هفته هنر و فرهنگ؛ تابستان با امید، فیلم اجتماعی ممنوع، سریال ادامه‌دار حجاب، پازولینی در تهران

هفته هنر و فرهنگ؛ تابستان با امید، فیلم اجتماعی ممنوع، سریال ادامه‌دار حجاب، پازولینی در تهران
بی بی سی فارسی
هفته هنر و فرهنگ؛ تابستان با امید، فیلم اجتماعی ممنوع، سریال ادامه‌دار حجاب، پازولینی در تهرانیک ساعت پیش

گرمای هوا بود، و ردیف دخترکان که ماه عسل را با گردشی صبحگاهی در کوچه پسکوچه شهرها طی کردند. تازه داماد فداکار، در حال گرفتن عکس عروس از پشت سر، موهای افشان را نشان می‌دهد که دل به باد سپرده، روسری هم جسور شده به پرواز درآمده که از شبکه‌های مجازی جهان را خبر کنند که بیهوده احمد خاتمی امام جمعه تهران بدحجاب‌ها را فرزند دزدان و اختلاس‌گران خواند، اما امام جمعه هشتگرد گقت نمی‌توان بخشی از جامعه را به خاطر پوشش از حقوق شهروندی محروم کرد. به این ترتیب بهای زمین در هشتگرد بالا رفت و تهران در رکود ماند. آقای اژه‌ای هم از همه بخش‌ها خواست که هیجانی برخورد نکنند.

منبع تصویر، Hadi Heidary

توضیح تصویر،

ابراز لطف و هدایت

رسیده تابستانی که صفت ثابتی نمی‌گیرد، نه شادمان است و نه غمگین‌تر از پیش، شاید نگران‌ترش بتوان گفت. گرچه در نزدیکی سفر بایدن به اسراییل و دیدار مشابه پوتین و دوستانش از تهران، مردمان نشسته در تاکسی و در اتوبوس، از هم می‌پرسند بعدش چه می‌شود. هنرمندان را اما می‌توان گفت که دو گروه‌اند. یک دسته معروف، نام‌آشنا و قدیمی، که نمی‌توانند ساکت بمانند از دستگیری فیلمساز و تهدید بازیگر. گروه دیگر و نورسیده در به در دنبال گرفتن مجوز. در میدان ورزش هم جز این نیست. گیرم ورزشی‌ها کمتر درگیرند.

رییس نورسیده سازمان سینمایی گفته بود «تنها به فیلم‌های مبتذل» مجوز نمی‌دهد. اما توقیف «برادران لیلا» و مجوز نگرفتن «مه‌گرفتگی» رخشان بنی‌اعتماد نشان داد تا اینجا بیشترین ممنوعیت‌ها نصیب سینمای اجتماعی شد.

منبع تصویر، A.C.Film

توضیح تصویر،

کاپ برنده جایزه فسیتوال کارلووی واری

جایزه اول برای «تابستان با امید»

فستیوال کارلووی واری، چهره شهری از شهرهای کمونیست پیشین را چنان به نظم و زیبایی کشانده که به قول یک روزنامه‌نگار فرانسوی دیگر جایی برای لنین و استالین نمانده است. چرا که حرکت‌هایی مانند برپایی فستیوال‌های بین‌المللی، بازار شراب، چشمه‌های آب گرم، هوای خوش و آرامشی دلخواه، چندهزار نفر را به آن شهر می‌رساند.

فستیوال امسال کارلووی واری چند خاطره و چند موفقیت برای سینمای ایران داشت. اول از همه دو خانم ایرانی که فیلم‌هایشان را رساندند و انتخاب یکی از آنان در صدر انتخاب‌ها، خاطره‌ای خوش در ذهن ایرانی‌ها گذاشت.

معدودی ایرانی که در شهر بودند شادمانیشان وقتی به فریاد کشید که جایزه بزرگ جشنواره به فیلم «تابستان با امید» رسید با کارگردانی صدف فروغی. فیلمی که آسان نبود راهش، اما سرانجام به پایداری تهیه کننده و کارگردان به نتیجه رسید و اولین جایزه‌اش را از کارلووی واری گرفت.

دومین فیلمی که سالن را از جمعیت پر کرد، فیلم مستند ساخته میترا فراهانی مستندساز ایرانی مقیم پاریس بود با نام «جمعه می‌بینمتان رابینسون» که برای اولین بار دیده می‌شد. و حضور دو غول ادبیات و هنر در آن جلوه‌گر بود. ابراهیم گلستان فیلمساز و ادیب ایرانی و ژان لوک گدار، چهره افسانه‌ای سینمای فرانسه زبان، توسط نامه‌ها و تصاویر با هم مرتبط می‌شوند و هر کدامشان تصویر و ادیت خود را دارد.

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکسترادیو فارسی بی‌بی‌سی

پادکست چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

پادکست

پایان پادکست

میترا فراهانی درباره این مستند گفته «این دو مرد یک سده سینما را بازنمایی می‌کنند، من به دنبال افکار آنها بودم.» او فاش ساخته که نام فیلم الهام‌ گرفته از شعری از پازولینی است به نام «من نیروی گذشته‌ام». فیلم جمعه می‌بینمت رابینسون تا به فستیوال کارلووی واری برسد، از فستیوال فیلم برلین (برلیناله) جایزه گرفت.

لی‌لی رشیدی، بازیگر فیلمی که برنده جایزه فستیوال کارلووی واری شد، از سرخوشی خود با شنیدن خبر انتخاب فیلم «تابستان با امید» نوشته: «فریاد و اشکم از آن بود که فیلم را برای اولین بار بر پرده بزرگ سینما دیدم با حضور صدها نفری در سالن، زحمت خانم صدف فروغی و پایداریش، آموختنی است.»

به نوشته این هنرمند شناخته شده فیلم و تلویزیون، «بخش زیبای این دیدار سه روزه از شهری بود که در محل تصادم دو رودخانه زیبا در غروب پراگ مانند خانم خوشبختی نشسته و آوازی سر داده است. دو خانواده ایرانی هم در میان سفر تابستانی خود، به جشنواره رسیدند و سوت و صدای بلند آنان هنگام اعلام فیلم ما به عنوان برنده جایزه بزرگ، حالی نو به سالن داد و هم به شادمانی ما.»

رشیدی ادامه می‌دهد: «با آن خانواده همزبان گشتی در شهر زدیم، سرزنده، شاداب و جذاب، همه خیابان روز یکشنبه در تصرف مردان و زنان شاد و کودکانی بود که شادی را با هم تقسیم می‌کردند. زیباتر هم بچه‌های کوچولویی که روی کالسکه بیدار یا خواب لمیده بودند، زوج‌های کالسکه‌دار بسیار. در دو روز میهمانی فستیوال، در هتل آبرومند شهر، چند باری با دیگران هم‌سخن شدیم، آن‌ها از روزهای سخت کمونیستی و فشارهای سنگین تانک‌های روسی می‌گفتند و خاطراتی تلخ و شیرین. اما محتاط. میان‌سالان کسانی بودند که کودکی خود را در دوران کمونیستم گذرانده. من به دنبال یافتن شباهتی بین خانوم‌های پنجاه ساله سر میز، با خودم بودم. وقتی از من و روزگار من می‌پرسیدند انگار می‌خواستند کشف کنند که ما هم کودکی را به سختی گذرانده‌ایم.»

«مادرها و مادربزرگ‌ها مدام به ما تذکر می‌دادند که از شادی‌هایتان نقل کنید، از زیبایی محیط زندگیتان. از دوستان دوره کودکی».

منبع تصویر، Tarabran

توضیح تصویر،

روی جلد ماهنامه ترابران

«اسقاط ماشین و حکومت»

برخلاف اتومبیل‌ها که معمولا سن و سالشان باعث اسقاطشان می‌شود، زمان اسقاط رژیم‌های سیاسی به سن و سالشان نیست، به کارکردشان بستگی دارد. این بخشی از سرمقاله مجله اقتصادی ترابران است که در ادامه آورده: در جاهایی حکومت براساس قوانین و کارکرد آن است اما در همسایگی ما، حکومت‌ها چندان زود گذرند که سران آن همیشه چمدانی پول نقد برای همراه بردن در چیزدان تاریخ، در خانه یا دفتر کار خود دارند. گرچه وضع ایران استثناست.

به نوشته این مقاله: وضع ایران استثناست. ارزیابی کارکردهای داخلی و خارجی و اجتماعی و اقتصادی حکومت برآمده از انقلاب ممکن است برخی ناظران را به این باور برساند که به دوران اسقاط نزدیک شده‌ایم… اما کارکردها و نیروی حیاتی نظامی، ریخت و پاش، پول پاشی و حواشی مرتبطی مانند خشونت‌پراکنی و بیگانه اتکایی از همان سیاست‌های اسقاطی است که به وفور در کشور ما هم به چشم می‌آید. ناکارآیی حکمرانی در حال گذشتن از مرحله استثنا و تبدیل شدن به یک قاعده است.

سرمقاله ترابران این جا به پایان می‌رسد: اما زوال یک نظامی حکومتی با سیاست‌های اسقاطی، به معنای فرارسیدن تاریخ انقضایشان نیست. حکومت‌ها برخلاف خودروها از پیکرهای زنده شکل گرفته‌اند و خاصیت پیکره زنده، امکان نوزایی، تجدید قوا و ترمیم است. حکومت‌ها می‌توانند با سایش زنگار عملکرد خود روی ریل ترمیم و تجدید، به جایگاه برگردند و ثبات یابند، چیزی که همه امیدواریم و برخلاف آنچه نگاه به جامعه امروزی، به اذهان ناظران متبادر می‌شود، پیش از آن که دیر شود از سوی سیاست‌گذاران جدی گرفته شود. ما هم به کناره به نظاره می‌نشینیم.

منبع تصویر، Mehdi Hasani

توضیح تصویر،

تیتر و عکس صفحه اول شرق

سال‌ها شیرین و اینک تلخ

درخبرست که روزنامه‌های جدی و سیاسی و مجلات، از شدت کم خبری و خبردوری، علاقه زیادی نسبت به زادروز هنرمندان و ورزشکاران - و کمتر سیاستمداران- نشان می‌دهند. به طوری که تاکنون روزنامه‌ها به زادروز هیچ رییس جمهوری علاقه‌ای نشان نداده‌اند. این هفته نوبت فیلمساز برجسته ایرانی ناصر تقوایی بود که در صفحات اول روزنامه‌ها نشست. جز این که گفتگو و مصاحبه با تقوایی شیرین گفتار و صادق، تاثیرها نیز در کار.

به ‌گفته تقوایی: «تنها شانس من در زندگی شــاید این بوده که نیم‌قرن مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهنسال زندگی کرده‌ام، سیزده داستان کوتاه، سیزده فیلم گزارشی و مستند، سه فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه شانزده ســاعته تلویزیونی در کارنامه من دیده می‌شود، به اضافه یک مجموعه عکس و اسلاید از فرهنگ و طبیعت با عنوان «طبیعت این مرز پرگهر در هزار و یک نما.»

اما تقوایی اینک از سینما کناره گرفته است و روزنامه شرق تیتر زده: تلخ مانند نبودن دایی جان»

تقوایی نویسنده ایست قلم به دست و خوش فکر، اول قصه‌های جنوبی او را در نشریات روشنفکری خواندیم و بعد خریدیم، تا خودش از سالن سینماها بیرون زد و از دل «دایی جان ناپلئون

منبع تصویر، Partou Joghataee

توضیح تصویر،

عنوان موقت:براش

یک اثر نوع دیگر با عنوان موقت

اول کلام این که نمایشی از دو هفته پیش برای یک ماه در تهران و در سالن ایرانشهر اجرا می‌شود «عنوان موقت: براش» نمایشی است به کارگردانی نرگس هاشم‌پور که سال‌ها در آلمان در عرصه سینما و تئاتر فعالیت داشته است. در این اثر پرویز پیران، فربد ‌فرهنگ، سینا ‌بالاهنگ و ندا جبرئیلی بازی می‌کنند و متن آن را کیوان ‌سررشته، زهرا ‌محسنی براساس ایده‌ای از نرگس هاشم‌پور و یک بیوگرافی اثر ماریون براش نوشته‌اند.

خانم هاشم‌پور کار بزرگی کرده است، او بعد از تجربه بازیگری از دهه هفتاد به آلمان رفت و در آن جا مطالعات تئاتر را با اشتیاقی شدید ادامه داد تا مقاطع دکتری، پست دکتری به کار تدریس، کارگردانی و بازیگری در تئاتر و سینمای مستقل آلمان مشغول شد. حال او پس از سال‌ها دوری از ایران نمایش «عنوان موقت: براش» را به صحنه برده است. حکایت داستان یک خانواده روشنفکر و از هم گسیخته است که در دوران جنگ سرد و تقسیم دو آلمان از هم گسیخته شده اما این تمام قصه نیست، بلکه قصه‌ای که بیشتر از ذهنیت نرگس هاشم‌پور بیرون آمده و باری از تاریخ را به دوش دارد.

به نوشته محمدحسن خدایی در روزنامه اعتماد: گذشته‌ای که سرشار از دقایق تروماتیک است به میانجی خاطره و روایت فراخوانده می‌شود تا شاید امکان رستگاری اکنون مهیا شود. روایتی که کیوان سررشته و زهرا محسنی در مقام نویسنده از کتاب ماریون براش تدارک دیده‌اند بر این مکانیسم استوار شده است که دوره‌های تاریخی از یکدیگر متمایز باشند. دورانی به نسبت طولانی که از میانه دهه پنجاه میلادی شروع شده و در سال ۲۰۱۲ میلادی به پایان می‌رسد. زمانه‌ای که اردوگاه چپ فرو می‌پاشد و دیوار برلین از میان برداشته شده و آلمان به آرامی قدرت اول اقتصادی اروپا می‌شود.

محمدحسن خدایی در نهایت یادآور شده که: به قول پل ریکور برای زیستن در اکنون و رفتن به سمت آینده، میزانی از فراموشی گذشته لازم است. ماریون براش و نرگس هاشم‌پور کمابیش مشغول سبک کردن بار گران تاریخ از روی دوش انسان معاصری هستند که میل مصرف دارد و فراموشی. چه تهران باشد و چه برلین در‌نهایت شعار یکی است: «دم را دریاب!»

منبع تصویر، Reza Haeri

توضیح تصویر،

عکسی از درون کارخانه آرگو

پازولینی در تهران

به مناسبت صدمین سال تولد شاعر، نویسنده و سینماگر ایتالیایی پیر پائولو پازولینی، در نقاطی از جهان در ایتالیا، پاریس و لندن نمایش‌هایی برپاست. در تهران هم نمایشگاه «حقیقت نه یک رویا، که رویاهاست» برپاست. عکس‌ها و فیلم‌های این نمایشگاه توسط رضا حائری انتخاب و گردآوری شده و تمرکز آن بر فیلم «گلچین هزار و یک‌شب» از دید عکس‌های روبرتو ویلا و رابطه‌ پازولینی با ایران در خط سیر فعالیت‌های این کارگردان ایتالیایی است.

کیوریتور این نمایشگاه نوشته: هزار و یک شب، حاصل ذوق و خیال نویسندگانی ناشناس، از جهان‌شمول‌ترین آثار ادبی است که هم کتابی محبوب در بین مردم ملل مختلف است و هم منبعی غنی برای ارجاع و اقتباس و آفرینش. در آغازین سال‌های سینما، ژرژ ملی‌یس با قصر هزار و یک شب و در ایران فرخ غفاری با شب قوزی پیشگام بهره گرفتن از داستان‌های هزار و یک‌ شب در فیلم‌های خود بودند. اما از میان اقتباس‌های سینمایی گلچین هزار و یک‌شب ساخته‌ی پیر پائولو پازولینی مشهورترین اقتباس از داستان‌های هزار و یک‌ شب است.

این اثر آخرین فیلم از سه‌گانه‌ زندگی (شامل فیلم‌های دکامرون، حکایت‌های کانتربری و گلچین هزار و یک‌شب) محسوب می‌شود. پازولینی به شیوه‌ای کاملا آزاد و شخصی این اقتباس را پیش برد. چارچوب معهود داستان‌گویی شهرزاد را تغییر داد و برخی موقعیت‌های روایی را حذف و موقعیت‌های دیگری را به فیلم‌نامه اضافه کرد. نام شخصیت‌ها را از یک افسانه به افسانه‌ی دیگر و بخش‌هایی را از داستانی به داستان دیگر منتقل کرد.

با فیلم‌برداری از مکان‌های واقعی، انتخاب مردم کوچه و بازار به عنوان بازیگران و استفاده از فضای باشکوه معماری اصفهان و بناهای مرتفع صنعا و خلوت مطلق بیابان‌ها، فضایی اسرارآمیز خلق کرد که بعد از نیم‌قرن، تصاویر این فیلم منبعی ارزشمند برای مطالعه و بازخوانی است.

در اتفاقی کم‌نظیر عکاسی به نام روبرتو ویلا در سفری صد روزه به‌عنوان مسافر با گروه سازنده‌ فیلم همراه شد تا به گفته‌ خودش در بحثی پیرامون زبان سینما با پازولینی گفت‌وگو کند. حاصل این گفت‌وگو عکس‌هایی است با جزئیات مردم‌نگارانه در یمن و ایران که شهادتی ارزشمند بر «رویاهایی» می‌دهند که شاعر-کارگردان ایتالیایی به زیبایی در فیلم خود تصویر کرد.

منبع تصویر، Golestan Gallery

توضیح تصویر،

نقاشی آب مرکب از خیرالله اصغری

درخت‌های آب مرکب

نمایشگاهی نو و دیدنی از درخت‌های خیرالله اصغری در گالری گلستان برپاست.

در شرح حال نقاش نوشته‌اند که: خیرالله اصغری سال ۱۳۴۶ در همدان زاده شد و سال ۱۳۵۱ در مدرسه فاضلیان شروع به تحصیل کرد و ادامه دوره ابتدایی را در مدرسه حسامی به پایان برد. او دوره راهنمایی خود را در مدرسه خضریان گذراند و پس از اتمام دوره راهنمایی به هنرستان چمران راه یافت. ورود او به هنرستان همزمان بود با سالی که رشته گرافیک در همدان تاسیس شده بود. اصغری در این رشته تحصیلات خود را به پایان برد و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد و هنگام تحصیل همکاری خود را با مرتضی ممیز آغاز کرد و در چهار سال فعالیت در کنار این هنرمند از تجربه‌های او بسیار آموخت.

اصغری بیشتر گرافیست است اما درباره نقاشی می‌گوید: «نقاشی چیزی است که انسان برای دل خود آن را طراحی می‌کند و ممکن است ایده نقاشی هر چیزی باشد و هیچ محدودیتی ندارد من تکنیک‌هایی با آب مرکب و اکرلیک برگزیدم چون به تصویرسازی‌های ممیز بیشتر علاقه‌مند بودم.»

بیشتر بخوانید:

  • هفته فرهنگ و هنر؛ تئاتر در گرو قاف و كاف، راهیان محکمه، پیشمرگه یا پیش شماره
  • هفته فرهنگ و هنر؛ دستگیری و تعطیلی در شیراز، حراج ملی شاه شهید، اشک مهتاب کسرایی
  • هفته هنر و فرهنگ؛ از فشار دولت به فرهنگ و هنر تا سنگ شکسته مزار گلشیری و سالگرد چلچراغ
  • هفته هنر و فرهنگ؛ هفته تلخ، صدای بیداری شجر و سایه، آزادی طلاها و جواهرها
  • هفته هنر و فرهنگ؛ تشویق جهان و تهدید خودی، خشونت در انحصار، شام آخر
  • هفته هنر و فرهنگ؛ عبور از خط فقر، خماری جمع، یاد مهدی، کارتخوان و نان
  • هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ عالمی امیدوار، تفکر موریانه، رقص و مستوری
  • هفته هنر و فرهنگ؛ انتخاب ما نبود، آینده در مه، شوخی‌های چند میلیاردی
  • هفته فرهنگ و هنر؛ دستگیری و تعطیلی در شیراز، حراج ملی شاه شهید، اشک مهتاب کسرایی

هفته هنر و فرهنگ؛ تابستان با امید، فیلم اجتماعی ممنوع، سریال ادامه‌دار حجاب، پازولینی در تهران

  • مسعود بهنود
  • روزنامه نگار
ایران

گرمای هوا بود، و ردیف دخترکان که ماه عسل را با گردشی صبحگاهی در کوچه پسکوچه شهرها طی کردند. تازه داماد فداکار، در حال گرفتن عکس عروس از پشت سر، موهای افشان را نشان می‌دهد که دل به باد سپرده، روسری هم جسور شده به پرواز درآمده که از شبکه‌های مجازی جهان را خبر کنند که بیهوده احمد خاتمی امام جمعه تهران بدحجاب‌ها را فرزند دزدان و اختلاس‌گران خواند، اما امام جمعه هشتگرد گقت نمی‌توان بخشی از جامعه را به خاطر پوشش از حقوق شهروندی محروم کرد. به این ترتیب بهای زمین در هشتگرد بالا رفت و تهران در رکود ماند. آقای اژه‌ای هم از همه بخش‌ها خواست که هیجانی برخورد نکنند.

منبع تصویر، Hadi Heidary

توضیح تصویر،

ابراز لطف و هدایت

رسیده تابستانی که صفت ثابتی نمی‌گیرد، نه شادمان است و نه غمگین‌تر از پیش، شاید نگران‌ترش بتوان گفت. گرچه در نزدیکی سفر بایدن به اسراییل و دیدار مشابه پوتین و دوستانش از تهران، مردمان نشسته در تاکسی و در اتوبوس، از هم می‌پرسند بعدش چه می‌شود. هنرمندان را اما می‌توان گفت که دو گروه‌اند. یک دسته معروف، نام‌آشنا و قدیمی، که نمی‌توانند ساکت بمانند از دستگیری فیلمساز و تهدید بازیگر. گروه دیگر و نورسیده در به در دنبال گرفتن مجوز. در میدان ورزش هم جز این نیست. گیرم ورزشی‌ها کمتر درگیرند.

