حرف‌های تصادفی؛ یادداشتی بر ظهور و سقوط یک مصوّبه

حرف‌های تصادفی؛ یادداشتی بر ظهور و سقوط یک مصوّبه
خبر آنلاین

صاحب فتوا کیست حالا؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی. «شورا» که خب، معلوم است؛ نمونه اش شورای شهر. «عالی» هم که می‌دانی چیست. مثل حضرتعالی. «انقلاب فرهنگی» هم، لابد یک چیزی است که آمده فرهنگ آدم را منقلب بکند.

ظهر، این طورها بود. داشتم قصیده «باتوا علی قُلَلِ الاَجبال» را می خواندم؛ نکته برمی داشتم برای بچه ها. این قصیده را امام هادی (ع) قرائت فرموده اند در بزم متوکّل عباسی. آخرهاش بودم، که دیدم دینگ و دینگ، پیام همکاران در یکی از این شبکه های اجتماعی ضالّه، دارد می آید. که چه؟ که: «دوباره حذف شد!» یعنی کنکور عمومی.هر پیام، سه تا، چهار تا کلمه، که هر کلمه یک دنیا حرف داشت پشتش، و از صد تا، دو تاش را نمی شود بخوانی جلوی خانواده! خب، خشم، مال آدمی زاد است؛ کفر درآمدن هم، همین طور. معلّمِ دینی و قرآن هم ندارد؛ اتّفاقاً آن جا، گوینده، تضمین می کند حرفش را به آیه شریفه که فرمود: «لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَ کَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا» (نساء - ۱۴۸) (خداوند بانگ برداشتن به بدزبانی را دوست ندارد، مگر [از] کسی که بر او ستم رفته باشد و خدا شنوای داناست.) (فولادوند)

نه که فقط یک سال بلاتکلیفیِ معلّم های دوازدهم، و تازه از حالا به بعد، بیکاری تعداد زیادیشان؛ نه که فقط روز به روز، آب شدن دانش آموز یازدهم، که «بالاخره سال بعد چی باید بخوانم و از کجا باید بخوانم»؟ نه که فقط هزارها میلیارد تومان زیان مالی خانواده هایی که از دهم و یازدهم و همین ابتدای دوازدهم، کتاب خریده اند و کلاس نوشته اند و هزینه کرده اند، که یک قلمش میشود دوازده هزار تا کتاب عمومی که چهار تا مدرسه ما توی چهار تا شهر، همین آخر هفته ای که گذشت، سفارش داده اند، که هیچ‌ کدام زیر ۳۰۰ هزار تومان قیمت ندارد. تو این را بکن ضرب در صد. بکن ضرب در هزار. ضرب در ده هزار. ده میلیون. نکند انتظار داری برای کنکور، کتاب درسیِ تو را بخوانند؟

ناشر را هم که تو اصلا قبول نداری، که بگویم نمی توانسته منتظر خاک بازیِ تو بماند و سرمایه اش را معطّل نگه دارد. میلیون ها جلد کتاب چاپ کرده و حالا خمیر می کند. حالا آن خودش زبان دارد، حرف می زند. من هم ناشر نیستم. می گویم یعنی حواست به هیچ چیز نیست. حالی ات نیست کلّاً. خیلی هم حالی ات نیست.

و بماند که صد بار در طول یک سال گذشته تایید کردی و تکذیب کردی و دو پهلو گفتی و بعد همان را توضیح دادی و مبهم ترش کردی و بعد نتیجه گرفتی که «حذف می شود» و بعد گفتی منظور این بوده که «نمی شود» و بعد، اطلاعیه کتبی دادی که «حذف نمی شود» و بعد گفتی ببخشید «حذف می شود»! ای، خدا حذفت کند از صفحه روزگار.

و دانش آموز نمی داند که تو هنوز نمی دانی که کنکور عمومی هم مثل اختصاصی در واقع، از سال دهم شروع می شود و از سال یازدهم بچه ها جدی تر تست می زنند و از سال دوازدهم شروع می کنند جمع بندی پایه و بعد هم، بدوبدو کردن تا خود کنکور. بعد، می آرایی رشته ای را آتش می زنی که بچّه، گره گره بافته برای خودش، از دهم و یازدهمِ ادبیّات و عربی و دینی و زبان، تا یقه و سرآستینش را هم توی دوازدهم ببافد و دست و سری از توش بیرون بیاورد و کسی بشود برای خودش توی عمومی ها، تا روی تو را کم کند توی کنکور؟

کاری ندارم که هیچ کدام از این درس های عمومی و حتّی خیلی از سرفصل های اختصاصی، بعداً و توی دانشگاه و زندگی، به هیچ درد دنیا و آخرت نمی خورد، امّا این شد کار؟ نمی دانی، چون معلّم نیستی؛ و نمی فهمی، چون چیز دیگری هم نیستی. چون فکر می کنی تو مرجعی و هیچ کس هیچ چیز نیست و مدرسه و معلّم و مشاور و این ها همه ریزه خورند. چهار تا همکار فرهنگی را هم – که در دلسوزیشان تردید نداریم - مثلاً همراه کردی با خودت، که هدفمان فلان است و نهایتاً به نفع دانش آموز است. تو نفع می فهمی؟

یکی نیست بگوید تو همان نیستی که حذفیّات کنکور اعلام کردی و ازش سوال پرسیدی؟ تو همان نیستی که گفتی هیچ تقلّبی نشده؟ تو همان نیستی که در کوران کرونا هفته به هفته کنکور را به تعویق انداختی و جان بچّه را بالا آوردی؟ تو همان نیستی که گفتی سوالات کنکور «تصادفی» انتخاب می شود و کسی نیست نداند که هیچ هم این طور نیست؟!

کاری به مصوّبه اصلاً ندارم. مثلاً کاری ندارم که اگر کسی پایش به حوزه امتحان نهایی رسیده باشد، می داند که امنیّتِ امتحان نهایی و دقّت و صحّتِ نمرات یعنی چه! حالا تو کنکور عمومی را حذف کرده ای، نمره اش را از نهایی بدهی؟ کاری ندارم! مصوّبه برای خودش موافق دارد، مخالف دارد، ذی نفع داد، خیلی چیزها دارد، و حالا تو بیا ثابت کن – چه در مخالفها و چه موافقها - که کسی گلویش را به خاطر دانش آموز است که پاره می کند! درد، یکی دو تا که نیست. خلاصه که همه چیزمان به همه چیزمان می آید.

قلم دست گرفتم چیزی بنویسم. اسمش را هم باید می گذاشتم «ظهور و سقوط و ظهور و سقوط و ظهور و سقوط و .... این هایِ یک مصوّبه». همین حالا هم که این‌ها را می‌خوانی، ملّت جمع شده اند و «حیا کن و رها کن»، که «این چه مسخره‌بازی‌ای‌ است»؟ برو خانه ات بنده خدا، توی این گرما. کی برای تو کار می کند؟ بعد هم، یکهو دیدی فردا لغو شد!

یادداشت را بستم. قصیده را باز کردم. آمد:

«قد طال ما اکلوا دهراً و ما شربوا / فأصبحوا الیوم بعد الاکل قد اکلوا»

(زمان درازی دنیا را خوردند و آشامیدند، و[لی] امروز بعد از خوردن [آن همه نعمت ها در گورها] خورده شده اند.)

منابع:

۱. قرآن کریم

۲. مروج الذهب، ج۴، ص ۱

3. احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۵۴

۴. المختصر فی الاخبار البشر، ج۲، ص۴۴

۵. تذکره الخواص، ص ۳۶۱

۶. بحارالانوار، ج ۲، احوال امام هادی، ص ۱۴۹

۷. مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۸، ص۲۴۰

کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی، فعّال حوزه آموزش

4747

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: حرف‌های تصادفی؛ یادداشتی بر ظهور و سقوط یک مصوّبه