زندگی طلبگی؛ پیش و پس از پیروزی انقلاب

داستان، ماجرای یک طلبه حوزوی به نام هدایت ایلچی است که به مناسبت فرارسیدن ماه رمضان، همراه همسرش - شیرین - به یک سفر یک‌ماهه تبلیغی، به روستایی در مازندران رفته است. ماجرا از آنجا آغاز می‌شود که ایلچی، به سبب بیان ناقص یک حکم شرعی به یکی از اهالی روستا درباره گاوش، باعث می‌شود که او، حیوان با 200 کیلو گوشت خالص به ارزش حدود 20میلیون تومان را مردار بپندارد و دور بیندازد اما بعد که متوجه می‌شود این روحانی جوان، بخشی از حکم را  که به موجب آن، گاوش مردار محسوب نمی‌شده نگفته است، به او معترض می‌شود و بهای گاوش را از وی طلب می‌کند. 
با این‌که این مبلغ، معادل شهریه 15 ماه ایلچی است، اما او می‌پذیرد که آن را طی چند قسط به شیربان بپردازد. همسر ایلچی دچار تنش و ناراحتی عصبی (استرس) است و یکی از دلایل ایلچی برای انتخاب آن روستا به عنوان محل ماموریت خود، این است که توصیه پزشک معالج همسرش این بوده که او باید مدتی به دور از هرگونه اضطراب و نگرانی سر کند. ایلچی نیز به تصور این‌که آن روستا محلی امن و آرام و بی‌تنش است، ضمن انجام ماموریت، آن را برای تمدد اعصاب همسر خود انتخاب کرده است اما پیش‌آمدن ماجرای گاو شیربان، و شرور و بی‌ملاحظه بودن وی و مادرش، و این‌که آن‌دو، هرلحظه ممکن است برای مطالبه هرچه‌زودتر بهای گاوشان به در خانه محل سکونت آنها بیایند و باعث تشنج و حتی احتمالا به بیهوشی (کما) فرورفتن شیرین شوند، این احساس امنیت و آرامش را از این روحانی جوان می‌گیرد. از طرف دیگر، این زن و شوهر، به‌ سبب بیماری زن، امید به فرزنددارشدن را از دست داده‌اند. شیرین خواهان آوردن کودکی از پرورشگاه است. اما ایلچی، امیدوار به این‌که سرانجام خودشان بچه‌دار خواهند شد، با این کار مخالفت می‌کند. از آن‌سو، خواهر دوم ایلچی، که حامله و صاحب چند فرزند است، قول داده است اگر فرزندی که در شکم دارد دختر بود، او را به برادرش و همسر او واگذار کند.
در این داستان دو خط ماجرا، البته اغلب تنیده درهم با یکدیگر پیش می‌روند: نگرانی ایلچی از به هم خوردن آرامش همسرش و شدت گرفتن مشکل عصبی او در نتیجه واکنش خشن شیربان و مادرش در ارتباط با مطالبه بهای گاوشان و این‌که شیرین متوجه شود او تقبل کرده 20میلیون تومان تاوان گاو را به شیربان بپردازد. این‌که نکند جنین خواهر ایلچی دختر نباشد و امید شیرین به یاس تبدیل شود. ترس ایلچی از این‌که پدربزرگ شهرام، از اهالی روستا بمیرد و وی مجبور به کفن و دفن او (کاری که از آن وحشت دارد) بشود. همچنین مسائل و مشکلات شرعی و اجتماعی بعضا بغرنج روزمره‌ یا کهنه‌ای که از سوی برخی اهالی به او رجوع و برای آنها راه‌حل و پاسخ مطالبه می‌شود: مردی که در نتیجه درست نفهمیدن مسأله تیمم، خاک به صورت خود مالیده و چشمانش را آزرده و ملتهب کرده است. پیرزنی که پسرش را به‌رغم عشق او به دختری دیگر به زور به ازدواج با دخترخاله‌اش وادار کرده است. آنگاه پس از ازدواج آن دختر با عموی پسرش، پسر و دختر با وجود این‌که دیگر هر دو متاهلند، مکررا به حرام، با یکدیگر ارتباط جنسی برقرار کرده‌اند. سپس پسر برای فرار از این مخمصه، روستا را ترک کرده و در شهر رحل اقامت افکنده در حالی که مادرش، بی‌خبر از این امر به‌شدت خواهان برگرداندن او به روستاست. دختر و پسر جوانی که عاشق و نامزد رسمی یکدیگرند اما بنا به یک سنت غلط محلی، ابتدا مرگ مادر دختر ازدواج آن‌دو را یک سال به تاخیر انداخته و اکنون نیز کهولت، بیماری و نزدیک شدن مرگ پدربزرگ دختر در پیش است که اگر اتفاق بیفتد، باعث خواهد شد وصلت آنها بدشگون تلقی شود و دیگر برای همیشه نتوانند با یکدیگر ازدواج کنند و ... مجموعه این عوامل همان‌گونه که اشاره شد ماجراهایی نسبتا درهم تنیده را پیش می‌آورد که به پیرنگ داستان، پیچ و خم لازم را می‌دهد و آن را جلو می‌برد.
دیرزمانی بود که امکان آگاهی نزدیک و بی‌واسطه از خلوت عریان زندگی طلبگی، نظام ویژه آموزشی حوزوی و ارتباطات درون‌‌سازمانی این صنف خاص تاریخی با یکدیگر و در کل، تیپ روحانی، چه در شکل زنده آن و چه در قالب آثار تالیفی داستانی و غیر آن برای دیگر اصناف مردم، تقریبا مقدور نبود. همین نیز ضمن این‌که موجد نوعی فاصله روانی و اجتماعی نامطلوب میان دیگر طبقات جامعه با این قشر شده بود در مواردی باعث پدیدآمدن شایعاتی نادرست از سوی گروه‌هایی اغلب مغرض (عمدتا افراد لامذهب، لاابالی در دین و در دوران معاصر، شبه‌روشنفکران اهل قلم شیفته غرب) شده بود.
از اثر خاطره‌گونه  و البته صادقانه و در نتیجه صمیمی و جذاب به نام «سیاحت شرق» آقابزرگ قوچانی که بگذریم تا پیش از پیروزی انقلاب، زندگی واقعی خصوصی و تحصیلی طلبگی، هرگز در قالب یک اثر داستانی بلند یا رمان در ادبیات روایی معاصر مطرح نشده بود. حاکمیت تقیدهای اخلاقی شدید بر اهالی این صنف مرجع به علاوه برخی تحفظ‌های اجتماعی ویژه آنان در حفظ اسرار درون‌‌صنفی و جلوگیری از افشا و انتشار جزئیات زندگی خصوصی، روابط خانوادگی، ارتباطات درون‌حوزوی تا حد ایجاد دادگاهی ویژه و جدا از دادگاه‌های عمومی برای رسیدگی به تخلفات و جرایم روحانیان با قاضی‌هایی از همین صنف در دوران پس از پیروزی انقلاب و مواردی مانند اینها سبب می‌شد این قشر اجتماعی، همچون یک کاست دربسته و اسرارآمیز برای افراد خارج از آن، جلوه کند.


ادامه دارد...

منبع: ضمیمه قفسه روزنامه جام‌جم

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: زندگی طلبگی؛ پیش و پس از پیروزی انقلاب