رییس نورسیده سازمان سینمایی گفته بود «تنها به فیلم‌های مبتذل» مجوز نمی‌دهد. اما توقیف «برادران لیلا» و مجوز نگرفتن «مه‌گرفتگی» رخشان بنی‌اعتماد نشان داد تا اینجا بیشترین ممنوعیت‌ها نصیب سینمای اجتماعی شد.

منبع تصویر، A.C.Film

توضیح تصویر،

کاپ برنده جایزه فسیتوال کارلووی واری

جایزه اول برای «تابستان با امید»

فستیوال کارلووی واری، چهره شهری از شهرهای کمونیست پیشین را چنان به نظم و زیبایی کشانده که به قول یک روزنامه‌نگار فرانسوی دیگر جایی برای لنین و استالین نمانده است. چرا که حرکت‌هایی مانند برپایی فستیوال‌های بین‌المللی، بازار شراب، چشمه‌های آب گرم، هوای خوش و آرامشی دلخواه، چندهزار نفر را به آن شهر می‌رساند.

فستیوال امسال کارلووی واری چند خاطره و چند موفقیت برای سینمای ایران داشت. اول از همه دو خانم ایرانی که فیلم‌هایشان را رساندند و انتخاب یکی از آنان در صدر انتخاب‌ها، خاطره‌ای خوش در ذهن ایرانی‌ها گذاشت.

معدودی ایرانی که در شهر بودند شادمانیشان وقتی به فریاد کشید که جایزه بزرگ جشنواره به فیلم «تابستان با امید» رسید با کارگردانی صدف فروغی. فیلمی که آسان نبود راهش، اما سرانجام به پایداری تهیه کننده و کارگردان به نتیجه رسید و اولین جایزه‌اش را از کارلووی واری گرفت.

دومین فیلمی که سالن را از جمعیت پر کرد، فیلم مستند ساخته میترا فراهانی مستندساز ایرانی مقیم پاریس بود با نام «جمعه می‌بینمتان رابینسون» که برای اولین بار دیده می‌شد. و حضور دو غول ادبیات و هنر در آن جلوه‌گر بود. ابراهیم گلستان فیلمساز و ادیب ایرانی و ژان لوک گدار، چهره افسانه‌ای سینمای فرانسه زبان، توسط نامه‌ها و تصاویر با هم مرتبط می‌شوند و هر کدامشان تصویر و ادیت خود را دارد.

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهید
پادکست
رادیو فارسی بی‌بی‌سی

پادکست چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

پادکست

پایان پادکست

میترا فراهانی درباره این مستند گفته «این دو مرد یک سده سینما را بازنمایی می‌کنند، من به دنبال افکار آنها بودم.» او فاش ساخته که نام فیلم الهام‌ گرفته از شعری از پازولینی است به نام «من نیروی گذشته‌ام». فیلم جمعه می‌بینمت رابینسون تا به فستیوال کارلووی واری برسد، از فستیوال فیلم برلین (برلیناله) جایزه گرفت.

لی‌لی رشیدی، بازیگر فیلمی که برنده جایزه فستیوال کارلووی واری شد، از سرخوشی خود با شنیدن خبر انتخاب فیلم «تابستان با امید» نوشته: «فریاد و اشکم از آن بود که فیلم را برای اولین بار بر پرده بزرگ سینما دیدم با حضور صدها نفری در سالن، زحمت خانم صدف فروغی و پایداریش، آموختنی است.»

به نوشته این هنرمند شناخته شده فیلم و تلویزیون، «بخش زیبای این دیدار سه روزه از شهری بود که در محل تصادم دو رودخانه زیبا در غروب پراگ مانند خانم خوشبختی نشسته و آوازی سر داده است. دو خانواده ایرانی هم در میان سفر تابستانی خود، به جشنواره رسیدند و سوت و صدای بلند آنان هنگام اعلام فیلم ما به عنوان برنده جایزه بزرگ، حالی نو به سالن داد و هم به شادمانی ما.»

رشیدی ادامه می‌دهد: «با آن خانواده همزبان گشتی در شهر زدیم، سرزنده، شاداب و جذاب، همه خیابان روز یکشنبه در تصرف مردان و زنان شاد و کودکانی بود که شادی را با هم تقسیم می‌کردند. زیباتر هم بچه‌های کوچولویی که روی کالسکه بیدار یا خواب لمیده بودند، زوج‌های کالسکه‌دار بسیار. در دو روز میهمانی فستیوال، در هتل آبرومند شهر، چند باری با دیگران هم‌سخن شدیم، آن‌ها از روزهای سخت کمونیستی و فشارهای سنگین تانک‌های روسی می‌گفتند و خاطراتی تلخ و شیرین. اما محتاط. میان‌سالان کسانی بودند که کودکی خود را در دوران کمونیستم گذرانده. من به دنبال یافتن شباهتی بین خانوم‌های پنجاه ساله سر میز، با خودم بودم. وقتی از من و روزگار من می‌پرسیدند انگار می‌خواستند کشف کنند که ما هم کودکی را به سختی گذرانده‌ایم.»

«مادرها و مادربزرگ‌ها مدام به ما تذکر می‌دادند که از شادی‌هایتان نقل کنید، از زیبایی محیط زندگیتان. از دوستان دوره کودکی».

منبع تصویر، Tarabran

توضیح تصویر،

روی جلد ماهنامه ترابران

«اسقاط ماشین و حکومت»

برخلاف اتومبیل‌ها که معمولا سن و سالشان باعث اسقاطشان می‌شود، زمان اسقاط رژیم‌های سیاسی به سن و سالشان نیست، به کارکردشان بستگی دارد. این بخشی از سرمقاله مجله اقتصادی ترابران است که در ادامه آورده: در جاهایی حکومت براساس قوانین و کارکرد آن است اما در همسایگی ما، حکومت‌ها چندان زود گذرند که سران آن همیشه چمدانی پول نقد برای همراه بردن در چیزدان تاریخ، در خانه یا دفتر کار خود دارند. گرچه وضع ایران استثناست.

به نوشته این مقاله: وضع ایران استثناست. ارزیابی کارکردهای داخلی و خارجی و اجتماعی و اقتصادی حکومت برآمده از انقلاب ممکن است برخی ناظران را به این باور برساند که به دوران اسقاط نزدیک شده‌ایم… اما کارکردها و نیروی حیاتی نظامی، ریخت و پاش، پول پاشی و حواشی مرتبطی مانند خشونت‌پراکنی و بیگانه اتکایی از همان سیاست‌های اسقاطی است که به وفور در کشور ما هم به چشم می‌آید. ناکارآیی حکمرانی در حال گذشتن از مرحله استثنا و تبدیل شدن به یک قاعده است.

سرمقاله ترابران این جا به پایان می‌رسد: اما زوال یک نظامی حکومتی با سیاست‌های اسقاطی، به معنای فرارسیدن تاریخ انقضایشان نیست. حکومت‌ها برخلاف خودروها از پیکرهای زنده شکل گرفته‌اند و خاصیت پیکره زنده، امکان نوزایی، تجدید قوا و ترمیم است. حکومت‌ها می‌توانند با سایش زنگار عملکرد خود روی ریل ترمیم و تجدید، به جایگاه برگردند و ثبات یابند، چیزی که همه امیدواریم و برخلاف آنچه نگاه به جامعه امروزی، به اذهان ناظران متبادر می‌شود، پیش از آن که دیر شود از سوی سیاست‌گذاران جدی گرفته شود. ما هم به کناره به نظاره می‌نشینیم.

