ایران: جامعه‌ای معترض و بحرانی تمام‌نشدنی

ایران: جامعه‌ای معترض و بحرانی تمام‌نشدنی
رادیو زمانه

جامعه و حکومت ایران در گردابی از بحران‌های متعدد درگیر است. فجایع زیست محیطی، گسترش شکاف‌های طبقاتی، پایمال کردن حقوق زنان و اقلیت‌های قومی بصورت روزمره تنها گوشه‌ای از آن‌چیزی است که در ایران اتفاق می‌افتد.

به موازات بحران­ها اعتراضات گسترده‌ای در ایران در جریان بوده است. من سعی می‌کنم بصورت کوتاه به فرم و مضمون اعتراضات کنونی و همچنین انعکاس و توضیحِ نادرست انچه در ایران می گذرد در رسانه‌ها و افکار عمومی غرب بپردازم.

مضمون اعتراضات

مجموعه بحران‌های کنونی در ایران را می‌توان بحران حکمرانی یک دولت سرمایه‎داری دانست. ایران یکی از آزمایشگاه‌های اجرای سیاست‌های نولیبرالی و ریاضت کشی اقتصادی به شدیدترین وجه است؛ بحرانی که چهار ضلع دارد و در اعتراضات خیابانی و گاهی سراسری خود را نشان می‌دهد.

اولین ضلع مبارزه‌ی طبقاتی کارگران صنعتی، رانندگان حمل و نقل، معلمان، پرستاران و بازنشستگان است.  بیشتر از شش دهک جامعه در زیر خط فقر مطلق زندگی می‌کنند و از تامین کالری مورد نیازِ روزانه ناتوان هستند. آزادسازی قیمت‌ها و عدم کنترل دولت بر نظم پولی و مالی باعث شده مخارج به دلار باشد در حالیکه حداقل دستمزد در غیاب هر تشکل مستقل و نهادهای رفاهی به زیر ۱۸۰ دلار در ماه برسد. زمین و مسکن کاملا به کالایی سرمایه‌ای با قیمت هایی معادل کشورهای اروپایی تبدیل شده و هر روز بخش بیشتری از مردم در حال کوچ به سمت حاشیه‌ی شهرها هستند.

بحران و نابودی محیط زیست و اعتراضات کشاورزان و مردم جنوب کشور به خشکسالی، نابودی منابع زیر زمینی، فرسایش خاک و آلودگی آب و هوا، ضلع دوم را تشکیل می دهد.

ضلع سوم اعمال یک نظم پدرسالار علیه موجودیت و جسم زنان است که نمونه‌ی اخیرِ آن  سیاست‌های افزایش فرزندآوری و ممنوعیت پیشگیری از بارآوری است بطوریکه اکنون ۴۰ میلیون ایرانی از دسترسی به وسایل پیشگیری از بارداری محروم‌اند. فهرست نظم پدرسالار علیه زنان و اقلیت‌های جنسی در ایران بسیار طولانی است.

آخرین ضلع این مربع اعتراضات و شورش اقلیت های قومی در حاشیه است. در ایران اقلیت‌های اتنیکی زیادی وجود دارند که اکثرا در نواحی مرزی کشور ساکن هستند مانند کردها، بلوچ­ها، بختیاری‌ها، لرها، عرب­ها و ترک‌ها در ایران که دولت مرکزی انها را به حاشیه رانده است. اعتراضات در استان‌هایی مانند خوزستان یا کرمانشاه و استان‌های لرنشین به شدیدترین شکل اتفاق افتاده است. ستم به اقلیت‌های اتنیکی شامل مجموعه قوانین و رفتارهای تبعیض آمیز مذهبی و زبانی است که با بهره کشی شدید و استثمار کارگران و طبیعت این نواحی همراه است.

از سوی دیگر جمهوری اسلامی تحریم‌های آمریکا و غرب را نیز پایه و بهانه‌ای برای تشدید سیاست‌های ریاضتی و ایجاد فضای امنیتی گسترده کرده است. در ایران هیچ تشکل مستقلی اجازه‌ی فعالیت در هیچ حوزه ای را ندارد و زندان‌ها مملو از فعالین سیاسی، کارگری، روزنامه‌نگاران و زنان معترض است.

حکومت ایران از بحران تغذیه می‌کند، این حکومت نمونه ای خوب از نقش دولت-ملت در دنیای کنونی است بدین معنی که خود را از بازتولید زیستی ساکنانش جدا کرده و آن‌ها را وساطت نمی‌کند؛ حاکمیتی که موجویت آن مانند یک انگل است و کارکردی جز تامین منافع یک درصدی های وفادار، ثروتمند و رانت خوار که از هر گونه عواقب قانونی و سیاسی عملکرد خود رها شده‌اند، ندارد.

جمهوری اسلامی حکومتی است که در یک وضعیت استثنایی قادر به حیات است. اگر وضعیت طبیعی را هر چند به نادرست هرج و مرج می‌نامیم، هرج و مرج نه مقدمه که نتیجه مستقیم تشکیل دولت-ملت در ایران شده به نحوی که خطر و بحران را به مولفه‌ی درونیِ بقایِ خود تبدیل کرده است. تحریم‌های امریکا و غرب از بیرون دلیل این وضعیت نیست بلکه  فقط ابزار تشدید و سرعت بخشیِ آن است. به همین دلیل در دوران مصالحه‌ی هسته ایِ برجام بین ایران با آمریکا و سه کشور اروپایی نیز تغییری معنی‌دار در وضعیت بوجود نیامد.

فرم اعتراضات

فرم اعتراضات از دی ۹۶ دو نوع بوده است. فرم خودانگیخته و شورش‌های انفجاری و قهرآمیز در دی ۹۶، آبان ۹۸، بهار و تابستان ۱۴۰۱ و… به اعتراضاتی خونین و بدون رهبر، اعتراضات حاشیه‌نشینان، بیکاران و تهی‌دستان شهری انجامیده که با مسدود کردن خیابان‌ها و جاده‌ها و حمله به مراکز سیاسی مانند شهرداری‌ها و فرمانداری‌ها، مراکز مالی مانند بانک‌ها و مراکز مذهبی و ایدئولوژیک حکومت از جمله مساجد همراه بوده. هزاران نفر در طی چهار سال اخیر کشته و مجروح و شکنجه شده اند. هزاران نفر بصورت فله‌ای دستگیر و مدت‎های نامعلوم و گاهی بصورت گمنام در زندان‌ها به سر می‌برند. در اعتراضات آبان برای اولین بار شاهد یک کشتار سراسری در فضایِ باز شهری بودیم.

گزارش‌های زمانه درباره قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی را دنبال کنید:

اعتراض‌های فراگیر به قتل حکومتی مهسا امینی بار دیگر از دانشگاه‌ها آغاز شد
قتل حکومتی مهسا امینی: بازداشت گسترده اعضای تشکل فمینیستی «ژیوانو» در سنندج
ادامه اعتراض‌ها به قتل مهسا امینی در شهرهای گوناگون ایران
گسترش اعتراض‌ها به قتل حکومتی مهسا امینی: معترضان در پاوه، تهران، رشت و مشهد هم به خیابان آمدند
قتل حکومتی مهسا امینی: در آستانه اعتصاب عمومی کردستان، اعتراضات در سنندج و کرج
ستاد امر به معروف: به جای یک گشت مشخص، تبلیغ بیشتر و آتش به اختیار کردن طرفداران حجاب
قتل مهسا امینی؛ فراخوان فعالان زنان در ایران برای تجمع اعتراضی و تجمع در دانشگاه تهران
گلوله، پاسخ سوگواری ــ گزارشی از شهروندان زخمی‌شده در مراسم خاکسپاری مهسا امینی
پدر مهسا امینی: «قسم می‌خورم دخترم را از بین بردند»
اعتراض یکصدای تشکل‌های کارگری و مدنی مستقل ایران به قتل حکومتی مهسا امینی
اعتراض‌های گسترده به کشته شدن مهسا امینی در سنندج؛ نیروهای امنیتی به معترضان حمله کردند
خاکسپاری مهسا امینی ــ به معترضان عزادار در برابر فرمانداری سقز شلیک کردند
مهسا امینی پس از چهار روز کما، در بیمارستان کسری جان باخت ــ شعار علیه رهبر جمهوری اسلامی در اعتراض‌ها
روایت شاهدان عینی از برخورد خشن گشت ارشاد؛ دختر ۲۲ ساله سقزی در کما

در ادامه جهت یادآوری به چند نمونه از این اعتراضات می‌پردازم. در دی ۹۶ اعتراضاتی علیه بالا رفتن قیمت برخی کالاها بوقوع پیوست ولی به سرعت به اعتراضاتی سیاسی علیه حکومت منجر شد. این اعتراضات پیش از تحریم‌های دولت ترامپ و خروج آمریکا از توافقنامه‌ی برجام رخ داد. جناح اصلاح‌طلب بلافاصه سعی کرد مانند موارد دیگر این اعتراضات را به جناح مقابل منتسب کند اما شدت اعتراضات که کلیت حکومت را نشانه گرفت این فرضیه را باطل کرد.

با وجود اینکه اعتراضات با ده‌ها کشته و مجروح موقتا سرکوب می‌شد اما از دی ۹۶ به این سو مردم ایران از سیاست‌ورزیِ داخل حکومت عبور کرده اند و شعارهایی علیه هر دو جناح و کل ساختار اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک حکومت سر می‌دهند.

بزرگ‌ترین اعتراضاتی که در سراسر ایران و در بیش از صد شهر کشور رخ داد در آبان ۹۸ بود. حکومت در طی یک هفته هزاران نفر را قتل و عام و زخمی و بازداشت کرد. این اعتراضات در پی افزیش و آزادسازی قیمت بنزین رخ داد اما باز هم به سرعت به خواست سرنگونی کل رژیم گره خورد. حکومت بعد از دو روز اینترنت کل کشور را قطع و اطلاع رسانی و ارسال تصاویر  اعتراضات را از دسترس خارج کرد. حتی به کودکان زیر ۱۸ سال نیز رحم نکرد و در مناطقی در جنوب کشور با تجهیزات جنگی چون تانک و مسلسل در خیابان‌ها ظاهر شد. قیام آبان یک شورش شهری سراسری، سیاسی و ضد ریاضتی بود که دو جناح حکومت در سرکوب آن همدست و شریک بودند. در بعضی ساعات عملا کنترل بعضی شهرها بدست مردم افتاده بود. آخرین نمونه اعتراضات [پیش از اعتراض‌ها به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی] در بهار ۱۴۰۱ مربوط  به آزاد سازی قیمت مواد غذایی و حذف یارانه‌ها و فروریختن ساختمان یک مجتمع تجاری در استان خوزستان است که مالک آن یک سرمایه دار رانت خوار و وفادار به حکومتی است که قبل از تجهیزات امدادرسانی و ایمنی، پلیس ضد شورش را در خیابان‌ها مستقر کرده بود در حالی‌که کارگران زیادی زنده زنده و گمنام زیر آوار دفن شده بودند.

باید دانست جمهوری اسلامی قبل از ایران سال‌ها در سوریه به تمرین سرکوب معترضان سوری پرداخته بود و سعی می‌کرد با گفتار و ابزار امنیت، صدای مخالفت را سرکوب کند اما عمق و شدت اعتراضات در ایران به قدری است که سیاستِ ترساندن حکومت دیگر مانند گذشته جواب‌گو نیست.

سرمایه‌داری ایران برای سودآوری و بهینه‌سازی فرآیندهای ماندگاری انباشتِ قدرت و ثروت خویش، چنان عجله می‌کند که تقریبا هزینه‌ای در بهبود یا ایمنی سازی محل کار و معماری شهری و خدمات اجتماعی نمی‌کند. بسیاری از قبل نسبت به فروریختن ساختمان‌ها در کلان‌شهرهایی چون تهران نیز هشدار داده بودند. حکومت اما این هشدارها را نادیده و در عوض مخالفان و روزنامه نگاران را بازداشت می‌کند، به مناطق مسکونیِ فقرا در حاشیه‌ی شهرهای بزرگ حمله و چندین نفر را کشته و زخمی کرده و زمین های انها را برای ساخت و ساز تصرف کرده است. به عبارت دیگر حتی اخباری که بعنوان حوادث شهری و مرگ و میر در ایران بوقوع می پیوندد حاصل یک برنامه ریزیِ عامدانه از طرف حکومت است. نام واقعی آنها حوادث یا قتل نیست، پاکسازی اجتماعی طبقات فقیر و حاشیه نشین است. اکنون فاصله‌ی بین اعتراضات بسیار کوتاه شده است اعتراضات علیه هر مساله‌ای و در هر حوزه‌ای رخ می‌دهد و به سرعت کل حکومت را هدف قرار می‌دهد. جامعه ایران در یک وضعیت نارضایتی سراسری قرار دارد.     

نوع دوم اعتراضات معمولا در فواصل اعتراضات خودانگیخته صورت گرفته است؛ مانند اعتراضات سراسری جنبش معلمان، کارگران و بازنشستگان که تشکل‌های خود را بصورت نسبی زیر تیغ سرکوب حکومت ایجاد کرده و گسترش داده‌اند. آن‌ها علیه افزایش هزینه های زندگی، نبود خدمات، ناامنی شغلی، دستمزد پایین، خصوصی سازی نظام آموزشی و بهداشتی و زندانی کردن همکاران خود مرتب اعتراض می‌کنند و توانسته اند گفتمان اداره شورایی بعضی کارخانه‌ها و آموزش همگانی و رایگان را در جامعه مطرح کنند. این جنبش‌ها مطالبات اقتصادی را با مطالبات سیاسی و ضد حکومتی در هم آمیخته‌اند و نزدیک شدن این دو نوع اعتراض به رادیکال شدن هر یک منجر شده است.

متصل شدن زمانی و مکانی و تاثیرگذاری متقابل این اعتراضات که با تهدیدهای روزمره، بازداشت و سرکوب همراه است، یک خطر جدی برای بقای حکومت محسوب می‌شود. جمهوری اسلامی و حامیانش به همراه اپوزیسیون راست در جداسازی این اعتراضات تقریبا نقش یکسانی ایفا می‌کنند. پاسخ حکومت به شورش و اعتراضات، صرفا در سرکوب خلاصه نمی‌شود بلکه گفتمان ترس و خاموش کردن یا تعویق مطالبات را به کمک گروه‌هایی که اکثرا حاصل ریزش و جدایی  از جناح اصلاح طلب حکومت هستند، در بیرون از حکومت اینبار با عنوان «اپوزیسیون» ادامه می‌دهند تا اعتراضات را یا دوباره به مدار داخل حکومت برگردانند یا آن‌که از بالا  توسط کشورهای غربی مهندسی کرده  و کنترل نمایند .

اپوزیسیون راستگرای حکومت که یا تمایلاتی غرب گرایانه دارد یا محافظه کار، سعی می‌کند صدای اقلیت‌های قومی را به  بهانه‌ی تهدید «تمامیت ارضی» و «تمدن ایران زمین» ساکت کند و جنبش زنان را توطئه‌ای چپ گرایانه می‌داند. این اپوزیسیون همچنین از به میدان آمدن طبقات پایین جامعه به شدت هراسان است و ریاکارانه گره زدن اعتراض علیه فقر و گرسنگی و استبداد به یکدیگر را نوعی توهین به مردم تلقی می‌کند چرا که در گفتار و بدیل سیاسی‌شان حکومت نباید غیر از بازتعریف ایدئولوژیک هیچ مسئولیتی در تامین نیازهای رفاهی طبقات پایین داشته باشد یا اینکه طبقات پایین باید در چارچوب مبارزات صنفی باقی بمانند و به  خطری سیاسی برای موجودیت حکومت تبدیل نشوند. از این رو مضمون و فرم به هم پیوسته دموکراتیک و طبقاتیِ مبارزات کنونی را رد می‌کنند. همین نگرش محدود که از بهم پیوستگی و بیان متکثر اعتراضات هراسان است، پایه و اساسِ تقویت گفتمانی ملی گرا و راست در میان اپوزیسیون شده است که در ادامه به آن‌ها بیشتر می‌پردازم.

انعکاس اعتراضات

صدای اعتراضات ایران در رسانه‌های جهانی تقریباً شنیده نشده و یا اینکه بسیار ضعیف بوده است. رژیم جمهوری اسلامی ایران با صرف مبالغ هنگفت، ایجاد شبکه وسیع پولشویی بین المللی و خریداری پیشرفته‌ترین تجهیزات کنترل از اروپا و چین و روسیه بلافاصله قادر است اینترنت را مسدود و یا با کاهش سرعت، آن را در مقیاسی سراسری تضعیف کند و یا حتی با اطلاعات نادرست و رشوه، شبکه‌های اجتماعی از جمله اینستاگرام و تلگرام را به نام امنیت ملی، وادار به سانسور کند. بنابراین تصاویر اعتراضات اغلب ضعیف‌تر از کشورهای دیگر مخابره شده است. 

علاوه بر موارد ذکر شده انعکاس صدای داخل ایران زیر سیطره‌ی دو نگرش مخرب است که خود را «اپوزیسیون» ایرانی در خارج از کشور می‌دانند. مایلم صراحتا تاکید کنم این دو صدا، صدای راست افراطی و فاشیسم نو هستند و فعالین جنبش چپ در کشورهای اروپایی و غرب هرگز نباید به آن‌ها بعنوان سخنگوی جامعه‌ی ایرانی بنگرند.

دیدگاه اول به «براندازان» معروف هستند. اپوزیسیونی غربگرا، سرسپرده شدید به منطق بازار آزاد، طرفدار سیاست‌های ریاضتی و ضد جنبش فمینیستی، ضد جنبش کارگری و ضد حق تعیین سرنوشت ملل هستند. معنای ضدیت با حکومت برای آن‌ها صرفا ادامه سیاست‌های رژیم جمهوری اسلامی با نگرشی غیرمذهبی است. باید دانست جمهوری اسلامی یک رژیم تئوکراتیک قرون وسطایی نیست بلکه یک رژیم سرمایه‌داری نولیبرال است که از مذهب به شکلی پراگماتیک که مطلوب و اقتضای بقای قدرت و انباشت ثروت باشد، استفاده می­‌کند و آن را در طول عمر خویش بارها جرح و تعدیل کرده است. کارکرد مذهب در این حکومت بسط جوهر ایده‌ای در گذشته‌ی دور نیست، بلکه ماده‌ای خام و عاریتی است که از آن صرفا می‌تواند در ظرفِ دولت-ملت بهره جوید، از این رو این تاثیرگذاری نه برآمده از بنیادی در گذشته بلکه خصلتی نو دارد. حکومتی که حفظ و مصلحت نظام را واجب‌ترین دستور دینی می داند، نمی‌تواند برآمده از باورهای عقیدتی باشد و بنیان وجودی خویش را در راستای اجرای اصول دین قرار دهد.

مخالفت با تحریم و اقدامات غرب و شکست جنبش‌های موسوم به «بهار عربی» در خاورمیانه منجر به تقویت صدای دیگری در میان اپوزیسیون ایرانی شده که روز به روز به نظامی‌گری و استبدادِ حکومت خوش آمد گفته و هر نشانی از اعتراض را از ذهنیت خود زدوده است. این گروه معتقدند عامل مرکزیِ فلاکت در ایران، سیاست های امپریالیستیِ غرب است و تحریم را بنیانی در بیرون برای وضعیت کنونی در درون می‌دانند. این نگرش می‌کوشد بنام «امنیت» یا جلوگیری از خطر فروپاشی سرزمینی، گاهاً تصاویری خوشایند و غیر واقعی از ایران مخابره کند، تا اقدامات حکومت را توجیه و مبارزات را به تعویق بیندازد. اما ترجمه واقعی نتیجه‌گیری سیاسی آن‌ها این است که بنام خطر بیرونی باید در داخل تاوان پرداخت یا تحمل کرد و به نوعی ریاضت اقتصادی را به ریاضت سیاسی پیوند زد.

در این گروه هم راستگرایان ناسیونالیست (مانند گروههای معتقد به نظریه ایرانشهری) و هم چپ‌های ناسیونالیست- ارتدوکس و «ضد امپریالیست» که از خط نظامی‌ـ‌سیاسیِ جهوری اسلامی، رژیم پوتین، بشار اسد و حزب الله لبنان و… به‌نام «محور مقاومت» حمایت می کنند، دیده می‌شود. همچنین اصلاح‌طلبانی از داخل حکومت به آنها پیوسته‌­اند که  اتاق‌ها و اندیشکده‌های فکری و جریان مالی مشخص خود را در کشورهایی مانند کانادا و آمریکا دارند. آن‌ها در کل ایده‌های [شبه] پسااستعماری را به خدمت رژیم حاکم و تقویت ملی‌گرایی نولیبرال از نوعی دیگر  درآورده‌اند تا حاکمیت جمهوری اسلامی را برحق جلوه دهند. این گروه را در کل می توان «محافظه‌کاران نو» نامید.

در هر دو دیدگاه، هم «براندازان» و هم «محافظه‌کاران نو»، که بصورت سلبی یکدیگر را تقویت کرده اند، نقش و اقدامات جمهوری اسلامی بعنوان یک رژیم سرمایه‌داری در بطن بازار جهانی که وضعیت استثنایی، متضمن بقایش است نادیده گرفته شده و در مجموعه‌ی ساز وکار جهانی نظام سرمایه  فهمیده نمی‌شود. هر دو گروه، جمهوری اسلامی را خارج از نظم موجود می‌دانند. فهم این دو گروه هنوز از خلال تقسیمات و تضادِ بین شرق و غرب، سنت و تجدد، جنگی تمدنی، مبارزات ملی علیه امپریالیسم و …عبور می‌کند و نقش صریح و واضح رژیم ایران در مرکززدایی و انتقال هژمونی در جهان امپراتوری و ساز و کار اقتصادی و نظامیِ کنونی به نفع بلوک چین و روسیه نادیده گرفته می‌شود. آنچه جمهوری اسلامی در پوشش تضادِ تمدنی-مذهبی و نظامی با غرب انجام می‌دهد ، سازماندهی سرمایه به شکل ترکیب اصلاحات نولیبرالی، استبداد و میلیتاریسم یعنی فاشیسمِ نو است. به بیان دیگر این دو نحله‌ی «اپوزیسیون» نزاعِ غرب و جمهوری اسلامی را به شیوه‌ای ایستا و یک جانبه درک می‌کنند بطوری‌که یکی زمینه و علتی بیرونی نسبت به دیگری باشد تا با تعدیل اقدامات یک طرف، تمایل خود برای پیوستن به کمپ سیاسی معینی را توجیه کنند. 

آن‌ها نزاع و جنگ ژئوپولتیک بین دولت‌های کاپیتالیستی را سکویی برای آینده و نمایندگی مردم می‌دانند، اعتراضات را ناتوان نشان می‌دهند تا بتوانند در این نزاع طرف این یا آن [جمهوری اسلامی یا غرب] را بگیرند و آن را از بالا هدایت، مطیع و خاموش کنند.

اما صدای ایران، صدای بحران و اعتراض است، صدایی که سخنگو و رهبری ندارد، جنبش‌ها یا مبارزاتِ اکثریتی متشکل از بیشمار اقلیت در جریان است که هیچ نیرو و دولتی توان نمایندگی و به سرانجام رساندن خواستِ آن‌ها را ندارد. همان‌طور که با رادیکال شدن اعتراضات جناح‌های درون حکومت نتوانستند از آن به نفع خود استفاده کنند و  روز به روز به یکدیگر نزدیک‌تر شدند، در صورت به پیش کشیدن خواست‌های گوناگون، حکومت و  دو اپوزیسیون مورد نظر  نیز در گفتار و کردار روز به روز به یکدیگر نزدیک‌تر خواهند شد.

صدای اپوزیسیونِ چپ رادیکال و انقلابی ایران ضعیف است، همبستگی انترناسیونالیستی ورای دولت‌ها و پارلمان‌ها، یک نیاز اولیه، حیاتی و فوری جنبش‌های اعتراضی در ایران است.

اشاره نویسنده: آنچه می‌خوانید ترجمه‌ای است از متنی ایتالیایی که چندی پیش و قبل از اعتراض‌ها به قتل حکومتی مهسا (ژینا) امینی در مورد ایران در نشریه دیناموپرس، تریبون یک کلکتیو مستقل چپ در ایتالیا نوشته و منتشر کرده بودم. با این توضیح که  پاره‌ای موارد که برای خواننده‌ی فارسی زبان بدیهی است اما برای خواننده‌ی ایتالیایی ناآشنا بود، حذف شده است.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: ایران: جامعه‌ای معترض و بحرانی تمام‌نشدنی