گسترش روابط ایران و روسیه زیر سایه جنگ اوکراین: استراتژیک یا تاکتیکی؟
گسترش روابط ایران و روسیه زیر سایه جنگ اوکراین: استراتژیک یا تاکتیکی؟
با تاملی در انگارههای ذهنی مقامات جمهوری اسلامی ار مفهوم موازنه مثبت در سیاست خارجی، به نظر میرسد که آنها باور دارند هر گاه در مذاکرات با غرب دستاوردی نداشتند، با افزایش شدت نگاه به شرق میتوانند میان بازیگران فرامنطقهای شرق و غرب رقابت ایجاد و بیشترین بهره را منتفع شوند؛ حال آنکه در یک دیپلماسی همهجانبه و موازی امکان ظهور این هدف میسر میشود؛ موضوعی که واشنگتن و مسکو نیز برای تدوین موازنه تهدید در مناطق مختلف محل رقابت خود بر آن توجه دارند.
اگر ذیل دوقطبی روسیه و آمریکا پس از بحران اوکراین در معادلات منطقهای معطوف و مشخصا به روابط جمهوری اسلامی و فدراسیون روسیه متمرکز شویم؛ این پرسش شکل میگیرد که با توجه به تفاوت مفهوم سیاستخارجی در نگاه مقامات تهران و مسکو، بحرانهای نوظهوری که هر از چندگاهی در مقابل آنها شکل میگیرد، آیا ظرفیت ایجاد یک همکاری پایدار و بلندمدت را دارد و یا مقطی و کوتاهمدت است. در مطلبی با عنوان «گسترش روابط ایران و روسیه در شرایط بحران اوکراین: استراتژیک یا تاکتیکی» در شورای روابط خارجی فدراسیون روسیه به این موضوع پرداختم که در ادامه ترجمه آن را میخوانید.
بیش از چهار ماه از آغاز رویارویی نظامی روسیه و اوکراین و نبرد نیابتی روسیه و غرب [ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ناتو] میگذرد؛ نهایتا جو بایدن موفق شد تا مطابق سناریو مطلوب دموکراتها، شکافی عمیق در مقابل روابط اتحادیه اروپا و روسیه ایجاد کند تا روحی به جسم ناتو بدمد که در سالهای گذشته ادامه موجودیت این ائتلاف نظامی با ابهامهایی روبرو شده بود؛ و البته در هدفی جدیتر هژمونی آمریکا در نظم جهانی را بار دیگر احیا کند.
اینکه واشنگتن در این مقطع زمانی چه میزان موفق شده است تا نظام چند قطبی که طی سالهای اخیر در روابط بینالملل شکل گرفته بود را منزوی کند، پرسش مهمی است که پاسخ آن را باید معطوف به برآیند اثرگذاری رفتار تمام بازیگران در مسائل و بحرانهای گوناگون منطقهای و فرامنطقهای تبیین و تحلیل کنیم؛ اما آنچه آشکار است در منطقه اروپا موفق شده است انجمادی در روابط مسکو و بروکسل ایجاد کند که دیگر نمیتوانیم انتظار داشته باشیم به معماری امنیتی ۱۹۹۷ بازگردد و حتی سالهای میان ۲۰۱۴ تا ۲۰۲۲ میلادی.
بنابراین اکنون روابط روسیه و آمریکا در جغرافیای غرب مبتنی بر دو قطبی سازی استوار است و کاخ سفید تلاش دارد با نهادینه کردن و اسطورهسازی مفهوم خیر و شر، دوران انجماد روابط روسیه و غرب را طولانی سازد؛ اگر چه باید دید اتحادیه اروپا تا کجا میتواند فشار تحریمها را تحمل کند.
سناریو مطلوب کاخ سفید: مهار سه تهدید
به نظر میرسد که مطابق سناریو مطلوب ایالات متحده برای توسعه نظم جهانی، واشنگتن انتظار داشت که در ابتدا سه تهدید فرعی در مقابل سیاستخارجی آمریکا در سه منطقه را خنثی کند و سپس به تهدید اصلی در مقابل واشنگتن یعنی یعنی کنترل و مهار چین تمرکز کند.
گام اول مطابق سناریو پیش رفت، سیام سپتامبر ۲۰۲۱ آمریکا همه نیروهایش را از افغانستان خارج کرد؛ و در رفتاری غیرمسئولانه نسبت به جامعه افغانستان، این کشور را به طالبان هدیه داد. مطابق گزارشهای منتشر شده، آمریکا طی بیست سال جنگ افغانستان ۲ تریلیون و ۲۶۰ میلیارد دلار هزینه کرده است و از این جهت لازم بود پرونده حضور در آسیای جنوبی را ببندد؛ چرا که همان طور که ضربالمثل روسی میگوید، اگر همزمان به دنبال چند خرگوش بدوی، هیچکدام را نمیتوانی بگیری. بنابراین خروج آمریکا از افغانستان را از یک سو باید در جهت بسته شدن یک تهدید از سه تهدید منطقهای مقابل خود دانست و البته از سوی دیگر گشودن یک تهدید در جنوب شرقی خارج نزدیک روسیه به واسطه به قدرت رسیدن افراطیگرایی دینی (طالبان) در افغانستان.
روسیه دومین تهدید فرعی برای دولت بایدن بود و آنها به موفق به تحریک آن شدند تا روسیه را وارد کارزار اوکراین کنند و مسکو را در روند انزوای در اروپا قرار دهند.
اما تهدید فرعی سوم موضوع پرونده هستهای ایران است؛ بایدن انتظار داشت به واسطه احیای برجام، ایران بتواند تهران را در مسیر واشنگتن قرار دهد؛ مذاکراتی که بیش از نود درصد به نتیجه نزدیک شده بود، اما به یکباره بحران اوکراین، انگارههای ذهنی جمهوری اسلامی را تغییر داد تا تهران سطح انتظاراتش را بالا ببرد؛ موضوعی که تا این لحظه مسیر مذاکرات را فرسایشی و در بنبست قرار داده است. شکست مذاکرات احیای برجام، سناریو مطلوب تیم سیاستخارجی بایدن نیست و ناگزیر نبرد نیابتی روسیه و آمریکا در اوکراین، رقابت دوباره در خاورمیانه را افزایش داد.
نبرد در اوکراین؛ رقابت در خاورمیانه
خاورمیانه میان یک دهه اخیر با بحرانهای آشکار و پنهان جدی مواجه بوده است؛ بحران سوریه و لیبی از یک سو؛ رویارویی جمهوری اسلامی و اسرائیل از سوی دیگر؛ تقابل تهران و ریاض و البته مسئله فلسطین که همچنان ادامه دارد. واشنگتن از ابتدای دهه گذشته در زمان باراک اوباما برای مقابله با تهدید اصلی در مقابل سیاست خارجی خویش یعنی چین، هر چه حضورش در آسیاپاسفیک پررنگتر میشد، شاهد کمرنگ شدنش در خاورمیانه بودیم؛ موضوعی که سبب شد روسیه به عنوان قدرت اول فرامنطقهای در خاورمیانه تبدیل شود و محور مذاکرات سوریه، لیبی، کنترل اصطکاک جمهوری اسلامی و اسرائیل و مهار تنشهای تهران و ریاض؛ همین موضوع سبب شد کشورهای عربی منطقه خلیجفارس و به ویژه عربستان سعودی که همواره آمریکا شریک سنتی آنها است، در راستای همگرایی با مسکو گام بردارند و موازنه قدرت در خاورمیانه با محوریت روسیه جریان پیدا کند.