منبع تصویر، Mehdi Hasani

توضیح تصویر،

تیتر و عکس صفحه اول شرق

سال‌ها شیرین و اینک تلخ

درخبرست که روزنامه‌های جدی و سیاسی و مجلات، از شدت کم خبری و خبردوری، علاقه زیادی نسبت به زادروز هنرمندان و ورزشکاران - و کمتر سیاستمداران- نشان می‌دهند. به طوری که تاکنون روزنامه‌ها به زادروز هیچ رییس جمهوری علاقه‌ای نشان نداده‌اند. این هفته نوبت فیلمساز برجسته ایرانی ناصر تقوایی بود که در صفحات اول روزنامه‌ها نشست. جز این که گفتگو و مصاحبه با تقوایی شیرین گفتار و صادق، تاثیرها نیز در کار.

به ‌گفته تقوایی: «تنها شانس من در زندگی شــاید این بوده که نیم‌قرن مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهنسال زندگی کرده‌ام، سیزده داستان کوتاه، سیزده فیلم گزارشی و مستند، سه فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه شانزده ســاعته تلویزیونی در کارنامه من دیده می‌شود، به اضافه یک مجموعه عکس و اسلاید از فرهنگ و طبیعت با عنوان «طبیعت این مرز پرگهر در هزار و یک نما.»

اما تقوایی اینک از سینما کناره گرفته است و روزنامه شرق تیتر زده: تلخ مانند نبودن دایی جان»

تقوایی نویسنده ایست قلم به دست و خوش فکر، اول قصه‌های جنوبی او را در نشریات روشنفکری خواندیم و بعد خریدیم، تا خودش از سالن سینماها بیرون زد و از دل «دایی جان ناپلئون.»

منبع تصویر، Partou Joghataee

توضیح تصویر،

عنوان موقت:براش

یک اثر نوع دیگر با عنوان موقت

اول کلام این که نمایشی از دو هفته پیش برای یک ماه در تهران و در سالن ایرانشهر اجرا می‌شود «عنوان موقت: براش» نمایشی است به کارگردانی نرگس هاشم‌پور که سال‌ها در آلمان در عرصه سینما و تئاتر فعالیت داشته است. در این اثر پرویز پیران، فربد ‌فرهنگ، سینا ‌بالاهنگ و ندا جبرئیلی بازی می‌کنند و متن آن را کیوان ‌سررشته، زهرا ‌محسنی براساس ایده‌ای از نرگس هاشم‌پور و یک بیوگرافی اثر ماریون براش نوشته‌اند.

خانم هاشم‌پور کار بزرگی کرده است، او بعد از تجربه بازیگری از دهه هفتاد به آلمان رفت و در آن جا مطالعات تئاتر را با اشتیاقی شدید ادامه داد تا مقاطع دکتری، پست دکتری به کار تدریس، کارگردانی و بازیگری در تئاتر و سینمای مستقل آلمان مشغول شد. حال او پس از سال‌ها دوری از ایران نمایش «عنوان موقت: براش» را به صحنه برده است. حکایت داستان یک خانواده روشنفکر و از هم گسیخته است که در دوران جنگ سرد و تقسیم دو آلمان از هم گسیخته شده اما این تمام قصه نیست، بلکه قصه‌ای که بیشتر از ذهنیت نرگس هاشم‌پور بیرون آمده و باری از تاریخ را به دوش دارد.

به نوشته محمدحسن خدایی در روزنامه اعتماد: گذشته‌ای که سرشار از دقایق تروماتیک است به میانجی خاطره و روایت فراخوانده می‌شود تا شاید امکان رستگاری اکنون مهیا شود. روایتی که کیوان سررشته و زهرا محسنی در مقام نویسنده از کتاب ماریون براش تدارک دیده‌اند بر این مکانیسم استوار شده است که دوره‌های تاریخی از یکدیگر متمایز باشند. دورانی به نسبت طولانی که از میانه دهه پنجاه میلادی شروع شده و در سال ۲۰۱۲ میلادی به پایان می‌رسد. زمانه‌ای که اردوگاه چپ فرو می‌پاشد و دیوار برلین از میان برداشته شده و آلمان به آرامی قدرت اول اقتصادی اروپا می‌شود.

محمدحسن خدایی در نهایت یادآور شده که: به قول پل ریکور برای زیستن در اکنون و رفتن به سمت آینده، میزانی از فراموشی گذشته لازم است. ماریون براش و نرگس هاشم‌پور کمابیش مشغول سبک کردن بار گران تاریخ از روی دوش انسان معاصری هستند که میل مصرف دارد و فراموشی. چه تهران باشد و چه برلین در‌نهایت شعار یکی است: «دم را دریاب!»

منبع تصویر، Reza Haeri

توضیح تصویر،

عکسی از درون کارخانه آرگو

پازولینی در تهران

به مناسبت صدمین سال تولد شاعر، نویسنده و سینماگر ایتالیایی پیر پائولو پازولینی، در نقاطی از جهان در ایتالیا، پاریس و لندن نمایش‌هایی برپاست. در تهران هم نمایشگاه «حقیقت نه یک رویا، که رویاهاست» برپاست. عکس‌ها و فیلم‌های این نمایشگاه توسط رضا حائری انتخاب و گردآوری شده و تمرکز آن بر فیلم «گلچین هزار و یک‌شب» از دید عکس‌های روبرتو ویلا و رابطه‌ پازولینی با ایران در خط سیر فعالیت‌های این کارگردان ایتالیایی است.

کیوریتور این نمایشگاه نوشته: هزار و یک شب، حاصل ذوق و خیال نویسندگانی ناشناس، از جهان‌شمول‌ترین آثار ادبی است که هم کتابی محبوب در بین مردم ملل مختلف است و هم منبعی غنی برای ارجاع و اقتباس و آفرینش. در آغازین سال‌های سینما، ژرژ ملی‌یس با قصر هزار و یک شب و در ایران فرخ غفاری با شب قوزی پیشگام بهره گرفتن از داستان‌های هزار و یک‌ شب در فیلم‌های خود بودند. اما از میان اقتباس‌های سینمایی گلچین هزار و یک‌شب ساخته‌ی پیر پائولو پازولینی مشهورترین اقتباس از داستان‌های هزار و یک‌ شب است.

این اثر آخرین فیلم از سه‌گانه‌ زندگی (شامل فیلم‌های دکامرون، حکایت‌های کانتربری و گلچین هزار و یک‌شب) محسوب می‌شود. پازولینی به شیوه‌ای کاملا آزاد و شخصی این اقتباس را پیش برد. چارچوب معهود داستان‌گویی شهرزاد را تغییر داد و برخی موقعیت‌های روایی را حذف و موقعیت‌های دیگری را به فیلم‌نامه اضافه کرد. نام شخصیت‌ها را از یک افسانه به افسانه‌ی دیگر و بخش‌هایی را از داستانی به داستان دیگر منتقل کرد.

با فیلم‌برداری از مکان‌های واقعی، انتخاب مردم کوچه و بازار به عنوان بازیگران و استفاده از فضای باشکوه معماری اصفهان و بناهای مرتفع صنعا و خلوت مطلق بیابان‌ها، فضایی اسرارآمیز خلق کرد که بعد از نیم‌قرن، تصاویر این فیلم منبعی ارزشمند برای مطالعه و بازخوانی است.

در اتفاقی کم‌نظیر عکاسی به نام روبرتو ویلا در سفری صد روزه به‌عنوان مسافر با گروه سازنده‌ فیلم همراه شد تا به گفته‌ خودش در بحثی پیرامون زبان سینما با پازولینی گفت‌وگو کند. حاصل این گفت‌وگو عکس‌هایی است با جزئیات مردم‌نگارانه در یمن و ایران که شهادتی ارزشمند بر «رویاهایی» می‌دهند که شاعر-کارگردان ایتالیایی به زیبایی در فیلم خود تصویر کرد.

منبع تصویر، Golestan Gallery

توضیح تصویر،

نقاشی آب مرکب از خیرالله اصغری

درخت‌های آب مرکب

نمایشگاهی نو و دیدنی از درخت‌های خیرالله اصغری در گالری گلستان برپاست.

در شرح حال نقاش نوشته‌اند که: خیرالله اصغری سال ۱۳۴۶ در همدان زاده شد و سال ۱۳۵۱ در مدرسه فاضلیان شروع به تحصیل کرد و ادامه دوره ابتدایی را در مدرسه حسامی به پایان برد. او دوره راهنمایی خود را در مدرسه خضریان گذراند و پس از اتمام دوره راهنمایی به هنرستان چمران راه یافت. ورود او به هنرستان همزمان بود با سالی که رشته گرافیک در همدان تاسیس شده بود. اصغری در این رشته تحصیلات خود را به پایان برد و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد و هنگام تحصیل همکاری خود را با مرتضی ممیز آغاز کرد و در چهار سال فعالیت در کنار این هنرمند از تجربه‌های او بسیار آموخت.

اصغری بیشتر گرافیست است اما درباره نقاشی می‌گوید: «نقاشی چیزی است که انسان برای دل خود آن را طراحی می‌کند و ممکن است ایده نقاشی هر چیزی باشد و هیچ محدودیتی ندارد من تکنیک‌هایی با آب مرکب و اکرلیک برگزیدم چون به تصویرسازی‌های ممیز بیشتر علاقه‌مند بودم.»

بیشتر بخوانید:

&config=http://www.bbc.co.uk/worldservice/scripts/core/2/emp_jsapi_config.xml?212&relatedLinksCarousel=false&embedReferer=http://www.bbc.co.uk/persian/&config_settings_language=en&config_settings_showFooter=false&domId=emp-15228070&config_settings_autoPlay=true&config_settings_displayMode=standard&config_settings_showPopoutButton=true&uxHighlightColour=0xff0000&showShareButton=true&config.plugins.fmtjLiveStats.pageType=t2_eav1_Started&embedPageUrl=$pageurl&messagesFileUrl=http://www.bbc.co.uk/worldservice/emp/3/vocab/en.xml&config_settings_autoPlay=false" />

هفته هنر و فرهنگ؛ تابستان با امید، فیلم اجتماعی ممنوع، سریال ادامه‌دار حجاب، پازولینی در تهران

  • مسعود بهنود
  • روزنامه نگار
ایران

گرمای هوا بود، و ردیف دخترکان که ماه عسل را با گردشی صبحگاهی در کوچه پسکوچه شهرها طی کردند. تازه داماد فداکار، در حال گرفتن عکس عروس از پشت سر، موهای افشان را نشان می‌دهد که دل به باد سپرده، روسری هم جسور شده به پرواز درآمده که از شبکه‌های مجازی جهان را خبر کنند که بیهوده احمد خاتمی امام جمعه تهران بدحجاب‌ها را فرزند دزدان و اختلاس‌گران خواند، اما امام جمعه هشتگرد گقت نمی‌توان بخشی از جامعه را به خاطر پوشش از حقوق شهروندی محروم کرد. به این ترتیب بهای زمین در هشتگرد بالا رفت و تهران در رکود ماند. آقای اژه‌ای هم از همه بخش‌ها خواست که هیجانی برخورد نکنند.

منبع تصویر، Hadi Heidary

توضیح تصویر،

ابراز لطف و هدایت

رسیده تابستانی که صفت ثابتی نمی‌گیرد، نه شادمان است و نه غمگین‌تر از پیش، شاید نگران‌ترش بتوان گفت. گرچه در نزدیکی سفر بایدن به اسراییل و دیدار مشابه پوتین و دوستانش از تهران، مردمان نشسته در تاکسی و در اتوبوس، از هم می‌پرسند بعدش چه می‌شود. هنرمندان را اما می‌توان گفت که دو گروه‌اند. یک دسته معروف، نام‌آشنا و قدیمی، که نمی‌توانند ساکت بمانند از دستگیری فیلمساز و تهدید بازیگر. گروه دیگر و نورسیده در به در دنبال گرفتن مجوز. در میدان ورزش هم جز این نیست. گیرم ورزشی‌ها کمتر درگیرند.

رییس نورسیده سازمان سینمایی گفته بود «تنها به فیلم‌های مبتذل» مجوز نمی‌دهد. اما توقیف «برادران لیلا» و مجوز نگرفتن «مه‌گرفتگی» رخشان بنی‌اعتماد نشان داد تا اینجا بیشترین ممنوعیت‌ها نصیب سینمای اجتماعی شد.

منبع تصویر، A.C.Film

توضیح تصویر،

کاپ برنده جایزه فسیتوال کارلووی واری

جایزه اول برای «تابستان با امید»

فستیوال کارلووی واری، چهره شهری از شهرهای کمونیست پیشین را چنان به نظم و زیبایی کشانده که به قول یک روزنامه‌نگار فرانسوی دیگر جایی برای لنین و استالین نمانده است. چرا که حرکت‌هایی مانند برپایی فستیوال‌های بین‌المللی، بازار شراب، چشمه‌های آب گرم، هوای خوش و آرامشی دلخواه، چندهزار نفر را به آن شهر می‌رساند.

فستیوال امسال کارلووی واری چند خاطره و چند موفقیت برای سینمای ایران داشت. اول از همه دو خانم ایرانی که فیلم‌هایشان را رساندند و انتخاب یکی از آنان در صدر انتخاب‌ها، خاطره‌ای خوش در ذهن ایرانی‌ها گذاشت.

معدودی ایرانی که در شهر بودند شادمانیشان وقتی به فریاد کشید که جایزه بزرگ جشنواره به فیلم «تابستان با امید» رسید با کارگردانی صدف فروغی. فیلمی که آسان نبود راهش، اما سرانجام به پایداری تهیه کننده و کارگردان به نتیجه رسید و اولین جایزه‌اش را از کارلووی واری گرفت.

دومین فیلمی که سالن را از جمعیت پر کرد، فیلم مستند ساخته میترا فراهانی مستندساز ایرانی مقیم پاریس بود با نام «جمعه می‌بینمتان رابینسون» که برای اولین بار دیده می‌شد. و حضور دو غول ادبیات و هنر در آن جلوه‌گر بود. ابراهیم گلستان فیلمساز و ادیب ایرانی و ژان لوک گدار، چهره افسانه‌ای سینمای فرانسه زبان، توسط نامه‌ها و تصاویر با هم مرتبط می‌شوند و هر کدامشان تصویر و ادیت خود را دارد.

از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهید
پادکست
رادیو فارسی بی‌بی‌سی

پادکست چشم‌انداز بامدادی رادیو بی‌بی‌سی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱

پادکست

پایان پادکست

میترا فراهانی درباره این مستند گفته «این دو مرد یک سده سینما را بازنمایی می‌کنند، من به دنبال افکار آنها بودم.» او فاش ساخته که نام فیلم الهام‌ گرفته از شعری از پازولینی است به نام «من نیروی گذشته‌ام». فیلم جمعه می‌بینمت رابینسون تا به فستیوال کارلووی واری برسد، از فستیوال فیلم برلین (برلیناله) جایزه گرفت.

لی‌لی رشیدی، بازیگر فیلمی که برنده جایزه فستیوال کارلووی واری شد، از سرخوشی خود با شنیدن خبر انتخاب فیلم «تابستان با امید» نوشته: «فریاد و اشکم از آن بود که فیلم را برای اولین بار بر پرده بزرگ سینما دیدم با حضور صدها نفری در سالن، زحمت خانم صدف فروغی و پایداریش، آموختنی است.»

به نوشته این هنرمند شناخته شده فیلم و تلویزیون، «بخش زیبای این دیدار سه روزه از شهری بود که در محل تصادم دو رودخانه زیبا در غروب پراگ مانند خانم خوشبختی نشسته و آوازی سر داده است. دو خانواده ایرانی هم در میان سفر تابستانی خود، به جشنواره رسیدند و سوت و صدای بلند آنان هنگام اعلام فیلم ما به عنوان برنده جایزه بزرگ، حالی نو به سالن داد و هم به شادمانی ما.»

رشیدی ادامه می‌دهد: «با آن خانواده همزبان گشتی در شهر زدیم، سرزنده، شاداب و جذاب، همه خیابان روز یکشنبه در تصرف مردان و زنان شاد و کودکانی بود که شادی را با هم تقسیم می‌کردند. زیباتر هم بچه‌های کوچولویی که روی کالسکه بیدار یا خواب لمیده بودند، زوج‌های کالسکه‌دار بسیار. در دو روز میهمانی فستیوال، در هتل آبرومند شهر، چند باری با دیگران هم‌سخن شدیم، آن‌ها از روزهای سخت کمونیستی و فشارهای سنگین تانک‌های روسی می‌گفتند و خاطراتی تلخ و شیرین. اما محتاط. میان‌سالان کسانی بودند که کودکی خود را در دوران کمونیستم گذرانده. من به دنبال یافتن شباهتی بین خانوم‌های پنجاه ساله سر میز، با خودم بودم. وقتی از من و روزگار من می‌پرسیدند انگار می‌خواستند کشف کنند که ما هم کودکی را به سختی گذرانده‌ایم.»

«مادرها و مادربزرگ‌ها مدام به ما تذکر می‌دادند که از شادی‌هایتان نقل کنید، از زیبایی محیط زندگیتان. از دوستان دوره کودکی».

منبع تصویر، Tarabran

توضیح تصویر،

روی جلد ماهنامه ترابران

«اسقاط ماشین و حکومت»

برخلاف اتومبیل‌ها که معمولا سن و سالشان باعث اسقاطشان می‌شود، زمان اسقاط رژیم‌های سیاسی به سن و سالشان نیست، به کارکردشان بستگی دارد. این بخشی از سرمقاله مجله اقتصادی ترابران است که در ادامه آورده: در جاهایی حکومت براساس قوانین و کارکرد آن است اما در همسایگی ما، حکومت‌ها چندان زود گذرند که سران آن همیشه چمدانی پول نقد برای همراه بردن در چیزدان تاریخ، در خانه یا دفتر کار خود دارند. گرچه وضع ایران استثناست.

به نوشته این مقاله: وضع ایران استثناست. ارزیابی کارکردهای داخلی و خارجی و اجتماعی و اقتصادی حکومت برآمده از انقلاب ممکن است برخی ناظران را به این باور برساند که به دوران اسقاط نزدیک شده‌ایم… اما کارکردها و نیروی حیاتی نظامی، ریخت و پاش، پول پاشی و حواشی مرتبطی مانند خشونت‌پراکنی و بیگانه اتکایی از همان سیاست‌های اسقاطی است که به وفور در کشور ما هم به چشم می‌آید. ناکارآیی حکمرانی در حال گذشتن از مرحله استثنا و تبدیل شدن به یک قاعده است.

سرمقاله ترابران این جا به پایان می‌رسد: اما زوال یک نظامی حکومتی با سیاست‌های اسقاطی، به معنای فرارسیدن تاریخ انقضایشان نیست. حکومت‌ها برخلاف خودروها از پیکرهای زنده شکل گرفته‌اند و خاصیت پیکره زنده، امکان نوزایی، تجدید قوا و ترمیم است. حکومت‌ها می‌توانند با سایش زنگار عملکرد خود روی ریل ترمیم و تجدید، به جایگاه برگردند و ثبات یابند، چیزی که همه امیدواریم و برخلاف آنچه نگاه به جامعه امروزی، به اذهان ناظران متبادر می‌شود، پیش از آن که دیر شود از سوی سیاست‌گذاران جدی گرفته شود. ما هم به کناره به نظاره می‌نشینیم.

منبع تصویر، Mehdi Hasani

توضیح تصویر،

تیتر و عکس صفحه اول شرق

سال‌ها شیرین و اینک تلخ

درخبرست که روزنامه‌های جدی و سیاسی و مجلات، از شدت کم خبری و خبردوری، علاقه زیادی نسبت به زادروز هنرمندان و ورزشکاران - و کمتر سیاستمداران- نشان می‌دهند. به طوری که تاکنون روزنامه‌ها به زادروز هیچ رییس جمهوری علاقه‌ای نشان نداده‌اند. این هفته نوبت فیلمساز برجسته ایرانی ناصر تقوایی بود که در صفحات اول روزنامه‌ها نشست. جز این که گفتگو و مصاحبه با تقوایی شیرین گفتار و صادق، تاثیرها نیز در کار.

به ‌گفته تقوایی: «تنها شانس من در زندگی شــاید این بوده که نیم‌قرن مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهنسال زندگی کرده‌ام، سیزده داستان کوتاه، سیزده فیلم گزارشی و مستند، سه فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه شانزده ســاعته تلویزیونی در کارنامه من دیده می‌شود، به اضافه یک مجموعه عکس و اسلاید از فرهنگ و طبیعت با عنوان «طبیعت این مرز پرگهر در هزار و یک نما.»

اما تقوایی اینک از سینما کناره گرفته است و روزنامه شرق تیتر زده: تلخ مانند نبودن دایی جان»

تقوایی نویسنده ایست قلم به دست و خوش فکر، اول قصه‌های جنوبی او را در نشریات روشنفکری خواندیم و بعد خریدیم، تا خودش از سالن سینماها بیرون زد و از دل «دایی جان ناپلئون.»

منبع تصویر، Partou Joghataee

توضیح تصویر،

عنوان موقت:براش

یک اثر نوع دیگر با عنوان موقت

اول کلام این که نمایشی از دو هفته پیش برای یک ماه در تهران و در سالن ایرانشهر اجرا می‌شود «عنوان موقت: براش» نمایشی است به کارگردانی نرگس هاشم‌پور که سال‌ها در آلمان در عرصه سینما و تئاتر فعالیت داشته است. در این اثر پرویز پیران، فربد ‌فرهنگ، سینا ‌بالاهنگ و ندا جبرئیلی بازی می‌کنند و متن آن را کیوان ‌سررشته، زهرا ‌محسنی براساس ایده‌ای از نرگس هاشم‌پور و یک بیوگرافی اثر ماریون براش نوشته‌اند.

خانم هاشم‌پور کار بزرگی کرده است، او بعد از تجربه بازیگری از دهه هفتاد به آلمان رفت و در آن جا مطالعات تئاتر را با اشتیاقی شدید ادامه داد تا مقاطع دکتری، پست دکتری به کار تدریس، کارگردانی و بازیگری در تئاتر و سینمای مستقل آلمان مشغول شد. حال او پس از سال‌ها دوری از ایران نمایش «عنوان موقت: براش» را به صحنه برده است. حکایت داستان یک خانواده روشنفکر و از هم گسیخته است که در دوران جنگ سرد و تقسیم دو آلمان از هم گسیخته شده اما این تمام قصه نیست، بلکه قصه‌ای که بیشتر از ذهنیت نرگس هاشم‌پور بیرون آمده و باری از تاریخ را به دوش دارد.

به نوشته محمدحسن خدایی در روزنامه اعتماد: گذشته‌ای که سرشار از دقایق تروماتیک است به میانجی خاطره و روایت فراخوانده می‌شود تا شاید امکان رستگاری اکنون مهیا شود. روایتی که کیوان سررشته و زهرا محسنی در مقام نویسنده از کتاب ماریون براش تدارک دیده‌اند بر این مکانیسم استوار شده است که دوره‌های تاریخی از یکدیگر متمایز باشند. دورانی به نسبت طولانی که از میانه دهه پنجاه میلادی شروع شده و در سال ۲۰۱۲ میلادی به پایان می‌رسد. زمانه‌ای که اردوگاه چپ فرو می‌پاشد و دیوار برلین از میان برداشته شده و آلمان به آرامی قدرت اول اقتصادی اروپا می‌شود.

محمدحسن خدایی در نهایت یادآور شده که: به قول پل ریکور برای زیستن در اکنون و رفتن به سمت آینده، میزانی از فراموشی گذشته لازم است. ماریون براش و نرگس هاشم‌پور کمابیش مشغول سبک کردن بار گران تاریخ از روی دوش انسان معاصری هستند که میل مصرف دارد و فراموشی. چه تهران باشد و چه برلین در‌نهایت شعار یکی است: «دم را دریاب!»

منبع تصویر، Reza Haeri

توضیح تصویر،

عکسی از درون کارخانه آرگو

پازولینی در تهران

به مناسبت صدمین سال تولد شاعر، نویسنده و سینماگر ایتالیایی پیر پائولو پازولینی، در نقاطی از جهان در ایتالیا، پاریس و لندن نمایش‌هایی برپاست. در تهران هم نمایشگاه «حقیقت نه یک رویا، که رویاهاست» برپاست. عکس‌ها و فیلم‌های این نمایشگاه توسط رضا حائری انتخاب و گردآوری شده و تمرکز آن بر فیلم «گلچین هزار و یک‌شب» از دید عکس‌های روبرتو ویلا و رابطه‌ پازولینی با ایران در خط سیر فعالیت‌های این کارگردان ایتالیایی است.

کیوریتور این نمایشگاه نوشته: هزار و یک شب، حاصل ذوق و خیال نویسندگانی ناشناس، از جهان‌شمول‌ترین آثار ادبی است که هم کتابی محبوب در بین مردم ملل مختلف است و هم منبعی غنی برای ارجاع و اقتباس و آفرینش. در آغازین سال‌های سینما، ژرژ ملی‌یس با قصر هزار و یک شب و در ایران فرخ غفاری با شب قوزی پیشگام بهره گرفتن از داستان‌های هزار و یک‌ شب در فیلم‌های خود بودند. اما از میان اقتباس‌های سینمایی گلچین هزار و یک‌شب ساخته‌ی پیر پائولو پازولینی مشهورترین اقتباس از داستان‌های هزار و یک‌ شب است.

این اثر آخرین فیلم از سه‌گانه‌ زندگی (شامل فیلم‌های دکامرون، حکایت‌های کانتربری و گلچین هزار و یک‌شب) محسوب می‌شود. پازولینی به شیوه‌ای کاملا آزاد و شخصی این اقتباس را پیش برد. چارچوب معهود داستان‌گویی شهرزاد را تغییر داد و برخی موقعیت‌های روایی را حذف و موقعیت‌های دیگری را به فیلم‌نامه اضافه کرد. نام شخصیت‌ها را از یک افسانه به افسانه‌ی دیگر و بخش‌هایی را از داستانی به داستان دیگر منتقل کرد.

با فیلم‌برداری از مکان‌های واقعی، انتخاب مردم کوچه و بازار به عنوان بازیگران و استفاده از فضای باشکوه معماری اصفهان و بناهای مرتفع صنعا و خلوت مطلق بیابان‌ها، فضایی اسرارآمیز خلق کرد که بعد از نیم‌قرن، تصاویر این فیلم منبعی ارزشمند برای مطالعه و بازخوانی است.

در اتفاقی کم‌نظیر عکاسی به نام روبرتو ویلا در سفری صد روزه به‌عنوان مسافر با گروه سازنده‌ فیلم همراه شد تا به گفته‌ خودش در بحثی پیرامون زبان سینما با پازولینی گفت‌وگو کند. حاصل این گفت‌وگو عکس‌هایی است با جزئیات مردم‌نگارانه در یمن و ایران که شهادتی ارزشمند بر «رویاهایی» می‌دهند که شاعر-کارگردان ایتالیایی به زیبایی در فیلم خود تصویر کرد.

منبع تصویر، Golestan Gallery

توضیح تصویر،

نقاشی آب مرکب از خیرالله اصغری

درخت‌های آب مرکب

نمایشگاهی نو و دیدنی از درخت‌های خیرالله اصغری در گالری گلستان برپاست.

در شرح حال نقاش نوشته‌اند که: خیرالله اصغری سال ۱۳۴۶ در همدان زاده شد و سال ۱۳۵۱ در مدرسه فاضلیان شروع به تحصیل کرد و ادامه دوره ابتدایی را در مدرسه حسامی به پایان برد. او دوره راهنمایی خود را در مدرسه خضریان گذراند و پس از اتمام دوره راهنمایی به هنرستان چمران راه یافت. ورود او به هنرستان همزمان بود با سالی که رشته گرافیک در همدان تاسیس شده بود. اصغری در این رشته تحصیلات خود را به پایان برد و پس از مدتی به تهران مهاجرت کرد و هنگام تحصیل همکاری خود را با مرتضی ممیز آغاز کرد و در چهار سال فعالیت در کنار این هنرمند از تجربه‌های او بسیار آموخت.

اصغری بیشتر گرافیست است اما درباره نقاشی می‌گوید: «نقاشی چیزی است که انسان برای دل خود آن را طراحی می‌کند و ممکن است ایده نقاشی هر چیزی باشد و هیچ محدودیتی ندارد من تکنیک‌هایی با آب مرکب و اکرلیک برگزیدم چون به تصویرسازی‌های ممیز بیشتر علاقه‌مند بودم.»

بیشتر بخوانید:

&config=http://www.bbc.co.uk/worldservice/scripts/core/2/emp_jsapi_config.xml?212&relatedLinksCarousel=false&embedReferer=http://www.bbc.co.uk/persian/&config_settings_language=en&config_settings_showFooter=false&domId=emp-15228070&config_settings_autoPlay=true&config_settings_displayMode=standard&config_settings_showPopoutButton=true&uxHighlightColour=0xff0000&showShareButton=true&config.plugins.fmtjLiveStats.pageType=t2_eav1_Started&embedPageUrl=$pageurl&messagesFileUrl=http://www.bbc.co.uk/worldservice/emp/3/vocab/en.xml&config_settings_autoPlay=false">

منبع خبر: بی بی سی فارسی

اخبار مرتبط: هفته هنر و فرهنگ؛ تابستان با امید، فیلم اجتماعی ممنوع، سریال ادامه‌دار حجاب، پازولینی در تهران