مبارزات صد ساله این جنبش برای آزادی است.
- مریم فومنی
- روزنامهنگار و پژوهشگر
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
تیر ماه ۱۳۵۹ آخرین باری بود که شمار زیادی از زنان، بدون حجاب و در اعتراض به حجاب اجباری در ایران به خیابان آمدند. حالا پس از گذشت چهار دهه اعتراضات پراکنده و فردی به این اجبار، بسیاری زنان در شبکههای اجتماعی اینترنتی میگویند که بدون حجاب به خیابان خواهند رفت.
اعتراض به حجاب اجباری داستان تازهای نیست. از همان ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ و تظاهرات هزاران زن در تهران و شهرهای دیگر در اعتراض اجباری شدن حجاب در ادارات دولتی، تا همین امروز که گشت ارشاد و بگیر و ببندهای حکومت حریف زنانی نمیشود که روسریهایشان روی سرشان نیست، ردپای مقاومت زنان در برابر این اجبار را در گوشه گوشهی ایران میتوان دید.
مقاومتی که پس از راهپیمایی و تجمعهای خیابانی زنان در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، در قالب کنشهای روزمره یا فردی قابل مشاهده هستند و توانستهاند، مرزهای پوشش را دستکم در اماکن غیردولتی به عقب برانند و دعوای زنان و حکومت را به سر کردن یا سر نکردن روسری برسانند.
اما چه شده است که این بار تعداد قابل توجهی از زنان میگویند که صبرشان به سر رسیده است. البته که اعلام روز ۲۱ تیر به عنوان روز «حجاب و عفاف» از سوی حکومت و سختگیرانهتر و خشونتبارتر شدن اقدامات علیه زنان بیحجاب و «کمحجاب» در هفتههای اخیر، بیتأثیر نبوده است. اما رصد کردن آنچه در دو دهه گذشته اتفاق افتاده، نشان میدهد که این تصمیم بر بستر تغییری بزرگ و دامنهدار بنا شده است. تغییری که از آن میتوان با عنوان «غیرعادی شدن حجاب اجباری برای زنان» یاد کرد.
برای زنان میانسال ایرانی که پس از انقلاب ۵۷ و زیر سایهی حکومت اسلامی چشم به جهان گشوده و بزرگ شدهاند، حجاب اسلامی و پوشیده ماندن موی و تن زنان (دستکم در فضاهای عمومی)، یکی از شاخصههای عادی جامعه بود. از همان هفت سالگی مقنعه سرشان کردهاند، برای کمی بیرون ماندن مویشان از مقنعه یا کوتاهی و تنگی لباسشان توبیخ و مجازات شدهاند، برای رفتن به دانشگاه، بانک، بیمارستان، رستوران،دادگاه، مغازه، اداره و هرجایی که فکرش را بکنید باید سر و تنشان را میپوشاندند و از همان سالهای نوجوانی سر و کار بسیاریشان به ماموران حراست و گشت ارشاد افتاده است. برای ما زنان ۳۰-۴۰ سالهی امروز، که هیچ تجربهای از حضور آزادانه و بدون حجاب زنان در خیابانهای شهر و روستایمان نداشتهایم، حجاب اجباری، قانونی بود که گریزی از آن نداشتیم. نهایت شجاعت و نافرمانی نسل ما، عقبتر گذاشتن روسریها، تنگ و کوتاه و باز کردن مانتوها و پوشیدن لباسهای رنگ روشن به جای رنگهای تیرهی بخشنامههای حجاب بود.
برای مادران و مادربزرگان ما، که تجربهی داشتن حق پوشش آزاد را در سالهای پیش از انقلاب داشتند، اجبار به حجاب، داستانی متفاوت بود. زنانی شوکه شده از این اجبار که باورشان نمیشد برای بیرون رفتن از خانه باید خودشان را بپوشانند. برای همین هم بود که با اولین نشانههای اجباری شدن حجاب در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب، به خیابانها ریختند. شش روز پیاپی در جلوی دانشگاه تهران، دفتر نخستوزیری، ساختمان رادیو و تلوزیون و میدان آزادی تجمع کردند و کتک خوردند و تا تیر ماه ۱۳۵۹ به اعتراضات خیابانیشان ادامه دادند. پس از آن هم اگرچه بازداشت زنان معترض، سکوت و بیتفاوتی جامعه و نیروهای سیاسی در مقابل سرکوب خواستههای زنان و خشونتهای ماموران و لباسشخصیهای حامی حکومت مانع از ادامهی تظاهرات شد، اما اعتراضها ادامه یافت. مرور اسناد به جامانده از آن دوره و روایتهای زنان از آن سالها به روشنی نشان میدهد که بسیاری از زنان تا سالهای نخست دههی شصت نیز از تن دادن به حجاب اجباری سرباز میزدند و بدون پوشیدن روسری و مقنعه به اماکن عمومی میرفتند. اخراج گستردهی زنان بیحجاب از ادارات، تصویب قوانین و بخشنامههای اجباری شدن حجاب و مجازات خاطیان، سرکوب شدید و اعدامهای گستردهی مخالفان حکومت و مهمتر از همهی اینها آغاز جنگ، مبارزهی زنان را با شکست مواجه کرد.
چنانکه مهرانگیز کار، حقوقدان و پژوهشگر حوزهی زنان میگوید: «جمهوری اسلامی به کمک فضایی که جنگ ایران و عراق در کشور ایجاد کرده بود، حجاب اجباری را به زنان تحمیل کرد. در شرایط جنگی و روزهایی که دائما جنازهی سربازان را از جبههها میآوردند، اصلا امکانی نبود که زنها بتوانند برای حق از دسترفتهای مثل حق انتخاب پوشش مبارزاتشان را سازماندهی کنند.»
در چنین شرایطی، مادران و مادربزرگان ما هم که حجاب اجباری برایشان عادی و پذیرفته شده نبود، مجبور به تحمل آن شدند. آنها ناامید از امکان لغو حجاب اجباری که به هویت سیاسی و ایدئولوژیک حکومت گره خورده است، تلاش کردند که نیروی خود را صرف تغییر سایر قوانین تبعیضآمیزی کنند که روزنهی امیدی برای اصلاح آنها دیده میشد.
نسل جدید اما، زنان جوان عمدتا دههی هفتاد و هشتادی، هیچوقت زیربار عادت کردن به حجاب اجباری و عادی پنداشتن این اجبار نرفتند. شاید برای اینکه از همان سالهای نوجوانی و حتی کودکی دسترسی به اینترنت و دنیای آزاد داشتهاند و دیدهاند که زنان در همه جای دنیا چطور فارغ از باید و نبایدهای حکومتها پوشششان را انتخاب میکنند. شاید برای اینکه بسیاری از آنها امکان سفر به خارج از ایران، حتی اگر شده به کشورهای همسایه را داشتند و آزادی پوشش را تجربه کردهاند. شاید برای اینکه دسترسی گسترده به شبکههای اجتماعی اینترنتی این امکان را به آنها داده است که بتوانند کمکم و قدم به قدم خودشان را آنگونه که میپسندند و در فضاهای امن شخصیشان لباس میپوشند به نشان بدهند. حالا دیگر این زنی که عکس بیحجابش را در پروفایل واتزاپ و تلگرامش گذاشته بود و عکسهایی با موهای پوشانده نشده و لباس دلخواهش را در اینستاگرام منتشر کرده بود، هنرپیشهی فلان فیلم و سریال خارجی نبود. زنی مثل دیگران در یک گوشهی ایران بود که به سادگی تصویری از خودش و زندگیاش را منتشر کرده بود. تصویری که غیرعادی بودن زن بیحجاب را خدشهدار میکرد.
شجاعت مسری است و زنان ایرانی مخالف حجاب اجباری نیز در دستکم دو دههی اخیر از یک سو تاریخچهی مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری آشنا شدهاند و از سوی دیگر همدیگر را پیدا کردهاند و حالا میدانند که تنها و در اقلیت نیستند. علاوه بر اینها باکنش زنان معروف به «دختران خیابان انقلاب» در برداشتن روسری در خیابانها و میادین شهر، امکان نوع دیگری ازمقاومت را به چشم دیدهاند. امکانی که تا پیش از آن خط قرمز و تابوی حکومت به حساب میآمد.
تا قبل از دهه هشتاد خورشیدی، بسیاری از زنانی که فعال یا پژوهشگر حوزهی زنان یا تاریخ نبودند، اطلاع چندانی از تاریخچه یک قرن تلاش زنان ایرانی برای داشتن آزادی حق پوشش نداشتند. تاریخچهای که از دوره قاجار و با نقاب برانداختن طاهره قرهالعین شروع شده بود و تا دههی هفتاد خورشیدی و خودسوزی هما دارابی در میدان تجریش ادامه داشت. بسیاری از ما نمیدانستیم که زنان ایرانی به آسانی و از سر رضا به حجاب اجباری تن ندادهاند و با شکستها و موفقیتهایش آشنا نبودیم. انتشار صدها مقاله و کتاب دربارهی این مبارزهی صد ساله، به زنان این نیرو را داد که پا جای قدمهای قبلی بگذارند و با تکیه بر این پیشینه جلو بروند.
کمپینهای آنلاینی که در سالهای اخیر حول محور اعتراض به حجاب اجباری شکل گرفته نیز عامل دیگری برای سرایت هرچه بیشتر این شجاعت جمعی به زنان خواهان حق آزادی پوشش بوده است. از اواخر دههی هشتاد و بخصوص پس از اعتراضات سال هشتاد و هشت و سرکوب خشونتبار آن از سوی حکومت، در گوشه و کنار شهرهای بزرگ و بخصوص در مکانهای عمومی سرپوشیدهای مثل متروها، ماشینهای شخصی و کلاسهای درس آموزشگاههای غیردولتی، زنانی که روسری و شالشان دور گردنشان افتاده بود به چشم میخوردند. صحنههای اندکی که همچنان عجیب و غیرعادی بودند. پس از سرکوب اعتراضات هشتاد و هشت و زیرسوال رفتن هرچه بیشتر مشروعیت حکومت برای مردم و بخصوص طبقهی متوسط امیدوار به اصلاحات، تعداد زنان بدون حجاب در خیابان هم رفته رفته بیشتر میشد. در دههی ۹۰ به یمن کمپینهای «آزادی یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» و انتشار عکسها و ویدئوهای حضور بدون حجاب این زنان در اماکن عمومی، از یک سو زنان شاکی و کلافه از حجاب اجباری، با پیدا کردن و دیدن همدیگر قوت قلب گرفتند و با گامهای استوارتر بیحجاب به خیابان آمدند و از طرف دیگر مردم، اعم از مخالف و موافق حجاب، با تصویر زن ایرانی بیحجاب در خیابانهای شهرشان مواجه شدند. تصاویری که نه یادگارهای نوستالژیک دوران پهلوی بود و نه نمایی از سریالهای خارجی: تصویر یک زن ایرانی معمولی بدون روسری در خیابانهای شهر خودش.
حالا به مدد این آگاهی و شجاعت تکثیر شده، بسیاری از زنان میگویند که هیچوقت به حجاب اجباری عادت نکردهاند، هیچوقت این اجبار برایشان پذیرفته نشده است و میخواهند همزمان، هرکدام در کوچه و خیابان خودشان به خیابان بروند. مثل همهی زنان عادی و معمولی دنیا. با پوششی که آزادانه انتخاب کردهاند. کنش آنها در برابر حجاب اجباری نیز منحصر به زنان جوان دهه هفتاد و هشتادی نماند و در سالهای اخیر نسلهای متفاوت زنان در کنار همدیگر صدای اعتراض به حجاب اجباری را بلند کردهاند.
فارغ از اینکه برخورد حکومت با این زنان مخالف حجاب چه خواهد بود این تصمیم جمعی، نوید این را میدهد که بسیاری از زنان عزم خود را برای داشتن حق آزادی پوشش جزم کردهاند و به دنبال سازماندهی حرکتی جمعی هستند. حرکتی که اگرچه شبیه شیوههای شناخته شده پیشین در جنبش زنان ایران نیست، اما صفحهای دیگر از مبارزات صد ساله این جنبش برای آزادی است.
- مریم فومنی
- روزنامهنگار و پژوهشگر
مجموعه «ناظران میگویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بیبیسی فارسی میکوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاهها و افکار طیفهای گوناگون، چشمانداز متنوع و متوازنی از موضوعات مختلف ارائه دهد. بدیهی است انتشار این آرا و نقطهنظرها، به معنای تایید آنها نیست.
تیر ماه ۱۳۵۹ آخرین باری بود که شمار زیادی از زنان، بدون حجاب و در اعتراض به حجاب اجباری در ایران به خیابان آمدند. حالا پس از گذشت چهار دهه اعتراضات پراکنده و فردی به این اجبار، بسیاری زنان در شبکههای اجتماعی اینترنتی میگویند که بدون حجاب به خیابان خواهند رفت.
اعتراض به حجاب اجباری داستان تازهای نیست. از همان ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ و تظاهرات هزاران زن در تهران و شهرهای دیگر در اعتراض اجباری شدن حجاب در ادارات دولتی، تا همین امروز که گشت ارشاد و بگیر و ببندهای حکومت حریف زنانی نمیشود که روسریهایشان روی سرشان نیست، ردپای مقاومت زنان در برابر این اجبار را در گوشه گوشهی ایران میتوان دید.
مقاومتی که پس از راهپیمایی و تجمعهای خیابانی زنان در سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۹، در قالب کنشهای روزمره یا فردی قابل مشاهده هستند و توانستهاند، مرزهای پوشش را دستکم در اماکن غیردولتی به عقب برانند و دعوای زنان و حکومت را به سر کردن یا سر نکردن روسری برسانند.
اما چه شده است که این بار تعداد قابل توجهی از زنان میگویند که صبرشان به سر رسیده است. البته که اعلام روز ۲۱ تیر به عنوان روز «حجاب و عفاف» از سوی حکومت و سختگیرانهتر و خشونتبارتر شدن اقدامات علیه زنان بیحجاب و «کمحجاب» در هفتههای اخیر، بیتأثیر نبوده است. اما رصد کردن آنچه در دو دهه گذشته اتفاق افتاده، نشان میدهد که این تصمیم بر بستر تغییری بزرگ و دامنهدار بنا شده است. تغییری که از آن میتوان با عنوان «غیرعادی شدن حجاب اجباری برای زنان» یاد کرد.
برای زنان میانسال ایرانی که پس از انقلاب ۵۷ و زیر سایهی حکومت اسلامی چشم به جهان گشوده و بزرگ شدهاند، حجاب اسلامی و پوشیده ماندن موی و تن زنان (دستکم در فضاهای عمومی)، یکی از شاخصههای عادی جامعه بود. از همان هفت سالگی مقنعه سرشان کردهاند، برای کمی بیرون ماندن مویشان از مقنعه یا کوتاهی و تنگی لباسشان توبیخ و مجازات شدهاند، برای رفتن به دانشگاه، بانک، بیمارستان، رستوران،دادگاه، مغازه، اداره و هرجایی که فکرش را بکنید باید سر و تنشان را میپوشاندند و از همان سالهای نوجوانی سر و کار بسیاریشان به ماموران حراست و گشت ارشاد افتاده است. برای ما زنان ۳۰-۴۰ سالهی امروز، که هیچ تجربهای از حضور آزادانه و بدون حجاب زنان در خیابانهای شهر و روستایمان نداشتهایم، حجاب اجباری، قانونی بود که گریزی از آن نداشتیم. نهایت شجاعت و نافرمانی نسل ما، عقبتر گذاشتن روسریها، تنگ و کوتاه و باز کردن مانتوها و پوشیدن لباسهای رنگ روشن به جای رنگهای تیرهی بخشنامههای حجاب بود.
برای مادران و مادربزرگان ما، که تجربهی داشتن حق پوشش آزاد را در سالهای پیش از انقلاب داشتند، اجبار به حجاب، داستانی متفاوت بود. زنانی شوکه شده از این اجبار که باورشان نمیشد برای بیرون رفتن از خانه باید خودشان را بپوشانند. برای همین هم بود که با اولین نشانههای اجباری شدن حجاب در روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب، به خیابانها ریختند. شش روز پیاپی در جلوی دانشگاه تهران، دفتر نخستوزیری، ساختمان رادیو و تلوزیون و میدان آزادی تجمع کردند و کتک خوردند و تا تیر ماه ۱۳۵۹ به اعتراضات خیابانیشان ادامه دادند. پس از آن هم اگرچه بازداشت زنان معترض، سکوت و بیتفاوتی جامعه و نیروهای سیاسی در مقابل سرکوب خواستههای زنان و خشونتهای ماموران و لباسشخصیهای حامی حکومت مانع از ادامهی تظاهرات شد، اما اعتراضها ادامه یافت. مرور اسناد به جامانده از آن دوره و روایتهای زنان از آن سالها به روشنی نشان میدهد که بسیاری از زنان تا سالهای نخست دههی شصت نیز از تن دادن به حجاب اجباری سرباز میزدند و بدون پوشیدن روسری و مقنعه به اماکن عمومی میرفتند. اخراج گستردهی زنان بیحجاب از ادارات، تصویب قوانین و بخشنامههای اجباری شدن حجاب و مجازات خاطیان، سرکوب شدید و اعدامهای گستردهی مخالفان حکومت و مهمتر از همهی اینها آغاز جنگ، مبارزهی زنان را با شکست مواجه کرد.
چنانکه مهرانگیز کار، حقوقدان و پژوهشگر حوزهی زنان میگوید: «جمهوری اسلامی به کمک فضایی که جنگ ایران و عراق در کشور ایجاد کرده بود، حجاب اجباری را به زنان تحمیل کرد. در شرایط جنگی و روزهایی که دائما جنازهی سربازان را از جبههها میآوردند، اصلا امکانی نبود که زنها بتوانند برای حق از دسترفتهای مثل حق انتخاب پوشش مبارزاتشان را سازماندهی کنند.»
در چنین شرایطی، مادران و مادربزرگان ما هم که حجاب اجباری برایشان عادی و پذیرفته شده نبود، مجبور به تحمل آن شدند. آنها ناامید از امکان لغو حجاب اجباری که به هویت سیاسی و ایدئولوژیک حکومت گره خورده است، تلاش کردند که نیروی خود را صرف تغییر سایر قوانین تبعیضآمیزی کنند که روزنهی امیدی برای اصلاح آنها دیده میشد.
نسل جدید اما، زنان جوان عمدتا دههی هفتاد و هشتادی، هیچوقت زیربار عادت کردن به حجاب اجباری و عادی پنداشتن این اجبار نرفتند. شاید برای اینکه از همان سالهای نوجوانی و حتی کودکی دسترسی به اینترنت و دنیای آزاد داشتهاند و دیدهاند که زنان در همه جای دنیا چطور فارغ از باید و نبایدهای حکومتها پوشششان را انتخاب میکنند. شاید برای اینکه بسیاری از آنها امکان سفر به خارج از ایران، حتی اگر شده به کشورهای همسایه را داشتند و آزادی پوشش را تجربه کردهاند. شاید برای اینکه دسترسی گسترده به شبکههای اجتماعی اینترنتی این امکان را به آنها داده است که بتوانند کمکم و قدم به قدم خودشان را آنگونه که میپسندند و در فضاهای امن شخصیشان لباس میپوشند به نشان بدهند. حالا دیگر این زنی که عکس بیحجابش را در پروفایل واتزاپ و تلگرامش گذاشته بود و عکسهایی با موهای پوشانده نشده و لباس دلخواهش را در اینستاگرام منتشر کرده بود، هنرپیشهی فلان فیلم و سریال خارجی نبود. زنی مثل دیگران در یک گوشهی ایران بود که به سادگی تصویری از خودش و زندگیاش را منتشر کرده بود. تصویری که غیرعادی بودن زن بیحجاب را خدشهدار میکرد.
شجاعت مسری است و زنان ایرانی مخالف حجاب اجباری نیز در دستکم دو دههی اخیر از یک سو تاریخچهی مقاومت زنان در برابر حجاب اجباری آشنا شدهاند و از سوی دیگر همدیگر را پیدا کردهاند و حالا میدانند که تنها و در اقلیت نیستند. علاوه بر اینها باکنش زنان معروف به «دختران خیابان انقلاب» در برداشتن روسری در خیابانها و میادین شهر، امکان نوع دیگری ازمقاومت را به چشم دیدهاند. امکانی که تا پیش از آن خط قرمز و تابوی حکومت به حساب میآمد.
تا قبل از دهه هشتاد خورشیدی، بسیاری از زنانی که فعال یا پژوهشگر حوزهی زنان یا تاریخ نبودند، اطلاع چندانی از تاریخچه یک قرن تلاش زنان ایرانی برای داشتن آزادی حق پوشش نداشتند. تاریخچهای که از دوره قاجار و با نقاب برانداختن طاهره قرهالعین شروع شده بود و تا دههی هفتاد خورشیدی و خودسوزی هما دارابی در میدان تجریش ادامه داشت. بسیاری از ما نمیدانستیم که زنان ایرانی به آسانی و از سر رضا به حجاب اجباری تن ندادهاند و با شکستها و موفقیتهایش آشنا نبودیم. انتشار صدها مقاله و کتاب دربارهی این مبارزهی صد ساله، به زنان این نیرو را داد که پا جای قدمهای قبلی بگذارند و با تکیه بر این پیشینه جلو بروند.
کمپینهای آنلاینی که در سالهای اخیر حول محور اعتراض به حجاب اجباری شکل گرفته نیز عامل دیگری برای سرایت هرچه بیشتر این شجاعت جمعی به زنان خواهان حق آزادی پوشش بوده است. از اواخر دههی هشتاد و بخصوص پس از اعتراضات سال هشتاد و هشت و سرکوب خشونتبار آن از سوی حکومت، در گوشه و کنار شهرهای بزرگ و بخصوص در مکانهای عمومی سرپوشیدهای مثل متروها، ماشینهای شخصی و کلاسهای درس آموزشگاههای غیردولتی، زنانی که روسری و شالشان دور گردنشان افتاده بود به چشم میخوردند. صحنههای اندکی که همچنان عجیب و غیرعادی بودند. پس از سرکوب اعتراضات هشتاد و هشت و زیرسوال رفتن هرچه بیشتر مشروعیت حکومت برای مردم و بخصوص طبقهی متوسط امیدوار به اصلاحات، تعداد زنان بدون حجاب در خیابان هم رفته رفته بیشتر میشد. در دههی ۹۰ به یمن کمپینهای «آزادی یواشکی» و «چهارشنبههای سفید» و انتشار عکسها و ویدئوهای حضور بدون حجاب این زنان در اماکن عمومی، از یک سو زنان شاکی و کلافه از حجاب اجباری، با پیدا کردن و دیدن همدیگر قوت قلب گرفتند و با گامهای استوارتر بیحجاب به خیابان آمدند و از طرف دیگر مردم، اعم از مخالف و موافق حجاب، با تصویر زن ایرانی بیحجاب در خیابانهای شهرشان مواجه شدند. تصاویری که نه یادگارهای نوستالژیک دوران پهلوی بود و نه نمایی از سریالهای خارجی: تصویر یک زن ایرانی معمولی بدون روسری در خیابانهای شهر خودش.
حالا به مدد این آگاهی و شجاعت تکثیر شده، بسیاری از زنان میگویند که هیچوقت به حجاب اجباری عادت نکردهاند، هیچوقت این اجبار برایشان پذیرفته نشده است و میخواهند همزمان، هرکدام در کوچه و خیابان خودشان به خیابان بروند. مثل همهی زنان عادی و معمولی دنیا. با پوششی که آزادانه انتخاب کردهاند. کنش آنها در برابر حجاب اجباری نیز منحصر به زنان جوان دهه هفتاد و هشتادی نماند و در سالهای اخیر نسلهای متفاوت زنان در کنار همدیگر صدای اعتراض به حجاب اجباری را بلند کردهاند.
فارغ از اینکه برخورد حکومت با این زنان مخالف حجاب چه خواهد بود این تصمیم جمعی، نوید این را میدهد که بسیاری از زنان عزم خود را برای داشتن حق آزادی پوشش جزم کردهاند و به دنبال سازماندهی حرکتی جمعی هستند. حرکتی که اگرچه شبیه شیوههای شناخته شده پیشین در جنبش زنان ایران نیست، اما صفحهای دیگر از مبارزات صد ساله این جنبش برای آزادی است.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: زنانی که به حجاب اجباری عادت نکردند