ترور سلمان رشدی و ضرورت مرزبندی ایرانیان با دشمنان نام و عزت ایران
ترور سلمان رشدی و ضرورت مرزبندی ایرانیان با دشمنان نام و عزت ایران
در داخل ایران هم، احمد کسروی، شاهپور بختیار، پروانه و داریوش فروهر از جمله کسانی بودند که قربانی چاقو و چاقوکشی روحانیون شیعه هوادار حکومت اسلامی شدند-- عکس ترکیبی از ایندیپندنت فارسی
نه تنها صدور فتوای قتل یک نویسنده از سوی روحالله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی، بلکه دفاع غیرقابل باور و غیرقابل توجیه از چاقوکشی و ترور از سوی طیفهای مختلف جمهوری اسلامی، اگرچه گاه خواه ناخواه در عرصه جهانی به اسم کشور و مردم ایران تمام میشود، اما واقعیت آن است که جمهوری اسلامی برای رسیدن به سوداهای فرقهای- مذهبی خود، بیش و پیش از هر چیز و هر کس، نام، اعتبار و هویت ایران و ایرانیان را قربانی خشونتطلبی خود کرده است.
دفاع از سلمان رشدی و حق حیات و آزادی بیان او، از زمان صدور فتوای قتلش به دست رهبری مذهبی که از شوربختی ملتی، رهبری سیاسی آنان را نیز در دست گرفته بود، به معیار و شاخصی غیرقابل تردید در دفاع از آزادی بیان تبدیل شده است.
از این رو، اقدام به ترور او، آن هم به بدویترین شکل ممکن و با وارد کردن ده ضربه چاقو به او، اکنون به روشنی به معیاری چنان دقیق و قاطع برای جدا کردن صف مدافعان حقوق بشر و آزادی بیان از ناقضان این حقوق بدل شده، بلکه در عرصه ملی در ایران نیز با همان قاطعیت میتواند صف شهروندان ایرانی را که خواهان آزادی و آبادی کشور خود و زیستن در صلح و دوستی با دیگر مردمان در سطح جهان هستند، از صف دشمنان ملت، فرهنگ و کشور ایران جدا کند که از قضا با هزینه کردن از جیب همین ملت و کشور به دشمنی کینهورزانه با جهان مشغولند.
چنین واقعیتی البته از چشم شهروندان ایرانی دور نمانده است و درست به همین دلیل، ترور سلمان رشدی و نحوه مواجهه با آن، به موقعیت تازه دیگری بدل شده که مهمترین ویژگی آن، بیگانگی، تضاد و تقابل و جهتگیری از بنیان مخالف جمهوری اسلامی با خواست و رویکرد شهروندان ایرانی است.
شهروندان ایرانی، تا آنجا که توانستهاند صدایشان را از سرکوب و سانسور جمهوری اسلامی برهانند، قاطعانه این ترور و اقدامات مشابه آن را محکوم کردهاند.
از یک سو، رسانهها و دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی، بی هیچ شرم و آزرمی، و البته بهدلیل مماشات فراوان و بیش از حد صورت گرفته، بی هیچ پروایی شادمانی خود از ترور یک نویسنده را پنهان نمیدارند و در رقصی وحشیانه و مبتنی بر همان فرهنگ قمهکشی و قمهزنی، رجز میخوانند و حریف میطلبند و از سویی دیگر، رهبران همین دستگاه تبلیغی، با بزدلی سکوت پیشه کردهاند و ترجیح دادهاند که برای در امان ماندن از واکنش و مجازات جامعه جهانی، با سکوت خود، و به روش و آموزههای رهبر و مقتدای خود، خدعه و تقیه کنند.
با این همه، همین میزان واکنش رسانهای در جمهوری اسلامی، هویت آشکار شده ضارب سلمان رشدی، و سابقه جمهوری اسلامی در انجام اقدامات تروریستی مشابه جای تردیدی در مسئولیت جمهوری اسلامی و رهبرانش در این ترور باقی نمیگذارد.
جمهوری اسلامی در تمامیت و کلیت خود و رهبران فعلی و معنویاش در گذشته، البته با چاقوکشی و مثله کردن افرادی که به هردلیل آنها را غیرخودی و مضر به حال منافع خود میداند، بیگانه نیستند.
پروانه و داریوش فروهر، درست به همین شکل بزدلانه و جنایتکارانه و با ضربات چاقو در خانه خود در تهران کشته شدند و شاهپور بختیار و سروش کتیبه و فریدون فرخزاد و بسیارانی دیگر هم در خارج از کشور قربانی چاقوکشان شدند.
حکومتی که برای سرکوب شهروندان، مدافعان حرمش را مامور سازمان دادن به اراذل و اوباش میکند تا در روز عاشورا، تهران را کربلا کنند، مبتنی و برآمده از فرهنگی است که عمری دراز دارد. دست کم در تاریخ معاصر ایران، همسویی و پیوند لاتها و چاقوکشها و روحانیون شیعه از عصر قاجار و دوران نهضت مشروطیت تا سلاخی احمد کسروی و ... ثبت و ضبط شده است و کسی را توان انکار آن نیست.
از این رو، نه فقط دفاع از ترور سلمان رشدی، بلکه حتی محکومیت مشروط و با اما و اگر آن، و یا سکوت و تعلل در محکوم کردن آن را باید اقدامی غیراخلاقی و غیرانسانی، بلکه همزمان اقدامی ضدملی و ضد ایرانی نیز قلمداد کرد.
آنها که به هر دلیل مصلحتاندیشانه یا وفاداری به جمهوری اسلامی و رهبران آن، از محکومیت صریح، شفاف و قاطع این ترور طفره میروند، در هیچ عرصه دیگری نیز، توانایی، اراده و از همه مهمتر صلاحیت دفاع از منافع ملی ایران و حقوق شهروندان ایرانی را ندارند و نمیتوان بین آنان و مدافعان بیپروای این ترور تفاوتی ماهوی قائل شد.
چه آنکه به اسم نویسنده اصلاحطلب در لندن نشسته و به اسم نقد و تضارب آرا، ترور و آدمکشی را تقدیس میکند، و چه آنکه در تهران ترور را محکوم میکند، اما همزمان در حالی که میداند معنا و پیامد سخنش چیست، در قالب نقد ادبی یک رمان را مایه وهن و جریحهدار شدن احساسات میخواند، در تداوم این سنت ضد ملی و ضد بشری مسئول هستند و چه بخواهند و چه نخواهند، ردی از خون همانها که قربانی چاقوی روحانیون شیعه ایران در همین دو قرن اخیر شدهاند، بر لباس آنان نیز خواهد بود.
و این درست همان مرز ممیزی است که اکثریت شهروندان ایرانی از آن عبور کردهاند و در محکوم کردن چنین دیدگاه و رفتاری، تردید و تعللی از خود نشان نمیدهند، چه آن چاقو در دست قاسم سلیمانی و حسین همدانی و یا ماموران وزارت اطلاعات باشد، چه در دست برادران امامی، یا محمد آزادی، علی وکیلیراد و فریدون بویراحمدی، و یا محمود مازح و حالا هادی مطر.
منبع: جمشید برزگر - اينديپندنت فارسی
فیلمها و خبرهای بیشتر در کانال تلگرام پیک ایران
منبع خبر: پیک ایران
اخبار مرتبط: ترور سلمان رشدی و ضرورت مرزبندی ایرانیان با دشمنان نام و عزت ایران
موضوعات مرتبط: تاریخ معاصر ایران مدافعان حقوق بشر وزارت اطلاعات شاهپور بختیار جمهوری اسلامی داریوش فروهر نهضت مشروطیت قاسم سلیمانی حکومت اسلامی حسین همدانی جامعه جهانی جمشید برزگر ایندیپندنت مردم ایران هویت ایران یک نویسنده احمد کسروی محمد آزادی روز عاشورا آزادی بیان
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران