شعبوون «بی مخ» چگونه «تاج بخش» شد؟ / جعفری ، از حامی مصدق تا میدان داری کودتای زاهدی + عکس ها
امروز ۲۸ مرداد شانزدهمین سالمرگ شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ در سال ۱۳۸۵ است.
جمع همه تضادها و دوگانهها بود. در عین حالی که خانواده و روحیهای مذهبی داشت در همان حال مست، در کوچه و محله به دعوا و خونریزی با سایر لات و لوتها مشغول بود. در حالی که مدعی هواداری از آیتالله کاشانی و دکتر مصدق بود دلش برای محمدرضا شاه پهلوی میتپید و بر علیه ملی مذهبیها به خیابانها میریخت و مردم را میزد و به قول خودش از «اعلیحضرت همایونی» که خیلی دوستش داشت، حمایت میکرد.
خلاصه یک بام و دو هوایش بسیار وسیع و جادار بود. نه عقل اجتماعی و سیاسی داشت و نه درکی از بازیچه دست حکومت و جریانهای فکری و سیاسی شدن داشت. از هر طرف که بیشتر تعریف و تمجدید میشنید و بیشتر «حال» میکرد یا به قول معروف سبیلش بیشتر چرب میشد با همان طرف بر علیه طرف مقابل میشورید، بیآن که بداند چرا این چنین میکند و از بلوا و غائله به پا کرده، چه میخواهد.
حاج علی اکبر جعفریشعبان کیست؟
اول فروردین ۱۳۰۰ شانزدهمین و آخرین عضو خانواده جعفری در محله سنگلج، گذر درخونگاه به دنیا آمد و نامش را «شعبوون» گذاشتند.
در کتب تاریخی هیچ نامی از پدر و مادر شعبوون برده نشده است اما هر دو اصالتا اهل منطقه کن و سولقان تهران بودند و در دوره جوانی به محله سنگلج در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. حاج علیاکبر جعفری از برادران بزرگترش از کسبه سرشناس و خوشنام سنگلج بود.
محله سنگلج، گذر باجیمالوها یا کوچه روغنیها که بعد از به قدرت رسیدن رضا شاه پهلوی و نقل مکانش به محله سعدآباد در شمال تهران به دستور او خراب شد و پارک شهر در آن ساخته شد، میزبان خانهِ مادری پهلویِ پدر بود.
این محله محل تولد آیتالله سید محمد طباطبایی از سران مشروطه در تابستان سال ۱۲۸۸، آیتالله محمدحسن شریعت سنگلجی از روحانیون نواندیش دوره پهلوی دوم و محمدرضا پهلوی فرزند رضا شاه بود.
محله سنگلج معروف به محله ناحیه چهار قبل از تخریب از شمال به خیابان سپه تا سهراه خیابان جلیلآباد (خیام)، از جنوب تا بازارچه قوامالدوله، بازارچهای در شرق میدان شاهپور یا میدان دروازه قزوین و گذر قلیخان، گذری در امتداد بازارچه قوامالدوله بعد از بازارچه معیر و اولین گذر از طرف خیابان خیام، از شرق به خیابان جلیلآباد – خیام - و از غرب به گذر خندق غربی سابق و خیابان سیمتری فعلی محدود بود.
بعد از تخریب این محله، خانواده شعبوون در خانهای در گذر دباغخوونه سکونت کرد. پدرِ شعبوون، در این گذر مغازه بقالی باز کرد و پسرش را وَر دستش کرد.
نفر اول از چپ شعبان جعفری به همراه استادش سید حسن رزازبعد از رسیدن شعبوون به سن مدرسه، پدرش او را در مدارس محله ثبتکرد اما هیکل درشت و بیتوجهی به صحبتهای معلم و قلدری برای برای بچههای مدرسه موجب معروف شدنش به «بیمخ» شد.
شعبوون در کتاب خاطراتش به چراییِ شهرت یافتش به «بیمخ» اشاره و تعریف کرد: «زمانی که به مدرسه میرفتم وقتی بچهها میخواستن برن دستشویی از معلم اجازه میگرفتن و معلم اجازه میداد اما من این کارُ نمیکردم، هر وقت میخواستم، بلند میشدم راهمُ میکشیدم و میرفتم بیرون. اون وقت معلم با انگشت شقیقشُ نشوون میداد و به بچهها میگفت: «مُخش خرابه. مُخ نداره» از همونجا اینا اسم مارو گذاشتن بیمُخ و این اسم مووند رووم.»
کمتر روزی بود که شعبوون با بچههای مدرسه دعوا نکند. همین مسئله باعث شد سه بار از مدرسه اخراج شود و هر بار پدرش مجبور بود او را در مدرسه جدیدی که او نمیشناختند ثبتنام کند. این وضعیت تا کلاس چهارم دبستان ادامه داشت.