اما به نظر میرسد که در بنبست پیش رفتن مذاکرات آمریکا و جمهوری اسلامی در خصوص برجام، محاسبههای آمریکا را آشفته کرد و واشنگتن نتوانست به موازات ایجاد شکاف میان روسیه و شرکای اروپاییاش نظیر فرانسه و آلمان میان مسکو و تهران نیز شکاف ایجاد کند.
به موجب این سناریو، واشنگتن انتظار داشت که پس از احیای برجام، به واسطه لغو تحریمها، پنجره روابط اقتصادی میان تهران و غرب را بگشاید و جمهوری اسلامی را در مسیر همگرایی با اتحادیه اروپا و آمریکا قرار دهد. همچنین از آنجایی که در حاشیه مذاکرات در خصوص برنامه موشکی سپاه و رفتارهای گروههای شبهه نظامی وابسته به سپاه در منطقه از جمله لبنان، سوریه، عراق و یمن نیز توافقاتی صورت میگرفت که در امتداد آن دیگر جمهوری اسلامی خطری در مقابل عربستان و اسرائیل به شمار نمیآمد و عملا اتکای ریاض و تلآویو به مسکو برای کنترل رفتارهای تهران نیز متوقف میشد.
و به عبارتی انزوای روسیه در خاورمیانه نیز رقم میخورد تا دوقطبی سازی شکل گرفته در اروپا به خاورمیانه نیز تسری پیدا کند و مهمتر از آن، سیاستهای میزان عرضه انرژی و قیمتگذاری آن مطابق سناریو مطلوب واشنگتن در جهت تحقق حداکثری تحریمهای انرژی روسیه پیش برود. ایران، قطر و عربستان از یک سو در تامین نفت و گاز اروپا مشارکت کنند و از سوی دیگر رقیب جدی مسکو در فروش به چین و هند باشند.
موازنه تهدید خاورمیانه پس از بحران اوکراین
خاورمیانه در کمتر از یک هفته، شاهد سفر روسای جمهور روسیه و آمریکا است؛ ابتدا بایدن به اسرائیل و عربستان و سپس پوتین به تهران و دیدار با سران جمهوری اسلامی و ترکیه. همه چیز آشکار است: آغاز سطح جدیدی از رقابت میان کاخ سفید و کرملین.
واشنگتن که طی ماههای پیش انتظار تحقق مذاکرات با جمهوری اسلامی ایران امید داشت، شرکای سنتی خود در منطقه یعنی اسرائیل و عربستان را به کاهش تنش با جمهوری اسلامی در فردای احیای برجام امیدوار کرده بود؛ اما با تغییر شرایط شاهد تلاش برای دوقطبیسازی در منطقه هستیم. شاید به همین دلیل است که همزمان با سفر بایدن به منطقه، جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی آمریکا گفت میشود که روسیه قصد دارد هواپیمای بدون سرنشینی تهاجمی از ایران خریداری کند.
اما به نظر میرسد در این شرایط بر خلاف گذشته این بازیگران منطقهای در خاورمیانه هستند که تلاش دارند نظم منطقه را مطابق منافع حداکثری خود تعریف کنند و در دوقطبی روسیه و آمریکا، بیشترین ماهی را از این رودخانه متلاطم صید کنند. از این جهت ملاحظه میکنیم که ترکیه به یکباره قصد عملیات گسترده نظامی در سوریه را در سر دارد؛ جمهوری اسلامی شرایطش برای احیای برجام را سختتر کرده و تلاش دارد نفوذ خود در کشورهای عراق، سوریه، لبنان و یمن را گسترش دهد؛ کشورهای عربی و به ویژه عربستان برای مهار رفتار جمهوری اسلامی حاضر به صلح با اسرائیل شدهاند و اسرائیل نیز عملیاتهای تهاجمی و خرابکارانه قابل ملاحظهای علیه مواضع سپاه در سوریه و تاسیسات داخل ایران داشته است.
با این وجود باید توجه داشته باشیم که بایدن اگرچه موفق شد بر آتش دوقطبی میان عربستان و اسرائیل با جمهوری اسلامی بدمد، اما در واگرایی میان مواضع ریاض با مسکو دستاوردی نداشت و عدم موافقت عربستان برای افزایش صادرات نفتی خود پیام مشخصی به رئیسجمهور آمریکا بود که عربستان سعودی در موازنه تهدید جدید در منطقه رویکرد مطلقگرایانه ندارد و در کنار شراکت سنتی با آمریکا، روابط خود با روسیه را نیز دنبال میکند. اما در این میان این پرسش وجود دارد که روابط روسیه و ایران به کدام سو پیش میرود: استراتژیک یا تاکتیک؟
گسترش روابط ایران و روسیه
با نگاهی به روابط جمهوری اسلامی ایران و فدراسیون روسیه طی سه دهه اخیر مشخص است که اگرچه ظرفیتهای قابل ملاحظهای در جنبههای مختلف همکاری اعم از سیاسی، نظامی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی وجود دارد، اما همچنان مطابق با پتاسیلهای موجود طرفین موفق نشدهاند تا از این ظرفیتها بهرهبرداری حداکثری داشته باشند.
شاید مهمترین عامل تفاوت نوع سیاست خارجی هر یک از این دو کشور است؛ سیاست خارجی روسیه واقعگرایانه و عملگرایانه است، اما سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر نگاه دینی، صدور انقلاب اسلامی، ایدئولوژی و آرمانگرایی استوار است. اگرچه در ظاهر سران جمهوری اسلامی نگاه به شرق و دشمنی با غرب دارند، اما به نظر میرسد در تعریف روابط خود با دیگر کشورها از سرگیجه رنج میبرند و مفهوم سیاستخارجی مشخصی مبتنی بر نظم منطقهای و جهانی ندارند. این موضوع سبب ظهور دشواریهایی در گسترش روابط میان مسکو و تهران شده است. چرا که روابط روسیه با دیگر کشورها در تاریکترین مقاطع نیز [نظیر شرایط کنونی میان روسیه و آمریکا] بر مبنای مفهوم رقابت تعریف میشود و نه دشمنی؛ این موضوع سبب میشود مسکو قدرت مانور بسیاری در همکاری با دیگر شرکای آمریکا و حتی در جنبههایی با خود آمریکا داشته باشد. اما روابط جمهوری اسلامی ایران با آمریکا بر مبنای دشمنی تعریف شده است؛ مقامات این کشور به طور رسمی و علنی از تصمیم برای نابودی اسرائیل سخن میگویند؛ با کشورهای عربی همسایه خود در اصطکاک هستند و مهمتر اینکه به واسطه سیاستهای مبتنی بر ایدئولوژی گاهی رفتارهای هیجانی انجام میدهند که ناگزیر روسیه نیز نمیتواند در کنار آنها بایستد؛ همانگونه که روسیه در قطعنامه ۱۸۰۳ شورای امنیت در سوم مارس ۲۰۰۸ در کنار دیگر کشورهای شورای امنیت سازمان ملل رای مثبت در برنامه هستهای ایران صادر کرد.
باید توجه داشته باشیم که در نظام بینالملل بسیاری از روابط در مقاطع زمانی به واسطه مشکلات و بحرانهای نوظهوری که پدید میآید، پررنگ میشوند؛ همکاریهای گسترده تاکتیکی که در زمانی مشخص و مبتنی بر اهدافی مشخص شکل میگیرد؛ همچون همکاریهای ایران و روسیه در سوریه. بحران اوکراین نیز از دیگر موضوعاتی است که تهران و مسکو را به یکدیگر نزدیک کرده است؛ روسیه اکنون همچون ایران طعم تحریم را میچشد، درد مشترکی که البته ظرفیتی برای گسترش همکاریهای اقتصادی در این شرایط است؛ اما آيا اگر تحریمها علیه هر یک از این دو کشور لغو شود، این گسترش همکاریها در همین آهنگ ادامه پیدا خواهد کرد؟
این دقیقا همان چالش جدی است که باید به آن توجه شود؛ اگر جمهوری اسلامی تصمیم بگیرد که مبتنی بر موازنه مثبت همزمان با گسترش روابط با روسیه، چین و هند، روابط خود با دیگر بازیگران فرامنطقهای همچون اتحادیه اروپا و آمریکا را نیز گسترش دهد و در راستای تنشزدایی با همسایگان عربی گام بردارد و موانع ایدئولوژیک خود در روابط با اسرائیل را کنار بگذارد، با توجه به موقعیت ژئواستراتژیکی که در منطقه دارد، میتواند از ظرفیتهای گستردهای برای تجارت با شرق و غرب بهرهمند شود؛ مسیر ویژه کریدور شمال-جنوب را در بالاترین ظرفیت راهاندازی کند و در فضایی عاری از تحریم و تنش در کنار همکاری با غرب، شراکت استراتژیکی با همسایه شمالی خود یعنی روسیه را نیز تعریف کند. در غیر این صورت به نظر نمیآید دامنه این همکاریها از سطح تاکتیکی در زمانهای محدود در پروندههای مشخص بالاتر رود.
جمهوری اسلامی لازم است همانند ۱۸۸ کشور جهان، به FATF (گروه ویژه اقدام مالی برای مبارزه با پولشویی) بپیوندد؛ در این صورت پنجره مهمی از همکاریهای مالی میان روسیه و جمهوری اسلامی مهیا میشود. فراموش نکنیم لازمه توسعه همکاریهای دو کشور، گسترش همکاریهای اقتصادی میان آنهاست؛ اگر تراز تجاری کشورها به نقطه قابل ملاحظهای برسد که شراکتی استراتژیک را رقم بزند؛ بدون شک شاهد همگرایی جدی بین دولتها و البته ملتهای آنها خواهیم بود؛ موضوعی که همگرایی روابط ترکیه و روسیه مصداق مشخص آن است؛ با این تفاوت که جمهوری اسلامی عضو ناتو نیست و میتواند شراکت بسیار پایدارتری میان مسکو و تهران رقم بخورد.
در پایان باید تاکید کرد که با وجود ظرفیتهای بسیار بالای همکاری میان روسیه و جمهوری اسلامی، مهمترین مانع، سبک سیاستخارجی آنها است؛ روسیه همواره تلاش دارد بازی با حاصل جمع غیر صفر تعریف کند؛ در دو قطبی قرار نگیرد و با تعریف یک بازی برد-برد بیشترین منافع را دنبال کند و در هر لحظه دریچه دیپلماسی و مذاکره را با همه طرفین باز نگه دارد؛ اما در مقابل جمهوری اسلامی در بسیاری از چالشها رویکردی مطلقگرایانه با حاصل جمع صفر دارد؛ موضوعات را در یک دو قطبی [دشمنی با آمریکا و نابودی اسرائیل] پیش میبرد که قدرت مانور همکاریها را کاهش میدهد.
منبع: احمد وخشیته - يورونيوز
فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران
منبع خبر: پیک ایران
اخبار مرتبط: گسترش روابط ایران و روسیه زیر سایه جنگ اوکراین: استراتژیک یا تاکتیکی؟
موضوعات مرتبط: مشاور امنیت ملی آمریکا شورای امنیت سازمان ملل گروه ویژه اقدام مالی جمهوری اسلامی ایران شورای روابط خارجی سیاست خارجی روسیه غرب ایالات متحده جامعه افغانستان فدراسیون روسیه عربستان سعودی بحران اوکراین جنگ افغانستان اتحادیه اروپا انقلاب اسلامی باراک اوباما کشورهای عربی بازی برد برد بحران سوریه انرژی روسیه صدور انقلاب
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران