مهندسی ژنتیک غذا برای جهانی گرسنه:تغییری سیاسی، اقتصادی

مهندسی ژنتیک غذا برای جهانی گرسنه:تغییری سیاسی، اقتصادی
خبر آنلاین

.البته اقتصاد سیاسی اکنون به مهمترین موضع در جهان تبدیل شده است که بسیاری از دولت ها ترجیح می دهند مسائل اقتصادی را از این موضع بررسی کنند.هم اقتصاد سیاسی و هم اقتصاد سیاسی علم در کشور ما مغفول واقع شده است.امیدوارم جهت گیری تحقیقات و درس های دانشگاهی دراین سمت و سو جریان یابد تا شکست های توسعه در کشور آسیب شناسی شود.دو بخش مهم کتاب رابرای نمونه انتخاب کرده ام که مقدمه کتاب و مقاله پانزدهم است که بخش دوم تقدیم می شود.ترجمه ها توسط فرزندم ساجده با ویراستاری من انجام شده است. نقص در ترجمه را به بزرگواری خود ببخشید،هدف از درج مطلب صرفا معرفی ادبیات جدید اقتصاد سیاسی علم است.امیدوارم این کتاب توسط مترجمان حرفه ای به فارسی بازگردانده شود.

مهندسی ژنتیک غذا برای جهانی گرسنه:تغییری سیاسی، اقتصادی[1]

نویسندگان[2] :هریسون،کینچی،رینبو

مقدمه

مهندسی ژنتیک انقلابی در علم پرورش گیاهان ایجاد و سیستم های کشاورزی را متحول کرده است و به پرورش دهندگان گیاهان اجازه می دهد گیاهانی با ویژگی هایی بسازند که توسعه آنها از طریق روشهای سنتی پرورش ،دشوار یا غیرممکن بوده است. تکنیک های مهندسی ژنتیک به طور فزاینده ای گسترده است ، از جمله نه تنها ایجاد ارگانیسم های تراریخته ، بلکه استفاده از ابزارهای نوظهور در زیست شناسی مصنوعی و اصلاح ژن(فصل راس ، این جلد را ببینید) . از مهندسی ژنتیک برای انتقال صفات متعدد به محصولات کشاورزی از جمله مقاومت در برابر بیماری ها و خشکسالی ، تحمل مواد سم ضد گیاه ، افزایش محتوای مواد مغذی و توانایی دفع آفات حشرات استفاده میشود. در حالی که مهندسی ژنتیک برای کشاورزی تعهدات فوق العاده ای را ارائه می دهد ، به ویژه از آنجا که تغییرات آب و هوایی تولید غذا را به طور فزاینده ای (در صورت عدم یکنواختی) نامطمئن می کند ، همچنین دلایل مهمی برای انتقاد از تأثیرات آن بر سیستم های زیست بوم شناختی ، اقتصادهای روستایی و فرهنگ های تحقیقاتی علمی وجود دارد. از زمانی که اولین ارگانیسم مهندسی ژنتیک در اوایل دهه 1980 ثبت شد، کشاورزی بیوتکنولوژیک موردتوجه شدید دانشمندان اجتماعی ، فعالان و روزنامه نگاران قرار گرفت. از آن زمان ، سازمان های حمایت از غذا و گرسنگی به ایجاد زمینه برای یک جنبش جهانی در مخالفت با کشاورزی بیوتکنولوژیک کمک کردند. ابعاد کلیدی نگرانی در مورد فن آوری های جدید عبارتند از: کنترل شرکتی بر منابع ژنتیکی. تجاری سازی علم دانشگاه ؛ و امنیت غذایی در جهان جنوب .

در این فصل ، ما اقتصاد سیاسی فناوری زیستی را مرور می کنیم و می پرسیم آیا پروژه ها و محصولات جدید و در حال ظهور زیست فناوری ، درک نظری قبلی را پیچیده کرده است؟ ما دو مورد قابل توجه را مورد بحث قرار می دهیم. اولی پروژه تحقیق و ترمیم شاه بلوط آمریکایی است ، یک پروژه دانشگاهی است که قصد دارد جان تازه ای به درختی بدهد که به دلیل بیماری در آمریکای شمالی تقریباً منقرض شده است. مورد دوم ذرت کم مصرف (آب) برای آفریقا است ، مشارکت غیر انتفاعی دولتی و خصوصی که هدف آن ایجاد بذر برای مقیاس کوچکی از کشاورزان در تعدادی از کشورهای آفریقایی است. هر دو مورد شامل ترتیبات جدیدی برای تأمین بودجه تحقیقات بیوتکنولوژی و ایجاد و به اشتراک گذاری مالکیت معنوی است. مشخص نیست که این موارد در واقع نماینده جنبه هایی از تنش های کنونی در این زمینه باشند، اما ، همانطور که نشان خواهیم داد ، آنها هم تغییرات قابل توجه و هم ثبات قواعد قبلی را نشان می دهند. ما با در نظر گرفتن این دو مورد در مورد مدلهای جدید بودجه تحقیق خواهیم نوشت و به طور خاص به این سوالات پاسخ خواهیم داد. از نظر تاریخی ، مالکیت فکری به محققان و شرکت ها اجازه داده است تا در قالب سود از منابع مالی استفاده کنند. در اولین مورد ، دانشمندان دانشگاه از ثبت اختراعات خود خودداری کرده و از سرمایه گذاری جمعی برای حمایت از تحقیقات خود استفادهمی کنند. در مورد دوم ، شرکت هایی مانند مونسانتو ویژگی های ثبت شده را "اهدا" کرده اند در حالی که سازمان های خیریه و موسسات تحقیقاتی کشاورزی بودجه و زیرساخت های لازم را ارائه کرده اند. ما این موارد خاص را به طور صریح برای مقایسه و مقایسه این دو انتخاب نکرده ایم – اولی از داستان سرمایه گذاری دانشگاهی صحبت می کند ، در حالی که مورد دوم روایت انقلاب سبز را گسترش می دهد. با این حال ، با بررسی چگونگی تغییر و عدم تغییر برنامه های تأمین مالی و برنامه های تحقیقاتی ، و تأثیر متقابل این دو ، دو محیط نهادی را با هم مقایسه خواهیم کرد.

تجزیه و تحلیل انتقادی کشاورزی بیوتکنولوژیک ،سه بعد کنترل شرکتی منابع ژنتیک

جامعه شناسان روستایی ، با تکیه بر سنت های نظری مارکسیستی در مطالعه کشاورزی ، پیش بینی کردند که بیوتکنولوژی های جدید باعث افزایش کنترل شرکت ها بر تولید مواد غذایی و تغییر قدرت از کشاورزان می شود. یکی از موضوعات مورد توجه، استفاده از حفاظت از ثبت اختراع برای مواد ژنتیکی و موجودات مهندسی شده بود. محققان منتقد مشاهده کردند که قانون ثبت اختراع به شرکت های بذر این امکان را می دهد تا کشاورزان را مجبور به خرید بذر بهبود یافته در هر فصل به جای استفاده از بذر ذخیره شده از برداشت قبلی کنند. (شیوا 1997) نوآوری های قبلی در اصلاح گیاهان - مانند هیبریداسیون - صرفه جویی در بذر را (به دلایل بیولوژیکی و قانونی) نیز محدود کرده بود ، و ناظران زیرک ثبت اختراع گیاهان را آخرین مرحله در کالایی شدن مواد ژنتیکی گیاه تفسیر کردند. یکی از مهمترین نتایج توسعه ثبت اختراع برای ژنها و موجودات زنده ، تمرکز صنعت بذر بوده است.

این تغییرات با مقاومت جنبش گوناگون جهانی برای دفاع از حقوق حفظ بذر کشاورزان روبرو شده است. نزدیک به دو دهه است که گروه های جامعه مدنی با موفقیت با "فن آوری های محدود کننده استفاده ژنتیکی" (GURTs) ، که به ژن های "ترمیناتور" نیز معروف است ، درباره ی عقیم کردن دانه ی گیاهان رشد یافته از گیاهان مهندسی شده بحث میکند. گروه های حمایتی مانند مرکز ایمنی مواد غذایی، مونسانتو را به دلیل استفاده تهاجمی از دعاوی حق ثبت اختراع علیه کشاورزانی که سعی می کنند هزینه های خود را با استفاده از دانه های ذخیره شده در مزرعه کاهش دهند ، مورد بررسی و انتقاد قرار داده اند. پروژه های صرفه جویی در بذر ، مانند کتابخانه های بذر و دانه های "منبع باز" ، در ایالات متحده محبوبیت یافته اند ، در حالی که جنبش جهانی دهقانان ، از طریق کامپسینا ، خستگی ناپذیر برای دفاع از حق ذخیره بذرها به عنوان ابعاد اصلی حاکمیت غذا مبارزه کرده است.

تجاری سازی تحقیقات دانشگاهی

همچنین کشاورزی بیوتکنولوژیک نقش مهمی در تغییرات وسیع تر در اقتصاد سیاسی-علمی دانشگاهی در ایالات متحده داشته است (بوش 1991). در حالی که ، همانطور که کلاینمن (2003) اشاره می کند ، دانشگاه آمریکا هرگز "مدینه ی فاضله " نبوده است (همچنین به فصل ادگرتون ، این جلد مراجعه کنید) ، تغییرات قابل توجهی در اقتصاد حمایت دانشگاه ها به ویژه در زمینه بیوتکنولوژی و اصلاح نژاد در دهه 1980 ، ابتکارات فدرال و ایالتی مشارکت های جدیدی را بین دانشگاهها و شرکتهای تجاری ، اغلب در زمینه بیوتکنولوژی نوظهور ، تشویق کرد. حامیان این روابط استدلال می کردند که آنها "جریان دانش و فناوری را از دانشگاه به بخش خصوصی تقویت می کنند و در عین حال بودجه تحقیقاتی افزایش می یابد". به عنوان مثال ، هنری اتزکوویتز (1998) معتقد است که در حالی که فعالیت های کارآفرینانه توسط دانشمندان پدیده جدیدی نیستند ، به خودی خود ، چیزی در حال تغییر است: دیگر علم انگیزه های سودآوری را به طور سنتی محکوم نمی کند ، بلکه یک "هنجار جدید" است. ”علم در حال ظهور است که آنها را در بر گیرد. حتی در اواسط دهه 1980 ، صنعت بیش از یک سوم کل بودجه را برای تحقیقات بیوتکنولوژی دانشگاهی تأمین کرد (بلومنتال و همکاران 1986). قانونگذاری ، مانند قانون بای - دول1980 ، دانشمندان دانشگاه را تشویق کرد تا کشفیات خود را ثبت و تجاری کنند. برخی از دانشمندان دانشگاهی با راه اندازی مستقیم شرکت های بیوتکنولوژی ، وارد دنیای تجارت شدند ، در حالی که برخی دیگر با انجام تحقیقاتی که به شرکت های علوم زیستی اجازه می دهد محصولات جدیدی را به بازار عرضه کنند ، به رشد صنعت کشاورزی کمک کردند.

منتقدان پیامدهای بالقوه این ترتیبات جدید را شناسایی کردند ، از جمله:

  1. تغییر تأکید انضباطی در جامعه تحقیقاتی به زیست شناسی مولکولی ، (2) کاهش تحقیقات در مورد سیستم ها ، اکولوژی و علوم اجتماعی ،(3) افزایش تمرکز وجوه تحقیق در تعداد کمی از موسسات ، (4) کاهش تحقیقات بلند مدت در بخش دولتی ،(5) افزایش همکاری بین صنعت ، دولت و دانشگاهها با محدودیت ارتباطات علمی ، و احتمال تضاد منافع ، منفعت طلبی و افزایش سوء رفتار علمی ، [و] (6) تغییر اهداف و دستور کار اصلی بخش دولتی جامعه تحقیقاتی.

نگرانی مشخص بسیاری از ناظران ، کاهش فرصت ها برای انجام تحقیقات در مناطق با قابلیت تجاری محدود ، مانند بهبود محصولاتی است که عمدتا توسط فقرای روستایی مصرف می شوند ، یا کشف روشهای غیر شیمیایی برای کنترل آفات حشرات. برخی از محققان به این نتیجه رسیده اند که حوزه های تحقیقاتی با ارزش عمومی بالقوه نادیده گرفته می شوند، زیرا پتانسیل لازم برای ایجاد درآمد برای دانشگاه ها را ندارند.

حل گرسنگی و بحران زیست محیطی؟

مدافعان فناوری زیستی غالباً با ارتقاء این فناوری به عنوان راه حلی برای گرسنگی در جهان و به عنوان ابزاری برای مقابله با چالش های فقرای روستایی ، به دنبال "نقطه قوت" اخلاقی بوده اند (کلاینمن و کلوپنبورگ 1991). ادعاهای مربوط به مزایای بیوتکنولوژی برای فقرا در ادبیات دانشگاهی و ادبیات عمومی به شدت مورد بحث قرار گرفته است.

روبرت پارلبرگ (2009) و کالتوس جوما (2011) ، به علاوه ی سایر محققان ، با پافشاری بیان داشتند که دانه های مهندسی بیوتکنولوژِک یک فناوری ضعیف هستند که در آفریقا نیاز به ترویج قوی تری دارد. بحث هایی که در خصوص نقش کشاورزی بیوتکنولوژیک به عنوان راه حلی برای فقر ، گرسنگی و تغییرات محیطی وجود داشت که با تغییر جهانی اب و هوا پیچیده تر شده است. برخی استدلال می کنند که مهندسی ژنتیک می تواند به تحقیقات در مورد محصولات مقاوم در برابر تنش های جدید ناشی از آب و هوا سرعت بخشد و ابزار دیگری را برای سازگاری کشاورزان با تغییرات آب و هوایی فراهم کند.

انتقاد عمده از جایگاه طرفداران بیوتکنولوژی این است که دانه ها نمی توانند گرسنگی جهان را برطرف کنند زیرا علت اصلی آن را حل نمیکنند: فقر (لاپه ، کالینز ، و روزت 1998) ؛ بلکه توجه را از نابرابری های ساختاری پیش روی کشاورزان کوچک منحرف می کنند. انتقاد دیگر این است که سیستم های کشاورزی که بیشترین بهره را از بذرهای کشاورزی بیوتکنولوژیک در بازار می برند ، از نظر اکولوژیکی ناپایدار هستند و با تکیه بر نهاده های شیمیایی و تک فرهنگ هایی که برای مقیاس کوچکی از تولیدکنندگان مواد غذایی مضر هستند همان هایی که برای معیشت خود به سیستم های اکولوژیکی سالم تکیه می کنند. انسان شناس گلن دیویس استون (2010) تا آنجا پیش می رود که پیشنهاد میدهد: "این ادعا که فناوری های تراریخته" فقط یک ابزار دیگر برای کشاورز هستند "فقط در صورتی قابل قبول است که بگوییم که کارخانه های نساجی در انقلاب صنعتی انگلستان" یک ابزار دیگر "بود.در صنعت نساجی"منتقدان تلاش های امروز برای بهبود محصولات مناطق کم درآمد جهان را اغلب موازی با "انقلاب سبز" هند در دهه 1960 مقایسه کرده اند. شرکتهای کشاورزی شیمیایی تأثیر قابل توجهی بر انقلاب سبز داشتند و انواع محصول پربار توسعه یافته به مواد شیمیایی مانند کودهای مصنوعی و آفت کش ها بستگی داشت. محققان و فعالان نگران تاثیرات منفی انقلاب سبز که نه تنها به تخریب اکولوژیکی در نتیجه شیوه های تک کشت بیشتر خاک ، بلکه به مشکلات اقتصادی و اجتماعی ، مانند بدهی قابل توجه مربوط به کهنه شدن انواع بذر و به دنبال ان هزینه ی ورودی های جدید اشاره کرده اند . عمده تلاشهای بشردوستانه جدید برای تأمین بودجه بهبود محصول برای افراد فقیر ، این استدلال را که مزایای استفاده از فناوری کشاورزی محدود به کشاورزی صنعتی نیست را محدود می کند ، اما این تلاشها با انتقاداتی نیز روبرو شده است. نقشهای فعال در انقلاب سبز دهه 1960 به کار خود در جهت پرداختن به امنیت غذایی ادامه می دهند ،که امروزه با روایتی جدید-هرچند بی شباهت-به طرفداری از فقرا معروف است. حامیان فناوری زیستی نوظهور داستان "ارگانیسم های اصلاح ژنتیکی شده خوب" را می گویند که به "گرسنگی پنهان" و کمبود ریزمغذی ها (کیمورا 2013) ، کاهش تغییرات آب و هوایی و احیای محیط زیست از طریق مشارکت عمومی-خصوصی و نیکوکاری می پردازد. ما این روایت اسب تروا و سایر موضوعات مورد بحث در بالا را در موارد زیر بررسی می کنیم.

پروژه تحقیق و احیای شاه بلوط آمریکایی

مانند بسیاری از نسل های جدید بیوتکنولوژی ، مانند آنهایی که برای تولید دارو یا کنترل گونه های مهاجم در نظر گرفته شده اند ، مورد ترمیم شاه بلوط آمریکایی بحث در مورد فناوری زیستی را فراتر از پرسش های مربوط به امنیت غذایی و معیشت روستایی سوق می دهد.به علاوه ، این مورد نشان دهنده تغییر تمرکز از مالکیت معنوی و تجاری سازی بیوتکنولوژی به تلاش های منابع مالی جمعی برای بسیج مشارکت "عمومی" و حمایت از تحقیقات "با بودجه عمومی" است. در دهه 1870 ، محموله ای از شاه بلوط خارجی از ژاپن به ایالات متحده با بیماری شاه بلوط[3] فرستاده شد ، یک بیماری زای قارچی که درختان آسیایی مدت هاست در برابر آن مقاومت کرده اند - در حالی که خویشاوندان آمریکایی آنها این گونه نبوده اند. از زمان کشف آن در برانکس در سال 1904 ، این عامل بیماری 3 تا 5 میلیارد درخت آمریکایی را که اکنون تنها به عنوان نهال و کنده کوچک وجود دارد ، ریشه کن کرده است. قارچ، اسید اگزالیک آزاد می کند ، که باعث رشد سرطان می شود و جریان آب حیاتی و مواد مغذی را از طریق سیستم عروقی گیاه محدود می کند. برای چندین دهه ، دانشمندان از بیوشیمی و پرورش گیاهان در تلاش برای بازگرداندن این درخت میراث به ایالات متحده استفاده کرده اند. این مطالعه موردی بر کار پروژه تحقیق و ترمیم شاه بلوط آمریکایی در کالج علوم و جنگلداری محیط زیست دانشگاه ایالتی نیویورک در سیراکیوز ، نیویورک تمرکز خواهد کرد. بیوتکنولوژیست های سرشناس، ویلیام پاول و چارلز مینارد ، پس از چندین دهه همکاری ، تشخیص داده اند که ژن اگزالات اکسیداز منفرد موجود در گندم می تواند برای "سم زدایی" اسید اگزالیک آزاد شده از سوی درختان آلوده استفاده شود و با یک ژن قبلاً مصرف شده مقاومت در برابر بیماری را افزایش دهد. محققان به صورت روزانه از سال 2015 ، با تیم روند دستیابی به وضعیت مقررات زدایی شده برای درختان مهندسی شده را آغازکرده اند. پروژه های بیوتکنولوژی مانند ترمیم درختان یک مطالعه موردی منحصر به فرد در زمینه بیوتکنولوژی گیاهی ایجاد می کند که به احتمال زیاد توسط روشهای متفاوت با محصولات موجود در بازار توسط مردم دریافت می شود. به عنوان مثال ، محصولات درختی - به ویژه به عنوان پروژه های مرمت - دارای طنین نمادین و احساسی هستند به نحوی که محصولات صنعتی مانند ذرت خوراکی ان را دارا نیستند. روایتی که پاول و مینارد در مورد "ترمیم" ایجاد کرده اند ، اهمیت جدیدی از شاه بلوط را برای نسلی از مردم که تعاملشان با غلات به طور برجسته ای -درادبیات،اهنگ ها و تابلو های خیابان است، ایجاد میکند- نه به عنوان یک عنصر در هر غذایی که می خورند. علاوه بر این ، اصلاح ژنتیکی درختان از نظر روشهای پرورش و زمان مورد نیاز برای رسیدن محصول تا برداشت ، با محصولات مزرعه یکساله متفاوت است. این مدت زمان طولانی تر برای تولید ، چارچوب نظارتی فعلی برای تنظیم محصولات بیوتکنولوژی را با توجه به نیازهای نسبتاً کوتاه آن برای آزمایش صحرایی و ارزیابی نسل های بعدی محصول ، پیچیده می کند. پاول و مینارد انتظار دارند مردم محصولات خود را رد کنند ، که ریشه در ترس از کنترل شرکتی سیستم های کشاورزی و جنگلداری دارد (مصاحبه هریسون). گروه هایی مانند پروژه زیست محیطی جهانی عدالت ، مرکز تنوع بیولوژیکی و مرکز ایمنی مواد غذایی ، کمپین هایی را علیه اصلاح ژنتیکی درختان ، به ویژه آنهایی که قصد "رهاسازیشان" در جنگل های وحشی را به عنوان ارتقا یافته شده توسط علاقه قوی مثل شرکت های اربورژن و داک انرژی دارند. در زمانی که بسیاری از دانشمندان دانشگاه به دنبال ثبت اختراع و تجاری سازی کشفیات خود هستند ، پاول و مینارد راه متفاوتی را در پیش گرفته اند. محققان دانشگاهی "مستقل" نقش مهمی در ایجاد حمایت عمومی از اعتماد در بیوتکنولوژی دارند (لیپتون 2015). بنابراین ، پاول و مینارد برای رد اعتراضات ، کار خود را به عنوان یک "تلاش غیر انتفاعی" با ابراز عدم علاقه خود به ثبت اختراع درخت مقاوم به بیماری-یا استفاده از ژن ها بدون مجوز استفاده رایگان تبلیغ کرده اند. علاوه بر این ، پاول و مینارد از تأمین سرمایه جمعی برای تأمین "خرید" عمومی (به معنای واقعی کلمه) در پروژه خود استفاده کرده اند و بر روایت آنها تاکید می کنند که هدف آنها بازسازی درخت بومی است که از نظر فرهنگی و تاریخی اهمیت دارد. در نوامبر 2014 ، پروژه تحقیق و ترمیم شاه بلوط آمریکا یک کمپین تأمین سرمایه جمعی برای کمک به بازگرداندن درخت شاه بلوط آمریکایی برگزار کرد. بیش از 100000 دلار جمع آوری شد. این پروژه تأمین سرمایه جمعی نه تنها پول جمع آوری کرد ، بلکه به عنوان یک ابزار مشارکت عمومی نیز عمل کرد: اگر کسی 100 دلار یا بیشتر کمک مالی کند ، از نهال های شاه بلوط آمریکایی وحشی (بدون تغییر) برای رشد در خانه دریافت می کند. اگر با موفقیت به بلوغ برسد ، مواد ژنتیکی از این درختان می تواند درختان "مادر" برای پرورش آینده با درختان مقاوم در برابر سوختگی شود. تمرکز این محققان بر اعطای مالکیت و نمایندگی "عمومی" در این پروژه به ظاهر عمومی برای بازسازی درخت "ما" است. تحقیقات پاول و مینارد اساساً بر تمایل داوطلبان برای کاشت نهال درختان مادر برای ژنتیک های مختلف متکی است و این یکی از راه های ایجاد اشتیاق در اطراف محصول آنها ، جمع آوری پول و ایجاد تنوع ژنتیکی است. اگرچه کمپین رسمی تأمین سرمایه جمعی به پایان رسیده است ، تیم همچنان به پذیرش "کمک های خیریه قابل کسر مالیات" ادامه می دهد و اهداکنندگان را که شامل افراد ، بنیادها و شرکت هایی مانند اربورژن ال ال سی و صندوق مونسانتو است ، به طور عمومی لیست می کند. همچنین پذیرش بودجه از سوی مردم ، دریچه جدیدی را برای شرکت های فناوری زیستی باز کرده است تا بتوانند از نزدیک با این "ارگانیسم های اصلاح ژنتیکی شده خوب" ارتباط برقرار کنند که درک عموم مردم را از فناوری زیستی بهبود می بخشد. تلاش های مشابهی از طریق پروژه های "بشردوستانه" را می توان در مورد برنج طلایی یا مشارکت عمومی و خصوصی ذرت مقرون به صرفه برای آفریقا مشاهده کرد (استون و گلاور 2016). دانشمندان دانشگاه مستقل مانند پاول و مینارد ظاهر بازیگران بی طرف و غیرسیاسی را دارا هستند ، در حالی که در واقع آنها برای پذیرش فناوری خود تبلیغ میکنند و شاید به طور ناخواسته ، فرصتی برای روابط عمومی برای شرکت های علوم زیستی فراهم می کنند. ادغام جمع آوری کمک های مردمی با فراهم آوردن دسترسی مستقیم عموم به این صنعت برای اولین بار - حتی اگر درصد ناچیز - رابطه سنتی بودجه دانشگاه و صنعت را پیچیده می کند. در حال حاضر ، تأمین سرمایه جمعی وسیله مناسبی برای تأمین کامل تحقیقات علمی گران قیمت و مهم نیست ، اما راهی برای پرورش حس مشارکت عمومی (چه توهمی و چه غیر خیالی) و نشان دهنده تلاش دانشمندان برای به چالش کشیدن مدل های سنتی سرمایه گذاری تحقیقاتی دانشگاه است که از طریق سرمایه داری دانشگاهی و روابط صنعتی نزدیک توسعه یافت. پاول و مینارد موفقیت در تأمین سرمایه جمعی خود را به عنوان نشانه ای از حمایت عمومی از شاه بلوط تراریخته آمریکایی تعبیر کرده اند. با این حال ، کمپین های بودجه عمومی فقط افراد را در نزدیکی هدف قرار می دهد و یک حلقه بازخورد مثبتی که نمیتواند نماینده کلی باشد را در شبکه آنها ایجاد می کند. برای مثال ، استیون اشتراوس ، رئیس کمیته مشورتی علوم ابتکار سلامت جنگل (دانشگاه اورگان) در مصاحبه ای پیشنهاد می کند در حالی که پاول و مینارد در مورد پروژه خود بازخوردهای مثبتی دریافت کرده اند ، برخی از سازمان ها مانند خدمات بهداشت جنگل و حفاظت از طبیعت نمی خواهند که تیم مستقیما به سمت انتشار تبلیغات پیش برود. آنها واقعاً نگران هستند که حوزه های انتخابی شان با هر نقشی در این امر مخالفت کنند و برای چنین چیزی امادگی ندارند." آیا افزایش سرمایه گذاری جمعی نشان دهنده تغییرات احتمالی آینده در اقتصاد سیاسی بیوتکنولوژی است؟ عمدی بودن غیر انتفاعی نه تنها نقش مهمی در جمع آوری حمایت های غیرمترقبه از این پروژه بیوتکنولوژی دارد ، بلکه تعریف ابتکار تحقیق به عنوان "با بودجه عمومی" (در اینجا منظور افراد خصوصی است نه از طریق نهادهای دولتی یا دولتی) به یک وسیله ابلاغی مناسب تبدیل می شود. دو تاکتیک (بسیار حساب شده) ، در کنار هم ، مستقل هستند ، بدون کنار گذاشتن نفوذ همه ی شرکت ها. به این ترتیب ، پروژه تحقیق و ترمیم شاه بلوط آمریکا به برخی انتقادات گسترده در زمینه بیوتکنولوژی کشاورزی پاسخ می دهد و دیگران را دور می زند - یعنی ثبت اختراع و روابط نزدیک صنعتی. ما در ادامه مورد ذرت کم مصرف برای آفریقا را بررسی میکنیم ، یک تلاش بشردوستانه که در ظاهر ، رویکرد متفاوتی را در پیش می گیرد و به انتقادات مشابه از کشاورزی شرکت می پردازد.

ذرت کم مصرف برای افریقا

ذرت کم مصرف برای آفریقا (WEMA) در سال 2008 به عنوان مشارکت عمومی - خصوصی با هماهنگی بنیاد فناوری کشاورزی آفریقا (AATF) با هدف توسعه فناوری های زیستی برای کشاورزان خرده پا در این قاره آغاز شد. در حالی که بنیاد فناوری کشاورزی آفریقا یک بنیاد غیر انتفاعی است ، هدف آن ایجاد مشارکت های دولتی و خصوصی است که دسترسی به فناوری های "مناسب" کشاورزی را تسهیل می کند. ذرت کم مصرف از برخی جهات ادامه ساختارها و روابط اولیه بودجه است ، اما همچنین نشان دهنده تغییر اقتصاد سیاسی فناوری زیستی است. همانطور که در بالا ذکر شد ، مشارکت های دولتی و خصوصی بین دانشگاه ها ، صنایع و سازمان های خیریه از دیرباز در عرصه پرورش گیاهان وجود داشته است. به نظر می رسد ذرت کم مصرف ترتیبات قبلی تحقیق ، توسعه و تجاری سازی کشاورزی بیوتکنولوژیک را بازتولید می کند. بنیاد فناوری کشاورزی آفریقا با مرکز بین المللی بهبود ذرت و گندم (CIMMYT) (بازیگر اصلی انقلاب سبز) و همچنین با شرکای موسسه های تحقیقاتی ملی در پنج کشوری که این پروژه در آنها فعالیت می کند همکاری می کند: کنیا ، موزامبیک ، آفریقای جنوبی ، تانزانیا ، و اوگاندا. جدا از این شرکا ، این پروژه به طور مشترک توسط بنیاد بیل و ملیندا گیتس ،هوارد جی تأمین می شود. بنیاد بافت ، و آژانس توسعه بین المللی ایالات متحده (USAID). علاوه بر این منابع مالی ، این پروژه کمک های غیر نقدی از مونسانتو در قالب تخصص فنی و "اهدا" ژرم پلاسم با ویژگی های مقاوم در برابر خشکسالی و مقاوم در برابر آفات دریافت می کند. مشارکت عمومی-خصوصی (PPP) از پرورش معمولی ، پرورش با کمک نشانگر و بیوتکنولوژی برای تولید انواع جدید ذرت استفاده می کند. پرورش با کمک نشانگر روشی است که در آن از مارکرهای ژنتیکی یا توالی DNA قابل شناسایی که نشان دهنده وجود برخی صفات مطلوب یا نامطلوب است ، برای انتخاب آن گیاهان برای نسل بعدی استفاده می شود و در مقایسه با روشهای مرسوم ، روند انتخاب را به طور موثرتری سرعت می بخشد (ریس و Haribabu 2007). توسعه و توزیع این گونه های جدید از طریق مکانیسم های بازارگرا انجام می شود. به این معنی که ان ها توسط شرکتهای پرورش دهنده و فروشندگان محصولات کشاورزی تکثیر و به فروش خواهند رسید. گونه های جدید برای آنچه که ذرت کم مصرف آن را "کشاورزان خرده پا" می نامند - به طور کلی کسانی که در دو هکتار زمین یا کمتر کار می کنند ، در نظر گرفته شده است ، اما همانطور که سازمان غذا و کشاورزی سازمان ملل متحد اشاره می کند ،منظور فردیست با منابع محدود نسبت به سایر کشاورزان این بخش . اسکوبار (1995) بررسی کرده که اصطلاح "خرده مالک" مدتهاست که توسط چنین سازمان هایی به عنوان یک مکانیسم زبانی تقلیل دهنده مورد استفاده قرار می گیرد که راه حل تکنولوژیکی را برای درک متقابل یک مشکل یا شخص ممکن می سازد. در این مورد ، به نظر می رسد ذرت کم مصرف "صاحبان کوچک" را هم به عنوان مصرف کننده و هم به عنوان کارآفرین تصور می کند. هدف ذرت کم مصرف ایجاد "فناوری مناسب" در قالب "انواع ذرت مقاوم در برابر خشکسالی و محافظت از حشرات است که با کمک به تولید محصول قابل اطمینان تر ، مزایای اقتصادی ، زراعی و محیطی ارزشمندی را برای میلیون ها کشاورز به همراه خواهد داشت" (آب 2016). فناوری مناسب (AT) معمولاً برخلاف روش انتقال فناوری - استفاده از فناوری طراحی شده یا برای یک زمینه و استفاده از آن در زمینه دیگر (اغلب ، ، از شمال تا جنوب) تنظیم می شود. ذرت کم مصرف محصولات خود را به عنوان فناوری مناسب معرفی می کند ، زیرا سازمان در تلاش است محصولات خود را با آب و هوای محلی سازگار کند، اما بیشتر کارهای آن کاملاً در چارچوب مفهوم پروژه انتقال فناوری است. مثل مورد برنج طلایی ،رژم پلاسم ناشی از ان توسعه یافته و برای سایر اقلیم ها ونقاط جغرافیایی مناسب است. تمرکز پروژه ها بر ذرت-هرچند غذای اصلی فعلی در بسیاری از مکان هایی که ذرت کم مصرف در آن فعالیت می کند-بیشتر به عنوان انتقال فناوری مورد توجه قرار می گیرد ، زیرا ذرت یک محصول غیر بومی در تمام نقاط آن است. ساختار سازمانی ذرت کم مصرف به عنوان مشارکت عمومی -خصوصی به طور مستقیم از ترتیبات ایجاد شده توسط پروژه قبلی برنج طلایی و پروژه ذرت مقاوم در برابر خشکسالی برای آفریقا (DTMA) استفاده می کند. همه این پروژه ها توسط بنیاد بیل و ملیندا گیتس با بودجه مشترک تأمین شد و همه پروژه هایی بودند که به دنبال دسترسی به مواد غذایی در بخش جنوب از طریق رویکرد مبتنی بر بازار بودند. ذرت کم مصرف همچنین پروژه های تحقیقاتی و توسعه کشاورزی قبلی بین المللی مربوط به انقلاب سبز را منعکس می کند. اول ، اهداف آن بر اساس "مقیاس پذیری" و "قابلیت انتقال" فناوری ها و دانش فناوری است. و دوم ، چنین اهدافی را در نظر می گیرد که به طور موثر به مسائل مربوط به گرسنگی در جهان پرداخته است. سالی بروکس (2015) ذرت کم مصرف را با پروژه قبلی برنج طلایی مقایسه می کند و متوجه می شود که ذرت کم مصرف تمرکز بیشتری بر روی فناوری دارد تا دانش علمی ، به عنوان رسانه ای که باید منتقل شود. این برنامه کشاورزان را به عنوان مصرف کننده محصولات ، و نه به عنوان دریافت کننده کمک ، معرفی می کند و دولت خود را تحت بنیاد فناوری کشاورزی آفریقا به عنوان یک پروژه "تحت رهبری آفریقا"معرفی کرده است (109). بنابراین ، در حالی که پیوستگی هایی با گذشته وجود دارد ، ذرت کم مصرف مجموعه جدیدی از ترتیبات سیاسی-اقتصادی برای بهبود محصول را نشان می دهد. اهدای مواد ژنتیکی ثبت شده توسط شرکت های صنعت کشاورزی از ویژگی های برجسته پروژه هایی مانند ذرت کم مصرف ست. با این حال ، ماهیت بشردوستانه ظاهری این تلاش ، مستلزم کمی بررسی است. در حالی که اهدای ژرم پلاسم ثبت شده توسط مونسانتو (و سایر شرکت ها) به این معنی است که کشاورزان مجبور نیستند هزینه حق الامتیاز را در هر فصل به شرکت بذر بپردازند ، این بدان معنا نیست که ژرم پلاسم بدون ثبت اختراعاتی که توسط شرکت حفظ شده است ، وجود دارد و همچنین این بدان معناست که کشاورزان مجبور نخواهند بود هر فصل بذر را بخرند زیرا این ویژگی در بذرهای نسل دوم وفادار نیست. مدیریت مجوز گرفتن مشابهی برای برنج طلایی از طزیق شرکت سینگنتا وجود دارد. موسسات تحقیقاتی که برای برطرف کردن کمبودهای تغذیه ای به دنبال ویژگی های سرشار از ویتامین A هستند ، می توانند مجوز بشردوستانه را به صورت رایگان از بنیاد سینگنتا دریافت کنند. طرفداران حاکمیت غذا ، مانند ابتکارات منطقه ای جنوب شرقی آسیا برای توانمندسازی جامعه (SEARICE) ، با این حال اشاره کرده اند که حفظ مجوز تجاری انحصاری سینگنتا ، آینده کشاورزان را که از دانه های برنج طلایی استفاده می کنند در مکان نامطلوبی قرار می دهد (SEARICE 2013) به به همین ترتیب ، بروکس خاطرنشان می کند که ترتیبات نهادی و مالی ویژه ذرت کم مصرف به این معنی است که "اهدا" های ژرم پلاسم به همان اندازه که از این واژه نشان می دهد (از حقوق مالکیت معنوی) رایگان نیستند. به طور گسترده تر ، بروکس (2015) استدلال می کند که چنین "آزمایش های نهادی"-که به عنوان خیرخواهی توصیف می شود-باعث تغییر در دیدگاه عمومی نسبت به کشاورزی بیوتکنولوژیک می شود ، "تجدید نظر در مورد سوالات" دسترسی "به فناوری از نظر ارزش" اهدا کننده "فناوری ؛ و حمایت از سیستم های نظارتی که تأیید سریعتر فناوری های جدید را "فعال" می کند "دانشمندان کشاورزی ، با انتقادات گذشته از انقلاب سبز و نسل اول کشاورزی بیوتکنولوژیک، سوالات بیشتری را در مورد خرید شرکت های بذر محلی ، ملی و منطقه ای توسط شرکت های خارجی یا چند ملیتی مطرح کرده اند. این نوع ادغام از اواسط دهه 1990 در صنعت محصولات تراریخته به صورت بین المللی اتفاق افتاده است (هوارد 2009). برای مثال ، مونسانتو "39 درصد سهم بازار دانه های سبزیجات در ایالات متحده ، 24 درصد در اتحادیه اروپا و 26 درصد در سطح جهان" را در اختیار دارد. چنین نگرانی هایی به چارچوب پروژه هایی مانند ذرت کم مصرف به عنوان اسب تروا و ایجاد بازار برای محصولاتی کمک می کند که شرکت های بزرگتر بعداً با خرید شرکت های کوچکتر می توانند به آنها دسترسی پیدا کنند. سیستم های نظارتی برای محصولات جدید کشاورزی بیوتکنولوژیک نیز مورد مشخصی برای نگرانی بوده است. سازمان های حمایتی مانند مرکز تنوع زیستی آفریقا به شک و تردید در زمینه مقررات در حال ظهور پرداخته اند. آنها استدلال می کنند که " ذرت کم مصرف یک اسب تروا است که برای تحت فشار قرار دادن دولت های شرکت کننده برای تصویب مقررات ضعیف ایمنی زیستی و باز کردن راه برای گسترش GMOs (موجودات اصلاح شده ژنتیکی) که حاکمیت غذا را تضعیف می کند ، مورد استفاده قرار می گیرد." دانشمندان علوم اجتماعی دغدغه هایی داشتند که با توجه به روندهای غالب در محیط نظارتی ، چه کسی از مسیر فعلی توسعه فناوری زیستی در کشورهای آفریقایی سود خواهد برد. Schnurr (2015) اشاره می کند که در اوگاندا ،آزمایش و قانونگذاری از سوی کشاورزان یا حتی نمایندگان عمومی انجام نشده است ، بلکه در نتیجه حجم زیادی از سرمایه گذاری و حمایت از منافع خارجی بوده است. نتیجه این سرمایه گذاری و حمایت ، ایجاد یک محیط نظارتی مجاز بوده است که تحت تسلط دانشمندان نه تنها در تحقیقات محصولات تراریخته ، بلکه در ترویج و ارزیابی آنها نیز وجود دارد. این و سایر مطالعات (به عنوان مثال Kingiri 2010) تردیدهایی را در مورد اینکه فن آوری های جدید به نفع کاربران مورد نظرشان است ، ایجاد می کند. به طور خلاصه ، پروژه ذرت کم مصرف تغییرات و تداوم های قابل توجهی را در رابطه با نمونه های اولیه تحقیق ، توسعه و تجاری سازی فناوری زیستی نشان می دهد. خصوصی بودن پروژه نشان دهنده تداوم ساختارهای موجود مربوط به تحقیق ، توسعه و تجاری سازی است - به ویژه در مورد ترتیبات نهادی مربوط به انقلاب سبز. با این حال ، برخی از ویژگی های خاص سازمان ذرت کم مصرف ممکن است تفاوتهای بارز را با مراحل قبلی بهبود محصول نشان دهد. به عنوان مثال ، رهبری بنیاد فناوری کشاورزی آفریقا در درجه اول در آفریقا واقع شده است. به این ترتیب ، ذرت کم مصرف این تصور را به چالش می کشد که منافع ارائه شده توسط این پروژه صرفاً خارج از محل یا شرکتی است. در چنین ساختاری تشخیص این که کدام بازیگران بیشتر از این تنظیمات سود می برند را دشوار می کند. با این حال ، شرکت های جهانی صنعت کشاورزی ممکن است به طور بالقوه از طریق این حق امتیاز از طریق حق ثبت اختراع آینده و خرید شرکت های کوچکتر از این ترتیبات سود ببرند. حتی کمتر مشخص است که کدام شرکتها ، تحت مالکیت یا کنترل آنها ، بیشترین سود را خواهند برد. حتی ممکن است فناوری های تولید شده توسط آن شرکتها ، با توجه به ترتیبات اجتماعی-اقتصادی و سیاسی که در آن تولید می شوند،در واقع به نفع "مالکان کوچک" باشد.

بحث و نتیجه گیری

با کدام هدف این مطالعات موردی به ظاهر متفاوت نشان دهنده روش جدیدی از بازاریابی محصولات زیست فناوری در اقتصاد سیاسی نامطلوب علم است؟ موارد بازسازی شاه بلوط آمریکایی و ذرت کم مصرف برای آفریقا نشان دهنده ترتیبات در حال توسعه کنترل شرکتی بر منابع ژنتیکی و تجاری سازی متعاقب تحقیقات است. این موارد همچنین روایت امنیت غذایی و گرسنگی را که از نظر تاریخی از طرف فناوری کشاورزی به دست می آید ، به چالش می کشد و گسترش می دهد. ما شاهد تلاش دانشمندان برای عقب راندن اقتصاد سیاسی غالب فناوری زیستی هستیم. موارد رد مالکیت معنوی به عنوان یک تاییدیه که منابع ژنتیکی پایه در توسعه بیوتکنولوژی های کشاورزی جدید نقش دارند را در شرکت های بزرگ نشان نمیدهد. در مورد اول ، رد مقررات مربوط به املاک سنتی ، موانع کاشت گسترده درختان بلوط تأیید شده و مهندسی شده را کاهش می دهد - هدف اساسی پروژه مرمت با بودجه عمومیست. با این حال ، مانند نمونه های قبلی کشاورزی بیوتکنولوژیک، این محصولات همچنین ممکن است کشاورزان را در سیستمی قرار دهد که نیاز به بازخرید (دوباره) انواع مختلف دارد - گونه هایی که ممکن است به طور دائم فاقد مالکیت نباشند. مالکیت معنوی آنها می تواند تغییر کند. همانطور که بررسی ما نشان می دهد ، کشاورزی بیوتکنولوژیک به طور سنتی در مرکز یک روایت غالب و متداول در مورد امنیت غذایی و گرسنگی بوده است. تأکید قابل توجه ذرت کم مصرف بر منافع عمومی همچنان به انعکاس و گسترش روایت های توسعه فناوری انقلاب سبز ادامه می دهد. در حالی که به نظر می رسد ذرت کم مصرف بیشتر از انقلاب سبز بر سازگاری محلی تمرکز کرده است ، میزان این سازگاری پس از آن به نفع کشاورزان-به ویژه کشاورزان در مقیاس کوچک-در حال حاضر مشکوک و متغیر است. با این حال ، مورد شاه بلوط آمریکایی این روایت را با استفاده از همان فناوری دی ان ای نوترکیب در یک محصول غیر غذایی (حداقل در استفاده غالب آن) پیچیده می کند. پرونده ترمیم شاه بلوط آمریکایی در عوض روایت "ترمیم" را تداوم می بخشد که باعث می شود فرد به این باور برسد که تلاش دانشمندان مسئولانه و از نظر زیست محیطی آگاهانه است - و این فقط به این دلیل است که آنها "دانشمند" هستند و "بودجه به صورت عمومی" تامین میشود. جامعه وسیع تر کشاورزی و زیست فناوری از این پروژه منحصراً مثبت در زمینه پرورش شیلات به عنوان توجیه پتانسیل مهندسی ژنتیک برای تأثیرات مثبت اجتماعی استفاده کرده است. هنوز برای ما نامشخص است که آیا این موارد نشان دهنده تغییرات واقعی هستند یا صرفاً تلاشهای سطحی برای انجام اصلاح نژاد در جهت منافع عمومی. از طریق تلاش های خیرخواهانه جدید ، شرکت های کشاورزی بیوتکنولوژیک سعی کرده اند انتقادات خود را در طول و پس از انقلاب سبز کنار بگذارند. به نظر می رسد که دانشمندان درگیر در این پروژه ها واقعاً متعهد به چالش کشیدن چارچوب های غالب مالکیت فکری هستند - اما محدودیت های سرمایه گذاری دانشگاهی و روایت های خیریه بشردوستانه انقلاب سبز همچنان بدون توجه به نیات شخصی افراد درگیر احساس می شود. مقایسه بیشتر بین زمینه های سیاسی ، تاریخی و اقتصادی و کار نسل جدید محققان زیست فناوری یک حوزه کلیدی تحقیقاتی برای کارهای آینده است.

Genetically engineered food for a hungry world: a changing political economy-[1]

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: مهندسی ژنتیک غذا برای جهانی گرسنه:تغییری سیاسی، اقتصادی