شعبوون در سه مدرسه بصیرت، عنصری و اسلام ثبتنام شد اما هر بار به دلیل شرارت اخراج شد و پدرش دیگر اجازه نداد به مدرسه برود. او برای مشغول کردن شعبوون او را به مغازه ریختهگری و آهنگری فرستاد تا وَر دستی کند اما اهل کار نبود و آنجا هم بند نشد.
پدر، مستاصل از همه جا با سرتیپ اسماعیل شفایی رییس قورخانه دوره رضا شاه، که هممحلش بود صحبت کرد و از او خواست شعبوون را در قورخانه مشغول کند و او هم شعبوون را به بخش سوهانکاری قورخانه فرستاد اما آنجا هم دوام چندانی نیافت.
شعبان جعفری نفر اول از چپپدر شعبوون در ۱۲ سالگی درگذشت و خرج شعبوون و مادرش و بقیه بچهها به دوش فرزندان بزرگ خانواده افتاد. هیکل درشت و تنومند شعبوون و ورزشکار بودن برادرش باعث شد او از ۱۴ سالگی با زورخانه و ورزش باستانی آشنا شود و مدتی بعد در بازارچه کربلایی عباسعلی واقع در جنوب چهارراه حسنآباد معروف به کربلایی عباسعلی گمرکچی از چهرههای سرشناس سنگلج به زورخانهای نیمه فعال به نام زورخانه بازارچه برود و آنجا را اجاره کند.
کار هر روزه شعبوون در ۱۵ سالگی، زورگویی، کُریخوونی و دعوا با لاتهای سایر محلهها و باز شدن پایش برای اولین بار به شهربانی و بازداشت چند روزهاش شد.
او در سال ۱۳۱۹ یک سال زودتر از موعد قانونی به سربازی رفت و در اداره نقلیه مشغول شد اما به دلیل سختی کار کردن برای شعبوون، بارها و بارها از محل خدمتش فرار کرد و هر بار توسط دژبان دستگیر و بازگردانده شد و به همین دلیل دوران سربازیش به صورت ناپیوسته چهار سال طول کشید.
در کشاکش جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط قوای متفقین، با حمایت و همراهی حبیبالله بلور، کشتیگیر و مربی مطرح دهه ۱۳۲۰ در یکی از خیابانهای اطراف میدان شاهپور باشگاه «آهن» را راه انداختند و او زیر نظر بلور، هم کشتی یاد گرفت و هم قواعد ورزش زورخانهای را آموخت.
حبیب الله بلورعلاقهاش برای یادگیری ورزش زورخانهای انگیزهای شد تا در مسابقات قهرمانی کُشتی باستانی و ورزشهای زورخانهای در سال ۱۳۲۱ شرکت کند. این زمان مصادف بود با حضور غلامرضا تختی در مسابقات کشتی. شعبوون در این مسابقات به لطف مهارتش در رشته کباده و چرخ، رتبه اول شد.
از راست ورزشکاران ضربدر دار شامل غلامرضا تختی، شعبان جعفری و کریم رحیمی
در چاه سیاست
او در غروب ۲۱ اسفند ۱۳۲۶ که همچنان دوران خدمت سربازی را طی میکرد، بعد از خوردن سیرابی و شراب به همراه تعدادی از لاتولوتهای محل به سمت لالهزار، بورس تماشاخانهها و سینماهای تهران رفت و با رفقایش به زور وارد سالن تئاتر فردوسی که در حال برگزاری نمایشنامه «مردم» به کارگردانی عبدالحسین نوشین و عبدالکریم عموئی بود، رفت.
نوشین که بعد از اخراج رضا شاه پهلوی از کشور به عضویت حزب توده درآمده بود، نمایشنامه مردم را در انتقاد به ظلم و ستم پهلوی روی صحنه برده بود.مامور سالن از ورود شعبوون و نوچههایش جلوگیری کرد اما او با قلدری و دعوا وارد سالن تماشاخانه شد و روی صندلی یکی از مامورانِ کنترل بلیط، نشست و از سالن تماشاخانه خارج نشد. با اطلاع مامور سالن از سرباز بودنِ شعبوون، یک مامور دژبان را خبر کرد تا او بعد از کلی درگیری و فحاشی دستبند به دست از سالن تماشاخانه اخراج شد.
بیشتر بخوانید:
-
یافته های اسناد جدید به روایت آبراهامیان : شاه در حمایت از پروژه کودتای ضدمصدق بسیار بیمیل بود
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: شعبوون «بی مخ» چگونه «تاج بخش» شد؟ / جعفری ، از حامی مصدق تا میدان داری کودتای زاهدی + عکس ها
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران